ما و ٩٩ درصدی ها (۶)

اعتصاب دوم نوامبر در اوکلاند (١)

بعد از نوشتن این یادداشت متوجه شدم مجمع عمومی اوکلاند فراخوانی به اعتصاب عمومی در دوم نوامبر در اعتراض به توحش پلیس داده است۔ تا کنون چند اتحادیه از جمله اتحادیه معلمان٬ نجاران و یو ای دبلیو به این فراخوان پاسخ مثبت داده اند۔ قرار است علاوه بر اعتصاب٬ اعتراضات خیابانی نیز صورت بگیرد۔

۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔

با تشکر از واکنشهای تشویق کننده به این سری مطالب٬ دوستانی انتقادات سازنده ای داشتند که سعی میکنم هم آنها را رفع و هم کمبودهای ذکر شده در نوشته های گذشته را جبران کنم۔

۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔

هسته اولیه جنبش ٩٩ درصدی

دیوید گریبر مدعی است که جنبش ٩٩ درصدی ها را او به این نام ٩٩ درصدی معرفی کرده است۔ (٢) او مدعی است که بدنبال حضور در جلسه ای که برای تدارکات اولیه اعتراض به وال استریت از طریق آگهی ادباستر فراخوان داده شده بود در جلسه ای با عنوان “مجمع عمومی” و با حضور بیش از ٨٠ فعال سیاسی شرکت میکند۔ این جلسه به فراخوان سوسیالیستها٬ فعالین ضد جنگ با عراق٬ و فعالین اتحادیه ای شکل گرفته بود۔ پس از کش و قوسهایی مجمع عمومی با پافشاری آنارشیستها تشکیل٬ کمیته های کاری مختلف به سازماندهی اعتراضی که از دل مجمع عمومی درمیاید و به ایده اولیه آن٬ یعنی اشغال وال استریت وفادار میماند میپردازد۔ دیوید گریبر ۵٠ ساله یک آنارشیست است۔

 

اولین نتیجه ای که از شرح وقایع دیوید میتوان گرفت اینست که این جنبش به فراخوان فعالین جنبش کارگری٬ فعالین سوسیالیست آن آغاز شده است۔ گرایشات در این جلسه و بالطبع در این جنبش انعکاسی از گرایشات موجود در درون طبقه کارگر است و تا حد زیادی تناسب عددی آن نیز صادق است۔ به گفته گریبر در آن جمع تنها دو آنارشیست دیگر حضور داشتند اما تا آنجا که به فرمات جلسه بر میگردد “مجمع عمومی”٬ یک سنت جنبش کارگری که از آنارشیستها نشات گرفته و با پافشاری همین سه نفر شکل گرفت۔  نتیجه دیگر اینست که بحث آنارشیستها در این جمع در خصوص شکل تصمیم گیری٬ مجمع عمومی٬ برد۔ چرا؟ این برد نتیجه بحث بجا در مکان و زمان بجا بود۔ علت آنرا خود گریبر توضیح میدهد۔ میگوید او اغلب اوقات جلسات از پیش تعیین شده قبلی  که او معترض تصمیماتش بوده است را به تلخی ترک میکرده است۔ اما اینبار تصمیم گرفت بجای قهر کردن٬ بر موضعش پافشاری کند و خواهان برگزاری جلسه به همان شکل اعلام شده اش٬ مجمع عمومی٬ باشد۔ آنچه در اصل باعث برد بحث او شد کارآکتر ضد اتوریته ای آنارشیستها بود۔ این کارآکتر در زمانیکه دمکراسی به گل نشسته است٬ توهم به مجلس و صندوق رای و انتخابات ریخته شده است٬ بموقع بود۔ جمعی که آنجا بود میخواست کل سیستم دیکتاتوری سرمایه داری را بمصاف بطلبد٬ نه اینکه وارد جنگ جناحی شود و نقش گروه فشار روی حزب دمکرات را بازی کند۔  اصرار او به چرخاندن جلسه به شکل مجمع عمومی از اینجا ناشی میشد که به سیاست گردانندگان جلسه٬ یعنی سازمان “حزب جهانی کارگران”که یک تشکیلات ضد امپریالیستی است و در جنبش ضد جنگ ٢٠٠٣ نقش مهمی داشت٬ اعتراض داشت۔ سازمان یادشده قرار بود از طریق یک راهپیمایی کوچک٬ و نه اشغال٬ اعتراضی که بنام اشغال فراخوانده شده بود را در بهترین حالت به یک فشار روی حزب دمکرات تبدیل کند۔ از آنجا که این جلسه توسط این سازمان کنترل شده بود٬ تنها راه مقابله با روند تصمیم گیری اعتراض به شکل اداره جلسه و دست برقضا پافشاری به شکلی از تصمیم گیری بود که در فراخوان جلسه آمده بود: مجمع عمومی ۔ این رمز موفقیت آنارشیستها شد و بسرعت اکثر حاضرین سوسیالیست و فعال کارگری با آن همراه شدند۔ بنابراین خصلت ضد اتوریته ای آنارشیستها در تدارکات جنبش اشغال وال استریت اتفاقا از جنس شیشه شکستن و تقابل رودروی خیابانی  با پلیس نبود۔ اتفاقا سیاسی بود و اتقاقا موضع درستی بود۔

 

اختلاف سیاسی ما با آنارشیستها

بعنوان یک کمونیست کارگری من هم شکل اداره یک جامعه سوسیالیستی را بهمان شکلی میبینیم که فعالین ٩٩ درصدی٬ امروز محلهای اشغالشان را اداره میکنند٬ یعنی با دخالت مستقیم خود در ارگانهای تصمیم گیرنده در امورات زندگی۔ مانند مجمع عمومی۔

 

جنبش ٩٩ درصدی اما نمیتواند بصرف آموزش اقتصاد سیاسی به فعالینش سرمایه داری را از قدرت سیاسی برکنار و جامعه ایده آلش را برپا کند۔ نمیتوان با درست کردن میدانهای ایزوله سوسیالیستی که سوخت و ساز اقتصادیش از مابقی جامعه منفک است٬ “بتدریج” جامعه را از سرمایه داری به سوسیالیسم برساند۔ مانع اول دستگاه سیاسی طبقه حاکم است۔ برای درهم کوبیدن ساختار سیاسی طبقه حاکم علاوه بر تیوری٬ دخالت گری فعال سیاسی در پاسخ به معضلات گوناگونی که دیکتاتوری سرمایه برای ٩٩ درصد جامعه (کارگران مزدی) ایجاد کرده است٬ لازم است۔ به مدعی گرفتن قدرت از چنگال سرمایه داری نیازمند است٬ به یک رهبری منسجم محتاج است٬ به حزب سیاسی محتاج است۔ بدون یک نماینده مدعی در سیاست٬ بدون گسترش این جنبش به خانه و محل کار و میادین اصلی سیاست٬ میادین اشغالی کنونی به یک باتلاق سیاسی تبدیل خواهند شد۔ مانند کامیونیتی های ایزوله دهه ۶٠ به تجمع انسانهای شریف اما بی ربط به جامعه تبدیل شده علت وجودی خود را وجود خود این کامیونیتی ها تعریف خواهد کرد و بتدریج متلاشی میشود۔ ما با گرایش آنارشیستی دقیقا سر همین موضع اختلاف جدی داریم۔ این اختلاف همانطور که قبلا هم اشاره کردم به همان اختلافی برمیگردد که مارکس با باکونین داشت۔ “رهبری لازم نیست”٬ “همه با هم کم کم به سوسیالیسم میرسیم” در عمل یعنی بشکست کشاندن این جنبش۔

 

 کمونیسم کارگری در این جنبش باید به نقش تعیین کننده رهبری پافشاری کند٬ آنرا از دل همین جنبش به یک حزب مشخص کمونیستی کارگری متعین کند۔ این تنها ضامن برای اقدامی جدی در بزیر کشیدن دستگاه سیاسی سرمایه داری و بنا کردن سوسیالیسم بر روی آوارهای آن خواهد بود۔

 

نتیجه گیری “ما و آنارشیستها”

با این نوشته و در ادامه دو نوشته گذشته میخواهم از این بحث نتیجه گیری کنم۔ در مبارزه جاری ٩٩ درصدی ما یک گرایش خاص٬ یک نقد خاص کارگری٬ یعنی کمونیسم کارگری را نماینده میکنیم و تلاشمان بر این خواهد بود که این گرایش کل این جنبش حق طلبانه و خصوصا ضد سرمایه داری را هدایت و رهبری کند۔ این تلاش ما از سر به هدف رساندن خود جنبش است۔

 

 در این راستا نیروهای درگیر در یک جنبش را بر حسب فعالیت آنها در خدمت به سر منزل مقصود رساندن خود جنبش باید ارزیابی کرد نه بر حسب تابلوی ایدیولوژکیشان۔  اگر غیر از این بود٬ طبقه کارگر نباید اول ماه مه را جشن بگیرد۔ فعالین جنبش ٨ ساعت کار در هی مارکت شیکاگو قبل از اینکه بعنوان آنارشیست ارزیابی شوند تعلقشان به جنبش کارگری ٬ عمل کنکرت شان در خدمت اهداف این جنبش است که به آنها هویت و ارج و قرب  میدهد۔ اگر ایدیولوژی معیار بود٬ جو هیل به ما تعلق نداشت٬ به جنبش علی العموم کارگری تعلق نداشت۔

 

از سوی دیگر٬ تفاوت تیوری٬ نقشه عمل٬ استراتژی و تاکتیک٬ ما را از این گرایش جدا میکند همانطور که ما با جنبش اتحادیه ای اختلاف داریم و با جنبش اصلاح سرمایه داری اختلاف داریم۔ نقد ما از آنارشیستها در عملکرد سیاسی ما در خدمت به سرمنزل مقصود رساندن جنبش ضد سرمایه داری ٩٩ درصدی هاست۔ ما رهبری را تبلیغ میکنیم٬ آنها هپروت “بی رهبری”۔ ما به تبلور رهبری جنبش در یک حزب کمونیستی کارگری معتقیدم و آنها به هجوه “همه با هم”۔

 

در نتیجه٬ همانطور که ما در مقطعی در خیابانهای اروپا در کنار آنارشیستها٬ و از سر کمونیسم پراکتسین مان به مبارزه با راسیسم و فاشیسم پرداختیم٬ همانطور که ما هر ساله در کنار اتحادیه ها و سایر گرایشات درون طبقه کارگر اول ماه مه را جشن میگیریم- میتوانیم در کنارهمان نیروها در خیابانهای نیویورک به مبارزه با سرمایه داری بپردازیم۔ همانطور که در همان خیابانها در کنار اتحادیه های رفرمیست و یا نیروهای ضد امپریالیست ها قرار میگیریم۔ تفاوت جنبش همگانی بر سر خواسته ها با پوپولیسم را در نوشته اول توضیح دادم و تاکیدم بر لزوم رهبری این جنبش را تقریبا در تمام نوشته ها بیان کرده ام۔ اینجا یک مورد عملی و کنکرتش را بحث میکنم۔

 

در تقابل با سرمایه داری٬ جدایی از قبل تعیین شده ای با هر نیرویی که به این صف و از زاویه منافع ٩٩ درصدی به آن پیوسته باشد٬ بر حسب ایدیولوژی و دعواهای خارج از این جنبش نداریم۔ ما با ترکیب جمعیت این جنبش مشکل نداریم۔ دعوای ما با سایر گرایشات دعوای سیاسی است۔ خط ما روشن و خطوط دیگر نیز روشن است۔ ما باید از دل همین جنبش٬ و صرفا بخاطر بهدف رساندن این جنبش و با حضور همین گرایشات موجود بتوانیم رهبری کمونیستی کارگری را بر کل این جنبش تثبیت کنیم۔

 

ادامه دارد ۔۔۔

 

منابع:

(١)http://www.occupyoakland.org/strike/

 (٢)http://www.nakedcapitalism.com/2011/10/david-graeber-on-playing-by-the-rules-%E2%80%93-the-strange-success-of-occupy-wall-street.html