پیشروی اسلامی ها در منطقه گذراست

نتیجه انتخابات نمایندگان مجلس موسسان تونس در یکشنبه گذشته (٢٣ اکتبر) سوالات جدی ای را مقابل انقلاب تونس و “بهار عرب” گذارد. نتیجه این انتخابات نشان میدهد که حزب اسلامی “النهضه” بالاترین آرا یعنی حدود ۴٠ در صد را به خود اختصاص داده است. با پیش افتادن این جریان اسلامی خیلی ها به نظر میرسد شوکه شدند و خیلی ها میپرسند بازهم اسلامی ها؟ آیا قرار نیست تغییری جدی در این منطقه صورت گیرد؟ اینها چه نوع اسلامی را نمایندگی میکنند؟ نوع طالبان و جمهوری اسلامی ایران؟ یا نوع ترکیه؟ مشخصه نظام سیاسی آینده این کشورها و مشخصا تونس که طلایه دار انقلابات منطقه بوده چه خواهد بود؟ آیا مصر هم به همین مسیر گام خواهد گذارد؟ آیا این مسیر شکست این انقلابات است؟

 

قرار است نتیجه قطعی انتخابات امروز پنجشنبه ٢٧ اکتبر اعلام شود. اما تغییری اساسی از پیش بینی های قبلی را نمیشود انتظار داشت. این انتخابات ٢١٧ نماینده مجلس موسسان را تعییین میکند. و این مجلس قرار است یک حکومت موقت را تعیین نماید، و طی حدود یک سال قانون اساسی جدید تونس را تعریف و تصویب کند،. و در اواخر سال ٢٠١٢ یا اوایل سال ٢٠١٣ انتخابات تازه ای برگزار شود که ترکیب مجلس و دولت آینده را تعیین مینماید.

 

اما فقط انتخابات تونس نیست که نگرانی ها را دامن زده است. در لیبی نیز مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی لیبی در سخنانی گفت که “شریعت اسلامی منبع قوانین لیبی خواهد بود.” و در این رابطه به تغییراتی از جمله بازگرداندن چند همسری و “بانکداری بدون بهره” را وعده داد.

 

قابل پیش بینی بود

نگرانی از دست بالا پیدا کردن جریانات اسلامی کاملا قابل فهم و بجاست. در تونس و مصر و لیبی این جریانات ادعا میکنند که از نوع جمهوری اسلامی و طالبان نیستند. اطمینان میدهند که ضد غرب نیستند. میانه رو هستند و با جریانات سکولار و چپ سر جنگ ندارند و خودرا چیزی شبیه اسلامی های ترکیه معرفی میکنند. بعدا به این جنبه ها اشاره میکنم. اما اینها هرچه باشند بعد از انقلاباتی که اسلامی ها در آن نقشی نداشته اند و حتی بصورت مانعی بر سر راه آن عمل کرده اند، و انقلاباتی که با جنبش مدرن جوانان شروع شده و مردم خواهان آزادی و رفاه و شادی را به میدان آورده است، اکنون پیدا شدن سروکله آخوند و گرایشات کپک زده اسلامی در جلوی صحنه از نظر هر انسان معمولی و بویژه همان جوانان از خود گذشته ای که در مصر و تونس و لیبی  انقلاب را تا سرنگونی دیکتاتورها به پیش بردند، عصبانی کننده و نگران کننده است.

 

اما آنچه باید توجه کرد اینست که با توجه به خیلی فاکتورها میشد پیش بینی کرد که چنین اتفاقی به احتمال زیاد خواهد افتاد. سازمانهای اسلامی در کشورهای اسلام زده حتی آنجا که زیر فشار و در اپوزیسیون هستند، تنها نیروهایی هستند که اجازه فعالیت متشکل را بدرجه ای داشته اند. هم در ایران زمان دیکتاتوری پهلوی اینگونه بود، هم در رژِیم مبارک اخوان المسلمین به طور غیر رسمی سازمان و دم دستگاه مجاز خودرا داشتند، و هم بدرجه کمتری در تونس که حکومت بن علی خودرا سکولار و ضد مذهب مینامید این فضا برای اسلامی ها وجود داشت که مسجد و تکایا و سازمانهای خودرا داشته باشند. بهررو اسلامی ها در همه این کشورها تاریخی طولانی دارند، سازمان یافته اند، سنتهای بسیج توده ای ویژه خودرا دارند، از پول و امکانات داخلی و بین المللی وسیعی برخوردارند، و در نتیجه با هر خلا قدرتی بویژه وقتی که صف انقلاب سازمان و رهبری شناخته شده خودرا ندارد، اولین جریانی هستند که این امکان را دارند که جلو بپرند و کنترل اوضاع را بدرجات مختلفی در دست بگیرند.  ما در این نشریه و در جاهای دیگری این را در همان اوان انقلابات منطقه گفته بودیم که در کوتاه مدت اسلامی ها علیرغم حاشیه ای بودنشان در انقلابات، شانس این را دارند که به میزان متفاوتی نقش نسبتا محوری را در آینده ایفا کنند.

 

اینجا هم میخواهم بر همین “کوتاه مدت” تاکید کنم. طبعا پیش بینی تحولات اجتماعی از نظر زمانی امکان پذیرنیست. اما میتوان گفت که جلو آمدن جریانات اسلامی در تونس و احیانا در مصر بهیچ وجه پایان ماجرا نیست. بلکه بخشی از جدال جاری انقلاب و ضد انقلاب است و جامعه آنرا کمابیش به همینگونه می بیند. اینها جریاناتی هستند که از ابتدا مانع انقلابات بوده اند. خواهان حفظ وضع و نظام موجودند و تمام تلاششان اینست که نگذارند تغییر و تحولی جدی در وضعیت اجتماعی و سیاسی این کشورها صورت گیرد. و در برابر آنها میلیونها جوانان و کارگران و مردمی هستند که میخواهند کشورهای به اصطلاح عربی یا اسلام زده را از ارتجاع  وسرکوب سیاسی خلاص کنند. میخواهند جامعه ای آزاد و مدرن و مرفه را پایه ریزی کنند و اینها هستند که صف انقلاب را میسازند. آنچه تا اینجا بطور مشخص مهم است اینست که بورژوازی نتوانست در جریان انقلاب تونس و مصر، برای این انقلابات مثل انقلاب ۵٧ ایران رهبر بتراشد، نتوانستند انقلاب را در مرحله تعیین کننده آن که سرنگونی دیکتاتورها بود، به بیراهه بکشند و کنترل و مهار کنند. و در نتیجه جنبش اسلامی هیچ “مشروعیت انقلابی” ای ندارد. برعکس اینها بدهکار انقلابند. زیر فشار انقلابند. و از نظر اجتماعی و در انظار توده مردم نمیتوانند بعنوان مثلا “صاحبان اصلی انقلاب” در برابر کارگران و جوانان و زنان و مردمی که تحولات اساسی را دنبال میکنند بایستند. یک نکته دیگر اینست که کلا در سطح بین المللی اسلام سیاسی وارد دوره افول خود شده است. وضعیت جمهوری اسلامی در ایران، مرگ بن لادن و بن بست تروریسم اسلامی، و بسیاری عوامل دیگر این جنبش را وارد دوره سرازیری خود کرده است. با توجه به همه اینها میتوان با اطمینان بالایی گفت که جدال ادامه می یابد و جریانات اسلامی اگر بخواهند در قدرت باقی بمانند و نقش ارتجاعی خودرا ایفا کنند، ناچارند دقیقا بعنوان ضد انقلاب یعنی مثل “شورای نظامیان در مصر” در مقابل انقلاب ظاهر شوند. این اتفاقی است که عملا تا کنون در مصر افتاده است. جریان اخوان المسلمین تا اینجا در انظار بخش وسیعی از مردم بعنوان ضد انقلاب ظاهر شده است. با رژیم مبارک دست داده است، با معاونش عمر سلیمان نشست و برخاست و مذاکره کرده است، با ژنرالهای ارتش همکاری کرده است، و الان هم میخواهد با یک انتخابات سریع سروته ماجرا را هم آورد و مردم را به خانه بفرستد. به همین دلیل بنظر میرسد اخوان المسلمین مصر نسبت به جریان اسلامی نهضت در تونس شانس بسیار کمتری دارد که نقش تعیین کننده ای در اوضاع سیاسی ایفا کند. در لیبی به دلیل روند ویژه اوضاع که از شکل انقلاب خارج شد و حالت جنگ گسترده با دخالت فعال ناتو را به خود گرفت، اوضاع بسیار متفاوت است و عملا یک جریان ارتجاعی بورژوایی بعنوان رهبر انقلاب و سرنگونی دست بالا پیدا کرده است. اما اولا این شورای انتقالی یک دست نیست و از نیروها و گرایشات بسیار متفاوتی تشکیل میشود و ثانیا سرنوشت این جریان هم بستگی به سرنوشت جریان انقلابات در مصر و تونس و سوریه خواهد داشت.

 

طبعا سیر اوضاع به نقش و فعالیت دو طرف جدال یعنی صف انقلاب و ضد انقلاب بستگی دارد. اما تحلیلا میتوان گفت که در یک جامعه ای که با انتظارات بالایی دست به انقلاب زده است، اسلامی ها شانس زیادی برای کنترل درازمدت اوضاع را ندارند. جامعه ای که انقلاب کرده است توقعات بالایی دارد. و نیرویی که بخواهد این توقعات را عقب براند، باید مجوزش را یا از انقلاب بگیرد یا قدرت ضد انقلابی بسیار عظیمی داشته باشد. جریانات اسلامی در مصر و تونس علیرغم حمایتهایی که بورژوازی بین المللی از آنها میکند و خواهد کرد هیچکدام از این دو را فی الحال ندارند. کارگران در مصر تا کنون دست به اعتصابات متعددی زده اند و بر حق تشکل و افزایش دستمزدها و برخی حقوق پایه ای دیگر خود تاکید کرده اند. جوانان در صفوفی میلیونی یک جنبش مدرن و سکولار را نمایندگی میکنند و با حق بجانبی جدی ای جلوی جنبش اسلامی ایستاده اند. جنبش زنان در هردوی کشورهای مصر و تونس قدرتمند است. و بسیاری از عوامل دیگر را نیز میتوان بر شمرد که این ارزیابی را قوت میبخشد که در میان مدت جامعه از جریان اسلامی عبور خواهد کرد. و آنها را عقب خواهد راند و به دوره میدان داری و یکه تازی اسلامی ها و جریانات ارتجاعی بورژوایی بطور قطع پایان خواهد داد. اینکه اینها هم امروز خودرا “میانه رو” و طرفدار غرب و مشابه ترکیه معرفی میکنند، بیش از آنکه نشان دهنده خصوصیت واقعی آنها باشد، نشانه همین موقعیت شکننده آنهاست. همین یک نمونه که رئیس “شورای انتقالی لیبی” در قدم اول به فکر قانونی کردن چند همسری (طبعا برای مردان) افتاده نشان میدهد که اینها با طالبان و جمهوری اسلامی چقدر تفاوت دارند. همانگونه که اشاره شد، عقب راندن کامل ارتجاع کپک زده اسلامی به نقش فعال نیروهای چپ و سکولار و کارگری بستگی جدی دارد. این جریانات باید از این تحولات بیاموزند، خودرا سریعا سازمان دهند و پلاتفرمهای روشنی را جلوی جامعه قرار دهند و نیروهای اجتماعی را به میدان بکشند. شاید یک نتیجه سربرآوردن اسلامی ها در این کشورها این باشد که صف چپ و انقلاب و آزادیخواهی خودرا هرچه سریعتر متشکل و فرموله کند و گامی اساسی به پیش بردارد.*