آیا این رسواییها را پایانی هست؟

ترکیدن حباب اختلافات داخلی سازمان کومه له زحمتکشان (یکی از کومه له های فعلا موجود) در چند هفتهُ گذشته و سر باز زدن اخراج و دو دستگی و پرت کردن اتهامات و اعتصاب غذا و …  باری دیگر نام کومه له، متاسفانه نه در دفا ع از کارگر و زحمتکش و زنان و آزادی و در دشمنی جدی با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و ایستادگی قاطع در برابر حزب دمکرات و صف رنگارنگ مرتجعین، بلکه در قالب سازمانی که دبیر کلش به سبک اربابان و سران عشایر قدیم صاحب تام الاختیار است و حتی نان و زندگی فعالین صفوفش در گرو این است که چقدر خود مورد مرحمت و لطف سیاستِ روز و جیبِ سرانی مقتدرتر در منطقه قرار گرفته است، را بر سر زبانها آورده است.

روزگاری بود که نام کومه له لرزه بر اندام دشمنان کارگر و محرومان جامعه میانداخت و به صفوف مبارزین و انقلابیون امید و قوت قلب میبخشید. امروز، ولی، قبل از هر کسی سایتها و خبرگزاریهای جمهوری اسلامی با شعف و وجد از افتضاحات درونی اش میگویند. راستی چرا کومه له به این روز افتاد؟ چرا از “امید کارگر و زحمتکش” به مایهُ شرمساری هر انسان آزاده ای تبدیل شده است؟ و هزاران چرای دردآور دیگر، که قبل و بیشتر از هر کسی بایستی مورد توجه و تفحص صف آزادی و برابری طلبی کارگران و کمونیستها باشد. آیا واقعا اینهمه از جان گذشتگی، قربانی دادنها، زندان و شکنجه و بی حقوقیها، رشادت و جسارتها، سخنرانیها و در میان مردم بودنها، سختیهای مبارزهُ بیوقفه و شبانه روزیها، جنگهای فراموش ناشدنی با نیروهای سرکوبگر رژیم و نیروهای حزب دمکرات، اشاعهُ افکار و عقاید آزادیخواهانه و انسانی و …. میبایست به چنین سرنوشت اسفباری منتهی شود؟

برای جنبش و سیاستی که افتضاحات هر روزهُ کومه له های موجود تاثیرات و عواقب لا یتجزا و بخشی از کل همدستی و همسرنوشتی اش با سیاست تحمیل جنگ و ویرانی و بی حقوقی بورژوازی افسار گسیختهُ غرب و جناحهای تازه بقدرت رسیدهُ بورژوازی منطقه ای و محلی بر عراق و کردستان است، برای جنبش و سیاستی که شرط موجودیت و میدانداری اش خاموش نگه داشتن کارگر و کل صدای حق طلبی ست، برای افق سیاسی ای که در سایهُ عدم حضور یک صف کمونیستی اجتماعیِ قوی در جامعه و در سایهُ حضور نیروی “دمکراسی” حامیِ بورژوازی محلی بیش از دو دهه است که با سوء استفاده از اتوریتهُ سیاسی – اجتماعی کمونیزم و عدالتخواهی دوران گذشته سرگرم زندگی آرام در مجمع الجزایر کومه له است، برای افق سیاسی ای که امید دخالت مستقیم امریکا و کل غرب در اوضاع سیاسی ایران و امید استقبال توده ای (بخاطر حمل نام کومه له بر خود) برایشان به سرابی بی پایان تبدیل شد، توجیه و استدلال چندان سخت نبوده و نیست.

 اما مسئله برای کمونیزم و کارگر مهمتر و اساسی تر از اینهاست. سوء استفادهُ سردمداران کومه له های کنونی ازفعالیت و تلاش کمونیستی در گذشته ای نه چندان دور، از نام رهبران محبوب و سرشناسی چون فواد، صدیق کمانگر، جعفر شفیعی، غلام کشاورز و …..، از هزاران جوان فداکار و رزمنده ای که قلب پاکشان در راه سوسیالیزم و برابری با گلوله های رژیم اسلامی سرمایه داران و یا حزب دمکرات کردستان از تپیدن افتاد، برای مورد تائید قرار گرفتن در بارگاه بورژوازی غرب و دستیاران کردستانی اش چندش آور تر از آن است که لازم به پرداختن بیش از این باشد. ۲۰ سال گذشته اینها امتحان خود را پس دادند. اینها برای قابل قبول شدن در پیشگاه غرب و همپالکیهایش نه تنها به تمامی پرنسیپها و ارزشهایی که وسیعا مورد حمایت و دفاع در کردستان ایران بود، و زمانی خود از رهبران سرشناس و مورد احترامش هم بودند، پشت کردند بلکه به همدستی و همراهی با سیاستهایی که تا همین امروز غیر از حمام خون و جنگ و تکه پاره کردن جامعه بر مبنای قومگرایی و تعلقات مذهبی و عشایری و تحمیل شرایط مشقت بار تری بر زندگی مردم ارمغان دیگری نداشته، افتخار هم میکنند.

رژیم و افتضاحات کومه له

در طی چند سال گذشته، یکی از پایه های تبلیغی رژیم علیه کارگران و کمونیستها، استفادهُ رژیم از اختلافات و تکه پاره شدن صفوف کومه له و برملا شدن افتضاحات سیاسی – تشکیلاتی اش بوده است. سایتها و خبرگزاریهایش اخبار دست اول این منجلاب سیاسی را با شور و شعف پخش کرده اند. رژیم با اینکار خود میخواهد به کارگران و کمونیستها بگوید که عاقب تلاششان برای رهایی، چیزی بیشتر از این نیست که کومه له امروز در آن غوطه میخورد. میخواهد نشان دهد که با از خود گشتگی و تلاش فراوان، با تلاش برای متشکل شدن و برای احقاق خود جنگیدن، با مبارزهُ مسلحانه علیه رژیم، با فعالیت کمونیستی، کارگران بیش از سرنوشت اسف بار کنونی کومه له چیز دیگری عایدشان نمیشود. میخواهد به کارگران بگوید مبارزه و تلاش بیهوده است، سر به جایی نمیبرد، عاقبتی خوشایند ندارد و ….

این هدف اصلی رژیم اسلامی سرمایه داران از انعکاس اخبار مربوط به اختلافات و مشکلات دورهُ چندسال گذشتهُ کومه له هاست. اما هم رژیم و هم سردمداران کنونی کومه له ها که با هر چشمک زدن جلال طالبانی و مسعود بارزانی قند برخورداری از قدرت و نعمات “دمکراسی” خونین غرب در دلشان آب میشود، بایستی بدانند که صف مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه در کردستان نه تره برای حاکمیت شکنجه و اعدام و سرکوب و نه برای ناسیونالیزم در چنگال معاملات سیاسی منطقه ای گیر کرده خورد نمیکند. 

کارگران و کومه له ها

افتضاحات و الم شنگه های درونی هر چند ماه یکبار این کومه له ها برای طبقهُ کارگر و کل صف برابری طلبی درس و تجربهُ بسیارمهمی در بر دارد. کارگران و کمونیستها در کردستان بایستی بدانند که بدون حزب سیاسی کمونیستی، که بتواند دستاوردهای مبارزاتیشان را در جامعه تثبیت کند، بدون حزبی که مبنای سیاستهایش نه معاملات بر مبنای مصلحتهای اردوگاهداری و حفظ تشکیلات علنی و استفاده از شیارهای سیاسی موجود بین جناحهای رنگارنگ بورژوازی، بلکه متحد کردن صف مبارزاتی کارگران و نیروهای عدالتخواه در جامعه برای برخورداری از یک زندگی انسانی و برابر است، هرگونه تلاششان میتواند بر باد رفته و چه بسا با شرایط بمراتب سختتر نیز روبرو شوند. کارگران و جوانان آزادیخواه بایستی بدانند که گذشتهُ کومه له هر چقدر تابناک و انقلابی بوده باشد، امروز مجمع الجزایر کومه له غیر از درجازدن سیاسی و تبدیل شدن به نیروی تعیین تکلیف اختلافات و مصالح سیاسیِ درون خانوادگی ناسیونالیزم در کردستان چیز دیگری نیست. اگر رهبران کنونی کومه له ها، در دفاع از ناسیونالیزم و تلاش برای بفراموشی سپردن فعالیت کمونیستی در گذشته به کاسهُ داغتر از آش تبدیل شده اند، جنبش برابری خواهی و کمونیستی نیز راهی جز متحد و فعالتر کردن خود ندارد. کارگران کمونیست و آزادیخواه سنگر خود را دارند. حزب حکمتیست پرچم این جنبش است. پیام و دعوت صمیمانهُ کمیتهُ کردستان حزب حکمتیست (که اتفاقا اکثرشان از رهبران و سازندگان دوران گذشتهُ فعالیت کمونیستی در کردستان هستند) برای پیوستن به صفوف این حزب جهت تقویت مبارزات آزادی و برابری طلبانه، گشودن راه برای هر انسان آزاده و کمونیستی ست که خود و کل جامعه را شایستهُ برخورداری از کل نعمات موجود میداند. 

مصطفی یونسی

اکتبر ۲۰۱۱