تقلاهای عباس گویا برای دفاع از اعدام قذافی ادامه دارد!

مقدمه:

داستان ملاخور کردن انقلاب لیبی ، در لیبی و دالانهای قدرت سیاسی غرب به سرعت دارد پیش می رود. رئیس شورای موقت لیبی که خودش یک آخوند کراواتی است همانطور که من قبلا پیش بینی کرده بودم بعد از اعلام خبر اعدام قذافی و پسرش که هر دو بعد از دستگیری شکنجه شدند و اعدام شدند ابتدا اعلام کرد که اونها در “حین مقاومت” کشته شده اند و بعد هم در حین اینکه به فشار منابع حقوق بشر وقعی ننهاد، دستور داد به سرعت “جسدهای اینان” را در مکانهای نامعلوم دفع کنند تا ماجرا ماست مالی تر شود و برود پی کارش تا ایشان و حکومتهای غرب به خوبی و خوشی اعلام کنند که “تاریخ جدیدی در لیبی” شروع شده و از این جور مزخرفها که متاسفانه تاریخ آشنائی است برای ما که شاهد شکست بسیاری از انقلابها در قرن بیستم بوده ایم!

 

تحول سیاسی که با کشتن آدمها شروع می شود ، خودش خودش را اعدام می کند! لازم نیست از بیرون “سرنگون شود” این درسی است که باید رویش پا فشرد!

 

دوستی از من پرسید که فایده این “کش دادن” و ایستادن در نقطه قصابی قذافی و محکوم کردنش چیست؟ چرا سر این پیچ باید مدتی مکث کرد؟ چرا وقتی که اکثر “چپها” و حتی هواداران کمونیزم کارگری بنوعی این ماجرا را نادیده گرفته اند و الفاظی مثل “کشته شدن” یا حتی مرگ قذافی تنزل داده اند، من و تعدادی همفکر من سر این ایستگاه ایستاده ایم؟

 

جوابش اینست که طبعا من و شاید برخی دیگر فکر می کنیم که آنها که این ماجرا را عمدا ندیده می گیرند بطور واقعی از این مرحله تاریخی عبور نکرده اند و در عمل احتمال دارد که تکرار کننده همین صحنه ها باشند در آینده ایران!

طبیعی است که در لیبی فعلا “دارها برچیده اند خونها شسته اند” و دارند وانمود می کنند که ماجرا تمامست و “آینده درخشان گل و بلبل در پیش”! من البته فکر می کنم که تازه ضد انقلاب لیبی مسیر خونین کشتن انقلاب را شروع کرده و اعدام و شکنجه قذافی و پسرش تنها پرده اول ماجراست!

 

اما ماجرا برای ما یعنی فعالین سیاسی انقلابی که در ایران در پیش است به جهت نظری ظاهرا حل نشده و سرخودمانرا توی برف کرده ایم و فکر می کنیم دیده نمی شویم! خوب این خطرناک است و می طلبد که اتفاقا رویش مکث شود و هنوز بقول معروف پا بخورد.

 

دوست ما عباس گویا تنها نمونه ای است که در این روزها بیرق دفاع از اعدام قذافی را بلند کرده! البته چند روز قبل بما توصیه می کرد که “دندان روی جگر بگذاریم” و ببینیم چی می شود! و دلایلش را ما مورد بمورد کاویدیم و دیدیم که چیزی تویش نبود! لذا پاسخش دادیم !

 

اما هنوز جوهر قلم عباس گویا خشک نشده بود که او فاز جدیدی را شروع کرد! از درون اون چله نشینی چند روزه بیرون آمد و اینبار اصلا مدعی شد که اولا اعدام نبوده “چون اعدام مال دولتهاست” و چون معلوم نیست دست دولتی تو کار باشد پس من “ضد مردم” هستم و طبعا بقیه هم که باید تکلیف خودشانرا بدانند و از “اومانیزم غیر سیاسی” دست بردارند!

 

نه اینکه فکر کنید که من اصلا با این تقلاهای عباس گویا مشکلی دارم! خیر! اولا که از لیچارهای ایشان بسیار گنده ترش را چشیده ام و پوستم کلفت است و منتظرم ایشان یا سایر همفکرانش از این گنده تر را بارم کنند تا دلشان خنک شود! نه! من فکر می کنم این تقلاهای عباس گویا را باید ازش استفاده کرد تا مقداری بیشتر روی این ماجرا و صحنه تاریخی مکث کرد برای اینکه فرهنگ سیاسی ما خصوصا در بخشی که خودش را چپ می نامد شاید کمی به جلو برود و توی این پیچ با انکارش در جا نزند!

 

اینست که این مقاله را می نویسم تا آخرین دستاورد فکری عباس گویا را وسیله ای کنم برای شکافتن بیشتر این عقده چرکی فرهنگی در چپ ایران و اینرا تلاشی دیگر می دانم برای پیشبرد فرهنگ سیاسی ایران به امید اینکه در انقلابی که در پیش است این صحنه های کریه تکرار نشود و کسی این صحنه ها را توجیه “تئوریک” نکند:

 

 

(۱)حالا “استدلال” عباس گویا چیست؟(۱)

 

قبلا دیدیم (۳) که عباس گویا برای فراخوان سکوتش در مورد قصابی قذافی “دلیل” آورده بود که چون ترور لاجوردی را “ما” ۱۳ سال پیش سگوت کردیم و اونموقع گفتیم “مردم خوششان آمد”! پس الان هم سکوت کنیم و بگوئیم “مردم خوششان آمد! و اگر فراخوانش را قبول هم نداریم همینجوری بخاطر گل روی او چند روزی صبر کنیم! همانموقع بویش می آمد که ظاهرا عباس گویا توی مطبخ “تئوریکش” دارد چیزی می پزد و حالا دستپختش را ارائه داد! او اینطوری “استدلال” می کند:

 

اولا: بر همه واضح و مبرهن است که “اعدام قتل عمد دولتی است”! معنیش اینست که “دولتی است” یعنی بخش خصوصی توی اینکار نیست و اکیدا هم در تاریخ از بخش دولتی سفارشی نگرفته و کنتراتی امضا نکرده و خودش هم که بیچاره اساسا نمی تواند اعدام کند!

 

دوما: چون اعدام را “دولتها” می کنند و چون قذافی در اون خرتوخری لیبی اصلا معلوم نیست که توسط دولتی اعدام شده باشد….چون اصلا به قیافه حکومت آمریکا و سایر دول غربی هم که نمی آید بیچاره ها در کشتن قذافی دست داشته باشند که اگر دست داشتند که اصلا خودشان طرفدار هیئت تحقیق نبودند که ما هم می دانیم که عمرا این حکومتها خودشان ترور نکرده اند و خلایق را با تشکیل “کمیسونهای تحقیق” به شیئه رژیم اسلامی سر کار نگذاشته اند و حتی اگر ما هم یک شکهائی در ادعای عباس گویا داشته باشیم همه مان “ضد مردمی” هستیم و با مردم ژؤاپن و انگلیس هم مخالفیم….! پس! از یک طرف دولتی در ماجرای قتل قذافی درگیر نبوده و چون دولتی در گیر نبوده اعدامی در کار نبوده و حداکثرش “”قتل عمدی” اتفاق افتاده که اونهم که دیگر چیزی نیست و این الم شنگه های محکوم کردن اصلا بی مورد است و من و چند تا اومانیست غیر سیاسی هم ول معطلیم و حالیمان نیست !

 

سوما: بنا به موارد اول و دوم ارائه شده، کلا آنها که در تعدادی کم هنوز الم شنگه اعدام قذافی محکوم است را سر داده اند دارند “انقلاب مردم لیبی” را تخطیه(تخطئه سابق) می کنند. همه این محکوم کردنها دلیلش اینست که انقلاب مردم لیبی را یک عده چشم ندارند ببینند که یکیش حداقل سعید صالحی نیاست که قبلا هم مخالفتش را با مردم ژاپن و انکلستان نشان داده بود و همینطوری توی حزب و جنبش کمونیزم کارگری بر خورده!

 

چهارما: هدف اصلی در این ماجرای محکوم کردن اینست که “مردم مسلح لیبی” خلع سلاح شوند! اینها همه هیاهوست برای خلع سلاح مردم لیبی و من و این چند دوست و رفیقم که مثلا در آزادی بیان این عمل محکوم کردن را انجام داده اند ، بخشی از نظام توطئه جهانی هستند برای خلع سلاح مردم لیبی!

 

در انتها عباس گویا اعلام می کند که ایشان قبلا گفته که بهتر بود که قذافی کشته نمی شد اما دوز بیشتر از این حتما توطئه امپریالیزم و هوادارنش در خط ضد مردم است!

 

اینها بود کل “استدلالات ” عباس گویا! آیا اصلا کسی دیگر سوالی برایش مانده؟ شکی دیگر معنی دارد؟! اینقدر ایشان منطقی و محکم حرف زد که من یکی در محکوم کردنم دارم شک می کنم! شما را نمی دانم! اما….یک کمی تامل کنیم:

 

 

(۲)اعدام دولتی است چون “گفته بودیم قتل عمد دولتی است”!

 

راستش شبیه این ادعای عجیب را من قبلا در مورد “دولتی بودن” سانسور شنیده بودم! قبلاها یک عده “ما” بودند که مدعی بودند که سانسور را فقط دولتها می کنند! در حالیکه خیلیهاشان در غرب موهایشان سفید شده و دیده اند که چگونه صاحبان بخش خصوصی مدیا مثل نقل و نبات سانسور می کنند! اما این یکی ادعای عباس گویا در نوع خودش بی نظیر است!

اینکه وقتی دولتی اعدام می کند، در واقع دارد قتل عمد مرتکب می شود امری است کاملا درست. اما این حکم چه ربطی دارد به اینکه کل اعدام را “دولتی” بنامیم؟ می خواهیم کی را بفریبیم؟

 

نکند می خواهیم تاریخ تمامی ترورهائی که گروههای “چریکی” بنام “اعدام انقلابی” در چند ده از تاریخ سیاست ایران و دنیا “تئوریزه کردند” از زیر خاک در بیاوریم و زنده کنیم؟ نکند می خواهیم کشتن غیر دولتی را تبرئه کنیم؟

 

مافیای غرب چطور؟ بزرگترین شبکه ترور و اعدام در درون کشورهای غربی که سالانه دهها هزار را کشتار می کند و انواع تکنیکهای اعدام و ترور را اختراع کرده؟ نکند عباس گویا می خواهد اینها را منکر شود؟ نکند با شستن کلمه اعدام از این جنایتها قرار است محکوم کردنهای ما محدود شود به نوع معینی از کشتن انسانها حتی وقتی کاملا سیاسی است؟

 

در مورد صنعت “خصوصی” ترور توسط بخش خصوصی برای بخش دولتی چطور؟ بکارگیری قاتلین حرفه ای و لمپنها برای کشتن مخالفین برای پوشاندن رد پای دولتها؟ آیا عباس گویا می خواهد همه این اشکال ارتباطی بین قتل دولتی و “غیر دولتی” را انکار کند تا ما شعار و فراخوانش را باز بپذیریم؟

 

لذا این “تعریف” عباس گویا را اجازه بدهید من بگذارم توی طاقچه کنار اون ادعهای “ما” که قبلا سانسور را هم متعلق به دولتها می دانست!

 

(۳)حمایت بامزه عباس گویا از خانم کلینتن و حکومت آمریکا و غرب و حکومت ارتجاعی دست نشانده لیبی برای پوشاندن دفاعش از اعدام قذافی!

 

ببینید عباس گویا چجوری بعنوان یک وکیل ناشی از حکومتهای امپریالیستی و حکومت دست نشانده لیبی دفاع می کند و دست آنها را در این قصابی قذافی می شوید؟!

 

“شواهد عکس قضیه را نشان میدهد۔ هیلاری کلینتون از طرف دول غربی از سازمان ملل و امنستی خواسته است که قتل قذافی را دنبال و تحقیق کنند۔ این نکته مهم است که دولت آمریکا آگاهانه نهادهایی را انتخاب کرده است که کنترلشان دست خود او نیست۔ این نشان بسیار قوی از این واقعیت است که دول غربی در کشتن قذافی دست نداشته اند۔ دولتی که خودش ممکن است پای میز محاکمه برود دست به چنین ریسکی نمیزند۔ شورای موقت لیبی زیر سقف و چکمه های ناتو٬ به هر چیزی شبیه است بجز یک نهاد مستقل۔ بسیار بعید است که دول غربی از امنستی بخواهند قتلی را تعقیب کند که به رسوایی نهادی منجر شود که بازیچه دست خودش است۔”

 

هدف عباس گویا در واقع اینست که با شستن دست حکومت آمریکا و حکومت دست نشانده اش در لیبی ، خود انقلاب لیبی را مقصر چنین قصابی معرفی کند و محکوم کنندگان این قصابی را “ضد مردمی” بخواند!

آیا کسی باید جدی بگیرد این استدلالهای عباس گویا را؟ آیا نحوه ماست مالی کردن این جریان و دفن سریع جسد قذافی و جلوگیری از بررسی کارشناسانه ماجرای شکنجه و قتل قذافی و پسرش که هر دو سالم دستگیر شده بودند و در مکانهای مختلف اعدام شده اند اعدای عباس گویا را تایید می کند؟ آیا سکوت مطلق حکومتهای غرب در محکوم کردن صریح جنایت بر علیه قذافی و پسرش شبیه فراخوان عباس گویا نیست؟

بر عکس عباس گویا و با توجه به سابقه وسیع تاریخی حکومت آمریکا و حکومتهای غرب در کشتن و ترور و بازیهای ارزان تبلیغاتی بعدیش من مدعی هستم که بعنوان یک کمونیست باید اصل را بر این گذاشت که این جنایتها بدست ، با همکاری و تحت نظارت این اراذل انجام شده. حتی اگر چند لمپن برخورده در “انقلاب” هم طبق معمول تاریخ که درش شعبان بی مخها همیشه حاضر بوده اند تا دست اربابانشان به خون آغشته نشود، کار آخر را تمام کرده باشند!

 

(۴)بازهم تئوری “چسباندن خلع سلاح مردم به لزوم محکوم کردن قصابی قذافی” از سوی عباس گویا!

 

راستش این “تئوری” کاملا من در آوردی و فاقد منطق است! همانطور که دولتی اعلام کردن اعدام! هیچ کجای تاریخ با “محکوم کردن اعدام و قصابی” کسی به خلع سلاح مردم در انقلابها نرفته! بر عکس انقلابها را از طریق تازاندن به موج اعدامها و جلوکشیدن شعبان بیمخها در رهبری “هسته های مسلح” و دادن مقام به آنها ، خلع سلاح کرده اند!

 

روانشناسی خلع سلاح مردم در انقلاب روی جلو کشیدن لمپنیزم در هیاهوی خونخواهی پا می گیرد. این تاریخ واقعی عروج ضد انقلابهاست و این تئوری عجیب الخلقه عباس گویا! خواننده خودش قضاوت خواهد کرد!

 

خلاصه کنم:

 

از دید من این بحث با تئوریسین “کمپین فراخوان سکوت” یعنی عباس گویا به اتمام رسید. نه اینکه ایشان محق نیست که تئوریهای دیگری بسازد! خیر! ایشان می تواند مرتبا شب و روزش را بگذارد تا یک نشدنی را شدنی نشان دهد. می تواند حتی از اینکه در آخر مقاله اش نوشته جلوتر برود و برای بی پرنسیبی سیاسی و فرهنگ شرقی مرتد سازی مخالف نمونه جدیدی بسازد! همه اینها را ایشان محق است انجام دهد! اما من فکر می کنم برای آنها که بخواهند بدانند این دور از پاسخهای من کافی باشد. بقول آمریکائیها اسب مرده را لقد نمی زنند!

 

 

 

 

منابع دیگر:

 

(۱)”اعدام” پوششی برای تخطیه مردم(عباس گویا)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_58.html

(۲)کوشا شایان: در راستای اعدام قذافی توسط میلیتاریسم غرب و افراطیون اسلامی در لیبی

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/8167-b.html

(۳)سعید صالحی نیا: نقدی به فراخوان عباس گویا برای سکوت و”دندان روی جگر گذاشتن”در مورد قصابی قذافی!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8152———–q—q—.html

(۴)سعید صالحی نیا: زشتی اعدام بنام انقلاب! در حاشیه اعدام وحشیانه قذافی

 http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8127-1390-07-29-11-21-39.html

(۵)قتل یک دیکتاتور دیگر(حسن رحمان پناه)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_33.html

(۶)در رابطه با قتل معمر قذافى (سلیمان سیگارچی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_504.html

(۶)کشتن انسان و حتی هر موجود زنده ای در هر شرایطی، محکوم و جنایت محض است!(بهرام رحمانی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_416.html