نکاتی در باره چهارمین گردهمآیی سراسری درباره زندانیان سیاسی گوتنبرگ(سوئد)

بار دیگر تابستان فرا رسید فصلی که یاد آور کشتارهای تابستان سال ۶۷ می باشد. تابستانی که طی آن سردمداران جمهوری اسلامی قتل عامی دهشتناک در زندانهای سراسر کشور به راه انداخته و هزاران زندانی سیاسی را اعدام نمودند. به خاطره پایداری ها و شجاعت های فرزندان راستین انقلاب که در آن تابستان خونین بدست حامیان امپریالسم در سیاهچال های جمهوری اسلامی از دم تیغ گذشتند هر سال در سراسر جهان  گردهمآئی هائی برگزار می شود تا قبل از هر چیز اجازه ندهند گذشت زمان بر این جنایت بزرگ سایه اندازد.

 در این مراسم ها خاطره رزمندگانی را  که براستی با مرگ سرخ خود پیام ایستادگی و عشق به خلق را آگاهانه و قهرمانانه فریاد زدند. زندانیانی که  با خونشان نهال انقلاب خلق را با قلبی پر شور و ایمانی کم نظیر آب یاری نمودند پاس داشته می شود. گردهمایی ها ئی که با این هدف برگزار می شود همواره در ذات خود ادعا نامه ای است علیه تمامیت جمهوری اسلامی و ماشین سرکوبش که بی وقفه جان انسانها را به هر بهانه ای می ستاند. 
یکی از این مراسم که چند سالی است هر دو سال یک بار از سوی تعدادی از زندانیان سیاسی سابق برگزار می شود این بار در شهر گوتنبرگ ـ سوئد ـ برگزار شد. این در واقع چهارمین گردهمآئی از این دست  بود که با هدف روشن نگاه داشتن مشعل آرمان های سترگ عاشق ترین فرزندان خلق برگزار شد.

از آنجا که هر پدیده ای را می باید در تاریخجه اش و روند شکل گیری آن جستجو کرد، بد نیست نگاهی اجمالی به ادوار گذشته این سری از گردهمایی ها بیاندازیم. ایده ی اولیه به تعدادی از زندانیان و بازماندگان از سیاهچال های رژیم دار و شکنجه ی جمهوری اسلامی تعلق داشت. زندانیان سابقی که تحت نام گفتگوهای زندان فعالیت می کردند. جریانی که از سال  ۱۹۹۷ به عنوان تریبونی رادیکال و غیر مذهبی شکل گرفته بود.  بعدا گفتگوهای زندان، مسئولیت پیگیری و پیشبرد کارهای گردهمایی ها را به  «کمیته برگزارکننده گردهمایی سراسری» سپرد، و از این رو بود که کمیته برگزارکننده ی این مراسم از نخستین گردهمایی سراسری در سال ۲۰۰۵ در شهر کلن تاکنون، چهار دوره را برگزار کرده است. دقیقا از ان پس بود که این گروه که متشکل از زندانیان سیاسی زن و مرد در رژیم های شاه و یا جمهوری اسلامی بودند کار خود را همان طور که از عنوانش آشکار است، برای دفاع از زندانیان سیاسی و بزرگداشت یاد جانفشانان و جانباختگان، به صورت سراسری و همگانی آغاز کرده و  ادامه می دهند.
مسئولیت و میزبانی دوره ی اول و دوم این گردهمآئی ها که در شهر کلن برگزارشد بر عهده فعالین مقیم این شهر بود.
دوره ی سوم گردهمایی در شهر هانوفر و باز در کشور آلمان برگزار شد. عده ای بر این باورند که گردهمایی سوم آغاز شکاف در بین موسسین  این گردهمایی ها بود( یعنی گفتگوهای زندان و کمیته ی برگزار کننده). این عده  با تکیه بر این واقعیت که در دو مراسم اول و دوم  گرایشات چپ بر گردهمایی ها غالب بود اما به تدریج راست ها نفوذ بیشتری یافتند چنین می گویند. البته نشانه هائی از این ادعا را در گردهمایی سوم و در آخرین گردهمآئی، یعنی چهارمین گردهمایی در گوتنبرگ سوئد به وضوح می شد دید. شاید به همین منظور بود که تعدادی از گردانندگان و شرکت کنندگان ادوار گذشته در چهارمین دوره حضور نداشتند.
 انتخاب شهر گوتنبرگ در سوئد به عنوان برگزار کننده بر می گردد به اجلاس بین المللی در باره ی زندان و شکنجه درماه آپریل ۲۰۱۱ در شهر کپنهاگ دانمارک. در آنجا بود که دو کشور کاندیدای برگزاری گردهمایی چهارم شدند که در مجموع، سوئد و شهر گوتنبرگ در آن به علت نزدیکی تعداد زیادی از شرکت کنندگان که هر ساله در این گردهمایی ها شرکت می کنند مناسب تر از کشور دیگر یعنی کانادا تشخیص داده شد. البته در این میان نباید از فاکتور کمک هزینه هایی که در سوئد و از طریق بعضی از کانال های شناخته شده دریافت می شود، به راحتی گذشت. اجاره ی سه روز ساختمان سه طبقه ی  “خانه ی مردم در منطقه ی موندال” (لازم به یادآوری است که این منطقه، خود یک شهر جدا از گوتنبرگ است که شهرداری ـ کمون ـ خود و بودجه ی خود را دارد) مبلغی بس هنگفت بود که به راحتی و از طریق موقعیت افرادی شناخته شده، عمدتا اکثریتی، توده ای های دیروز!! و طرفداران جنبش سبز حسینی امروز، در این شهر تامین و تحت پوشش قرار گرفت.
گردهمایی چهارم را از لحاظ امکانات ساختمانی باید یکی از بهترین دوره ها در این چهار دوره ی اخیر دانست. شاید به جرات می توان گفت که همین مورد خود پدید آورنده مشکلی بزرگ تر شد. هزینه ی بالای گردهمایی چهارم و نیاز برگزارکنندگان این گردهمایی جهت تامین آن (بویژه کمیته شهری که مسئولیت تامین آن را داشت)، راه را برای ورود طیف راست وطنی، به واسطه ی نفوذ عده ای از آنان در ارگان های متعدد دولتی و غیر دولتی و شهرداری ها (کمون ها)، کاملا باز گذاشت و فضا را برای فرصت طلبی آنها مهیا نمود. در همین راستا پرچم داران سبز حسینی در این شهر و در اقدامی غافل گیرانه، میکروفن و تریبون را برای هر چند زمانی کوتاه، در اختیار گرفتند.  اتفاقا حضور یکی از این فرصت طلبان موجب عکس العمل تعدادی از حاضرین و یکی از اعضای کمیته ی شهری برگزارکننده شد. فرد فرصت طلب مزبور در فرصتی با مجریان برنامه در تماس قرار گرفته و مدعی می شود که قصد دارد دسته گلی به یکی از سخنرانان بدهد. اما پشت تریبون رفته و از مجریان برنامه خواهان حضور یکی از مسئولین برای دریافت گل می شود. فرد قرصت طلب در نطقی برنامه ریزی شده از پشت میکروفن خواهان اهدای گل از طرف جامعه ی به اصطلاح حقوق بشری خودشان به مسئولین کمیته ی شهری به پاس زحماتی که کشیده اند، می شود. جالب است که اتفاقا در آن روز و آن ساعت تعدادی  از این قماش در سالن سخنرانی به وضوح دیده می شدند که خود خبر از برنامه ریزی قبلی این عمل می داد. در پی این فرصت طلبی بود که یکی از مسئولین کمیته ی شهری بدون مشورت (البته با یکی از اعضای کمیته ی شهری این مشورت خودمانی صورت گرفت) به روی سن رفته و ضمن تشکر با فرد فرصت طلب مزبور که در واقع نماینده ی موسوی و کروبی (طرفدار سبز حسینی) بود روبوسی جانانه می کند تا سناریو و عکس ها در آینده سند و گواه محکمی بر حقانیت آنها و حضور پر رنگشان در این گردهمایی باشد. طبیعی است این عمل مذبوحانه از چشم تعدای از حاضرین و اعضای کمیته ی شهری دور نماند، بویژه یکی از رفقای زحمتکش کمیته ی شهری که در گردهمایی مسئولیت پخش پالتاکی گردهمایی  را به عهده داشت، به روی سن رفته و گل را از مسئول نامبرده گرفته و به سینه ی آن فرد فرصت طلب پرتاب می کند و با صدای بلند فریاد می زند که جای تو اینجا و در میان ما نیست. در همین رابطه یکی از حاضرین که از فعالین سیاسی دراین شهر بوده و در تمامی حرکت های ضد رژیم فعالانه در صف اول حضور دارد، فریادش را بلند و رساتر کرده و خواهان خروج او و همپالگی هایش از سالن مراسم می شود. این زن شجاع بارها فریاد زد که”ما نمی گذاریم خون نداها و سهراب ها پایمال گردد”.  این دو اتفاق که به نظر من یک عمل آگاهانه و انقلابی بود، خوش آیند بعضی از برگزارکنندگان و حاضرین قرار نمی گیرد و دائما از این موضوع احساس شرمندگی  کرده و پوزش می طلبیدند.  براستی این همه چرخش از شعار محوری این گردهمایی یعنی ” نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم ” از کجا و چگونه در جریان برگزاری این مراسم سر باز می کند؟ باید اشاره کرد طرفداران موسوی و کروبی (رهبران به اصطلاح سبز ـ فیلترهای اطمینان رژیم ـ که خواهان بازگشت دوران طلایی خمینی هسنتد) که فرصت طلبانه در گردهمایی شرکت کرده بودند، رهبرانشان از سران جنایت در دهه ی شصت و در طی سال های عمر ننگین این رژیم بوده و  اساسا کسانی که این نوع مراسم ها جهت گرامی داشت خاطره آنها برگزار می شود به دستور و با همکاری این افراد به دار آویخته شده اند. واقعیات نشان داده که امثال موسوی و کروبی  در نهایت هیچ اختلافی در زمینه ضرورت سرکوب توده ها با خامنه ای، احمدی نژاد مزدور و جنایتکار نداشته و ندارند. آنها کماکان رسالت خود را که همانا بازگشت به دوران خمینی است، اعلام می کنند. تاریخ ۳۲ ساله جمهوری اسلامی به آشکاری نشان داده که همه ی سران حاکمیت در سرکوب، کشتار، تجاور و … با هم و پشت هم بوده و هستند. آنان همگی مسبب بدبختی، بیکاری، فقر، اعتیاد و… در زندانی به وسعت ایران هستند. اختلاف و دعوای آنان بر سر این است که کدام یک از آنان سهم بیشتری از چپاول مردم به جیب بزند و مجری مستقیم سیاستهای اربابان  امپریالیست شان باشند. 
در این مراسم جدا از اکثریتی- توده ای ها، افرادی با پیشینه ی ضد چپ و ضد هرگونه انقلاب  و قهر خلق،  زیر نقاب عفو بین الملل (امنستی) و با تحریف حقوق واقعی بشر، برای به اصطلاح دادن پیام از این نهاد  تریبون در اختیار می گیرند. و بجای پیام  امنستی اینتر نشنال ،اقدام به عقده گشایی می نمایند. قابل ذکر است که در این سناریو هم باز پای همان مسئول که بالای سن رفته و  ضمن دریافت گل ، بوسه های دوستانه ای با نماینده موسوی و کروبی رد و بدل کرده بود، به خوبی عریان و واضح است. او از ماه ها قبل از رئیس آن جامعه (بخوانید محفل باری به هر جهت) خواسته بود متنی برای سخنرانی آماده کند، اما چون به عللی نتوانسته بود وعده ی خود را عملی کند، این بار از دری دیگر وارد شده و او را به عنوان پیام رسان امنستی اینرناشنال به گردهمایی تحمیل نمود، هر چند که گفته می شود این پیشنهاد خود آن سازمان بوده که عضو ایرانی آنها پیام را در گردهمایی بخواند. با نگاهی به آنچه که گذشت روشن می شود که این افراد و یا طیف های رنگارگ فرصت طلب با امکاناتی که در این شهر دارند، سعی در کنترل و چسباندن خود به این گردهمایی را داشته و در این زمینه از هیچ بی پرنسیبی کوتاهی نکردند. کسانی که شعارهایی نظیر “سرنگون باد رژیم سرمایه داری اسلامی ایران”، “برقرارباد سوسیالیسم ” و “زنده باد آزادی”  هم نتوانست آنها را لااقل قانع کند که آدرس را اشتباه آمده اند، ولی از آنجا که خصلت  فرصت‌طلبان (اپورتونیست ها) ، تغییر جهت دادن بر حسب دگرگونی اوضاع و به خاطر سود شخصی است، از این تحمیل اجباری به کمیته ی شهری سود جسته و خود را به گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ نزدیک کردند. در فرهنگ مبارزاتی  کسانی را فرصت‌ طلب می‌نامیم که همواره به سوی قدرتِ وقت گرایش داشته و پایبند اصولی نیستند و یا اصول خود را فدا می‌کنند.

  بحث بر سر کم و زیاد و هم چنین بزرگ و کوچک بودن گردهمایی نیست، بلکه بحث اساسی بر سر کمیت و کیفیت فعالیت های این دوره در باره ی کشتار سراسری زندانیان سیاسی بویژه در دهه شصت است. تدارک گردهمایی چهارم از ماه ها پیش و با جلسات منظم برای برپایی هرچه بهتر این دوره آغاز شد. گردهمایی سراسری در باره ی کشتار زندانیان سیاسی در ایران، دارای خصیصه دمکراتیک و فعالیت ویژه ای است. دقیقا در همین راستا بود که افرادی با گرایشات گوناگون (باورمند به چپ و در عین حال فرا گروهی) در این شهر حول آن برای خواست مشترک ضمن گرامی داشت یاد و شجاعت آن عزیزان، خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی با دورنمای آزادی و سوسیالیسم همراه با سرنگونی تمامیت جمهوری سرمایه دار اسلامی، به همکاری و همیاری گرد آمدند و به عنوان کمیته ی شهری برگزاری چهارمین دوره ی گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی معرفی و آغاز به کار کردند. جلسات بیشمار همراه با رد و بدل کردن نوشته ها و اطلاعیه ها در یک ایمیل گروهی نشان از انسجام کاری را می داد که از نهم تا یازدهم می بایست ما میزبان تعدادی بیشماری از بازماندگان، خانواده ی آنان، فرزندان جانفشانان و جانباختگان،  محقیقین، فعالین مدنی، میهمانان و … در این شهر باشیم. 
 کمیته ی شهری از همان هفته های اول اقدام به اطلاع رسانی در رادیوهای محلی (البته لازم به یاد آوری است که در انتخاب رادیو های محلی کمیته ی شهری وسواس خاصی به خرج داد، تا رادیوهای طیف راست و رادیوهای باری به هر  جهت، نتوانند اطلاعیه های این گردهمایی را بخوانند) و در سطح اینترنتی نمود، که باید اشاره کنم در این کار موفق بود. در شهری چون گوتنبرگ که شرایط خاص خود را دارد، احزاب، سازمان ها و گروه های وسیعی حضور دارند. پر واضح است که در این مورد همچون تمامی موارد مشابه در دیگر نقاط مختلف جهان، صف بندی هایی بوده و هست که در انتخاب شرکت کنندگان بی تاثیر نبود.

 

 

در گردهمایی چهارم، تمرکز بحث ها بر روی دادخواهی و بازگشایی بحث گسترده آن در لایه های مختلف سیاسی، اجتماعی، روانشناسانه و حقوقی بود. همگان به خوبی می دانند که جنبش دادخواهی در جهان امری است پیچیده. امری است که می باید از دیروز تا امروز، و اگر کمی دقیق تر بیان کنیم چند نسل را در بر می گیرد. رژیم دار و شکنجه ی اسلامی در ایران فرزند خلف رژیم وابسته به امپریالیسم شاه می باشد. رژیمی که ماشین سرکویش به مرتجعین کنونی رسید. رژیمی که خود  سال ها این مرتجعین  را برای مقابله با کمونیست ها پرورانده بود. دادخواهی امری است که می باید پس از سرنگونی تمامیت رژیم از فردای آن روز روشن و انقلابی در پیشگاه مردم به آن رسیدگی شود.

بی تردید پرداختن به تمامی زوایای این مراسم و برنامه هایش در این نوشته نمی گنجد. اما پرداختن به دو مورد متضاد و چگونگی راهیابی جریان های انحرافی با اصل دادخواهی که تم بنیادین گردهمآئی چهارم را تشکیل می داد، موضوعی بود که معترصین و منتقدین بسیاری را پیرامون خود جمع نمود. بی تردید و بنا به آرای بسیاری از شرکت کنندگان در مراسم سخنرانی دکتر روانشناس نور ایمان قهاری، بهترین برنامه ی تحقیقی و علمی این کنگره بود. و در مقابل سیروس کفایی با ادعای خود پیرامون “غرامت زندان پرداخت باید گردد، تشکیل سندیکای زندانیان سیاسی به عنوان یک منشور” همگان را بر این فکر وا داشت که گویا جنایات جمهوری اسلامی را می توان با دریافت غرامت بخشید و جنایت هایش را فراموش کرد. البته او برای خود تزی دارد:
” زندانی تنها در دوران اسارتش نیست که متحمل شکنجه و ….می شود . بعد از آزادی هم متحمل صدمات مادی ، مالی ، روانی و….. می شود . دانشحو از دانشگاه اخراج و از ادامه تحصیل و کسب شغل مناسب باز می ماند . شاغل بیکار می شود و بیکار هم سرنوشتی بهتر از آنها ندارد . بنابراین اگر بپذیریم دولت مسبب این همه جنایات است ، پس بخواهیم غرامتش را هم پرداخت کند ! باید به آنها تحمیل کنیم ! تا کی باید بنشینیم ما را دستگیر کنند و فقط بگوییم : زندانی سیاسی آزاد باید گردد ؟. جنبش مبارزاتی باید در این مورد بخصوص تاکتیک حمله ای را اتخاذ کند . دفاعی کافی نیست . شرایط سیاسی احقاق این خواسته کران تا کران آماده است .  ”
 اصولا چرا این پیشنهاد ،”غرامت یا خسارت”، مطرح میشود؟  اصولا چه افق “روشنی” این پیشنهاد برای آینده ترسیم می کند؟
اگر امروز جنایاتی که به وحشیانه ترین شکل در دهه ی شصت در  حق زندانیان سیاسی اعمال شد را بخواهیم در نظر بگیریم، آقای سیروس کفایی و همفکرانش، چه قیمتی را برای پرداخت غرامت به بازماندگان در نظر خواهند گرفت؟ غرامت یعنی پایان اختلاف با جنایتکاران در هر رده و لباسی در جمهوری اسلامی و با هر حناح و دسته اش.

دکتر نورایمان قهاری در مقابل تاکید می کند که:
“دادخواهی راهی است برای مجازات مجرمین، تثبیت حقانیت نام و راه قربانیان و بازماندگان فجایع انسانی و تضمینی برای جلوگیری از وقوع دوبارۀ جنایات سیاسی علیه دگراندیشان”.
دادخواهی برای جامعۀ ایرانی، از نظر من، تنها با واژگونی نظام جمهوری اسلامی در تمامیت آن امکان‌پذیر است. این دادخواهی همانا روشن کردن حقایق کشتارها و سرکوب بی‌امان، بازسازی هویت بازماندگان، و به مجازات رساندن آمران و عاملان کشتار و سرکوب مخالفان، دگراندیشان، اقلیت‌های قومی و مذهبی، اعدام‌های دهۀ شصت، جنایت علیه بشریت در تابستان ۶۷، و اعدام ها، تجاوزات و سرکوبی است که بدست رژیم اسلامی تا به امروز ادامه داشته است.
باید به کسانی که بحث بخشش را پیش می‌کشند گفت، که شما وانمود به ندیدن می‌کنید؛ ندیدن این جزء که حتی اولین شرط برای بخشش از جانب قربانیان موجود نیست.”
واقعیت این است که این سطور در شرایطی نوشته می شود که گردهم آئی چهارم با همه نقاط مثبت و منفی خود که به برخی از آنها در این نوشته نیز اشاره شد به پایان رسید اما پاسخ به این سوال همچنان باقی است که با چنین روندی ادامه کاری این گردهمایی ها به کجا خواهد انجامید؟ ایا اشتباهاتی که  در برنامه ریزی ها و دعوت از سخنرانان و  عدم توجه به ماهیت مراکز کمک کننده شاهد بودیم نشانه چرخشی است که آینده این تلاش را شکل می دهد و یا هنوز این پتانسیل وجود دارد که بکوشیم مراسم یادبود جانباختگان دهه ۶۰ و بویژه قتل عام رندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ را در پای بندی مطلق به آرمانهای آن رزمندگان که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی با همه دسته بندی های درونی اش بودند برگزار کنیم. 

جاودان باد خاطره تمامی جانباختگان کشتار دهه ی ۶۰
درود بر تمامی زندانیان سیاسی که قهرمانانه در برابر شکنجه های قرون وسطایی دژخیمان جمهوری اسلامی مقاومت می کنند!
سرنگون باد تمامیت رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در ایران!
زنده باد انقلاب، زنده باد سوسیالسم!