باز هم درباره “تشکل‌های کارگری مستقل از احزاب”

اخیرا بار دیگر چند نفر و نیز قطعنامه‌ای از یکی از دو سازمان “راه کارگر” که با یک اسم فعالیت می‌کنند، سر بحث درباره “تشکل‌های مستقل کارگری” از جنس “مستقل از احزاب” را باز کرده‌اند. ما به نوبه خود در موارد مختلفی به این بحث پرداخته‌ایم.* اما یادآوری نکاتی شاید باری دیگر و در متنی دیگر، خالی از لطف نباشد.
بحث “تشکل مستقل” تاریخا در رابطه با دولت‌ها و نهادهای کارگری وابسته به دولت‌ها مطرح بوده است. در بین تعداد انگشت شماری از فعالین چپ در ایران امروزه، که به خود هر عنوانی بدهند در بین فعالین اجتماعی و سیاسی بعنوان “کارگرکارگری” شناخته شده‌اند، موضوع اما وارونه است. من هیچ حزب و جریان و فعال سیاسی‌ای را در صحنه سیاست ایران نمی‌شناسم که از وابستگی تشکل‌های کارگری به احزاب و سازمان‌های سیاسی حتی ضمنی هم دفاع کرده باشد و یا چنین تزی را فرموله کرده باشد. این موضوع ساخته و پرداخته مغز افرادی است که می‌خواهند اطمینان حاصل کنند تشکل‌های توده‌ای طبقه کارگر هرچه بیشتر از سیاست و احزاب و سازمان‌های کمونیستی دوری کنند. یا درک اینها از تشکل و رابطه تشکل با احزاب وارونه و مکانیکی است و یا اینکه درکشان از رابطه اعضا و فعالین تشکل‌های کارگری با احزاب، دیکتاتورمنشانه است. یعنی اعضا و فعالین تشکل‌های کارگری رابطه‌ای با احزاب نداشته باشند! کمونیستها از آزادی اندیشه و انتخاب همه آحاد جامعه دفاع می‌کنند و کارگران حق دارند با داشتن تفکر مارکسیستی در تشکل‌های توده‌ای کارگران شرکت کنند و به رهبری آنها انتخاب شوند. کارگران کمونیست حق دارند که در بحت و تبادل نظر در تشکل‌های توده‌ای رابطه دوستی و نزدیکی با این یا آن حزب سیاسی برقرار کنند. این یک فعالیت هر روزه و جا افتاده‌ای در جوامع پیشرفته‌تر غربی است که اتفاقا قریب به اتفاق تشکل‌های توده‌ای کارگران با احزاب چپ پارلمان‌های بورژوائی رابطه‌ای تنگاتنگ دارند و در واقع این چنین هم قوانینی به نفع تشکل‌های توده‌ای در همین پارلمان‌ها وضع می‌کنند.

پدیده‌ای ایرانی
در غرب طرح اینچنینی بحث “تشکل مستقل از احزاب” بحثی بکر و عجیب و غریب است. نزدیکترین نمونه به این ایده، ایده‌ای است که در آمریکا به ساموئل گامپرز، اولین رئیس فدراسیون کار آمریکا، نسبت داده‌اند. ساموئل گامپرز ظاهرا بر این عقیده بود که کارگران و یا تشکل‌های کارگری، نباید خود را الزاما با هیچ حزبی که منظور ایشان یکی از دو حزب اصلی دمکرات و جمهوریخواه بود، تداعی کنند؛ بلکه باید وزن خود را پشت سر حزب و یا کاندیدی بیاندازند که قول و قرارهای بهتری به آنها بدهد. اما در واقع و عملا همه می‌دانند که ساموئل گامپرز و فدراسیون کار آمریکا چقدر مستقل عمل کردند و این فدراسیون چقدر مستقل است!؟ فدراسیون کار آمریکا آنقدر در سیاست هیأت حاکمه آمریکا منحل شده است که فعالین کارگری به AFL-CIO می‌گویند AFL-CIA.
قبلا و در مقاله دیگری به تفصیل درباره ریشه‌های سیاسی “تشکل مستقل از احزاب” نوشته ام. آنجا به تئوریهای جورج لاج و ساموئل گامپرز پرداخته ام. اما لازم به توضیح است که این مسئله در ایران فراتر از جورج لاج و ساموئل گامپرز می‌رود. وقتی که شاه ایران محمدرضا پهلوی، بعنوان کارشناس مسائل کارگری اظهارنظر می‌کرد، عین همین را برای کارگران ایران موعظه می‌کرد. او در کتاب “مأموریت برای وطنم” می‌گوید: “شرط عقل آنست که اتحادیه‌های کارگری را از احزاب سیاسی کاملا جدا نگه داشت. اتحادیه‌های کارگری بهتر است که اساسا در راه بهبود وضع اقتصادی اعضای خود تلاش کنند و احزاب به امور کلی تری بپردازند. زیرا ممکن است برخی از اعضای اتحادیه‌ای طرفدار یک حزب و سایرین پشتیبان حزب دیگری باشند، و بهتر است که کشمکش‌های سیاسی اتحادیه سبب تضعیف آن نگردد.” ایشان اما به عمد فراموش می‌کند این را نیز اضافه کند که همان “اتحادیه‌های کارگری”ای که ایشان از آنها یاد می‌کند، دست ساز “حزب رستاخیز” ایشان بودند. این اما بماند. اما اهمیت اشاره به محمدرضا پهلوی آنجاست که “تشکل مستقل از احزاب” در واقع یک پدیده ایرانی است و پدر روحانی این تئوری هم همین جناب “شاهنشاه آریامهر” است. می‌گویم این مسئله یک “پدیده ایرانی” است، چرا که اگر در غرب چنین موضوعی را جورج لاج فرموله می‌کرد، ایشان را بعنوان یک سیاستمدار دست راستی و ضد کمونیست می‌شناسند؛ اما در ایران طرفداران این سیاست لباس چپ به تن کرده اند! و ایرانی بودن این موضوع از اینجاست. اگر در غرب و مشخصا بعد از شکست مدل دولت رفاه و تضعیف احزاب سوسیال دمکرات بحثی بر سر “تشکل مستقل از احزاب” بوده است، از جانب احزاب دست راستی و محافظه کار مطرح شده است که خواسته‌اند کمکهای مالی اتحادیه‌ها به رقبای خود در احزاب سوسیال دمکرات را قطع کنند. این همسوئی را نمی‌دانم چگونه توضیح بدهم؟!

پرستش دروغین کارگر
طرفداران “تشکل مستقل از احزاب” چنان کارگران را دوست دارند و می‌پرستند که به آنها لقب “کارگرکارگری” داده شده است. آنها اما کارگران را برای برده بودنشان می‌پرستند. در واقع کارگران را می‌پرستند که هرچه بیشتر استثمارشان بکنند. کارگرانی قهرمان آنها هستند که به استثمار شدن خود افتخار کنند. در بحبوحه اعتراضات سال ١٣٨٨ در ایران، رضا رخشان مصاحبه‌ای داشت که در آن می‌گوید: “چنان‌که من معتقدم که سایر جنبش‌های اجتماعی (و یا حتی دولت) اگر که بخواهند با جنبش کارگری وارد دیالوگ و گفتگو شوند، باید بدانند که جنبش کارگری در حال حاضر یک جنبش مطالباتی است و به‌دنبال انقلاب و انقلابی‌گری نیست.” از همان موقع “کارگرکارگری”ها رفتند پشت این موضعگیری ایشان. یکی از همین “کارگر کارگری”ها هندوانه زیر بغلش می‌گذارد: “رضا رخشان (این فرزند پُرآزمون و خطای طبقه‌ی کارگر ایران)”! هر کسی که چنین از من تعریف و تمجید کند، شک می‌کنم که می‌خواهد جیبم را بزند. در ایران صدها فعال کارگری دیگری هستند که در صدها مورد دیگر دیده شده و جانفشانی کرده‌اند. کسی که واقعا در فکر آزادی کارگران است، به کارگر می‌گوید که برو دنبال انقلاب و انقلابی گری! برو به سیاست حزبی بچسپ که دارد انقلاب را تدارک می‌بیند. زورش را نداری، فعلا نمی‌توانی، بر علیه انقلاب و انقلابی گری تبلیغ نکن! می‌خواهم بگویم که تمام پرستش کارگر از این منظر، یک پرستش دروغین و برای تشویق کارگران به فروش هرچه بیشتر نیروی کارشان است. دور کردن کارگران از تحزب کمونیستی این تصویر را دیگر کامل می‌کند. پرستش کارگر از طرف اینها، در واقع در تصویری کاملتر همان پرستش کارگر نوع استالین و هیتلر است که کارگر را برای ساختن ملت، کشور، اقتصاد و غیره به عرش اعلا می‌بردند! محمدرضا پهلوی هم در کتاب “پاسخ به تاریخ” کارگران را برای ساخت ایران، به آنجا برده است.
با تمام پرستش باسمه‌ای کارگران نزد “کارگرکارگری”ها، اما کارگران نزد اینها توده‌ای از افراد بی لایقی هستند که مرتب باید از طرف روشنفکران غیرکارگر به آنها سرویس داده شود. تئوریسین‌های اینها روشنفکران غیرکارگری هستند که نه خودشان را کارگر قبول دارند و نه توسط کسانی که برایشان تئوری فرموله کرده‌اند، کارگر بحساب می‌آیند. احساس گناه روشنفکر خورده بورژوای طرفدار “تشکل مستقل از احزاب” از همین جا سرچشمه می‌گیرد.

کارگرکارگری”های مستقل
مقوله “استقلال” یک مقوله اصلی‌ای است که جنگ کمونیسم با بورژوازی بر سر استقلال طبقاتی کارگران را برجسته می‌کند. طبقه کارگر یک طبقه اصلی در جامعه است و در نتیجه سیاستی مستقل از سیاست بوژوازی دارد و این استقلال طبقاتی باید حفظ بماند. منتها همین مقوله “مستقل” در دست “کارگرکارگری”ها به مبتذلترین شیوه‌ای دستکاری شده است. در این دستگاه فکری “استقلال طبقاتی” کارگران به مستقل شدن از احزاب کمونیستی تبدیل شده است. این “مستقلیون” سیاسیونی هستند که در یک دوره‌ای در ایران و بخصوص بعد از شکست انقلاب ۵٧، ایده “استقلال” کارگران از مشخصا احزاب چپ و کمونیستی را برجسته کردند. این افراد اکنون در صحنه سیاسی ایران بازارشان کساد است و سخنگوئی هم ندارند. این دسته از “کارگرکارگری”ها در بین چپ ایران و از آنجا که کمونیسم در تقابل با آنارکوسندیکالیسم و اکونومیسم، گرایشاتی در بین کارگران که سیاست کارگران را به بوژوازی موکول می‌کند، بسیار قوی‌تر بوده است، و باز هم از آنجا که عقب نشینی‌هائی به جنبش جهانی کارگری با فروپاشی دیوار برلین تحمیل شد، شناخته شده‌تر هستند. این “کارگرکارگری”ها در هر پیچی که فرصت دست داد، بر علیه تحزب کمونیستی سمپاشی کردند. از آنجا که کمونیسم در ایران با دیوار برلین رخت بر نبست، چنین به نظر می‌رسید که این رگه از “کارگرکارگری”ها رسالت داشتند وظیفه تخریب تحزب کمونیستی کارگران در ایران را بر عهده بگیرند.
یک رگه دیگری از این دسته از “کارگرکارگری”ها هم کسانی در ایران هستند که نه تنها خواهان استقلال کارگران از کمونیستها و سیاست کمونیستی و احزاب کمونیستی هستند، بلکه خواهان استقلال کارگران از تشکل‌های توده‌ای کارگران نیز هستند. جنگ این عده، که در “کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری” متشکل شده‌اند، در چند سال گذشته بیش از هر چیزی بر علیه تحزب کمونیستی و تشکل‌های موجود کارگران مانند سندیکای واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه بوده است. این عده، منتها همچنانکه مشخصه سیاست “کارگرکارگری” است، کارگران را تشویق به ایجاد شورای اسلامی کار کردند.

سیاست زدائی از اعتراضات کارگری
طرح بحث “تشکل مستقل از احزاب” طرحی ضدکارگری از روشنفکران خرده بورژوای دیکتاتورزده است که ریشه‌ای عمیقا عقب مانده “کارگرکارگری” دارد. طرح این بحث در ایران امروز، در واقع خواهان “سیاست زدائی” از اعتراض کارگری است. یعنی سیاست زدائی چپ و کمونیستی. هرگاه اعتراضات رادیکال کارگری راه افتاده‌اند، بعد از پیدا شدن سر و کله حراست و اداره اطلاعات، سر و کله طرفداران “تشکل مستقل از احزاب” بدنبال آنها پیدا شده است. نه تشکل‌های کارگری در غرب که بازوی احزاب سوسیال دمکرات هستند با چنین معضلی روبرو بوده‌اند و نه فعالین دست اندرکار سازماندهی کارگران و مبارزه کارگران، در خود ایران هم چنین معضلی داشته‌اند. این بحث، حتی در همان چهارچوب کارگرکارگری عقب مانده شرق زده اش هم پایه تئوریک قابل دفاعی ندارد که کسی بخواهد جواب تئوریک به آن بدهد. در بین کسانی که قبلا از “تشکل مستقل از احزاب” حرف زده‌اند، چون احزاب را و بخصوص احزاب کمونیست را سیاسی دانسته‌اند و کارگران را نه، در نتیجه کارگران از نظر آنها نباید آلوده سیاست و مسائل سیاسی بشوند؛ بلکه سرگرم چانه زدن بر سر دستمزد و یا بقول معروف نان و قاتق باشند. کسی که خود را مجبور ببیند کارگران را از تحزب کمونیستی دور کند، گرایشی دیگر در بین دیگر گرایشات در جنبش کارگری نیست؛ فردی نگران رادیکالیزه شدن جنبش کارگری است. این کس می‌تواند پشت هر عنوانی که دلش می‌خواهد قایم شود.

تروتسکیستهای ایرانی و “تشکل مستقل از احزاب
تعدادی از کسانی که از بحث “تشکل مستقل از احزاب” دفاع کرده‌اند، کسانی هستند که در خارج از ایران تحت عنوان تروتسکیسم کارگران را به دفاع از هوگو چاوز، تنها متحد احمدی نژاد در سرکوب اعتراضات سال ١٣٨٨، فراخوانده‌اند. کسانی هستند که در برابر استقلال طبقاتی طبقه کارگر ایستاده‌اند و خواهان انحلال محافل چپ و کمونیست در احزاب سوسیال دمکرات اروپا و یا لیبر انگلیس بوده‌اند. با آویزان شدن به دروغ‌های شاخدار کمونیست‌ها را به عضویت در احزاب سوسیال دمکرات دعوت کرده‌اند و شدیدا در برابر تشکیل فراکسیون‌های چپ و سوسیالیست در فدراسیون‌های کارگری ایستاده‌اند. در جاهائی مثل ایران، کارگران را به قبول و عضویت در زیرمجموعه‌های خانه کارگر دعوت کرده‌اند.
اینها اما “تروتسکیست” هستند و هیچگونه ربطی به خود لئون تروتسکی ندارند. اگر در انگلیس حزب تروتسکیست اس دبلیو پی را بعنوان طرفداران حماس و حزب الله و بن لادن می‌شناسند، در ایران الحق که به درست به عنوان طرفداران چاوز می‌شناسند.
گفتم که اینها ربطی به خود تروتسکی ندارند. امروز اگر کسی در مقابل طرفداران “تشکل مستقل از احزاب” به دفاع از کارگران و کمونیسم بر می‌خیزد، اساسا با اتکاء به جزوه با ارزش “کمونیسم و سندیکالیسم” تروتسکی است. او در همان نوشته، که انگار جواب اینها را می‌دهد، می‌نویسد: “مدافعین قلابی سندیکالیسم، استقلال اتحادیه‌های کارگری از بورژوازی و سوسیال رفرمیستها را (در حرف)، به استقلال عام و استقلال مطلق از همه احزاب، از جمله حزب کمونیست، می‌رسانند.”

در انتها
بحث “تشکل مستقل از احزاب” همچنانکه گفتم، هیچ پایه تئوریک قوی‌ای ندارد. هر از چند گاهی چند مزاحم جنبش کارگری برای پراکندن صفوف رو به متحد شدن کارگران این بحث مرده را دوباره رو می‌آورند. از فلک کردن مرده خوشمان نمی‌آید، اما هرگاه اینها سر بلند کردند، ما هم مجبوریم که “شاهنشاه آریامهر” و گامپرز را به یادشان بیاوریم.
کارگران امروز بیش از هر زمان دیگری، هم برای در هم شکستن جمهوری اسلامی و هم برای عقب راندن افراد مزاحم بر سر راه آزادی، به متشکل شدن هم در تشکل‌های توده‌ای خود و هم در حزب خود نیاز دارند. گام مهمی در این راه افشای دوستان دروغین مردم است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* خوانندگان علاقمند و کنجکاو را به نوشته‌های مختلفی در نشریه “کارگر کمونیست” و از جمله به “تشکل‌های توده‌ای طبقه کارگر” (کارگر کمونیست ١)، “جریان “کارگر کارگر” و سیاست بورژوایی در طبقه کارگر” (کارگر کمونیست ٣)، “”تشکل مستقل کارگری” دعوا بر سر چیست؟” (کارگر کمونیست ۴)، “کمونیسم و سندیکالیسم” (کارگر کمونیست ۵)، “خروس مرده کارگر کارگریسم!” (کارگر کمونیست ۴)، “ایجاد سازمانهای کارگری امر خود کارگران است” (کارگر کمونیست ۵٠)، “دفاع از سندیکای واحد یا مماشات با “شوراهای اسلامی کار”” (کارگر کمونیست ۵٠)، “درباره شورا و سندیکا” (کارگر کمونیست ۵۴ و ۵۵)، “استقلال طبقاتی و تشکل مستقل کارگری” (کارگر کمونیست ٧۵)، بن بست خط ضد تحزب” (کارگر کمونیست ٧٧)، “طبقه کارگر اروپا: میراث ایدئولوژیک قرارداد اجتماعی” (کارگر کمونیست ٩٧ و ٩٨) “حزبیت دادن به جنبش کارگری” (کارگر کمونیست ٩٧)، “اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم” (کارگر کمونیست ٩١ و ٩٢)، کارگر و سیاست” (کارگر کمونیست ١۴۶)، “سنت کارگر کارگری: از لاقیدی سیاسی تا مبلغ صندوق بین المللی پول”، (کارگر کمونیست ١۶٣ و ١۶۴) و “درباره ضرورت تحزب کمونیستی” (کارگر کمونیست ١٧١) رجوع می‌دهم.
٢٣ اکتبر ٢٠١١