نقدی به فراخوان عباس گویا برای سکوت و”دندان روی جگر گذاشتن”در مورد قصابی قذافی!

مقدمه:

متعاقب ماجرای قصابی قذافی و انتشار اخبار و تصاویر آن که ابتدا از طریق رسانه های آلترناتیو پخش شد و رسانه های امپریالیستی هم مجبور شدند با تاخیر و سانسور نشانش بدهند، موج تنفر جهانی از این عمل ضد انسانی ، اخبار “پیروزی” انقلاب لیبی را تحت الشعاع خود قرار داد. حاکمان در غرب بلافاصله شروع کردند به هم و به شورای قلابی ضد انقلاب لیبی که از همین الان دارد قول قوانین اسلامی و طبق “قرآن” به مردم می دهد، تبریک گفتن!

شورای “رهبری” ضد انقلاب لیبی هنوز چند روز بعد از انتشار این قصابی مشمئز کننده دارد تکرار می کند که “قذافی طی درگیری بین نیروهای “انقلاب” با نیروهای ضد انقلاب کشته شده. اجازه ندادند که تحقیق در مورد چگونگی کشته شدن قذافی جلو برود. تصویر خانم کلینتون را تلویزیونهای آمریکا بلافاصله بعد از انتشار خبر قتل قذافی نشان دادند که مثل کودکی از دیدن آب نبات دلخواهش پرید بالا! اینها را داشته باشید تا ببینیم اینطرف ما کمونیستها و چپها چگونه موضع گرفتیم!

تبعا اونها که متعلق به گرایشات چپ سنتی بودند هنوز سکوت کرده اند. اونها که خودشانرا بیشتر به جنبش کمونیزم کارگری متعلق می دانستند اما مواضع گوناگونی گرفتند. برخی گفتند که بالاخره در “بحبوحه انقلاب” این چیزها می شود. بعضی گفتند که بهتر بود نمی شد! برخی مثل من این قصابی را مستقیم و شفاف محکوم کردند.(۲ تا ۵)

در میان همه مقالات، مقاله دوست خوبم عباس گویا (۱) شفاف ترین مقاله بود که همه ما را فرامی خواند به اینکه دندان روی جگر بگذاریم و “چند روز”دیگر صبر کنیم!. از آنجا که مقالات عباس گویا بطور عموم برای من بسیار آموزنده است و تابلوی تمام قد نوع معینی از نگاه به ماجرای سیاست است، لازم دیدم مقداری بکاومش و خواننده گرامی را هم با خودم ببرم توی هزارتوی منطق عباس گویا. سیر و سفری است و تجربه ای !

 

(۱)اصول منطق عباس گویا چگونه چیده شده؟

عباس گویا تیتیر مقاله اش “خطاب به اومانیستهاست”. او نگرانست که “صفها” قاطی شده. یعنی اومانیستها رفته اند توی صف طرفداران قذافی. لذا او برای خودش ماموریتی قائل شده که اومانیستها را از خواب بیدار کندو از صف طرفداران قذافی بیرون بکشد.البته خودش در آخر مقاله اش اعلام می کند که خودش هم “اومانیست سیاسی” است. شاید منظورش اینست که مثلا اومانیستهائی که قصابی قذافی را محکوم کرده اند مثلا اومانیست اقتصادی یا فرهنگی یا حتی نظامیند و او دارد مرز بندی با اومانیستهای دیگر می کند.

از این طرح عمومی که عبور کنیم. ببینیم مجموعه استدلالات عباس گویا برای اینکه فراخوانش را در مورد دندان روی جگر گذاشتن آنهم بمدت چند روز توجیه کند چیست؟

اول: دندان روی جگر بگذاریم چون”ما” در مورد ترور لاجوردی نه صحه گذاستیم و نه محکوم کردیم” اشاره به بیانیه حزب کمونیست کارگری ایران به تاریخ ۲۳ آگوست ۱۹۹۸

دوم: ایشان معتقد است که “باید به جنبه سیاسی ماجرا هم توجه کنیم. چون من(یعنی عباس)اگر در صفی باشم که طرفدار قذافی هم هست..باید یک خورده(حالا چرا یک خورده؟!) بیائیم عقب ببینیم اشکال چیه؟

سوم: ” من تصویر را اینجور میبینم۔ هدف * اصلی * تبلیغات غرب٬ با نشان دادن صحنه های تکان دهنده کشتن یا زجر دادن قذافی اینست که بگویند مردم مسلح خطرناک هستند۔ مردم راخلع سلاح کنید”

همانطور که دیدیم عباس گویا که خودش اومانیست سیاسی است(ونه اقتصادی یا فرهنگی یا نظامی مثل ماها!) بعد از سه استدلال بالا از ماها می خواهد که صف خودمانرا جدا کنیم و یک چند روزی تا یک هفته دندانهایمان را روی جگر بگذاریم تا “واقعیات” روشنتر شود تا هیاهو بخوابه و نیات واقعی روشن تر بشود!

امیدوارم اگر خواننده یا خود عباس گویا استدلال دیگری هم در مقاله ایشان پیدا کردند حتما یادآوری بفرمایند:

(۲)اعدام و قصابی آدمها بد است مگر اینکه…..!

عباس گویای عزیز، یک قضیه ای را اینجا باز کرده که من اسمش را می گذارم مخالفت اعدام به شرط و شروط! یعنی اعدام و قصابی آدمها بد است مگر اینکه اون آدمها مثلا صدام باشند، بن لادن باشند، قذافی باشند و حتما مثلا موسوی و کروبی باشند و خامنه ای باشند و احمدی نژاد باشند و …..

خوب این خودش یک نوآوری جالبی است! چون اتفاقا همه هواداران اعدام هم همینطور فکر می کنند! هیچ موافق اعدامی توصیه نمی کند که همه اعدام شوند! موافقین سرسخت اعدام هم مثل عباس گویا از “شرایط” صحبت می کنند. برای آنها هم اعدام در شرایطی خوبست و ویتامین دارد و گاهی بهتر است آدم چشمش را ببندد و سرش را برگرداند(همانطور که همین اوباما و کلینتن و رهبران “تمدن اروپا” دارند الان به قضیه برخورد می کنند)!

خیر! جنبشی که کمونیزم کارگری را از سایر جنبشها جدا می کند مخالفت با اعدام به شرط و شروط نبوده اگر سندی در این زمینه عباس ارائه دهد که شرط و شروطی بوده حتما ارائه دهد!

منطق حکم می کند که وقتی عده ای مخالفت اعدام می کنند مخالفت با همه اعدامها باشد. بخصوص اعدام جنایتکاران وگرنه مخالفت با اعدام آدمهای خوب و انقلابی که چیز جدیدی در سنت چپ نیست!

(۳)نه صحه بگذاریم و نه محکوم کنیم چون….

عباس گویا برای توجیه فراخوانش ما را به یاد اطلاعیه حزب کمونیست کارگری ایران در مورد ترور لاجوردی می اندازد. استدلال ایشان اینست که چون اونموقع “ما” نه محکوم کردیم و نه صحه گذاشتیم پس الان هم دندان روی جگر بگذاریم!

من می گویم اون موضع گیری مربوط به سال ۱۹۹۸ بوده یهنی ۱۳ سال پیش. از اون موقع زمین کلی چرخیده و خیلی ها اگر برگردند حتما اعدام لاجوردی را محکوم خواهند کرد. نه فقط به دلیل اینکه توسط یک فرقه اسلامی عقب افتاده که الان سخت در تکاپوی چلبی شدنست انجام شد بلکه کشتن یک مهره سوخته رژیم هیچ تحولی در تاریخ روابط رژیم با مردم بازی نکرد که هیچ بلکه اساسا پیامی که داد و می دهد صد در صد غلط است و آن این بود که “مردم باید خوشحال شوند”! خود همین اساسا بدترین پیام اون ترور بود! چه خوشحالی باید مردم داشته باشند؟ چه نقطه آموزشی به فرهنگ سیاسی ما اضافه شد؟ چه عدالتی اجرا شد؟

از دید من اون اطلاعیه هم نادرست بود و اگر زمان برگردد من مخالف درجه اول اون اطلاعیه خواهم بود!

اما از این نکته بگذریم. آیا درستی یا نادرستی یک اطلاعیه ۱۳ سال پیش می تواند استدلالی باشد برای فراخوان عباس گویا؟ خود این ارتباط برقرار کردن بین گذشته و حال از متدهای شناخته شده چپ سنتی است برای “تفسیر کردن” و “راه حل در آوردن” از گذشته!

آیا نمی تواند کسی بگوید که اگر همان منطق را ادامه بدهیم ، ما کمونیستهای کارگری باید رسما خواهان سکوت دائم و مطلق در مورد همه اعدامهای جنایتکاران همه تاریخ باشیم؟ اگر اینست که دیگر کمپینهای مخالفت با مجازات اعدام دیگر چه منطقی دارد؟!

لذا من این استدلال عباس گویا را نادرست می دانم.

(۴)”نگرانی برای قاطی شدن صفها”

استدلال دیگر عباس گویا اینست که جون ایشان نگران قاطی شدن صفهای ما اومانیستهای “غیر سیاسی” هست با هواداران قذافی به ما توصیه می کند صبر کنیم اقلا برای یک هفته!

قرار است طی یک هفته چه اتفاقی بیفتد؟ مگر فرق می کند که قصابی قذافی را که کرده؟ کی پشت قذافی بوده؟ مگر مهم است که قاتلهای رذل قذافی اینطرفی بوده اند یا اونطرفی؟ مگر ما کمپینهای مخالفت با مجازات اعدام را اینجوری مشروط کرده ایم؟ مگر در کمپینها اول صبر می کنیم که مبادا صفها قاطی شود؟

به دید من اتفاقا صف ما موقعی قاطی نمی شود که بلند اعلام کنیم که با اینکه از ابتدا خوان سرنگونی قذافی بودیم و مخالف سرسخت همه جناح های ارتجاعی در صحنه لیبی، در خین اینکه دخالت امپریالیستی را در بالا کشیدن ارتجاع اسلامی لیبی محکوم می کنیم و هشدار می دهیم که مردم لیبی برای یک کرزای دیگر کشته نداده اند و در عین اینکه مردم لیبی را فرامی خوانیم که این شورای ضد انقلابی را پس بزنند و سازمانهای خودشانرا برای تداوم انقلاب بسازند، در عین همه اینها قصابی قذافی را محکوم کنیم و اعلام کنیم که قصابی هیچ انسانی به انقلاب لیبی کمک نمی کند که هیچ بربریت را تقویت می کند.

آیا برای اعلام این موضع ما نیاز داریم دندان به جگر، یک هفته صبر کنیم تا صفها قاطی نشود؟ من فکر نمی کنم که حتی یک ثانیه باید تحمل کرد. انقلاب ماهیتا حرکت بسیار شتاب دار است و دریچه های امکان پیروزیش دارد به سرعت بسته می شود. لذا موضع گیریها باید سریع انجام شود نبلیغات گسترده پیش بیاید تا موثر باشد!

اساسا دندان گذاشتن یک هفته ای کار پیشروان آنهم در دوران انقلاب نیست. کار شاهدان همیشه تاریخ البته ممکنست!

(۵)”هدف تبلیغات غرب خلع سلاح مردمست”

این حکم درستی است که ضد انقلاب الان مسئله اش خلع سلاح مردم لیبی است اما آیا اینکار را از طریق قصابی قذافی انجام داده یا تبلیغ این قصابی دارد اینرا جهت می دهد؟ با کدام منبع اینرا عباس می گوید؟ آنچه تا بحال مشخص شده اینست که نیروهای فرستاده شده به جنوب لیبی برای شکار قذافی توسط ناتو مرتب حمایت هوائی می شدند و اساسا بمباران ناتو بوده که دستگیری اولیه قذافی را ممکن کرده! موضع گیریهای رسمی رهبران غرب از اوباما بگیر تا بقیه همگی در حمایت از قتل قذافی بوده و هیچکدام هم این جنایت را محکوم نکرده اند!

اتفاقا موج زیر سوال بردن این ماجرا توسط منابع حقوق بشری در حال عوج گیری است و همه جناح های حکومتی غرب و شورای ضد انقلاب لیبی دارند به شدت از بررسیهای حقوق بشری جلوگیری می کنند. می خواهند این بررسیها زود بخوابد!

تا همینجا این تئوری که این قصابی هدفش خلع سلاح مردم لیبی است از دید من یک تئوری فاقد پایه است و بخشی از سازمان فکری عباس گویا برای توجیه فراخوانش!

از دید من ضد انقلاب پروژه خاع سلاح انقلاب را از طریق دیگری به پیش خواهد برد . همانطور که در انقلاب ایران پیش برد. خلع سلاح تدریجی از طریق سازماندهی ضد انقلاب مسلح و مرحله به مرحله انقلابیون مسلح را خلع سلاح کردن بنام “انقلاب”. این تجربه انقلاب ۵۷ بود و در لیبی هم دارد پیش می رود.

(۶)عباس گویا نمی گوید حرفش را قبول کنیم اما…!

من شخصا بارها نوشته رفیق عزیزم عباس گویا را خواندم و تلاش کردم تحلیتش را قبول کنم اما نشد! از این رو در این مقاله مختصر ادله ایشانرا مورد بمورد نقد کردم تا دلایل مخالفتم را با فراخوان ایشان اعلام کنم و قضاوت را بگذارم به عهده خواننده گرامی!

از دید من هواداران جنبش مخالفت با اعدام باید محکم در این ماجرا بایستند. این ماجرای مهمی است. اصولیتی است که باید درست تحلیل شود برای آینده. قضاوت ما در این موضوع ، رفتارهای آینده خود ما را شکل می دهد.

 

منابع دیگر:

(۱)عباس گویا: تبلیغات غرب در مورد قتل قذافی برای خلع سلاح کردن مردم مسلح لیبی است, سخنی با اومانیستها

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/8145-1390-07-29-11-27-05.html

(۲)سعید صالحی نیا: زشتی اعدام بنام انقلاب! در حاشیه اعدام وحشیانه قذافی

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8127-1390-07-29-11-21-39.html

(۳)قتل یک دیکتاتور دیگر(حسن رحمان پناه)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_33.html

(۴)در رابطه با قتل معمر قذافى (سلیمان سیگارچی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_504.html

(۵)کشتن انسان و حتی هر موجود زنده ای در هر شرایطی، محکوم و جنایت محض است!(بهرام رحمانی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/10/post_416.html