تحمل دگر اندیش، اقناع ،دیالوگ و مناظره , نگاهی به چند مقوله بنیادی در فرهنگ و سیاست

مقدمه اول:

بنا به پیشنهاد دوست عزیزم مسعود نقره کار که به جهت سیاسی به کمپ دیگری تعلق دارد ولی انسانی شریف و آزاد اندیش است، روی چند مقوله مکثی می کنم و نظرم را بطور اجمال بیان می کنم. امیدوارم خواننده گرامی هم از این بحث استفاده ای ببرد. مسعود نقره کار در سخنرانی اخیرا مباحثی در موضوع تحمل و دگراندیشی را مطرح و منتشر کرد (۱). او کوشید با تعریف  این مفاهیم شروع کند و ابعاد مختلف این واژه ها در عرصه فردی و اجتماعی و سیاسی را بشکافد و راه حلهائی هم در هر عرصه ارائه دهد. چه چیز می تواند از این مهمتر باشد؟ ما که در جامعه دیکتاتور زده رشد کرده ایم و متاسفانه نسل جدید ما هم در همان بستر چشم به دنیا گشوده، توسط حکومتهای شاه و خمینی مغز شوئی شده ایم. در آن فضا رشد کردیم و ناخودآگاه ما را اینها سازمان داده اند، وقتی از ایران هم بیرون می آئیم بسیاری مواقع همان رفتارها را ادامه می دهیم. فرق هم نمی کند کدام جبهه سیاسی را هم انتخاب می کنیم! لذا برگشتن به مصیبت همه گیر و کاویدن در مورد آن اگر دغدغه اندیشمندی بشود که دغدغه آزادی دارد هم طبیعی است و هم ضروری.

راست سیاسی سنتی از آنجا که حاکم بوده کمتر به این نیاز واقف است. برایش زیاد مهم نیست یا حداقل نبوده! همینکه کلانتر و شهنه و پاسدار و میرغضبی باشد و زندان و شکنجه گاهی کافی است! تحملی لازم نیست! اما دنیا در حال تغییر است و حتی حکومتگران هم دیگر مجبورند گوشی به کوچه و خیابان داشته باشند حتی اگر شده برای پیشگیری از “بلای انقلاب”! و سورپرایزهائی مثل همین صحنه ها که در دنیا می گذرد!

از دید من اما، دغدغه چپ و سوسیالیزم خواهی و آزادی خواهی در موضوع این مقولات از نوع دیگری است. از نوع نگرانی برای حفظ حکومتها نیست. ریشه اش به این برمی گردد که مکانیزم مشارکت انسانها و ملیونها انسان در کنترل زندگیشان قرار است در یک مراوده جمعی و همیشگی شکل بگیرد. مسئله پیدا کردن و خودی کردن فرهنگ تحمل، دیالوگ و مناظره در کمپ سوسیالیست خواهی مسئله حیاتی است . ابزار فرهنگی که بدون آن عنصر واقعی مشارکت غیر ممکنست و بقیه شعارها،باد هوا!

مقدمه دوم:

با هسته بحثهای دوستم مسعود نقره کار مواقم در مورد دو مقوله تحمل و دگر اندیشی و آنها را تکرار نمی کنم. نکات تکنیکی در مورد بحث تحمل و عدم تحمل در روانشناسی انسان هست که فعلا می گذارم کنار. سعی می کنم از دید خودم و با توشه محدودی که دارم یه مقوله تحمل دگراندیش،اقناع ، دیالوگ و مناظره را باز کنم. فکر می کنم اینها مقولاتی حیاتی هستند که باید بیشتر باز شوند. نقطه نگاه من به جهت سیاسی تئوری کمونیزم کارگری است (آنطور که من می فهمم) و به جهت خواستگاه شناخت شناسی البته تئوری شناخت در دانش مغز.

بر این باورم که بررسی این مقولات یک نیاز فوری است. نیازی که از شروع عصر مراوده مستقیم و زنده  آدمها در اینترنت و خصوصا ابزارهائی مثل فیس بوک شکل می گیرد. با گسترش جهانی اینترنت ابتدا شبکه شخصی ایمیلها را داشتیم و وب سایتها را که مراوده را جهانی کرد اما شبکه های ارتباطی مثل فیس بوک الان مرحله جدیدی از ارتباط را ممکن ساخته. این مرحله جدید بسیار دینامیک تر است. زمینه بحثهای زنده و همزمان و گسترده و مناظره های داغ اجتماعی را فراهم آورده که مخاطبینش می توانند در اقصی نقاط دنیا نشسته باشند و بطور همزمان با هم تبادل نظر کنند. این گسترش خارغ العاده ارتباط انسانی نیاز به درک مقولات مهم ارتباطی و فرهنگ ارتباط را به امر فوری تبدیل می کند. دیگر مشکلتر است که انسانها با فرهنگهای محدود و خود محوری های یکسو بتوانند در این فضای ارتباطهای گسترده و متداخل دوام بیاورند. نظریه های مذهبی و ایدئولوژیک و حاملانشان اولین قربانیان چنین فضاهائی هستند که دیگر امر و نهی یکطرفه از بالا کارآ نیست! سوال پیچ می شوند آنها که خودشانرا ؛ول می دانستندو رهبر ! نوعی برابری در سکوی دیالوگ ایجاد شده و زدن قوانین و استخدام “ادمینها” هم چاره ساز نیست! بازی نقد و سوال کردن و پاسخ دادن بسیاری از بادکنگهای خود ساخته و بافته را می ترکاند. مناظره ها همه جا شکل می گیرد و مردم بطور باورنکردنی به عمق مباحث دسترسی پیدا می کنند.

لذا وجه دیگر نیاز به تعریف و باز تعریف مقولاتی مثل تحمل دگراندیش، اقناع، دیالوگ و مناظره برمی گردد به مکانیزمهای نوئی که در اختیار انسانهاست و فرهنگ مورد نیاز چنین روابطی را باید بدست آورد و اجتماعی کرد. بحث من عمدا اینجا بنوعی در لایه ارتباط فردی متمرکز می شود بدون اینکه سایر لایه های اجتماعی مقولات بالا را منکر باشم:

(۱)تحمل دگر اندیش

عمدا من کلمات تحمل را به دگر اندیش افزودم. می شد همانطور که دوستم مسعود نقره کار انجام داده اینها را در دو بخش جدا بررسی کرد. تحمل دگر اندیش هم بین ما انسانهای فاقد قدرت سیاسی لازم است ، هم بین حکومتها و مردم(هر حکومتی که باشد). هم قانونی است در روابط مدرن انسانی چه در عرصه علم و چه در عرصه فرهنگ و سیاسیت و هر جا آدمی با آدمی دیگر رابطه دارد.

از دید من هر قدر انسان بالغ می شود به جهت فردی و به جهت اجتماعی بیشتر تحملش نسبت به آن دیگری بالا می رود. یک علت ریاضی و منطقی در اینجا هست. پذیرش اینکه حقیقت یا بخشی از آن ممکنست مشروط باشد به اینکه آن دیگری چه می گوید و چه فکر می کند انسانرا مجبور می کند به دیگری گوش فرا دهد. حوزه خودخواهی ذاتی و گاها غیر طبیعی را درنوردد و بیرون از باورهای خودش بدنبال چیزی بگردد که ندارد.

منهم معتقدم تحمل به معنی پذیرش نیست. به معنی عدم مبارزه برای تغییر و پایان دادن به رفتار آن دیگری اگر ضد انسانی هم بود نیست. اگر آن دیگری نژاد پرست بود و خواست به انسانی بخاطر نژادش آسیب بزند حتما نباید تحملش کرد! حتی در عرصه فکری هم باید به مقابله پرداخت و نقدش کرد. اما بعنوان یک انسان باید به رسمیت شناخته شود.

دینامیزم جذب و دفع در فضای تحمل دگراندیش ادامه می یابد . مبادله ها و نقدها سرجایش هست و اتفاقا عمیقتر هم می شود چون ارتباط انسانها قطع نمی شود.

عدم تحمل دیگری شانس تقابلهای جدی فکری را کاهش می دهد. آدمها وقتی هم را تحمل نکردند از هم دور می شوند و وقتی دور شدند همان زد و خورد فکری لازم که ثمره اش پیدایش بهترین سنتزهای فکری است ، اتفاق نمی افتد.

تحمل دگر اندیش طبعا در آدمها بخاطر ظرفیتهای کاملا متفاوتشان ، به گونه ای متفاوت و در سطوح مختلف ظاهر می شود. سیستمهای دماغی مختلف ، تحملهای متفاوت دارند. به اصطلاح “تمپرهای مختلف” در خلق و خوی آدمها هست که زمینه های ژنتیکی متفاوت دارد. طبیعت ژنهای تحمل را به یک مقدار بین انسانها تقسیم نکرده و علت ریاضی و حیاتی هم دارد برایش. اگر همه انسانها به یکسان تحمل بکنند جامعه انسانی از بین می رود. اساسا یکسان بودن آدمها در هیچ زمینه ای با حیات خوانائی ندارد . اما سطح معینی از تحمل دیگری را می شود برای اجتماعی که هر روز بیشتر دارد متداخل می شود تعریف کرد و تلاش برای بالابردن فرهنگ تحمل را ادامه داد. این امکانپذیر است و حیاتی!

بخش قدامی مغز یعنی کرتکس فرونتال ، بخشی که وجه تمایز انسان با سایر حیوانات است، مرکزی است که تحمل دگراندیش را سازمان می دهد. در مقابل احساسات ناشی از عصبیت و هیجان ترمز می شود و توان تصور دیگری و خودی کردنش را فراهم می آورد. انسان برای تحمل دیگری باید قادر باشد آن دیگری را “خودی کند”! جای خودش بگذارد. وقتی توانست جای خودش بگذارد طبعا آرامتر به آن دیگری نگاه می کند و قدرت جذبش از دیگری بالا می رود.

مطالعات دانش عملکردی مغز نشان می دهد که این کنش و واکنش مغزی در بستر فرهنگی و پیش زمینه های اطلاعاتی که در نیمکره راست  و یخش شناختی مخچه از بدو تولد شکل می گیرد. اینست که تحمل دیگری بعنوان فرهنگ در غرب که رنسانس را پشت سر دارد با سایر دنیا که هنوز رنسانسشانرا نگذرانده اند و دروان گذار را می گذرانند مثل جامعه ایران ، بسیار متفاوت است. اینجاست اهمیت تاثیر محیط فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در پرورش مغز انسان! مغز ماشین بی نظیر یادگیری است . بخصوص اگر از کودکی نرمهایش را تغییر بدهید، اصول موضوعه اش را تغییر دهید، تکامل پیدا می کند و دوربین تر می شود و تحملش بالا می رود و دقیقا از همین رو قدرت یادگیریش بالا می رود!

(۲) اقناع ، توهم یا واقعیت؟ و ارتباطش با تحمل دیگری

خیلی ها در “بحثهای سیاسی” یا سایر ارتباطات انسانی دنبال “اقناع” دیگری هستند. دنبال “عوض کردن دیگری”. همین انتظار گاها منجر به تراژدیهای انسانی در روابط انسانها می شود. آیا راستی می شود مخاطب را “قانع کرد”؟ چه حوزه زمانی و شرایطی آدمها از هم تاثیر می پذیرند و آیا اساسا لازمست آدمها “قانع شوند”؟ آیا “قانع شدن” تنها شکل تاثیر گذاری و تاثیر گرفتن است؟ آیا حتی مخاطبی “قانع شد” لزوما بیان می کند؟

اقناع بیشتر وقتها نتیجه یک روند طولانی است. در لحظه حادث نمی شود. بخصوص اگر مخاطب نظرش با نظر شما متضاد باشد. آدمهائی که در لحظه “قانع” می شوند آدمهای تلقین پذیرند. همانطور که الان قانع می شوند فردا نظرشان تغییر می کند! اکثر موارد اقناع بطور کامل اتفاق نمی افتد. حتی اگر شما کاملا درست بگوئید و طرف مقابل شما کاملا غلط(که نادر است!) تنها بخشی از نظرات شما را مخاطب متوجه می شود و به پذیرش بعضی از آنها “اقرار” می کند. دلیلش البته بر می گردد به ساختار شخصیتی آدمها و وجود یک مقدار حیاتی خودخواهی در همه آدمها که اگر نبود باید تعجب می کردیم!

اقناع در فضای بیشتر است که “گاردهای شخصیتی آدمها” باز باشد. این فضاها چیست؟ فضای دوستانه. فضای تحمل دیگری! فضای آرام که آدمها احساس امنیت کنند.

اما آیا لزوما تغییر در آدمها در محیط “آرام” اتفاق می افتد؟ تحقیقات نشان داده که تغییر افکار آدمها اکثر موارد زمینه احساسی معینی را لازم دارد. مثلا آدم الکلی را نمی شود در محیط موسیقی ملایم و با شعر خواندن بیدار کرد! اکثر آدمها تکانه های عاطفی معینی لازم دارند برای تغییر.

اما یادمان باشد که “اقناع” نوعی بیان و اقرار است که مخاطب بپذیرد که نظرش تغییر پیدا کرده و با خود پدیده تغییر فرق دارد. بسیاری تغییر می کنند و تدریجی هم تغییر می کنند اما “قانع” نمی شوند یعنی اقرار به تغییر نمی کنند!

(۳) دیالوگ و مناظره بعنوان اشکال مراوده انسانها

تحمل دگر اندیش از اصول مهم روابط انسان متکامل است. مقوله ای است مضمونی. قراردادی اجتماعی که باید بطور مشخص پراتیک شود. باید شکل بخودش بگیرد. در مباحث بین انسانها شاید بشود به دو نوع ارتباط فکری اشاره کرد:

الف: دیالوگ

دیالوگها نوع ویژه از ارتباط گیری فکری بین انسانها هستند. در دیالوگ انسانها حرفهاشانرا و نظراتشانرا “ارائه می دهند”. هدف در دیالوگ “آشنا شدن” طرفین و مخاطبان دیگر است با نقاط متفاوت و حتی متضاد. اما رقابتی در کار نیست. دیالوگ هدفش ارتباط گیری انسانی و از نزدیک است با مخاطب. خود ارتباط هدف است. ما در فرهنگمان کمتر دنبال این بوده ایم. آماده نشدیم که خود نزدیک شدن و گوش کردن و حرف زدن بشود هدف ما! ارتباط انسانی را همیشه و همه جا “میدان رزم” دیده ایم. نه از هم یاد گرفتیم و نتوانستیم کنار هم بمانیم. دیالوگ را باید تمرین کرد. مثل سایر اشکال روابط انسانی باید یادش گرفت. دیالوگ زبان ارتباط فکری انسهاست!

ب: مناظره

مناظره هم از نیازهای تکامل فکر و اندیشه است. هدف در مناظره قرار دادن پاسخهای طرفین به سوالات مشابه است. هدف مناظره تلاش آدمها برای انتخاب بین پاسخ هاست. در مناظره قرار است نقاط ضعف و نقاط قوت هر طرف کشیده شود بیرون و طرفین معمولا مخاطب مناظره نیستند بلکه شخص ثالث (فرد یا جامعه )قرار است قضاوت نهائی بکند. روانشناسی مناظره روانشناسی متفاوتی است از دیالوگ . در مناظره هدف نهائی “ارتباط انسانی” نیست. بلکه قرار است نظریات به هم برخورد کنند و نقد شوند . اینجا هدف نفی نظر ی در مقابل نظر دیگر است.

برداشت جهان سومی و عقب افتاده البته همه مفاهیم مدرن را دگرکونه می بیند. در مناظره جهان سومی هدف البته “خورد کردن طرف مقابل” است. چون آدمها با چسبی باورنگردنی به عقایدشان چسبیده اند، نقد عقایدشان معادل توهینی ناموسی است و لذا مناظره ها بسیاری مواقع به متلاشی شدن روابط انسانها می انجامد!

در غرب و فرهنگ علمی و انسانگرا مناظره هم بخشی از فرهنگ مداراست. هدف مناظره هم بهتر شدن زندگی انسانها و پیدا کردن بهترین راه حلها. طرفهای مناظره وقتی در مقابل هم قرار می گیرند باید خودشانرا بتوانند از افکارشان جدا کنند. البته این تمرین لازم دارد و مقدار زیادی انصاف و صبر. در غرب هم بسیاری توانش را ندارند. گرچه در مبانی فرهنگ غرب بعنوان ارزش ثبت است اما عملش بهش ساده نیست. این “چسبندگی” به عقاید متاسفانه زمینه ای ژنتیک و مادی دارد. اندیشه ها “مایملک” انسانها و بخشی از ساختار شخصیتیشانست و روند جداسازی اعتقادات و نظرات از حوزه شخصیت متاسفانه هرگز کامل نیست بلکه تلاشی مداوم لازم دارد. نیاز به عمل آگاهانه و نظارت اجتماعی دارد.

(۴) قرارداد اجتماعی برای توسعه فرهنگ تحمل؟

از مختصات تاریخ مدرنیته اینست که در مقطعی جامعه، فراتر از گرایشاتش تصمیم بگیرد که از فرهنگ پیش مدرن ببرد. تحول تدریجی در دوران انقلاب اجتماعی که فورماسیون را هدف قرار می دهد (یعنی گذار از نظام سرمایه داری به سوسیالیزم) به هیچ وجه کافی نیست. قراردادهای اجتماعی دوره ای معین در فرهنگ غرب ظاهر شدند که انسانیت تصمیم گرفت از فرهنگ فئودالیته و خدا مدار عبور کند. تصمیم گرفت که انسان محوری و علم محوری و عقل محوری را جایگزین کند. گرچه این تصمیم انسانیت تحت تاثیر نظام بهره کشی دیگر یعنی سرمایه داری ، به اهدافش کاملا نرسید اما باز این انقطاب فرهنگی را در تاریخ غرب شاهدیم. و رسیدن به نقطه ای که جامعه و پیشروانش اعم از اینکه در کدام سکو قرار دارند در عمل خود بپذیرند که دوران فرهنگی دیگری را باید پایه گذاشت.

چه کسی از توسعه فرهنگ تحمل دیگری سود می برد؟

چه کسی از این دوران فرهنگ تحمل دیگری سود می برد؟ همانکه دنبال فرهنگ آزادی و برابری است! همانکه دنبال ساختن جامعه انسان محور و عقلگراست! همانکه برنامه سیاسیش مشروط به درگیر کردن هرچه بیشتر انسانهاست در زندگیشان!

در آنسو، هواداران مذهب و ایدئولوژیها و حامیان حفظ نظم موجود ، مخالف را مرتد و مزدور و خائن می نامند. رابطه شان با مخالف رابطه صلبی است. منافعشان در جدا نگه داشتن انسانهاست و فرهنگ عقب افتاده  و ارتجاعی خود را با متدهای شناخته شده مرسوم به پیش می برند!

برای ساختن جامعه ای که سود حاکم نباشد باید آن ۹۹ در صدیها تنها ابزارشانرا بکار بیندازند! این ابزار اتحاد است. اتحاد از طریق ارتباط گیری وسیع و ملیونی امکانپذیر است. شرط کنار هم ماندن و از هم آموختن و در هم تاثیر گذاشتن، دانستن و بکارگیری فرهنگ تحمل است و درک بالاترو واقع گرایانه تری از تاثیر گذاری بر یکدیگر. فرهنگ تحمل به ما کمک می کند که حقیقت را بهتر بیابیم. فرصت اینرا بما می دهد که از درون خودمان و فرهنگ پوسیده جهان سومی سریعتر خارج شویم. این امکان را می یابیم که با دیگران راحت تر یکی شویم و فرهنگ جهانی را شکل بدهیم.

پیشروان جامعه انسانگرا و سوسیالیستی باید پیشروان فرهنگ تحمل، دیالوگ و مناظره انسانی باشند!

 

منابع دیگر:

(۱)واژه‌ای چند درباره “تحمل و دگراندیشی”، مسعود نقره‌کار

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/10/128904.php

(۲)سعید صالحی نیا: کمونیستهای کارگری و خشونت

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/7734-1390-06-11-20-30-52.html

(۳)باز هم در فرهنگ نابسامان تحزب سیاسی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=25991

(۴)گفتگو با اسماعیل هوشیار در موضوع بیماری فرهنگی اتهام زنی امنیتی در فرقه مجاهد و اپوزسیون(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=24052