در رابطه با قتل معمر قذافى

بازیهاى پشت پرده امپریالیستها و سرمایه داران ، سیاستمداران ، دمکراتها و لیبرال منشهاى هر دو جناح ، در آمریکا دمکراتها یا جمهورى خواه . در کانادا ، لیبرال ، محافظه کار و حتى نیو دمکرات . در ایران جناح راست و بنیاد گرا و یا جناح اصلاح طلب از چشم مردم ( پابلیک اپنین) بدور است .

تمام تصمیمها از قبل گرفته شده ، نقشه ها شاید از ۵ سال قبل طراحى شده است و نقشه هاى آلترناتیو تهیه شده است . خاطرات جاسوسان و ایجنتهاى سى . آى. ا اینرا ثابت میکند .

 

واقعیت مسئله این است که دوره حکومتهاى موروئى ( چه پادشاهى و چه جمهورى) مثل صدام حسین ، جمهورى اسلامى و حافظ اسد و معمر قذافى به سر رسیده است . جامعه و مخصوصا نسل جوان دارد با سرعت ١٠٠ متر در دقیقه مى دود و حکومتهاى ارتجاعى دارند با سرعت ٢٠٠ کیلو متر در ساعت آنها را به عقب میکشند.

 

قهر بازار سرمایه دارى و سیستم اقتصادى آن،  امروز بدلیل تکامل علم و آگاهى اجتماعى و تکنولوژى دچار یک بحران و بن بست شده است . اگر صد سال یا حداقل بعد از جنگ جهانى دوم را در نظر بگیریم ، حتى یک دهه قبل سرمایه دارى میتوانست با حیله خاص خودش یک راه حلى براى مشکل خودش بیابد ، نمونه کرزاى در افغانستان بعداز طالبان یا نورى المالکى بعداز صدام ( با شرکت چلبى) . امروز دیگر درست کردن این بدیلها و فروختنشان به جامعه تقریبا غیر ممکن شده است .

امروز سرمایه دارى در یک منجلاب عجیبى گیر کرده ، چون دیگر زمان سردار سپه و آیت اله کاشانى ، و یا حتى انقلاب ١٣۵٧ از کار بر کنار کردن شاه و پیدا کردن خمینى در نجف و غیره نیست .

جوانان ، زنان ، کارگران به شیوه هاى گوناگون در مقابل ” نظم نوین جهانى ” مقاومت مى کنند . بعداز حداقل ۶ ماه خلع ید از حسنى مبارک ، نمى توانند یک کرزاى را بدلیل بیدارى جامعه به مصر حقنه کنند.

 

چرا صدام حسین را به این زودى به جوغه اعدام سپردند، صدام از خیلى از مسائلى که فوقا اشاره شد اطلاع داشت و سود سرمایه اینطور ایجاب میکرد ، البته با پوشش انتقام از او و عمو زاده اش على شیمیائى براى انفال(نسل کشى) ١٨٠٠٠٠ کرد در شمال عراق ، البته این فقط یکى از بندهاى کیفر خواست صدام بود .

 

اما برگردیم به معمر قذافى، معمر قذافى یکى از دوستان نزدیک اتحاد جماهیر شورى بود و همیشه در اقمار بلوک شرق قرار داشت از جمله کشورهاى بلوک شرق ، کوبا وغیره. بعد از فروپاشى شوروى و به اصطلاح یک قطبى شدن جهان ( دنیا هیچ وقت یک قطبى نشد ، چون خودشان نمى خواستند ، خودشان از محمد قطب گرفته تا اخوان المسلمین مصر و پاکستان تا سر کار آوردن جمهورى اسلامى و پرورش مجاهدین افغانى و نهایتا طالبان ) نگذاشتن دنیا یک قطبى شود.

 

کشتن قذافی محکوم است ، اعدام او محکوم است . معمر قذافی یک جنایتکار در حکومت سرمایه دارى بود . لیبى یکى از کشورهاى تولید کننده نفت بود.  اما اگر بخاطر داشته باشید حدود ۶ سال قبل بر اثر فشار بورژوازى جهانى یا موقعیتى مثل کوبا پیدا مى کرد یا می بایست با بازار آزاد همکارى میکرد. حتى اگر قذافى سه ماه قبل خود را تسلیم نیروهاى شورشى میکرد سرنوشت او بخاطر رابطه تنگاتنگ او با سران گروه ج ٧ و ج ٢٠ محتوم بود . قذافى اطلاعات زیادى از تیم همکارش داشت و متاسفانه اجازه نمى دادند که ایشان ( همچنانکه به صدام اجازه ندادند و به محمود احمدى نژاد و على خامنه اى هم اجازه نخواهند داد) در دادگاهى صالح جواب پرسشهاى مردم را بدهد .

 

این است سرنوشت محتوم دیکتاتورها

تا پرده سوم چیزى نمانده است

یا نوبت بشار است یا نوبت على خامنه اى

 

اما هدف از این نوشته چه بود ، یکی از دوستان فیس بوکى با احساسات لطیفشان اینطور نوشته بودند ” عقل سلیم میگوید بعداز دستگیری ومحاکمه دیکتاتور اعدام وشکنجه نباشد اما نوازش هم نباشد و آنها برای در آوردن نان باید دو برابر دیگران کار کنند تا تلافی سالها مفت خوری در بیاید ویک آلونک در بیغوله ها به آنها داده شو د نه پرستار و پزشک خصوصی داشته باشند دیگه زیادی حقوق بشر بازی نکنیم لطفآ “

 

اما جوامع مخصوصا جامعه سرمایه دارى قواعد خاص خودشان را دارند. بازیهاى پشت پرده که ما از آنها بى اطلاع هستیم نقش به سزایى دارند، سرمایه جهانى دچار بحران شدید اقتصادى است . گذران زندگى و لذت بردن از زندگى به یک رویا تبدیل شده است سرمایه دارى محکوم به شکست است . کارل مارکس این را ثابت کرده است . اما تا بشیوه منطقى ، علمى و با آگاهى خاص طبقه کارگر و حزب سیاسى اش نتوان با آن مبارزه کرد ، چنین خواهد بود و همین است که مى بینیم ، باید به حزب سیاسى پیوست .

خلاصه کلام باید علمى فکر کرد نه احساسى

 

در رابطه با مجازات اعدام و قتل عمد دولتى ، این سه نوشته را از منصور حکمت ضمیمه میکنم .

 

١­ لغو مجازات اعدام

٢­ ترور لاجوردی جلاد

٣­ اعدام قتل عمد دولتى است