بیانیه … مادرم کجاست؟ پدرم چه شد؟

لیلا دانش
جمهوری اسلامی حکومت سرکوب و اختناق و جنایت است. نزد افکار عمومی در ایران این امر نه نیاز به اثبات دارد و نه نیاز به افشاگری. حتی در سطح افکار عمومی جهانی نیز که بسته به ملاحظات سیاسی گاه چشم بر پایمال کردن آشکار حقوق بشر در ایران بسته، وقوف به سرکوب و اختناق سیستماتیک یک فاکت انکار ناشدنی است.

یکی از عرصه هایی که ابعاد دیگری از نقض گسترده حقوق بشر را در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نشان می دهد، جمع وسیعی است از فرزندان قربانیان توحش جمهوری اسلامی. اینها کودکانی بیش نبودند که مادران و پدرانشان زندانی، اعدام، ناپدید، تبعید و محروم از حضور در زندگی فرزندانشان شدند. اینها بی اینکه خود امکان انتخاب آگاهانه ای در رابطه با شرایط و نوع زندگی شان را داشته باشند، در معرض آسیبهای روحی، عاطفی و حتی اجتماعی گسترده ای قرار  گرفتند.

امروز بخشی از این جوانان ۲۰ تا ۳۰ ساله مستقل از اینکه مادران و پدرانشان در قید حیات باشند یا نباشند، توانسته اند با اخذ ارزشهای حق طلبانه در رویکرد به مسائل و معضلات اجتماعی بار آسیبهای حاصل از پروسه رشد خود را کاهش دهند. و بخشی هم شیرازه زندگی شان از هم پاشیده و دچار معضلات اجتماعی، روانی و عاطفی گسترده ای شده اند. اگر این آسیبها در پایه ای ترین سطح نقض آشکار حقوق انسانی این عزیزان بوده است، باید آنها را بعنوان برگهایی فراموش نشدنی از تاریخ مستند کرد. در عین حال روشن است که پرورش این فرزندان، آسیبهای اجتماعی و عاطفی بسیاری را نیز متوجه کسانی کرده است که مسئولیت بزرگ کردن آنها را در غیاب پدران و مادران شان بعهده گرفتند. جنایات حکومت اسلامی را همه می شناسند اما شناخت عمومی وقتی به آگاهی پایدار، تغییر در روابط و مناسبات و تثبیت حقوق انسانی منجر خواهد شد که در قالب نمونه های مشخص و از زبان قربانیان آن نیز مستند شود.

ما بر آنیم تا با دامن زدن به یک فضای عمومی از همه کسانی که جزو این دسته از قربانیان سرکوب و خفقان جمهوری اسلامی هستند، چه آنها که در تبعید بسر می برند و چه آنها که کماکان در ایران هستند دعوت کنیم تا در مستند کردن جنبه دیگری از سرکوب حکومت اسلامی و نقض آشکار حقوق انسانی با ما همراه شوند. جمع آوری اسناد و ثبت کردن این تاریخ مکمل تلاش های ارزنده ای است که در سالهای اخیر در رابطه با سرکوب و کشتار در زندان ها انجام شده است.

جامعه ای که بنیادش بر بی عدالتی است، چاره ای جز نقض دائم حقوق پایه ای انسانها ندارد. حق برخورداری از حضور پدر و مادر در زندگی، و حق و امکان بودن در کنار فرزند، از بدیهی ترین حقوق انسانی است. ما بر آنیم تا با مستند کردن جلوه های بارز نقض این حق در طی سه دهه اخیر، گامی برداریم در جهت افشای پایمال کردن این حق انسانی و در مقابله با بی عدالتی های موجود.
* این متن، پیشنهادی است. دوستانی که مایل به شرکت در این حرکت هستند می توانند پیشنهادات تصحیحی و یا آلترناتیو خود را در تماس با گروه کاری جوانان و با ای میل های زیر مطرح نمایند.

Leila.Danesh@gmail.com
dialogt@web.de
توضیحاتی در باره بیانیه “مادرم کجاست، پدرم چه شد؟”
چند سال پیش وقتی که پینوشه را بازداشت کردند و بحثهای زیادی در مورد جنایات انجام شده در طول حکومت او در سرتاسر جهان شد، عده ای از بچه های نسل دوم شیلیایی در سوئد در یک اقدام سمبلیک شکایتی تنظیم کردند از پینوشه که مسبب کشتار و ناپدید شدن مادران و پدران آنها بود. این بحث را بهمراه پسرم دنبال می کردیم و از آنجا که خود ما هم یکی از مثالهای وقایعی از این نوع بودیم، در مورد اینکه کاش می شد ما هم این کار را می کردیم، حرف زدیم. معضلات و مسائل عدیده روزمره زندگی در این سالها این موضوع را به حاشیه برد، بدون اینکه از ذهن ما حذف شود. یک علتش قطعا این است که انسان ناخودآگاه تلاش می کند سراغ بخشی از خاطرات زندگی اش که تلخ هستند، نرود تا بتواند به زندگی ادامه دهد! در هر صورت با توافق پسرم تصمیم گرفتیم که بالاخره این ایده را با عده ای مطرح کنیم. نکته بسیار مهمی که انگیزه طرح این ایده را تقویت کرده، این است که این بچه ها، بچه هایی که از حضور پدر و مادر در زندگی شان (در ارتباط با سرکوب و اختناق) محروم شدند، باید احساس کنند که می شود راجع به این تجربه با صدای بلند حرف زد؛ می شود با دیگرانی که خود این تجربه را داشته اند نزدیک شد و از تنها نبودن در تحمل چنین مصایبی کمی احساس آرامش کرد. اما این کمترین نتیجه آن است. دامن زدن به چنین اعتراضی (یا کاری) در عین حال که از نظر مستند کردن بخشهای دیگری از سرکوب حکومت اسلامی اهمیت دارد، از نظر بالا بردن آگاهی و وقوف به جنبه های دیگری از حقوق پایه ای انسان هم مهم است.

از میان امکانات موجود تصور من این بود که شاید مناسبترین جایی که می شود چنین ایده ای را در آن پیش بود، در کنار فعالیت هایی است که در رابطه با مساله زندان و زندانیان سیاسی شده است. اما روشن است که فقط بخشی از آسیب دیدگان در این گروه در ارتباط نزدیک با زندان و زندانی سیاسی هستند. برخی آنها هستند که مادران و پدران خود را حتی پیش از آنکه دستگیر شوند از دست دادند و یا صرفا بدلیل اختناق و پیگردهای پلیسی از بودن در کنار آنها محروم شدند. و  همچنین گروه قابل توجهی کسانی هستند که پدران و مادران شان بدلیل شرکت در مبارزه مسلحانه در کردستان در کنارشان نبودند. این عده بدلیل ویژگی های جامعه کردستان و توده ای بودن اعتراضات در مقابل حکومت تجارب شان متفاوت است و دقیقا بهمین دلیل حضور آنها در این حرکت می تواند برای دیگران، خصوصا آنها که با مشکلات پیچیده روحی، عاطفی و اجتماعی تا همین امروز مواجه هستند، بسیار مفید باشد.

البته کار با بازماندگان این جنایات در سالهای اخیر د