ما و ٩٩ درصدی ها (۴)

ما و ٩٩ درصدی ها (۴) : ٩٩ درصدی ها و آنارشیستها

 ۱۹ اکتبر یونان شاهد بزرگترین اعتراضات کارگری و رژه ۵٠٠ هزار نفری معترضین در آتن بودـ اعتصاب عمومی روزهای ١٩ و ٢٠ اکتبر که به فراخوان اتحادیه های کارگری و سایر تشکلات سیاسی کارگری داده شده بود قرار  بود فریادهای اعتراض خود را به داخل پارلمان یونان ببردـ در ایندو روز پارلمان یونان قرار بود در مورد شرایط وام پرداختی سازمان جهانی پول به بحث بپردازدـ این شرایط اساساً دو بند دارد یکی بالا بردن مالیاتها و دیگری طرحهای ریاضت اقتصادی. لازم به توضیح است که نرخ دولتی و سراسری بیکاری در یونان قریب به ١٧  درصد وبنا بریک گزارش گاردین نرخ  بیکاری در میان جوانان قریب به ۵٠ درصد است

 

پرداختن به این اعتصاب عظیم مستلزم نوشته جداگانه ای است۔ در حاشیه این اعتراضات یک درگیری بین حزب کمونیست یونان و آنارشیستها بوجود آمد که جا دارد به آن توجه کرد۔ آنارشیستها در جنبش ٩٩ درصدی نقش فعال داشته و از عناصر اولیه سازماندهندگان آن بشمار میایند۔ اغلب٬ کردیت ایده مجمع عمومی بعنوان شکل تصمیم گیری این جنبش به آنارشیستها داده میشود (به اولین شماره نشریه “اشغال وال استریت” رجوع کنید)۔ این نوشته را بمنظور داشتن تصویر دقیقی از موقعیت آنارشیستها و جنبش ٩٩ درصدی مینویسم۔ و سعی میکنم سایه روشن ها را در پرتو اتفاقی که در یونان افتاد نشان داده٬ برخورد ما با آنها را روشن کنم۔

 

درگیری «کمونیستها» و آنارشیستها در جریان اعتصاب عمومی یونان

 

در اولین روز اعتراضات دوروزه در یونان آنارشیستها که تعداد آن‌ها از رسانه‌های مختلف خبری از ٢٠٠  تا چند صد نفر تخمین زده شده است به درگیری خیابانی با پلیس پرداختندـ  اغلب رسانه‌های عمومی طبق معمول از  به خشونت کشیده شدن تظاهرات عظیم آنروز نوشتندـ اما ابعاد و عظمت خود اعتراضات بحدی بالا بود که هیچیک از این رسانه ها نتوانستند آن را با “خشونت” چند ده نفره آنارشیستها دفن کنند۔

 

روز ٢٠  اکتبر قرار بود بحث در مورد شرایط سازمان جهانی پول در پارلمان یونان بپایان برسد و مصوبه ای به رأی گذاشته شودـ این مصوبه که در حمایت از شرایط س ج پ بود در شامگاه پنج‌شنبه بتصویت رسیدـ در همان روز جمعیت ۵٠ هزارنفره ای در آتن به تظاهرات پرداختند. از جمع آن‌ها تعداد ٢ تا ٣ هزار نفر که از طریق حزب کمونیست یونان و سازمان جوانان ایحزب و اتحادیه پام که باز تحت نفوذ حزب پارلمانی کمونیست یونان است در جلوی پارلمان یونان  در میدان سینتاگمای آتن  یک زنجیر گوشتی درست کردندـ  این زنجیر گوشتی بمنظور ممانعت از حمله آنارشیستها به پارلمان یونان بودـ نهایتاً آنارشیستها به خود جمعیت حمله کردند و یک جنگ و گریزی بین کارگران اتحادیه پام وجوانان کمونیست (که از پیش خود را برای درگیری آماده کرده بودند) با آنارشیستها پیش آمدـ  دهها نفر در این زد و خوردها مجروح شدندـ یک کارگر ۵٣  ساله اتحادیه پام و عضو حزب کمونیست یونان بنام دیمیتریس کوتزاریدیس در بحبوحه این درگیریها دچار سکته قلبی شد و جان سپردـ پلیس بطرف هر دو گروه گاز اشک آور پرتاب کرد۔

 

از نظر سیاسی عملکرد حزب پارلمانی کمونیست یونان قابل دفاع نیست۔  دیوار گوشتی در مقابل پارلمان درست کردن٬ تقدیس  قانون گرایی و ستایش مجلس به عنوان نهاد مشروع تصمیم گیری برای طبقه کارگر و مردم بمعنای عمومیتر آن است۔ زنجیر انسانی این حزب پارلمانتاریستی برای حفظ پارلمان در روزی که این نهاد میرود سیاستهای ریاضت اقتصادی را به تصویب برساند عملکرد این حزب را به گارد محافظ آن نهاد سرمایه داری تقلیل دادـ این البته بمعنای تایید حمله آنارشیستها به صف کارگران و حزب کمونیست یونان نیست۔ تا آنجا که به عملکرد آنارشیستها برمیگردد٬ اگر استراتژیک تر نگاه کنیم حملات خیابانی آنارشیستها اساسا برای در هم شکستن پارلمان و گرفتن قدرت نبود۔ پایین تر به این برمیگردم۔  در هر صورت صرفنظر از اینکه چه کسی به چه دلیلی میخواهد پارلمان یونان را مورد حمله قرار دهد هیچ نیروی کارگری نباید نقش محافظ آنرا بعهده بگیرد۔

 

حزب کمونیست یونان در سال ٢٠٠٨  نیز یک نقش مشابه بازی کرد و از  طریق سازمان جوانانش٬ با پادر میانی در دانشگاهها  بعنوان سدی در مقابل تظاهراتها دانشجویان در آندوره٬  که اغلب به درگیری با پلیس منجر میشد٬ تبدیل شد٬ آنها را به حل و فصل “مسالمت آمیز”  معضلات از طریق پارلمان و ابزارهای قانونی حول داد۔

 

خیزش سال ٢٠٠٨  که با کشته شدن نوجوان ١۶ سالۀ آنارشیستی بنام “الکساندروس گریگوروپولوس” توسط پلیس جرقه زده شد بسرعت سراسری شد و کل جامعه را بمیدان کشیدـ  قاعدتا همه گیر شدن اعتراضات بهترین زمینه رشد برای  آنارشیستهایی بود  که کردیت جرقه اعتراضات را روی پیشانی خود داشتندـ اما (اگر چه متأسفانه آن بستر اعتراضی منجر به تشکیل یک حزب کمونیستی کارگری نشد) عملاً این حزب کمونیست٬ سازمانهای رادیکال سوسیالیستی و سوسیال دمکراتهای یونان بودند که  برنده  نیروی آن اعتراضات شدندـ حزب کمونیست یونان بمدت کوتاهی هزاران ( و بقولی دهها هزار نفر) را بعضویت در آوردـ اگر چه آنارشیستها نیز که موجودیت تشکیلاتی و سازمانیشان بدنبال دستگیری دهها نفر از آن‌ها بزیر سؤال رفته بود توانستند از این بازار سیاست سهمی را نصیب خود کنند و به تعداد خود بیفزایند اما این تعداد عملاً در هیچ سیاستی تأثیر گذار نبوده است. تنها خاصیت آن‌ ادامه درگیریهای خیابانی با پلیس به هدف درگیری با پلیس بوده است و بس. اما حزب کمونیست یونان که محبوبیت پارلمانیش از هنگام سقوط بلوک شرق تا حدی تنزل پیدا کرده بود پس از وقایع ٢٠٠٨ و ٩  توانست ١٣  درصد آرا را بخود جلب کند و راهپیمایی های ده‌ها هزار نفره با پرچم سرخ براه بیندازدـ

 

حزب کمونیست یونان به یمن اعتبار تاریخی اش در تقابل با نیروهای اشغالگر فاشیستی موسولینی و سپس هیتلر و بار دیگر در تقابل با حکومت ٧ ساله سرهنگان در دهه هفتاد یک نفوذ اجتماعی داردـ کودتای ١٩۶٧ سرهنگان یونان اساسا بخاطر وحشت از قدرت گیری کمونیستها بود۔

حزب کمونیست یونان اما امروز صرفا یک حزب رفرمیستی پارلمانتاریستی است که با دست گذاشتن روی معضلات اساسی جامعه و در تقابل با سیاستهای ریاضت اقتصادی٬ هر چند در چارچوب نظام سرمایه داری٬ توانسته است به محبوبیت خود در میان جوانان و کارگران بیافزاید۔ این فرق اساسی و سیاسی حزب کمونیست یونان با آنارشیستها و علت برد آن است۔

 

دور تسلسل درگیری با پلیس بخاطر درگیری با پلیس

 

آنارشیستهای جوان یونانی٬ مانند همتایان انگلیسی و سویدی و دانمارکی شان هویت سیاسی و عملکرد خود را روی ضدیت با اولین حلقه اتوریته٬ یعنی با پلیس٬ تعریف کرده اند۔ به خیابان میایند تا با پلیس درگیر شوند به این منظور که توحش پلیس را نشان دهند! شب به خانه میروند٬ فردا به خیابان میایند تا باز با پلیس درگیر شوند تا توحش پلیس را نشان دهند! این شده فلسفه زندگی اینها۔ شعار محوری آنارشیستها در اعتراضات ٢٠٠٨ و ٩ “توحش پلیس” بود۔ خب اینکه جذبه ای برای کسی ندارد۔ همه میدانیم که نهاد پلیس اساسا یک نهاد سرکوبگر و بالطبع متوحش است۔ کارگر به آنارشیستها احتیاج ندارد که آنرا برایش ثابت کند۔ اینرا در زندگی روزمره و در محل کارش تجربه کرده و میکند۔ این شیوه کار به جنبش چریکی دهه ۵٠ در ایران شباهت دارد۔ با نیروهای نظامی درگیر میشدند تا نشان دهند نیروهای نظامی وحشی اند۔ این فلسفه وجودی در میان کارگر و توده مردم خریدار ندارد۔

 

بهمین دلیل٬ اگر چریک فدایی در دهه ۵٠ توانست کارگری را به خانه های تیمی شان ببرد و اعتصابی را از آنجا سازمان دهد٬ آنارشیستها هم خواهند توانست۔ کارگر یونان دنبال مخفی کردن هویتش در جنگ با سرمایه داری نیست۔ اگر روزی هم توازن قوا را بشکلی ارزیابی کند که بخواهد با تمام ارکان نظامی یونان در بیفتد با یک هییت علنی به جنگش میرود۔ ولی وقتی وارد آن جنگ شد تا کار را تمام نکند به خانه اش برنمیگردد۔ میزند تا کل دم و دستگاه سرکوب را در هم بشکند و قدرت سیاسی را بچنگ بیاورد۔ جنگ با پلیس و ارتش صرفا بخاطر جنگ با پلیس و ارتش عبث است و کسی٬ مگر ماجراجویان٬ را جذب نمیکند۔

 

تا آنجا که به ابراز سیاسی ٢ دهه اخیر آنارشیستها در این قالب بر میگردد آنها با این هویت و قیافه بعنوان میلیتانت خیابانی شناخته میشوندـ هویت لیبرتریان آن‌ها علیه اتوریته گرایی بجایی رسیده است که بعنوان یک هویت قایم بذات عمل کرده٬ هویت سوسیالیستی شان محو شده است۔ توجیه این عملکرد آنارشیستها را احتمالا میتوان در این دید که آنارشیستها خود را سوسیالیست لیبرتریان (فرد گرای سوسیالیست) میخوانند۔ «قدرت به فرد» در مقابل «اتوریته دولتی» در این نوع آنارشیسم بیش از خود سوسیالیسم برایشان نقش هویتی پیدا کرده است۔

 

 

سایر اختلافات و نقش آنارشیستها در مبارزات طبقاتی

 

مشکل اساسی آنارشیسم بنطر من در اساس همانیست که مارکس بنقدش پرداخت. جریانی که هوایی حرف میزند بدون یک نقشه عمل برای پیاده کردن سوسیالیسم-  اختلاف اساسی مارکس با باکونین بر سر دولت گذار پس از انقلاب سوسیالیستی است . مارکس معتقد  بود دولت کارگری لازمه در هم شکستن دستگاه بورژوازی پس از تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر است. باکونین معتقد بود که دولت صرفنظر از پسوندش یک اتوریته نامشروع است و بهمین دلیل با دولت کارگری مخالف بود۔ همین اختلاف بظاهر کوچک باعث شد که باکونین  مارکس را دیکتاتور و مستبد(اتوریته خواه) بخواند۔ مارکس در مقابل به لزوم حکومت کارگری پافشاری کرد٬ بحث مارکس انترناسیونال را قانع کرد و آنارشیستها از انترناسیونال اول اخراج شدندـ

 

 در طول تاریخ مبارزات کارگری آنارشیستها هیچ‌گاه نتوانستند به وزنه قابل توجهی در درون طبقه کارگر تبدیل شوند اگر چه شخصیتهای برجسته ای در جنبش کارگری و خصوصا جنبش کارگری آمریکای شمالی داشتند مانند جوهیل٬ مادر جونز٬ ساکو٬ انزتی٬ اما گولد من

 

تاریخ آنارشیسم تاریخ یکدستی نیست۔ آنارشیسم فقط یک شاخه نیست۔ از سویی مبارزات چشمگیر کارگری آنها در نیمه دوم قرن نوزده و تا اوایل قرن بیستم ٬ بعنوان بخشی از مبارزات کارگران در جنبش ٨ ساعت کار را داریم۔ جنبشی که  در ادامه مبارزاتش در سال ١٨٨۶ در هی مارکت شیکاگو به تولد اول ماه مه منجر شد۔ فیشر٬ پارسونز٬ انگل٬ اسپایزو لینگ که بخاطر وقایع هی مارکت اعدام شدند فعالین کارگری آنارشیست بودند۔

 

از سوی دیگرهمکاری میشل بیانچی٬ یک  آنارکوـسندیکالیست را داریم که رسما به بخش کارگری فاشیسم موسولینی پیوست۔  رامیرو لدزما در اسپانیا٬ بنیانگزار اتحادیه جونس را داریم که آن اتحادیه را به خمیرمایه ای برای یک اتحادیه کارگری فالانژیستی برای فرانکو تبدیل کرد۔ همزمان مبارزات ضد فاشیستی آنارشیستها در ایتالیا و فرانسه٬ آلمان و اسپانیا را در طول دهه ٣٠ و اوایل ۴٠  داریم۔

 

قصد ندارم وزنه همکاری دو نفر از آنارشیستها را با فاشیسم سنگین کنم با با فعالیتهای برجسته فعالین کارگریشان و با  مبارزات ضد فاشیستی شان همتا کنم۔ این فقط برای داشتن تصویری از حرکتهای اجتماعی و تاریخی است که مجموعا و صرفنطر از شاخه خاصش٬ بعنوان آنارشیسم شناخته میشود۔

 

طولانی شد۔ در یادداشت بعدی به نقش آنارشیستها در جنبش ٩٩ درصدی ها پرداخته و جمعنبدی خودم را ارایه خواهم داد۔

 

ادامه دارد —

 

 

عکس ضمیه: درگیری کمونیستها با آنارشیستها در مقابل پارلمان یونان در آتن در روز ٢٠ اکتبر ٢٠١١