یک دیکتاتور دیگر به زباله دان پیوست

معمر قذافی دیکتاتور لیبی امروز کشته شد. او پیش از این سرنگون شده بود اما مرگ او به طور قطع بر یک دوره ۴٢ ساله از دیکتاتوری و خودکامگی  در لیبی نقطه پایان گذاشت. گزارشها نشان میدهد که سراسر لیبی در جشن و شادی بسر میبرد. و بی تردید صدها میلیون نفر در سراسر جهان با شنیدن خبر شکست  و مرگ قذافی خوشحال شده اند. و ای کاش او زنده میماند و در یک دادگاه مردمی به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه کشیده میشد.  مرگ دیکتاتور ها در عین حال که خوشحال کننده است، اما غم انگیز است. رازهای بسیاری را مدفون میکند. اما بهررو یک دیکتاتور خودکامه دیگر به زباله دان پرتاب شد. و جالب اینست که چند دیکتاتور دیگر نیز در نوبتند. بشار اسد و عبدالله صالح بی تردید در آینده نزدیکی خواهند رفت. و خامنه ای و جمهوری اسلامی نیز بی شک با خیزش بعدی مردم ایران راه فنا خواهند پیمود. سرنگونی حکومتهای خودکامه، سرکوبگر و فردی و بی حساب و کتاب دیگر برهمگان آشکار است که به امر گریز ناپذیری تبدیل شده است. زود و دیر دارد. اما راه گریز ندارد.

سال جاری یعنی سال ٢٠١١ میلادی سال جالبی است. آتش انقلاب به جان دیکتاتورهای خودکامه افتاده است. سال دیگری را در تاریخ نمیتوان سراغ گرفت که اینهمه دیکتاتور یک جا به فنا رفته باشند. نیروی عظیمی به حرکت در آمده است و دارد زنجیر وارد پیش میرود و جوامع را پاکسازی میکند. هرکدام از این دیکتاتورها برای خود قدرتی عظیم بودند. کسی به راحتی نمیتوانست تکانشان بدهد. تا همین چند ماه پیش کسی فکر نمیکرد دیکتاتوری مبارک و بن علی و قذافی به این زودیها تمام شوند. اینها برای چند نسل آینده شان هم جانشینانشان را تعیین کرده بودند. ثروتهایشان سر به فلک میزد. سلاحهایشان عظیم بود. نیروی سرکوب و زندان و جاسوسی و توطئه گری و ضد اطلاعاتی شان بسیار کارآمد و مدرن بود و جامعه را تحت کنترل داشت. براحتی آب خوردن آدم میکشتند. میان دولتها محترم و مورد حمایت بودند. از این سر تا آن سر دنیا پشتیبانان گردن کلفتی داشتند. اما یک شبه به سراشیب افتادند. چند جوان “ماجراجو” و فیس بوکی و احتمالا آس و پاس به سرشان زد که مقابل اینها بایستند. و با اولین قرار و مدارهای اینترنتی، سیلی بنیان کن به حرکت در آمد. گویی یک معجزه صورت گرفت. تاریخ در این چند ماهه گامهای عظیمی به پیش برداشت که برگشت ناپذیر است. این دوره را “بهارعربی” مینامند. اما امروز با جنبش حق طلبانه در اسرائیل و شیلی و خیزش ضد وال استریت در آمریکا و کشورهای اروپایی دیگر همه کس میداند که این تنها بهار عربی نیست بلکه طلیعه یک بهار جهانی است. درسهای زیادی هست که از این وقایع میشود آموخت و باید آموخت و خواهیم آموخت.

بهررو بازگردیم به لیبی و سرنگونی و مرگ قذافی. قذافی سرنگون شد اما انقلاب در لیبی هنوز تمام نشده است. صف پیروزمندان جنگ علیه قذافی را نگاه کنید! وزرا و مقامات متعدد سابق همان حکومت را می بینید که در ردیف جلو ایستاده اند. سران ناتو را می بینید که برفراز سر آنها لبخند پیروزی به لب دارند. کامرون سارکوزی و اوباما و شرکا را می بینید که به مردم خود افتخار سرنگونی قذافی را میفروشند. یک چیز باید برای همگان روشن باشد. و آن اینکه قذافی را ناتو و غرب و مصطفی عبدالجلیل سرنگون نکردند. این حکومت کشتارگر را محمد بوعزیزی تونسی و انقلاب مصر و مردم انقلابی لیبی سرنگون کردند. تردید دارید؟ به شش ماه قبل برگردید تا ببینید که اینها کجا ایستاده بودند. کامرون و دولت بریتانیا با آزادی مقراحی تازه از فصل تازه ای در مناسبات دولت انگلیس و دولت اسلامی قذافی سخن میگفتند. تونی بلر پیش از آن به دیدار قذافی رفته بود. فرانسه و آلمان و دیگر کشورهای غربی نیز به صف ایستاده بودند تا جناب قذافی را با عزت پذیرا شوند. اگر انقلاب نبود. اگر مردم به خیابان نیامده بودند، اگر تظاهراتهای میلیونی و چندصد هزار نفره در بن غازی و شهرهای دیگر به جریان نیفتاده بود، همین اکنون قذافی گرمترین دوره مناسبات دوستانه اش با غرب را سپری میکرد و زیر پایش در پایتختهای اروپا فرش قرمز پهن میکردند و قراردادهای میلیاردی منعقد میکردند. قذافی را انقلاب به زباله دان انداخت. ناتو و غرب به قول اوباما با شروع انقلابات تصمیم گرفتند “در جهت درست تاریخ” قرار گیرند. یعنی جلوی انقلابات نایستند. نه با این هدف که با اهداف انقلابات مردمی همراه شوند. بلکه با این هدف که جلوی پیشروی و تعمیق انقلابات تا جارو کردن کل دیکتاتوری سرمایه را بگیرند. کاری که اکنون در مصر با روی کار کشیدن ژنرالهای ارتش مشغول آنند و در تونس نیز تقلا کردند و میکنند که بخشهایی از بقایای حکومت سابق و مرتجعین خارج از حکومت را به به سرکار بشکند، و در لیبی نیز همین کار را میخواهند انجام دهند. انقلاب باید کار اینها را نیز تمام کند. باید و ناچار است به پیش رود. خواستهای رادیکال و پیشرو را بر سر دست گیرد و برای عملی کردن آنها بجنگد. و این روند نیز طی خواهد شد. گرچه با افت و خیزهای بسیار اما این نیز گریز ناپذیر است. جوانان و زنان و کارگران و مردمی که با از خودگذشتگی و رنجهای بسیار به میدان آمده اند و دیکتاتورها را به زیر کشیده اند، بر خلاف تبلیغات ژورنالیسم شارلاتان خواستشان یک دیکتاتوری غیر فردی بنام دموکراسی نیست. بلکه میخواهند نفس بکشند. میخواهند زیر سرکوب و فقر و محرومیت مچاله نشوند. و برای این کار راهی جز ادامه انقلاب ندارند. و اگر این هوشیاری را داشته باشند که نگذارند انقلابشان از گرمی بیفتد، یعنی اگر بخانه نروند و به مدافعین نظام تاکنونی فرصت ندهند و حرفها و خواستهایشان را با شفافیت بیان کنند، بی تردید گامهای بعدی را راحت تر برخواهند داشت. کاری که در مصر دارد انجام میشود و در همین یکی دو ماه اخیر در صفوف مردم انقلابی میتوان آگاهی و شفافیت و رادیکالیسم بارزی را مشاهده کرد.

همه دیکتاتورها باید بروند
یک نکته را هم باید همینجا اشاره کرد. دیکتاتورهای خودکامه دارند سرنگون میشوند و این حکم بی بروبرگرد مردم در عصر اینترنت و فیس بوک و تویتر است. اما یک نوع دیگر از دیکتاتوری هم وجود دارد که تاکنون در اذهان غالب مردم بعنوان دیکتاتوری شناخته نشده است.  بلکه آنرا دموکراسی مینامند. هردوی اینها دیکتاتوری های طبقه سرمایه دارند و مستقیما هم به هم پیوند داشته اند و دارند. در شکل اما متفاوتند. یکی به شکل فردی اعمال میشود و دیگری به شکل جمعی یا بهتر است بگوییم به شکل طبقاتی اعمال میشود. نکته ای که میخواهم فقط در حد اشاره بگویم اینست که با به سراشیب افتادن دیکتاتوری های خودکامه وفردی، دیکتاتوریهای دموکراتیک سرمایه داری نیز زیر ضرب قرار میگیرند. بورژوازی غرب تلاش میکند این یکی را مبرا و ایمن معرفی کند. همانگونه که قذافی و بشار اسد زمانی گفته بودند در کشور آنها خبری از انقلاب نخواهد بود. اما جنبش ضد وال استریت با الهام از انقلابات مصر و تونس پرچم به زیر کشیدن “دیکتاتوری بانکها” و یا “دیکتاتوری بازار” را  نیز به اهتزاز در آورده است. هنوز خام است. هنوز استراتژی روشنی ندارد اما جنبشی است که دارد  مضمون و حرف این قرن را بیان میکند و هرچه جلوتر میرویم بی شک شفاف تر سخن خواهد گفت و صفوفش را گسترده تر خواهد کرد.  بحران سرمایه داری دارد به همان اکثریت خاموش در غرب میگوید که این دموکراسی نیز چیزی جز دیکتاتوری سرمایه نیست که در عصر وفور ثروت و تولید، به فقر میکشد، بیکار میکند، و با بی دارویی و بی غذایی، میکشد و نابود میکند و انسانیت انسانها را از آنها میگیرد. جنبش “وال استریت را اشغال کنید” صدای اعتراض به این دیکتاتوری است و کاملا با انقلاب مصر و تونس و لیبی پیوند دارد و از آنها الهام میگیرد و به آنها نیرو میدهد. همه این جنبش ها با هم مرتبطند و یک چیز را بیان میکنند: صدای انسانیت در مقابل یک نظام ضد انسانی و غیر عادلانه. ٢٠ اکتبر ٢٠١١*