جنبش ضد کاپیتالیستى؛ایران در صف انفجار اجتماعى

آیا ایران تحت حاکمیت جمهورى اسلامى از بحران کنونى جهان سرمایه دارى جان سالم بدر خواهد برد؟ آیا نوبت ایران میرسد؟ آیا جمهورى اسلامى مستقل از جار و جنجالهاى جناحى و رقابت و جدال فرقه هاى اسلامى میتواند بالانس خود را در این دنیاى متحول حفظ کند؟ آیا عروج مجدد جنبش توده اى علیه کل اوضاع موجود در ایران امکان دارد؟

کسانى که درکى ناسیونالیستى از سیاست و فرهنگ و اقتصاد و مناسبات طبقاتى دارند٬ عمدتا به این نوع سوالات یا پاسخ منفى میدهند و یا با تردید به آن مینگرند. بورژوازى که براى کسب سود مرز نمیشناسد٬ همواره براى حفظ بازار داخلى بعنوان حیاط خلوتى براى استثمار طبقاتى و گرفتن سهم بیشترى از سود سرمایه٬ در شیپور ناهنجار ناسیونالیسم مى دمد. بورژوازى٬ چه حکومتى و چه اپوزیسیونى٬ منافع اقتصادى طبقه خود را “منافع ملى” جار میزند٬ تاریخ آدمکشى و سیر جنگ قدرت و دست بدست شدن قدرت میان بخشهاى مختلف طبقه حاکم را “تاریخ جامعه” نام میگذارد٬ فرهنگ و ایدئولوژى حاکم و مسلط را “فرهنگ ملى” و “هویت ملى” نام میگذارد٬ قانون حاکم را که چیزى جز انعکاس اراده طبقه حاکم در قلمرو حقوق و حق مالکیت نیست٬ “قانون جامعه و میثاق ملى” نام میگذارد. هر جا هم که این خزعبلات در مقابل اعتراض و انتقاد اجتماعى تاب مقاومت ندارند٬ ارتش و نیروى سرکوب و دادگاهها و زندان حرف اول را میزنند. طیف اپوزیسیونى چپ ناسیونالیست نیز با آویزان شدن به مختصات فرهنگى٬ علقه هاى قدیمى٬ سنت ها٬ اخلاقیات عهد عتیقى٬ و رسوبات استبداد و اختناق سیاسى تحت عنوان “تحلیل مشخص از شرایط مشخص”٬ همان سیستم نگرشى طبقه حاکم را با کمى تفاوت تکرار میکند. برخى از سر مخالفت با امپریالیسم و ارتجاع بزرگتر زیر عباى استبداد کوچک و “وطنى” میخزند. حتى آنهائى که ناسیونالیسم و تبئین ناسیونالیستى ظاهرا جاى زیادى در نگرش سیاسى شان ندارد٬ ارزیابى شان “ناخودآگاه” ملهم از تلقیات ناسیونالیستى رایج در مورد روند سیاسى در ایران در متن دنیاى متحول و بحران زده امروز است.

این واقعیت که هنوز جهان سرمایه دارى تحت حاکمیت دولتها و بر اساس تئورى “دولت – ملت” کار میکند و در هر گوشه این کره خاکى مشتى مفتخور و آدمکش سگ پاسبان منافع سرمایه اند٬ در این حقیقت بنیادى که دنیاى امروز دنیاى سرمایه دارى است و قوانین حاکم بر آن در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و مناسبات اجتماعى بناچار از چهارچوبهاى جهانى تر و منطقه اى تر و فراکشورى تاثیر میپذیرد را نمیتوان ندید و در محاسبات وارد نکرد. امروز حتى آخوند دایناسورهاى حکومتى میدانند که براى جا خالى دادن از مخاطرات سیاسى و اقتصادى که حکومت را تهدید میکند و براى بقاى نظام منحوس اسلامى٬ باید در شکافهاى جهانى بازى کنند و براى هر دوره تهدید راه حلهاى مناسب را پیش رو بگذارند. آن واقعیتى که از فرانسه و اسپانیا تا ایتالیا و یونان را درنوردید و امواج آن به خاورمیانه و شمال آفریقا رسید٬ و مانند انفجار ثانوى موج را به کشورهاى اروپا و آمریکا برگرداند و نهایتا به پدیده اى جهانى با ابعاد غیر قابل پیش بینى تبدیل شد٬ تا همینجا مهر بطلانى به هر نوع تئورى و تبئین ناسیونالیستى و تقلیل گرایانه در باره تحلیل اوضاع جهان و بحران اقتصادى و پیامدهاى آن کوبیده است. به همین اعتبار هیچ کشورى٬ با تاکید دو خطى٬ هیچ کشورى در دنیاى امروز٬ مستقل از اینکه تا چه اندازه از موج تلاطمات سیاسى و اقتصادى جهانى تاثیر میپذیرد٬ نمیتواند در قبال شرایط نوین جهانى و توقعاتى که به صحنه آمده است بگوید “انشالله گربه است” و در گوش گاو بخوابد. به طریق اولى ایران بعنوان یک کشور مهم منطقه خاورمیانه و یک بازیگر جدال تروریستى جهانى٬ بعنوان کشورى که نفرت مردم از آن بى حد و حصر است٬ کانون مهمترین تحولات خواهد بود. این تحولات هم میتواند ویرانگر و میلیتاریستى باشد و هم میتواند با اتکا به تجارب تاکنونى دنیاى امروز علیه نظام کاپیتالیستى سطح نوینى از تحرک انقلابى را به صحنه آورد.

وقتى کشتى اقتصاد آمریکا به گل نشست و اتکا به میلیتاریسم و عربده کشى راست افراطى نتوانست روند افول اقتصاد آمریکا را در قلمرو جهانى بعنوان یک ابر قدرت جبران کند٬ امواج بحران اقتصادى و روندهاى پایه اى خود را دیکته کرد. از کارشناسان اقتصادى طبقه حاکم و رسانه ها تا نیروهاى اپوزیسیون و چپها عمدتا٬ حال با هر اختلافى٬ بر طبل تو خالى “بحران مالى” و “بحران نئولیبرالیسم” کوبیدند. معنى ایجابى این تزها چیزى جز این نبود که این بحران سرمایه دارى نیست. ناگهان بوش میلیتاریست و اوباماى سفیر “تغییر” در پروژه نجات بانکها و بنگاههاى سرمایه دارى متحد شدند! از مونارشیست و جمهوریخواه تا سوسیال دمکرات و سوسیالیست طبقه حاکم نسخه شان نجات سرمایه دارى شد. تهاجم به جیب خالى مردم٬ به حقوق ناچیز کارگر٬ به بهداشت و درمان و آموزش لگد مال شده٬ راهى براى “نجات” مولتى میلیاردهائى شد که سودشان افتاده بود و خط مشى اقتصادى هار بازار آزادى شان کل سیستم اقتصادى – اجتماعى را دچار بحرانى لاینحل کرده بود. وقتى مردم تونس قیام کردند و امواج قیام و خیزش انقلابى کشورهاى منطقه را درنوردید٬ کمى عقب نشستند و “بهار عربى” را نوید دادند تا شاید بتوانند واکنش به بحران سرمایه دارى را قرنطینه “ملى” کنند! وقتى همه متوجه شدند که دیکتاتوریهاى سرمایه در این بخش جهان رفتنى اند و امواج به اسرائیل و عراق نور چشمى و اخیرا ترکیه رسید٬ دیگر همه تئوریهاى پیش گفته و صدها من مقاله و سخنرانى درست مانند سرمایه هاى بازار بورس دود شدند و هوا رفتند! وقتى التحریر جهانى شد و در مهد دمکراسیهاى غربى پارلمان و قانون و دولت مورد تهاجم و اعتراض قرار گرفت حضرات کمى بیدار شدند٬ ژست هاى دمکراسى و لیبرالیسم و حقوق بشرى را تا اطلاع ثانوى در انبارى گذاشتند و بجاى آن قوانین ویژه و سرکوب و خشونت علیه گرسنگان را به دستور روز تبدیل کردند. وقتى از دست بردن به ابزار میلیتاریسم تا سیاست اعمال مجازات جمعى کارگران و محرومان نتیجه نداد و در فاصله یکسال و نیم سرمایه دارى علیرغم تمام تمهیدادت اقتصادى و نفى هر سوبسید اجتماعى اکثریت و دادن سوبسید به اقلیت مولتى میلیاردر٬ بحران تعمیق شد و فواصل روزهاى سیاه اقتصاد جهانى نزدیک و نزدیک تر شد٬ سران بورژوازى ناچار شدند بگویند که “اقتصاد جهانى در انتظار یک سقوط وحشتناک است”! صبح بخیر خانمها و آقایان! اینها هنوز از نتایج سحر است!

و امروز به ١۵ اکتبر رسیدیم. جهان زیر پاى محرومان میلرزد. اعاده جامعه٬ اگرچه به زبان هنوز الکن و با هر نوع محدودیتى٬ آغاز شده است. اگر دیروز سرمایه دارى با بحران اقتصادى  و بحران بى اعتبارى روبرو بود٬ امروز با بحران بقا روبرو است. طولى نکشید که شعارهاى جنبش ضد کاپیتالیستى و روشهاى مبارزه توده اى چهارچوبهاى دوران جدید را ترسیم کردند. تمام آنچه زمانى “اتوپى” و “آرمانشهر” و “تمام شده” تلقى میشد٬ در ابعادى باور نکردنى به صحنه بازگشته است. سونامى جنبش ضد کاپیتالیستى جهان را درمینوردد و بتدریج خود را از خرافات ناسیونالیستى و مذهبى و اصل اصالت دولت و قانون مى تکاند. رادیکالیسم اجتماعى بار دیگر خود را به بستر اصلى سیاست تحمیل میکند و دمکراسى در پیشرفته ترین پایگاههاى خود به ارتجاعى صرف تبدیل میشود. این جنبش هنوز محدودیتهاى اساسى زیادى دارد٬ شرایط در هر کشورى به تناسب موقعیت سرمایه دارى و چهارچوبهاى حکومتى یکسان نیست٬ نیروهائى که به صحنه آمده اند و تلاش دارند به چهارچوبهاى اعتراضى قالب بزنند همان تمایلاتى را نمایندگى نمیکنند که امواج میلیونى را علیه وضع موجود به خیابانها کشیده است. کشمکشى طبقاتى در ابعاد گسترده آغاز شده است که فعلا چشم اندازى کوتاه مدت و حتى میانمدت براى پایان آن نیست. آینده این کشمکش در گرو پراتیک انقلابى انسانهاى بیشمارى است که سهم شان و آینده شان را از دنیاى کنونى طلب میکنند.

ایران تافته جدا بافته نیست. کسى که فکر کند ایران تحت حاکمیت جمهورى اسلامى کارى به کار دنیاى پیرامونشان ندارد٬ یا از آن تاثیر نمیپذیرد و یا “سبز” میماند٬ تنها دارد سر خودش و مردم کلاه میگذارد. کسانى که فکر میکنند در این اوضاع میتوان براى ایران نسخه “اصلاحات” و “انتخابات آزاد” و “تمرین دمکراسى” و ترهاتى از این قبیل پیچید٬ دارند آب در هاون میکوبند. شانسى براى نجات ارتجاع اسلامى و ممانعت از خیزش انقلابى کارگران و مردم محروم ندارند و على الابد گروه فشار ارتجاع سرمایه دارى خواهند ماند. این بورژوازى “وطنى” کفگیرش به ته دیگ خورده است. آوار بن بست و بى اعتبارى سرمایه دارى روى سر این اپوزیسیون هم ریخته است. نمیتواند آشکارا در مقابل اعتراض توده اى به سرمایه در سطح جهان بایستد٬ همه تئوریهاى یک من یک غاز پست مدرنیستى تا شبه دمکراتیک و اسلامى و ناسیونالیستى و مخملى اش پوچ و باطل شده اند. سنگر اساسى این قطب بورژوازى ایران آنتى کمونیسم است. این آنتى کمونیسم حتى در روزهائى که در سارایوو شعار “زنده باد کمونیسم” سر میدهند و در قلب اروپاى دمکرات “زنده باد سوسیالیسم” رخ زیبایش را نشان میدهد٬ از تک و تا نیافتاده است. سرنوشت این قطب یا به سعه صدر خامنه اى و پروژه “فقاهت مشروطه” گره خورده است و یا به ماشین نظامى آمریکا. راه سومى به رویشان باز نیست.

مردم ایران اینروزها علیرغم دست و پا زدن در باتلاق فقر و فلاکت و نکبت اسلامى٬ با علاقه رویدادهاى جهان را دنبال میکنند. در محافل رفتار سمبولیک حمل تابوت خامنه اى و بشار اسد در سوریه بحث میشود. انتظار سقوط بشار اسد شاید بیشتر از سرنوشت اوضاع در مصر مورد علاقه مردم در ایران است. جوانان با دیدن صحنه هاى پر شور در کشورهاى جهان توقع شان دهها مرتبه بالاتر رفته است. امیدشان به آینده بیشتر شده و الگوهاى مبارزاتى برایشان روشن تر از پیش شده است. اپوزیسیون ورشکسته بورژوائى ایران٬ اسلامیون مغضوب شده بجاى خود٬ در چشم این مردم با توجه به رویدادهاى جهانى سکه پول شده است. تنها اقشارى که دست شان به دهن شان میرسد و در بودن حکومتهائى از نوع دیکتاتوریهاى اسلامى براى پارو کردن پول ذینفع اند٬ در انتظار “معجزه” و یا تهاجم نظامى به ایران و سر کار آوردن عمر سلیمان و تنطاوى دیگرى هستند. همانها که پایه اجتماعى ارتجاع سرمایه دارى در ایران بوده و خواهند بود. اما طبقه کارگر٬ اکثریت مردم محروم٬ بیشتر زنان که حتى هویت انسانى و حرمت شان سلب شده٬ اکثریت نسل جوانى که در این حکومت آینده اى براى خود نمیبیند٬ امروز بالقوه خواهان تحول انقلابى است.

مضاف بر اینها حکومت اسلامى به نفس نفس افتاده است. بحران همه جانبه و قدیمى حکومت به مراحل خرد کننده رسیده است. بحرانهاى جهانى و منطقه اى موقعیت حکومت را وخیم تر از هر زمانى کرده است. اقتصاد ایران ورشکسته و در حال فروپاشى است. فساد و جنایت تمام جوارح حکومت را در بر گرفته است. نامشروع بودن حکومت به امرى روشن و یک فرض تبدیل شده است. فقر و فلاکت و تن فروشى و اعتیاد و جنایت جامعه را در آستانه انهدام قرار داده است. اختناق و کشتار و اعدام و سرکوب نتوانسته هیچ مانعى در پروسه فروپاشى و خواست سرنگونى حکومت اسلامى ایجاد کند. جناح هاى حکومتى به جائى رسیده اند که دیگر بیش از هر زمانى هذیان میگویند و در مقابل جامعه اى ناراضى و جان به لب رسیده به بن بست رسیده اند. آیا جنگ میتواند به داد حکومت برسد؟ وقوع هر جنگ احتمالى که هدفى فراتر از ایران و جمهورى اسلامى را دنبال خواهد کرد٬ بطور موقت میتواند صحنه را عوض کند اما به بقاى جمهورى اسلامى براى یکدور قابل پیش بینى منجر نخواهد شد. در ایران برآمد جنبش عظیم توده اى و انقلابى براى نفى اوضاع موجود٬ با سطح بسیار بالاترى از رادیکالیسم تجربه شده در کشورهاى منطقه عینى ترین و ممکن ترین احتمال سیاسى است. جنبش ضد کاپیتالیستى در ایران به سرعت به مصاف جمهورى اسلامى خواهد رفت. این جنبش یک پاى کشمکش برسر آینده سیاسى جامعه ایران است. ایران در صف انفجار اجتماعى است. *

١٩ اکتبر ٢٠١١