جواب سوسیالیسم است! گزارش یک روز پر هیجان

روز شنبه، پانزده اکتبر، ساعت دوازده و نیم به میدان چرچیل رسیدم. انتظار داشتم با جمعیتی حدود ٣٠٠ نفر مواجه شوم. ادمونتون از آن شهرهایی هست که به ندرت اتفاقات سیاسی در آن میافتد. این شهر به شهر “گردن قرمزها” که به راست سیاسی مربوط است مشهور است. دور میدان گشت زدم و جمعیت از ٨٠٠ نفر بیشتر بود. با کسانی که در گوشه و کنار میدان بودند شروع به صحبت کردم. اولین نفری که با او صحبت کردم یک جوان حدود سی سال بود. هردو از حضور در این اعتراض خوشحال بودیم. او ایده‌های انسانی زیبایی داشت اما آغشته به فیلمها و پدیده‌های خیالی بود. میگفت یک گروه ٣٠ نفره‌ای دارند که هر از چند گاهی جمع میشوند و سر مسائل صحبت میکنند. با خود گفتم که از تعداد هر چه بیشتر مردم باید پرسید چرا اینجا هستند. بنابر این تعداد زیادی از آنان را مورد سوال قرار دادم. میخواستم بدانم مردم فی الحال چه میخواهند و اگر پرده‌ها و زنگارهایی که رسانه‌های رسمی و نظام سیاسی و فرهنگی بر ذهنشان پیچیده را کنار بزنیم آن ته قضیه چی هست. با دقت به حرفهایشان گوش میدادم و سوال‌هایی مطرح میکردم تا به ته قضیه بروند.

شعار “جواب سوسیالیسم است”
از کسانی که شعاری در دستشان داشتند راجع به آن شعار سوال کردم. شعارها متنوع بودند، از جمله “همه قدرت به مردم”، “بر ثروتمندان مالیات ببندید”، “انقلاب”، “ما ٩٩ درصد هستیم”،… اما هیچ شعاری از سوسیالیسم نبود. داشتم در میان جمعیت پرسه میزدم که به محل شعار نویسی رسیدم. از دختری جوان که شعار مینوشت پرسیدم آیا منهم میتوانم شعاری بنویسم، گفت آره چه شعاری، گفتم بنویس “جواب سوسیالیسم است”. نگاهی دودل به من انداخت و با تردید گفت باشه. با ماژیک قرمز روی یک تکه کارتون شعار را با خط زیبائی نوشت. از او تشکر کردم و شعار را در میان جمعیت چرخاندم. دیدم مردم با چشمانی حیرت زده به آن نگاه میکنند. به آنها نزدیک شدم و نظرشان را درباره شعار پرسیدم. بودند کسانی که از دیدن آن ابراز خوشحالی میکردند. کسان دیگری بودند که میگفتند هنوز زود است ولی سوسیالیسم در نهایت جواب مسئله است. کسانی تبلیغات جنگ سردی را بخاطر داشتند و از کلمه سوسیالیسم واهمه داشتند. روی هم رفته تعداد کسانی که بعد از بحثهای چند دقیقه‌ای به لزوم این شعار قانع شدند زیاد بود و شعار جا افتاد. کسانی به من نزدیک شدند و گفتند که شعار درستی است.

سخنرانیها
اولین سخنران اسمش مالکوم بود. او را از فعالیتهای ضد جنگ و روزهای اول ماه مه میشناختم. یک برنامه رادیوئی اجرا میکند. از چپهای پوپولیست است. به بی عدالتیهای جامعه اعتراض دارد اما فکر میکند با اصلاحات میشود جامعه عادلانه تری ساخت. دومین سخنران صاحب سلسله مغازه‌هایی بنام “غذای زمین” بود. تلاش کردم به سخنرانیش گوش کنم ولی در میان آمار و ارقام گم شدم و نتوانستم دنبال کنم. از حرفهایش همان ذهن یک حاجی بازاری تراوش میکرد. او تمام وقت با ما ماند و در اشغال پارکی در مرکز ادمونتون به ما یاری رساند. اسمش مایکل است. سخنران سوم اسمش وین هست. او استاد دانشگاه و از فعالین چپ تروتسکیست است. سخنرانی پرشوری داشت و جمعیت را به هیجان آورده بود. من در جاهایی که درد‌ها و درمانهای اصلی جامعه را مطرح میکرد با تمام وجودم تشویقش میکردم و جمعیت را هم به تشویق وامیداشتم. موضوع اصلی سخنرانی او این بود که ما برای چه اینجا هستیم و چه میخواهیم. نکات مهم و بجایی مطرح کرد ولی او هم حرف آخر را نزد. از حرفهای او این نتیجه بیرون میامد که تعییرات بزرگی لازم است ولی از نابودی نظام سرمایه داری، از انقلاب و از سوسیالیسم حرفی نزد. آخرین سخنران یکی از نمایندگان حزب نیو دموکرات (ان.دی.پی) بود. او چیزی برای گفتن نداشت. تلاشش این بود از آب گل آلود ماهی بگیرد و برای حزب خود رای گیر بیاورد. ان.دی.پی حزب جناح “چپ” بورژوازی کانادا و یکی از احزاب پارلمانی طبقه حاکم است.
من احساسم این بود که حرف اصلی در هیچ یک از سخنرانیها زده نشد. رفتم با سازماندهان تظاهرات صحبت کردم و از آنها خواستم به من فرصت دهند تا چند دقیقه‌ای حرف بزنم. گفتند که در حال حاضر تو برنامه جا نیست و نمیشود. گفتند که بعد از تظاهرات مجمع عمومی خواهیم داشت و تو میتوانی حرفهایت را آنجا بزنی. من از این پاسخ راضی نبودم ولی نخواستم تنشی پیش بیاید. تظاهرات شروع شد و حدود دو هزار نفر در خیابانهای مرکزی شهر رژه رفتیم.

تظاهرات
دیدن نزدیک به دوهزار نفر که علیه نابرابریها و نظم حاکم بپا خواسته بودند برای من بسیار هیجان انگیز بود. در این رژه دو هزار نفره یک دنیای دیگری در ذهن من نقش میبست. دنیایی که با بزرگتر شدن این حرکت میتوانست یک زندگی بهتری برای انسانها به ارمغان آورد. عمده‌ترین شعار تظاهرات “ما ٩٩ درصد هستیم” بود. شعارهای دیگری هم داده میشد. از جمله “خیابان مال کیست- خیابان مال ماست”، “بر ثروتمندان مالیات ببندید”. چند نفری شعار “اعتصاب عمومی تنها راه است” را مطرح کردند. اما جمعیت برای تکرار آن مردد بود. تلاش کردم این شعار جا بیفتد. با فریاد و تشویق برای مدتی یک گروه چند صد نفره شعار را تکرار کردند ولی شعارهای معمولی که در بالا ذکرش رفت دوباره غالب شدند. من شعار “زنده باد سوسیالیسم” را فریاد زدم. چند نفری زیر لب با من همراهی کردند ولی شعار نگرفت. شعار “انقلاب” را فریاد زدم. پاسخ بهتر بود، و چند ده نفری با من همراهی کردند ولی این شعار هم نگرفت. چشمم به شعار “تمام قدرت به مردم” افتاد. آن را فریاد زدم. مردم دور و برم شروع به تکرار شعار کردند. دیدم شعار دارد جا میافتد. در اول صف تظاهرات بودم. یواش یواش با فریاد شعار راهم را بطرف ته صف باز کردم و مردم را دسته دسته به تکرار شعار تهییج کردم. پاسخ بهتر از آنی بود که انتظارش میرفت. این شعار یکی از شعارهای غالب تظاهرات شد و اکثریت جمعیت آنرا تکرار کردند. احساس خوبی داشتم. این یک شعار رادیکال و مهم بود که داشت جا میافتاد. خاطرم نیست که تظاهرات چقدر طول کشید. تظاهرات تمام شده بود و در پارکی نزدیک میدان چرچیل بودیم. حدود چهارصد نفر باقی مانده بود. وقت مجمع عمومی بود.

مجمع عمومی و سخنرانیها
بعد از تظاهرات دو هزار نفره که در ادمونتون یک تظاهرات بزرگ بشمار میاید مردم احساس خوبی داشتند. من خودم احساس بسیار خوبی داشتم. در پارک دور هم جمع شدیم. بحثهای زیادی بین گروههای چند نفره در گرفت. من از این گروه به آن گروه میرفتم تا ببینم بحثها بر سر چی هست. مردم سر مسائل مهم سیاسی بحث و تبادل نظر میکردند. همه از شرکتشان در تظاهرات و از شمار نسبتا زیاد مردم راضی بودند. مجمع عمومی شروع شد. دو نفر سخنرانی کردند. از تظاهرات و از موفقیت آن و مسائل دیگر حرف زده شد. نوبت من شد. وقت آن بود که حرف اصلی زده شود. از دنیای سیاهی که سرمایه داران و دولتهای آنها برای ما ساخته بودند صحبت کردم. از جنگهای خانمانسوز، از ریختن بمبهای هسته‌ای و ناپالم بر سر مردم، از کشتن بچه‌ها، از یک بیلیون گرسنه، از دزدیهای نجومی، از سنگسار، از بی حقوقی زنان، و از ناسیونالیسم و از دخالت مذهب صحبت کردم. از اینکه همه این بدبختیها به نظام ضد انسانی سرمایه داری مربوط است. از اینکه این سیستم قابل اصلاح نیست و باید تماما نابود شود. از اینکه دولتها به آن یک درصد بالا متعلق هستند. از اینکه دستگاه قضایی و پلیس و ارتش و دولت تماما مال یک درصد بالائیها هستند و به آنها خدمت میکنند صحبت کردم. از اینکه ما احتیاج به تغییرات ریشه‌ای داریم. از انقلاب و از سوسیالیسم صحبت کردم. از اینکه سرمایه داری انسانیت ما را به تباهی کشیده است. از اینکه ما همه انسانیم و برابریم. و در آخر شعار “جواب سوسیالیسم است” را که هنوز با خود داشتم بلند کردم و فریاد زدم که “جواب سوسیالیسم است”. جمعیتی که تردیدهای زیادی به سوسیالیسم و انقلاب داشت سر هر جمله‌ای که میگفتم هورا میکشیدند و تشویق میکردند. سوسیالیسم داشت جای خود را با سرعت در میان جمعیت باز میکرد. بعد از سخنرانی بیشتر از بیست نفر دست بر شانه ام زدند و گفتند که تو حرف دل مرا زدی. چشمها و لبخندهای بسیار بیشتری ابراز حمایت میکردند. فهمیدم که زیپ پوست هر انسان منصفی را پایین بکشی یک سوسیالیست دو آتشه بیرون میجهد. فهمیدم که حق با منصور حکمت بود.

درسهای ١۵ اکتبر
بزرگترین واقعیت دنیای امروز این است که انسانهای بیشماری از اجحافات و ستمهای نظام طبقاتی سرمایه داری به تنگ آمده‌اند. بخش عظیمی از ثروت جامعه بشری در دست یک عده بسیار کوچک، یک درصد، متمرکز شده است و اکثریت عظیم انسانها، ٩٩ درصد، یا گرسنه هستند یا نگران گرسنگی در آینده‌ای نزدیک. مردم دنیا به این نتیجه رسیده‌اند که این نظام برای آنها کار نمیکند. به این نتیجه رسیده‌اند که “نظام سرمایه داری یک خشونت سازمانیافته است” و به همین خاطر هم به میدان آمده‌اند تا راهی برای خلاصی از آن پیدا کنند. در اینکه این نظام به نفع اکثریت جامعه نیست جای تردیدی برای مردم نیست. بخصوص کمکهای مالی صدها بیلیون دلاری دولتهای سرمایه داری به بانکها و شرکتهای بزرگ جای تردیدی برای مردم نگذاشته است که نظام سرمایه داری و دولتهای آن چیزی جز یک نظام چپاول و غارت نجومی نیست. در کنار این چپاول و غارت سازمانیافته مردم از جنگ و کشتار و استفاده از ثروت جامعه برای سرکوب خودشان به تنگ آمده‌اند. به همین خاطر است که حرکتی که با اشغال یک پارک در نیویورک توسط چند صد نفر شروع شد در عرض کمتر از یک ماه بیشتر از هزار شهر را در ١۵ اکتبر به حرکت در آورد.

مردم در مورد اینکه چه نمیخواهند تا حد زیادی روشن هستند اگر چه جای زیادی برای تعمیق این “نه” وجود دارد. اما در اینکه چه میخواهند ناروشنیها فراوان است. بخش راست جامعه و احزاب و گروههای سیاسی مربوط به آن اگر مستقیم علیه مردم معترض موضع نگیرند تلاش میکنند در صف مردم حاضر میشوند و خود را مدافع خواستهای معترضین نشان دهند تا اعتراض مردم را طوری کانالیزه بکنند که با تغییرات و رفرمهای حداقل موج را از سر بگذرانند. آنها وضع مالیاتهای سنگینتر بر شرکتها و بانکها، وضع قوانینی که از امکان دزدی و فساد جلوگیری میکند، دموکراسی بیشتر، سر کار آمدن احزاب ملایمتر در مقایسه با راست افراطی و اقدامات شبیه اینها را بعنوان راه حل پیشنهاد میکنند. بخش چپ جامعه تا آنجایی که به احزاب و گروههای چپ سنتی مربوط است راه حلی متفاوت از بخش راست ندارند. همان راه حل با غرولند بیشتر سیاست اینها هب هست. اینها از طرح شعارها و خواستهای مستقیما سوسیالیستی سرباز میزنند. بهانه این است که طرح شعارهای “افراطی” به اتحاد مردم ضربه میزند. ویا اینکه جنبش هنوز در آن مرحله نیست که این شعارها مطرح بشوند و باید قدم به قدم پیش رفت.

چپ واقعی جامعه، چپ کمونیست، چپ کارگری در شکل سازمانیافته خود هنوز ضعیف است. جنبش کمونیستی، کمونیسمی که عمیقا کارگری باشد و حرف آخر را بزند، هنوز سازمانیافته نیست. اما زمینه در میان توده‌های وسیع مردم برای بالا آمدن کمونیسم کارگری مهیا هست. کار زیادی برای شکل گیری احزاب کمونیست کارگری لازم است. تبلیغات جنگ سردی دولتها و رسانه‌های سرمایه داری علیه سوسیالیسم هنوز بر افکاربخشی از مردم سنگینی میکند ولی در عین حال مردم به دروغ و ریاکاری نظام سرمایه داری هم پی برده‌اند. در واقع نکته این است که مردم به ماهیت کثیف و ضد انسانی سرمایه داری پی برده‌اند و آن را نمیخواهند ولی اینکه چه نظامی باید جای آن بنشیند مورد بحث و مناقشه است. خود این واقعیت که مردم پی برده‌اند که نظام سرمایه داری یک نظام ضد انسانی هست حساسیتها را نسبت به سوسیالیسم کم کرده است ولی هنوز کار میخواهد تا سوسیالیسم بعنوان یک آلترناتیو جا بیافتد.

من در این تظاهرات و مجمع عمومی تنها بودم و کارم بی تاثیر نبود. اگر یک جمع سازمانیافته چند نفره یا چند ده نفره وجود داشت میشد نبض تظاهرات و مجمع عمومی را تماما در دست گرفت و پرچم سوسیالیسم را محکم و پرصدا در مرکز میدان مبارزه کوبید. با رشد اعتراضات این امر حتما زمینه بیشتری پیدا خواهد کرد. مردم دنیا بیشتر از هر زمان دیگر آماده پذیرش افکار و راه حلهای رادیکال، انسانی، آزادیخواهانه و برابری طلبانه هستند. بر فعالین کمونیست هست که بی تردید و بی پروا پرچم انسانیت و سوسیالیسم را بر افرازند. کار بسیاری لازم هست ولی زمینه هست.*
١٧ اکتبر ٢٠١١