تشکیل کمیته اعتصاب یک گام اساسی به پیش(نقدى به نظرات سیاوش دانشور)

سیاوش دانشور در رابطه با اعتصاب کارگران پتروشیمی “بندر امام” در نوشته ای با عنوان؛ « آیا اعلام اعتصاب “یک گام به پیش” است؟، سخنی با کارگران اعتصابی پتروشیمی»؛ این سوال را طرح کرده است که آیا تشکیل کمیته اعتصاب یک گام به پیش محسوب می شود.

او خود در پاسخ می گوید:

« “کمیته اعتصاب” قبل از اعتصاب عملا وجود دارد٬ گامهاى مختلفى را برداشته و موانعى را رفع کرده و گرنه اعتصابى رخ نمیدهد. اعلام کمیته اعتصاب “یک گام به پیش” نیست٬ “گام اول تشکل پایدار” نیست٬ بلکه منعکس کننده تصویرى ناقص و یک بعدى از سوخت و ساز پیچیده مبارزه کارگرى و پروسه تشکل یابى کارگران است. در شرایط کنونى و در متن یک اعتصاب و کشمکش کارگرى٬ اعلام کمیته اعتصاب مضرات بیشترى هم دارد. اولا٬ در فضاى امنیتى و پادگانى حاکم به مراکز و صنایع بزرگ اعلام کمیته اعتصاب به تهاجم فى الحال موجود نیروى سرکوبگر اطلاعاتى و امنیتى توجیه بیشترى میدهد. ثانیا٬ با دستگیرى هر فعال کارگرى اعمال فشار براى معرفى اعضاى “کمیته اعتصاب” افزایش مى یابد و امکان جایگزینى این کمیته براى اعتصابى که ضربه خورده است کمتر میشود. ثالثا٬ کمیته اعتصاب تدریجا نقش تصمیم گیرى توده کارگران اعتصابى را براى چگونگى پیشبرد اعتصاب و اتخاذ تاکتیک هاى مناسب در قبال تحرکات کارفرما و نیروهاى امنیتى کمتر و کمتر میکند و نیروى واقعى اعتصاب را کاهش میدهد.»

در رابطه با اعتصاب کارگران پتروشیمی دخالت گری هایی از سوی طیف چپ صورت گرفت که دخالت گری فوق یکی از انواع ضعیف آن است. در رابطه با این اعتصاب هرکس خرده حسابی با نوع تشکل یابی سندیکایی داشته است شروع به نصیحت کارگران پتروشیمی کرده و لیستی از مضرات سندیکا را برشمرده تا آن‌ها دچار انحراف به راست نشوند! و لابد اگر بخواهند در مسیر درستی قرار گیرند می بایست آن تشکلی را پایه ریزی کنند که ناصحان دلسوز آن‌ها توصیه می فرمایند. البته نصایح سیاوش دانشور خوشبختانه خیلی بلند بالا و طولانی نیست. او خیلی زود متوجه می‌شود کمیته اعتصاب ” گام اول تشکل پایدار نیست” و سندیکا هم که البته به درد نمی‌خورد پس بلافاصله به نتیجه مجمع عمومی کارگران میرسد که به جای تشکل پایدار معرفی می گردد. در این ارتباط دخالت گری های بی‌ربط دیگری هم وجود داشت که بلافاصله به تشکیل سندیکا به عنوان یکی از اهداف پیش رو کارگران پتروشیمی واکنش نشان داد. « فعالین لغو کار مزدی » یکی از آن‌ها بود که طبق سنت همیشگی خود، با نوشتن مطلبی بلند و طولانی و بارها تکرار شده، از مضرات سندیکا آغاز کرده؛ و باز طبق سنت ویژه این گرایش، معلوم نمی گردد که چه آلترناتیو ملموس و قابل اجرایی به جای آن معرفی می شود. در نتیجه می بایست فقط به سراغ آلترناتیو مجمع عمومی به جای کمیته اعتصاب برویم که توسط

سیاوش دانشور پیشنهاد می شود.

ابتدا بد نیست اشاره‌ای کوتاه به اشتباهات سطحی و کم اهمیت سیاوش دانشور داشته باشیم و سپس به مسائل مهم‌تر بپردازیم. او می‌گوید: “کمیته اعتصاب قبل از اعتصاب عملاً وجود دارد”. اما وی در ادامه مطلب خود کوشش می‌کند که کارگران را متقاعد کند تا دست از تشکیل کمیته اعتصاب بردارند و برای این موضوع دلایلی ذکر می‌کند که در زیر به آن‌ها می پردازیم. اما به نظر صحیح نمی‌رسد که کمیته اعتصابی که قبل از اعتصاب نیز عملاً وجود دارد را بتوان به عنوان آنچه که در حین اعتصاب ساخته شده است مورد نقد قرار داد، به خصوص با پیشنهاد آلترناتیوی که آنهم می بایست عملاً قبل از اعتصاب وجود داشته باشد. آنچه که سیاوش دانشور نام آن را مجمع عمومی می‌گذارد نیز قبل از اعتصاب وجود دارد، وگرنه باید پرسید پس تدارک اعتصاب در کجا شکل می گیرد؟

و اما اشتباه نه چندان سطحی و بیشتر محافظه کارانه بعدی سیاوش دانشور در عدم تائید کمیته اعتصاب به عنوان یک گام به پیش این است که تصور می کند کمیته اعتصاب به ” تهاجم فى الحال موجود نیروى سرکوبگر اطلاعاتى و امنیتى توجیه بیشترى میدهد”! یعنی خود اعتصاب آنمقدار توجه اطلاعاتی و امنیتی ایجاد نمی‌کند که کمیته اعتصاب میکند!؟ اگر کسی از ترس بمیرد میتوان مرگ او را به حساب ترس وی گذاشت اما چه توجیحی میتوان برای کسی داشت که از ترس مرگ خودکشی میکند!

به قول یکی از نمایندگان پارلمان بورژوازی؛ همه عناصر یک انقلاب در یک اعتصاب به طور فشرده موجود است. یکی از مهمترین این عناصر کمیته اعتصاب است. کمیته اعتصاب رهبری یک اعتصاب محسوب می شود. اعضای کمیته اعتصاب از میان پیشروان و رهبران عملی کارگران تعیین می‌شود. کمیته اعتصاب جنبه واقعی و کاملاً جدی به اعتصاب می دهد. کمیته اعتصاب تشکیلاتی موقت بیرون آمده از دل اعتصاب است. کار کمیته اعتصاب نظم و سازمان دادن به اعتصاب است. کمیته اعتصاب به سخنگوی کارگران تبدیل می‌شود و می‌تواند طرف مذاکرات احتمالی برای رسیدن به مطالباتی شود که به آن دلایل اعتصاب صورت گرفته است.

سیاوش دانشور از قبل مدلی در ذهن دارد که هر تشکلی را با آن مدل مقایسه می کند. میزان دوری یا نزدیکی تشکلات ساخته شده توسط کارگران به این مدل، میزان درستی یا اشتباه، گامی به پیش یا گامی به پس را تعیین می کند. در این روش بی ارتباط به پراتیک کارگران، حقیقت هر اقدام کارگری، دست کم در رابطه با تشکل یابی؛ نه از ضرورتهای موجود و نیازهای فوری پیش روی جنبش کارگری در شرایط مشخص، و سطح آگاهی کنونی کارگران، و مبارزات و مطالبات روزانه کارگران که با ذهنیت روشن‌فکر بی‌ربط به جنبش کارگری منطبق نیست، بلکه برعکس، از انطباق این ذهنیت با آن پراتیک حاصل می شود. در ذهن سیاوش دانشور چیزی به نام “مجمع عمومی” قرار دارد که هر نوع تشکل یابی به جز آن را اگر گامی به پس نداند گامی به پیش نخواهد دانست. در این روش برخورد، حتا همین پیشنهاد ( مجمع عمومی ) بیشتر از هرچیزبه عنوان یک امضا مد نظر است تا وسیله‌ای برای پیش روی گام هایی به جلو. جان کلام امضا و یا به قول خودشان پرچم دخالت گری این گرایش در زمینه تشکل یابی کارگران اینگونه فرمول بندی می‌شود که سیاوش دانشور نوشته است:

« تشکل واقعى کارگران در وضعیت و شرایط کنونى مجمع عمومى است. مجمع عمومى یعنى اراده و تصمیم کارگران و کارفرما و عواملش باید به جمع کارگران جوابگو باشد».

در اینجا سیاوش دانشور جهت حنبه تحلیلی و اثباتی دادن به این نظر،” شرایط کنونی” را مناسب مجمع عمومی معرفی می‌کند بدون آنکه معلوم شود، مگر از نظر وی شرایطی دیگری هم وجود دارد که مجمع عمومی در آن شرایط مناسب نباشد!؟
گرایشی که سیاوش دانشور به آن تعلق دارد الگوها و پیشنهادات رهبر نظری این گرایش ( منصور حکمت) را مبنای پیش روی جنبش کارگری می‌داند و کاری به وضعیت مشخص کنونی جنبش کارگری در ایران ندارد. منصور حکمت که تلاش می‌کرد برای دخالت گری در زمینه‌های کارگری، تشکیلات کارگری را پیشنهاد دهد، دچار همان ماکسیمالیسمی می‌شد که سنت سایر گرایشات سانتریستی است. مثلاً ً “تشکیلات لغو کار مزدی” و یا ” تشکیلات شوراهای کارگران” از همین نوع ماکسیمالیسم گرایشات سانتریستی است. در این روش دخالت گری کار بسیار آسان است. هر وقت کارگران در حین مبارزه به این نتیجه رسیدند که تشکیلاتی بسازند با نام اتحادیه یا سندیکا، به آن‌ها گفته می‌شود کاری خطا انجام داده و راست روی کرده اند! در این وضعیت، هر کس هم از کارگران و تشکل مورد نظرشان دفاع کند به عنوان سندیکالیست مورد حمله قرار می گیرد. این روش آسان در بهترین حالت به این صورت ادامه پیدا می‌کند که در مقابل سندیکا پیشنهاد مجمع عمومی داده شود. چه کسی جرأت دارد با مجمع عمومی مخالفت و با سندیکا توافق داشته باشد! و یا پیشنهادی از آنهم کلی تر، “شورای کارگری” به جای سندیکا. چه کسی جرات دارد در دفاع از سندیکا با شورای کارگران مخالفت کند. همه میدانند “سندیکا بد است”، اما چه کسی پیدا می‌شود که فکر کند شورا بد است! پس لابد حق با طرفداران تشکیلات شورایی خواهد بود! وضعیتی از همه مخدوش تر و ماکسیمالیستی تر پیشنهاد “تشکیلات توده‌ای لغو کار مزدی” است که نه معلوم است از کجا شروع و چگونه شکل می‌گیرد و نه معلوم می شود پایه سازنده آن که نیازمند رشد بسیار بالای تئوری برای فهم چگونگی لغو کار مزدی است، توده های کارگران هستند یا پیشروان کارگران و یا پیشروان کمونیست کارگران!

پیشنهاد مجمع عمومی کارگران از طرف منصور حکمت مستقیماً در تقابل با سندیکا هم ارائه نشد. در هر حال منصور حکمت نمی‌توانسته ایده مجمع عمومی را از کسانی وام گرفته باشد که صاحبان اصلی این ایده با دخالت گری در سندیکا ها مخالفتی داشته باشند. این ایده زمانی از طرف او عمده شد که پیشنهاد تشکل مستقل کارگری در بین کارگران پیشرو به بحث گذاشته شده بود و خیلی زود به عمق جنبش کارگری نفوذ کرد. علت این نفوذ قبل از تأثیرات دخالت گری های پیشروان کارگری، از یکسو بی اعتمادی توده های کارگر به تشکلات وابسته به دولت، و از سوی دیگر این خاطره تلخ که تشکلات کارگری همواره توسط احزاب بی ‌ربط به طبقه کارگر اما با همین نوع اسامی، به دنبالچه این جریانات و احزاب تبدیل شده بودند. همچنین دخالت کارفرما در تشکلات کارگری، به‌ خصوص در آن نوع “تشکلی” که به دلیل نداشتن اساسنامه و یا نظم مورد نیاز یک تشکیلات کارگری، امکان دخالت کارفرما را از قبل منتفی نکرده است، ( مثلاً مجمع عمومی). در نتیجه اگر در وضعیت کنونی متناقض و مرکب جنبش کارگری که رفرمیست ترین ها گاهی ناچار می‌شوند رادیکال ترین باشند، و یا بر عکس، ظاهراً هر تشکل کارگری امضای گرایشی را با خود حمل می کند ( مثلاً رفرمیستی یا رادیکال)؛ و معروف است که سندیکا امضای رفرمیستی را بر پیشانی خود دارد. هرچند که که دست کم در یک دهه اخیر، همه خبرهای مبارزه ضد سرمایه داری، نه از تشکلات شورایی و احزابی با نام کارگری و لغو کار مزدی و مجمع عمومی، که از سوی گرایشات طرفدار تشکیلات سندیکای بوده است.

شناخت دقیق از وضعیت جنبش کارگری در ایران اجازه نمی‌دهد تشکلاتی که از متن مبارزات کارگری بیرون آمده را به دلیل نام سندیکا بر روی آن، رفرمیستی و یا حتا اگر نام شورایی داشت رادیکال و انقلابی تلقی کرد. چنین شاخص بندی هایی در هر کشوری با جنبش کارگری پیش رفته ممکن است تا حد زیادی صحیح باشد اما در وضعیت جنبش کارگری در ایران که ضمن تحمل ۳۲ سال سرکوب سیستماتیک، هر گز از تکاپو نایستاده، و سابقه اعتصابات و اعتراضات آن حتا از جنبش کارگری رشد یافته در کشورهای پیشرفته صنعتی هم بیشتر بوده، صحیح نیست.

جنبش کارگری در ایران بر خلاف پتانسیل عظیم مبارزاتی، در زمینه تجربه مبارزه متشکل و تشکیلات کارگری، دوره جنینی خود را طی میکند. با آنکه طبقه کارگر ایران تجربه یک انقلاب بزرگ تاریخی که حتا می‌تواند در قد و قواره انقلاب ۱۹۱۷ روسیه عرض اندام کند را با خود دارد اما در زمینه سازمانیابی؛ پس از شکست همان انقلاب به این سو، هرگز نتوانست طعم مبارزه متشکل به آنصورت که خود می خواهد را بچشد. تشکیلاتی با نام سندیکا برای چنین جنبشی و در چنین مقطعی در ایران، نه تنها یک گام به پیش بلکه نقطه اتکا و بازگشت اعتماد به نفس عظیمی به طبقه کارگر است. هر دخالت گری در جنبش کارگری که نتواند این موضوع ساده را متوجه شود، کمترین نفعی برای این جنبش که ندارد، سهل است که در تقابل با آن نیز قرار می گیرد. حال چگونه می‌توان پذیرفت کمیته اعتصاب بیرون آمده از دل اعتصابی با شکوه یک گام به پس توصیف شود؛ و یا با تخفیف، یک گام به پیش به حساب نیاید، تنها به این دلیل که اعتنایی به امضای مجمع عمومی نداشته است!

جنبش کارگری در ایران سالهای زیادی است که امکان مبارزه تشکیلاتی را به دست نیآورده است. هر نوع تشکل یابی کارگری مستقیماً وابسته به سطح آگاهی کنونی کارگران است. سطح آگاهی کنونی در جنبش کارگری تا بدان میزان رشد نکرده که بتواند کارگران را در تشکلاتی سازمانیابی کند که مناسب تسخیر قدرت سیاسی باشد. اما این بدان مفهوم نیست که هر تشکل کارگری از همین نقطه عزیمت خواهد کرد. اگر کارگران خواهان تشکیلات در شرایط کنونی ایران به آن درجه از رشد آگاهی رسیده باشند که متوجه شوند تشکیلات اتحادیه ای و سندیکایی زرد و رفرمیستی است و در نتیجه نباید آن را ساخت، نباید تردید کرد که آن‌ها به جای این نوع تشکیلات باید حزب طبقه کارگر بسازند و به جای مطالبات معمول صنفی که در حوزه فعالیت‌های معمول سندیکا است، به یکباره مشغول ترسیم برنامه تسخیر قدرت سیاسی شوند. در زمینه تشکل یابی توده ای، سطح آگاهی فعلی در جنبش کارگری ایران – و حتا میتوان گفت جهان- از حد تشکل یابی سندیکایی فراتر نمی رود. اما این لزوماً یک نقطه ضعف نیست، مرحله‌ای است کاملاً معمول در جنبش کارگری. وقتی ” ایدئولوژی حاکم ایدئولوژی طبقه حاکم است”، تمام شرایط به تحمیل این ایدئولوژی به طبقه کارگر کمک می کند. در این شرایط تنها امکان مصونیت در مقابل سم ایدئولوژی حاکم مسلح شدن به تئوری انقلابی است؛ اما این خود مستلزم مسلح شدن به تشکل و فعالیت جمعی است. از اینجا به بعد موضوع دخالت گری کمونیست‌ها برای ارتقا آگاهی توده های کارگر آغاز می شود. اما اگر کارگران در همان آغاز فعالیت خود به یکباره مشغول برپایی تشکل کمونیستی با برنامه کمونیستی شوند، به این معنی است که مراحل مقدماتی رشد خود برای رسیدن به این مرحله را قبلاً و در جایی طی کرده اند؛ حال سؤال ین است که در ایران این مرحله چه زمانی و کجا طی شده است.

در‌حقیقت مسأله اساسی تمایل توده های کارگر برای احیای تشکل سندیکایی یا غیر آن نیست؛ موضوع اساسی چگونگی فعالیت هر نوع تشکل توده های کارگر و ترسیم افق آن و دخالت گری پیشروان کمونیست در تشکلات توده‌ای کارگری است که خود مستقلاً می سازند. وقتی به توده های کارگر فراخوان داده می‌شود که تشکلات مسستقل خود را بسازید، باید به آن‌ها فرصت داده شود که چنین کنند. اما تجربه نشان می‌دهد که این فراخوان در‌ واقع به توده های کارگران نیست بلکه به “هواداران” گرایشات موجود است که میتوان آن را این‌گونه ترجمه کرد؛ “توده های کارگر، تشکلات مورد نظر و دلخواه ما را بسازید”!

اگر سیاوش دانشور به جای کارگران بود، به جای سندیکا و اتحادیه و کمیته اعتصاب؛ و حتا مجمع عمومی، لابد باید می‌رفت حزب کمونیست کارگری می ساخت، اما توده های کارگر که به جای سیاوش دانشور نیستند و با توجه به سطح فعلی آگاهی خود از تشکل یابی، می‌روند کمیته اعتصاب و سندیکا می سازند؛ اکنون باید معلوم گردد که این وظیفه توده های کارگر است که بروند در تشکیلات حزب کمونیست کارگری مورد نظر سیاوش دانشور دخالت گری کرده و در آن حزب در مورد تشکیلات سندیکایی و کارکرد و افق آن تبلیغات کنند و یا وظیفه سیاوش دانشور است که در آنچه که توده های کارگر به عنوان تشکیلات مستقل مورد نظر خود می‌سازند دخالت گری کمونیستی کند. مرز سکتاریسم و ارتباط یا بی ارتباطی با جنبش کارگری همینجا است.

بیشترین گرایشات تشکیلات سندیکایی که با ساختن چنین تشکیلاتی مخالف اند، در همان اولین لحظه ساخت چنین تشکلاتی در تقابل با آن قرار می‌گیرند و تازه مخالفت خود را نیز کمونیستی توصیف می کنند. درک وارونه و ایده آلیستی به آن‌ها این اجازه را نمی‌دهد که متوجه شوند، موضوع به هیچ وجه نوع تشکل توده‌ای کارگران نیست بلکه مسأله اساسی دخالت گری کمونیستی در هر آنچه کارگران به میل خود می‌سازند و ارتقا آگاهی آنها از آن سطحی که آغاز کرده‌اند است. یکی از نمونه‌ های بارز چنین درکی توسط سیاوش دانشور که مبتنی بر گرایش ایشان است اینگونه ارائه شد که به کارگران اعتصابی پتروشیمی بگوید کمیته اعتصاب نسازید، سندیکا نسازید و به جای آن بروید مجمع عمومی بسازید. حال اگر کارگران چنین نکردند چه؟ اگر آن‌ها به جای مجمع عمومی و یا هر تشکل پیشنهادی چنین گرایشاتی بروند و سندیکا بسازند تکلیف این گرایشات چه خواهد بود؟ آیا با توده های کارگر به عنوان عوامل سرمایه داری که در تشکیلات رفرمیستی عضوشده اند مقابله خواهد شد؟ به طور مشخص سؤال این است، اکنون که کارگران پتروشیمی مجمع عمومی نساخته‌اند و به جای آن کمیته اعتصاب ساخته‌اند، دارای چه هویتی شده اند. آن‌ها از یک‌سو اعتصاب سازمان داده و از یک‌سو تشکیلات پایدار خود را سندیکا در نظر گرفته اند، حال حزب سیاوش دانشور و همه گرایشات مشابه باید از چنین تشکل به توصیف آن‌ها رفرمیستی فاصله بگیرند و یا تازه کار اصلی آن‌ها آغاز می شود؟

یکی از معمول ترین واکنشات گرایشات ماکسیمالیستی در این مواقع کلی گویی و گنگ گویی است. مثلاً ببینیم سیاوش دانشور درست در مقطع اعتصاب کارگران پتروشیمی که میتواند به کل طبقه کارگر اعتماد به نفس منتقل کند به یاد چه توصیه‌هایی می افتد:

« از این بگذریم که “هدف نهائى” طبقه کارگر ایران نمیتواند ایجاد سندیکا باشد. مبارزه ما اگر سیرى دارد در یک کلام اینست: مبارزه اقتصادى تا رهائى اقتصادى! و این با سندیکا و تشکیل آن هیچ جاى دنیا متحقق نشده است.»

هدف نهایی طبقه کارگر سوسیالیسم است و نه تشکیلات. اگر هم تشکیلاتی بسازد به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف است. اما این چه ربطی دارد به مطالبه برکناری شرکت های پیمانکاری در پتروشیمی “بندر امام”. چرا باید برای برکناری شرکت های پیمانکاری، تشکیلات مثلاً “لغو کار مزدی” ساخت؛ و اگر کارگران به چنین درکی رسیده باشند که چنین تشکیلاتی بسازند، در اینصورت چرا باید مطالبه خود را برچیده شدن شرکت های پیمانکاری تعیین کنند و نه حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا!؟ مبارزه اقتصادی چگونه مبارزه‌ای است که میتواند در تشکیلات مورد نظر سیاوش دانشور – مثلاً مجمع عمومی یا حزب کمونیست کارگری- جاری شده تا به “رهایی اقتصادی” برسد اما در تشکیلات سندیکایی یا نمی‌تواند جاری شود و یا اگر جاری شود به رهایی اقتصادی منجر نخواهد شد؛ و تازه این همه در مقطع ساختن کمیته اعتصاب عمده می شود! بگذریم از طرح سؤالی که بی جو اب خواهد ماند؛ وآن اینکه به راستی رهایی اقتصادی بدون سندیکا و تشکیل آن در کجای دنیا متحقق شده است!؟

سیاوش دانشور البته به موضوع جالبی اشاره می کند. او می گوید:

« تشکل امرى کتابى و آرمانى نیست بلکه در پروسه مبارزه واقعى کارگرى ایجاد میشود.»

باید دید کمیته اعتصاب کارگران پتروشیمی حقیقتاً در پروسه مبارزه واقعی آن‌ها ایجاد شده یا در پروسه غیر واقعی مبارزه کسان دیگری ایجاد شده است. اما قبل از آن بد نیست این را نیز متوجه شویم که اگر اعتصاب یک مبارزه واقعی کارگری محسوب می شود، چرا کمیته اعتصاب که امر سازمان دادن به اعتصاب را به عهده دارد غیر واقعی، یا امری کتابی و آرمانی محسوب می‌شود. اگر کمیته اعتصاب در مقطع اعتصاب تشکیل نشود پس در چه زمانی می‌تواند تشکیل شود که امر کتابی و آرمانی هم نباشد؟ کارگرانی که به حکم تحمل فشارهای روزمره زندگی مجبور می‌شوند در دل اختناق چنین اعتصابی را برپا کنند، باید به هر قیمت که شده ازاعماق خود سارمانده ای را پدید بیآورند که با ابعاد مبارزه و وظایفی که در این مقطع برای خود تعریف کرده اند مطابقت داشته باشد. این سازمانده ای منطبق با سنت جنبش کارگری در جهان، عبارت است از همان کمیته اعتصاب که ابتدا به وسیله اعتصاب بوجود آمد و بلافاصله خود به وسیله هدایت اعتصاب تبدیل شد. اگر این فرایند مبارزه واقعی کارگری به شمار نیاید در اینصورت باید دید مبارزه واقعی کارگری اصلاً چه هست.

موضوع مهم در این قسمت از نوشته سیاوش دانشور اشاره وی به مبارزه واقعی کارگری است، هرچند که خود واکنشی غیر واقعی به این‌ مبارزه دارد. در یک مبارزه واقعی چیزی به اسم شعار خوب یا شعار بد، درست یا غلط وجود ندارد؛ اینجور مسائل شاید در کتاب به سادگی وارد شود اما در مبارزه واقعی نمی تواند به این صورت مطرح باشد. هر مطالبه ای در جایگاه خود می تواند راهگشای گامی به پیش در مبارزات کارگران باشد. از اینرو تحمیل شعاری که در یک زمانی شاید درست بوده باشد به هر شرایطی و برای ابد نادرست است. وظیفه مارکسیست های انقلابی تشخیص این موضوع است که کدام مطالبه می تواند کارگران را از وضعیت کنونی گامی به جلو ببرد. مثلاً اکنون در پتروشیمی “بندرامام” هر تشکیلاتی که بتواند مبارزات کنونی کارگران اعتصابی را از این سطحی که هست حتا نیم گام به جلو ببرد تشکیلاتی خواهد بود که می باید مورد حمایت مارکسیست ها و فعالین جنبش کارگری قرار بگیرد. سیاوش دانشور و همه مخالفین با تشکیل سندیکا باید بتوانند توضیح دهند که آیا سندیکا گامی عقب تر از مطالبه برچیده شدن شرکت های پیمانکاری است یا منطبق با آن و یا گامی بیشتر از آن است. چرا میتوان با مطالبه برچیده شدن شرکت های پیمانکاری موافق بود اما با کمیته اعتصاب یا تشکل صنفی نظیر سندیکا که همین نوع مبارزه را هماهنگ می‌کند مخالفت کرد؟ چرا درست در مقطعی که کارگران درخواست برچیده شدن شرکت های پیمانکاری را می‌دهند که قبلاً دولت خود آن را به تصویب رسانده بود و اکنون از اجرای آن طفره می‌رود، می بایست با تشکیلات “شورای کارگری یا تشکل لغو کار مزدی و یا مجمع عمومی” تکمیل شود. اگر کارگران برای مطالبه استقرار دیکتاتوری انقلابی طبقه کارگر اعتصاب عمومی می‌کردند در آنصورت باید چه تشکلی برای آن می ساختند؟ در نتیجه می‌بینیم که مبارزه واقعی کارگران امری آرمانی و کتابی نیست اما چرا باید دخالت گری در امر مبارزه واقعی کارگران به این میزان امری کتابی و آرمانی باشد. مثلاً تلاش سیاوش دانشور برای اثبات اصولی بودن مجمع عمومی، آنهم در هر شرایطی، تماماً وابسته به مقدماتی بودن آن برای تشکیل شوراهای کارگری است؛ اما این موضوع نه آرمانی و نه کتابی و نه غیر واقعی معرفی می‌شود و کمیته اعتصابی که از دل اعتصاب بیرون آمده آرمانی و کتابی و غیر واقعی معرفی می شود!

حال اگر بخواهیم به خود مجمع عمومی مورد نظر سیاوش دانشور بپردازیم و واقعیت آن را بر رسی کنیم تا متوجه شویم چرا گرایش مورد علاقه سیاوش دانشور همواره و در هر شرایط آن را عمده می‌کند، بد نیست از این بحث وی شروع کنیم که می گوید:

« برپائى مجمع عمومى نه اجازه میخواهد٬ نه ثبت میخواهد٬ نه انتخابات میخواهد و نه هیچى. کارگران هر وقت تشخیص دهند در سالن نهار خورى٬ صحن کارخانه٬ موقع ورود و خروج شیفت ها٬ در پارکینگ٬ مقال درب ورودى٬ داخل سالن تولید و غیره جمع میشوند. این مجمع عمومى و تجمع طبیعى و اعتراض دسته جمعى کارگران است. واضح است که براى هر کدام از این اجتماعات قبلتر لایه اى از رهبران عملى تلاش لازم را انجام داده اند تا این اجتماع ممکن شود. بازهم واضح است که این شکل مجمع عمومى با مجامع عمومى اى که توسط کارگران یک مرکز صنعتى در شرایط و تناسب قواى بازترى برپا میشود و زمان و دستورات آن فرق دارد. در این شکل دوم خود تشکل کارگرى تحمیل شده و مجمع عمومى یک بروز این تحمیل و تناسب قواى جدید است. » ( سیاوش دانشور،باز هم در باره مجامع عمومی کارگری)

دراینجا ظاهراً بیشترین نگرانی سیاوش دانشور در رابطه با تشکلاتی غیر از مجمع عمومی موارد دست و پا گیر بورکراتیک است. وی به این موضوع در جاهای دیگری از مباحث خود در این زمینه نیز اشاره می کند. اما به نظر می‌رسد درک سیاوش دانشور از موارد بورکراتیک ناصحیح و بی‌ربط به امر نظم تشکیلاتی باشد. مخالفت او با جنبه‌های بورکراتیک یک تشکیلات بیشتر جنبه آنارشیستی دارد تا کمونیستی. جنبه بورکراتیک یک تشکل کارگری بر خلاف تصور سیاوش دانشور مربوط به مواردی نیست که کارگران برای فعالیت خود “اجازه بخواهند و ثبت بخواهند و انتخابات بخواهند و نه هیچی”؛ اغلب این مواردی که سیاوش دانشور به آن‌ها اشاره می‌کند موارد خارج از تشکیلات کارگری و مربوط به قوانین سیستم حاکم است. در رابطه با بورکراسی آنچه که به تشکل کارگری مرتبط است عدم رعایت دمکراسی کارگری است. اتفاقاً در نبود دمکراسی کارگری است که انتخابات بی دلیل می شود. به عبارت ساده، سیاوش دانشور یک آنارشی تمام‌عیار را از خصوسیات مجمع عمومی معرفی می‌کند و در نتیجه آن را در تقابل با بورکراسی می نشاند؛ در صورتی که همین درهم ریختگی در فعالیت، صورت دیگری از همان روش‌های بورکراتیک، و نقطه تقابل با آن تنها دمکراسی کارگری درونی است.

مجمع عمومی مورد نظر سیاوش دانشور و گرایش نظری وی در‌واقع تشکیلات کارگری نیست بلکه تجمع کارگری است. همانطور که او می‌گوید، این تجمع می‌تواند در هرجایی که وی برمی شمارد برقرار شود؛ و علاوه بر آن می‌تواند در مقابل نانوایی ها و عابر بانک برای دریافت یارانه و صف شیر یارانه ای و بنزین و غیره هم باشد. سیاوش دانشور لابد خود از قبل می‌داند که مجمع عمومی تشکیلات کارگری نیست و به همین دلیل آن را بی‌نیاز از موارد ضروری فعالیت تشکیلاتی مانند انتخابات می داند.

فکر میکنم ریشه اشتباه گرایش نظری سیاوش دانشور از طرح مجمع عمومی به عنوان تشکل کارگری در اینجا است که میدانند اگر روزی شوراهای کارگری برپا شود نطفه های اولیه آن در همین مجامع عمومی بسته خواهد شد، و بعد این برداشت به صورت ابلاغ مکانیکی در آمده و حاصل این می‌شود که چون شوراهای کارگری تشکل غایی و مطلوب کارگری است پس از همین الان می بایست مجمع عمومی به عنوان نطفه این شوراها به جای هر تشکلی دیگر، حتا کمیته اعتصاب قرار بگیرد. این درک مکانیکی تیپیک، آرایش شکل و ظاهر را به جای مضمون و محتوا قرار می دهد.

در شرایط معمول جنبش کارگری ممکن است هر روزه و به کرات تجمعاتی به عنوان تجلیات جنبش کارگری در اینجا و آنجا شکل بگیرد. از خصلت‌های ذاتی این تجمعات بی دوام و زودگذر بودن آن است. اتفاقاً نیاز به تشکل یابی از همینجا ریشه می‌گیرد که بتواند به این تجمعات و مجامع عمومی نظم و تداوم ببخشد. اما همینکه شرایط معمول در جنبش کارگری تغییر کرده و تناسب قوا به نفع جنبش کارگری چرخش می‌کند، و همینکه در چنین شرایطی طبقه کارگر بتواند هژمونی کسب کند، و در یک کلام در شرایطی که وضعیت انقلابی در جامعه پدیدار می‌شود، همه اعتصابات کوچک و دور از هم به یک دیگر متصل شده و مقدمه اعتصاب عمومی فراهم می گردد. در این وضعیت نیاز به کمیته های اعتصاب ضروری تر از قبل می شود. نمایندگان کمیته های اعتصاب با یکدیگر مرتبط شده و کمیته ای بزرگ‌تر را تشکیل می دهند. اجتماعات کارگری که پیش از این بر سر مطالبات اقتصادی شکل می‌گرفتند و حتا مانع خاصی برای ورود نمایندگان کارفرما به درون تجمع خود نداشتند، در این شرایط به تجمعات و مجامع عمومی با دوام سیاسی تبدیل می‌شوند و نمایندگان خود را برای ارتباط با سایر مجامع عمومی «انتخاب» می‌کنند. از درون این پروسه، شوراهای سراسری کارگری شکل گرفته و در‌واقع از اعماق این جنبش، شوراها به عنوان تشکیلات سراسری کارگری، منطبق با مطالبه جنبش کارگری در مقطع اعتلای انقلابی که الزاماً کسب قدرت سیاسی می باشد شکل می گیرد. جان کلام اینکه شوراهای کارگری محصول وضعیت انقلابی و نه بوجود آورنده این وضعیت است. تصادفی نیست وقتی سیاوش دانشور در بحث شفاهی خود در پالتالک، شوراهای کارگری را پیشنهاد می کند شنونده را به مقطع انقلاب ۵۷ رجوع می دهد و نه به روزهای معمولی. حال میتوان ماکسیمالیسم و درک مکانیکی گرایشاتی را مشاهده کرد که چون فکر می‌کنند مجامع عمومی نطفه اولیه شورا ها است پس بهتر می‌دانند که در شرایط کنونی جنبش کارگری و سطح آگاهی فعلی آن، به جای کمیته اعتصاب و تشکلات توده‌ای منطبق با مطالبات کنونی کارگران نظیر سندیکا، مجمع عمومی تشکیل شود تا این نطفه هر چه سریع‌تر بسته شود. با این روش حتا در آزمایشگاهای احزب با نام کمونیستی موجود ایرانی هم نمی‌توان به نتیجه شورا رسید چه رسد به تعیین حکم به کارگران مبنی بر ساختن مجمع عمومی به جای سندیکا یا کمیته اعتصاب.

از این گذشته، تناقضی که در فرایند شکل گیری مجامع عمومی با تعریف گرایش نظری متعلق به سیاوش دانشور مشاهده می‌شود این است که اولاً؛ با تعریف ایشان از چگونگی شکل‌گیری مجمع عمومی ظاهراً این مجمع خود به خود و در هر نقطه‌ای مثل سالن ناهار خوری و پارکینگ کارخانه و نظایر آن تشکیل می‌شود و برای تشکیل شدنش از هیچ‌کس هم اجازه نمی‌گیرد، اما مشکل دائمی طیف نظری متعلق به گرایش مورد نظر سیاوش دانشور این است که چرا کارگران به جای سندیکا و کمیته اعتصاب و نظایر آن مجمع عمومی نمی سازند. یعنی می‌بینیم مجامع عمومی که می بایست بدون اجازه و خود به خود ساخته شود، وابسته به عدم شکل‌گیری کمیته اعتصاب و تشکلاتی دیگر نطیر سندیکا است. به سادگی میتوان متوجه شد که مجمع عمومی مورد نظر گرایش فوق کاملاً با مجامع عمومی کارگران به عنوان نطفه های اولیه شوراهای سراسری که در تاریخ تا کنونی جنبش کارگری در سطح جهان، تنها در شرایط اعتلای انقلابی و به منظور سازمان دادن به انقلاب ساخته می‌شود به کلی متفاوت است. مجمع عمومی مورد نظر گرایش فوق تشکیلات نیست و به جای تشکیلات ساخته می شود( تشکیلات کارگری که در آن نیازی به انتخابات نباشد اصلاً تشکیلات نیست)؛ نطفه شورا نیست و به منظور نطفه شورا معرفی می‌شود؛ و تازه مشکلش این است که تنها زمانی متولد می‌شود که کارگران دست به ساختن نوع تشکل های دیگری نظیر کمیته اعتصاب نزنند. اما مجامع عمومی در وضعیتی که مطالبه سیاسی طبقه کارگر بر همه مطالبات دیگرش غلبه کرده و دستور تسخیر قدرت سیاسی را برای خود انتخاب می کند، نه تنها منافاتی با تشکلات کارگری توده‌ای ندارد بلکه خود می تواند انعکاس و نمودی از آن باشد. ثانیاً؛ حتا مجامع عمومی و شوراهای کارگری برای پیشبرد امر مبارزه ناچارند نمایندگانی از طرف خود معرفی کنند که در‌واقع این نمایندگان هستند که شوراهای کارگری را منعکس می کنند. در نتیجه حتا شوراهای کارگری نیز کارکرد یک نظام نیابتی را دارد. یعنی نمایندگانی که به نیابت از توده های کارگر شوراهای کارگری تشکیل می دهند. بنابراین باید پرسید که چرا حتا برای مجامع عمومی و شوراهای کارگری انقلاب آینده می‌توان نمایندگانی انتخاب کرد که به امر مبارزه توده ها پرداخته تا به این مبارزه سامان دهد اما برای یک اعتصاب کارگری نباید کمیته ای متشکل از نمایندگان کارگران اعتصابی ساخت که امر اعتصاب را تداوم دهد. همینک که این سطور نوشته می‌شود خبر خوب اعتصاب کارگران پتروشیمی آبادان هم منتشر شده. حتا اگر تا کنون هم اعتصابات پتروشیمی کمیته اعتصاب نداشت اکنون دیگر ضروری می‌شد که این کمیته ساخته شود تا نمایندگان آن در مشورت با سایر بخش‌های اعتصابی پتروشیمی، و حتا در صورت گسترش اعتصاب به بخش‌های دیگر با یک دیگر تبادل نظر کرده تا مبارزه هماهنگی را سازمان دهند. اگر به قول لنین “اعتصاب مدرسه انقلاب است” باید پذیرفت کرد که کمیته اعتصاب الفبای آموزش در این مدرسه است.

بیست و چهارم مهر ماه ۱۳۹۰
a rdeshir.poorsani@gmail.com