کردستان و ناسیونالیسم

در دوره اخیر و با اتفاقاتی که درمنطقه خاورمیانه و علی الخصوص در لیبی و سوریه اتفاق افتاده، فضا برای میدان داری ناسیونالیست ها – که همیشه یک چشمشان در ۲۰ سال اخیر به مانور قدرت های سیاسی بین المللی در منطقه بوده- مهیاتر شده است. ( در این مقاله وقتی از ناسیونالیست ها صحبت می کنم تمامی جریانات و طیف های موجود و حتی آنان که جدیداً از چپ بریده و به اردوگاهشان پیوستند را مدنظر دارم). آنچه در کنار این فاکتور مهم به پا گرفتن ناسیونالیستها و نیز جمع نمودن نیرو در کردستان از طرف آنان کمک می کند ضعف جنبش کارگری و به تبع آن نیروی چپ و سوسیالیست در کردستان می باشد.جنبش کارگری در کردستان نسبت به جنبش کارگری سراسری جوان تر ولی با تجربه تر و رزمنده تر است. جنبش کارگری در کردستان تجربه مقاومت در مقابل تسخیر دستاوردهای انقلاب توسط رژیم هار سرمایه داری در اول انقلاب را در پشت سر خود دارد. از طرف دیگر گرایش چپ و سوسیالیست در بعد از انقلاب یک پایه اصلی مبارزه توده های زحمتکش کردستان بوده است. اما همه اینها به تنهایی در دوره اخیر نتوانسته است راه را بر سیاست های ناسیونالیستی در کردستان ببندد. برای نیروهای چپ و سوسیالیست کردستان ضرورت نقد و افشای نیروهای راست و ناسیونالیست در این دوره از اهمیت به سزایی برخوردار است. هدف از این نقد و افشا باید کمک به تقویت گرایش سوسیالیستی در کردستان در ارتباط با مسئله رفع ستم ملی باشد هدفی که نوشته پیش رو نیز به دنبال آن است.

گرایش ناسیونالیستی قدمت بیشتری نسبت به گرایش چپ در جامعه کردستان دارد و سابقه مبارزاتی آنان به دهه ۱۳۲۰ و قیام قاضی محمد برمیگردد. اما پایه اجتماعی این نیرو از هنگام شکل گیری بیشتر بر طبقه دارای این جامعه یعنی خوانین و اربابان کرد و نیزلایه باریکی از دهقانان بوده است. این سیاست بعد از انقلاب هم ادامه پیدا نمود تا جایی که این نیروها هیچگاه خواهان حضور نیروی توده ای در جریان مبارزه نبوده و تا آنجا که مقدور بوده است سعی کرده تا راه را بر این نوع مبارزه توده ها ببندند و به جای آن سیاست مذاکره و مصالحه با رژیم را بالای سر توده ها به پیش ببرند و اگر دستی هم به سلاح برده اند صرفاً اسلحه را یک نیروی فشاری برای به عقب راندن رژیم تلقی کرده نه سیاستی برای نابودی و سرنگونی اش. این جریانات همیشه چشم امیدشان به تغییر رفتار رژیم در قبال خودشان بوده  و در این راه دو تن از رهبران طراز اول خود را نیزاز دست داده اند.

پایان جنگ مسلحانه و اردوگاه نشینی ناسیونالیستها و در کنار آن حمله اول آمریکا و متحدینش به عراق، عرصه جدیدی از سیاست گری را پیش روی ناسیونالیستها گشود و بعد از این وقایع، همیشه تحرکات امپریالیستی در منطقه به عنوان دماسنج سیاست این نیرو در کردستان بوده است. معاملات مخفی و علنی نیروهای امپریالیستی و سازشها و درگیریهای موقتی آنها با هم، سیاست این جریانات ناسیونالیستی را نیز دستخوش تغییرات و ناملایمات بسیاری نموده است. این عامل در کنار سایر فاکتورهای سیاسی و اقتصادی در ایران، انشعابات پی در پی را در میان این نیروها در پی داشته تا جائیکه سیاست بره ی کردستانی ( جبهه کردستانی) نیز کمکی به حال این نیروها نکرده و کماکان از این همه جدایی و پراکندگی رنج می برند.

 امید به فرا رسیدن نوبت ایران بعد از عراق، نیروهای زیادی را در اردوگاه ناسیونالیسم جمع نمود حتی نیروهای سابق کمونیست و چپ که زمانی خنجر برای سینه ناسیونالیسم تیز می کردند یکباره سر از اردوگاه ناسیونالیست ها در آوردند، شروع به توبه و تکفیر گذشته کمونیستی خود کردند و تمام تلاش خود را صرف این نمودند که در مسابقه آستان بوسی امپریالیست ها گوی سبقت را از بقیه ببرند. دعوا بر سر نمایندگی ناسیونالیسم در کردستان، در این دوره بین این جریانات از هر وقت دیگری شدیدتر بوده است و کار به جایی رسید که هیچ کدام حاضر نبودند زیر پرچم دیگری در یک بره ی کردستانی شرکت نماید و تشکیل این جبهه کوردستانی به آرزوی دیرینه این نیروها در این دوره تبدیل شده است.

  در دوره چند ساله اخیر نیروهای از چپ و سوسیالیسم بریده هم، به صفوف پراکنده ناسیونالیست ها پیوسته و ادعای سهم کردایتی را مطرح نموده اند. ولی نیروهای منشعب از چپ کردستان در محاسباتشان هم در مورد نیروهای امپریالیستی و هم در مورد رهبری نمودن ناسیونالیسم کردستان اشتباه نمودند. نوبت ایران هنوز هم فرا نرسیده که دستخوش حمله نظامی آمریکا و متحدینش قرار بگیرد و از طرف دیگر ناسیونالیسم در کردستان همیشه نماینده و سخنگوی سنتی خودش را داشته است و دیگر احتیاجی به چهره جدید نداشتند تا جائیکه توبه از سابقه سیاسی خود و تکفیر آن نیز اثر بخش نشد. همین نا امیدی عاملی شد که راه دیگری برای خود در دل جنبش کردستان بجویند. جریانات بریده از چپ که به امید نیروهای امپریالیستی و نیز پرچم داری ناسیونالیسم به اردوگاه ناسیونالیستها پیوستند در اوج ناامیدی از عدم تحقق آمال شان، تصمیم به چرخشی دیگر در زندگی سیاسی خود گرفتند  و اینبار نزدیکی هر چه بیشتر به نیروهای اصلاح طلب و به عبارتی چرخش به لیبرالیسم برای نمایندگی نمودن بورژوازی کردستان را در دستور کار خود گذاشتند. اتفاقات سال ۸۸ و اعتراضات توده ای در ایران بهترین فرصت برای این نیروها بود که ناسیونالیسم مود نظرخود را هر چه بیشتر به لیبرالیسم بورژوازی کردستان گره بزند. ظاهراً گفتمان دموکراتیک بدجوری آب از لب و لیچه این جریانات روان ساخته بود. آنها شروع به دوره گردی در رسانه های امپریالیستی کردند و در ژست و قیافه دموکرات های آماده به خدمت، جلوی دوربین ها ظاهر شدند و همانجا علناً از تشکیل یک حزب چپ و کمونیست در دوره بعد از انقلاب اظهار ندامت کردند و چون هنوز دوره گفتمان دموکراتیک و دوری از گفتمان خشونت!! و انقلاب بود و نیز برای نشان دادن آمادگی شان برای بازی در گود سیاست ایران، اسم بی مسمای سوسیال دموکراسی را برای خود انتخاب نمودند، غافل از اینکه دوره سوسیال دموکراسی از همان دهه ۱۹۷۰ میلادی با بحران اقتصادی که دامنگیر کشورهای سرمایه داری شده بود، به سر آمده است و امروز دیگر هیچ درجه از سیاست سوسیال دموکراسی نمی تواند آلترناتیوی برای توده ها در سراسر جهان باشد. سوسیال دموکراسی یک محصول تاریخی در یک مقطع مشخصی بود که با پایان این دوره، تاریخ مصرف آن نیز به سر رسید. ناسیونالیست های ما نزدیک به ۴۰ سال از تاریخ عقب مانده اند.

جریانات ناسیونالیستی همواره در طول این بیست سال، کردستان عراق را نمونه موفقی از رهایی سازی یک ملت تحت ستم به دخالت نیروی سیاسی و نظامی ثالثی، به توده ها معرفی نموده اند. اشغال مناصب اداری در عراق و کردستان عراق توسط نیروهای ناسیونالیست، و نیز تغییرات سیاسی- اداری که در این کشور صورت گرفت به رویای کلیت سیاست ناسیونالیست ها در کردستان ایران برای فردای تحولات سیاسی تبدیل شد. شعار و استراتژی خودمختاری برای کردها، به فدرالیسم به عنوان راه حل اصلی رفع ستم ملی کرد تبدیل گردید. دلیل این تغییر سیاست چراغ سبز نشان دادن دو طرفه هم به رژیم و هم به نیروهای امپریالیستی است. این نیروها دیگر به تغییرات اداری که آنها را به سِمَت های اداری راه بدهد قانع هستند و مطالبه بیشتری ندارند. آنها برای ساده کردن کار خود و توجیه سیاست جدید، تمام مسئله رفع ستم ملی را به یک امر اداری و فرهنگی فروکاستند تا رفع آن احتیاجی به تغییرات پایه ای و در نتیجه حضور توده های زحمتکش این جامعه در عرصه مبارزه نداشته باشد. آنها فدرالیسم را به عنوان راه حل رفع ستم ملی در کردستان معرفی می نمایند بدون اینکه به این مسئله توجهی داشته باشند که اصولاً فدرالیسم هیچگاه در تاریخ راه حلی برای رفع ستم ملی نبوده و ظهور این سیاست هم ربطی به مسئله ستم ملی نداشت. آنها توضیح نمی دهند که ستم ملی از دیگاهشان چه حوزه هایی را در بر می گیرد که قرار است فدرالیسم پاسخگوی تمامی این ستم باشد. آیا فدرالیسم می تواند برای توده های زحمتکش این جامعه رفاه و آسایش به همراه بیاورد؟ آیا فدرالیسم می تواند حق یک زندگی مرفه و آزاد را برای زحمتکشان این جامعه تضمین نماید و به تحقق درآورد؟ فدرالیسم چگونه می خواهد به نابرابری جنسیتی در کردستان برخورد نماید؟ فدرالیسم در قبال آزادیهای سیاسی در عمل چگونه برخورد می نماید؟  پایه اقتصادی که قرار است فدرالیسم بر آن استوار شود کدام پایه اقتصادی است؟ پاسخ درست به این سوالات و دهها سوال دیگر از این دست است که می تواند سیاست فدرالیسم را به عنوان راه حل رفع ستم ملی به صورت واقع افشاء سازد. اگر ستمی از این زاویه بخواهد در کردستان رفع شود در مقابل آن انواع ستم های طبقاتی و جنسی در این جامعه به قوت خود باقی خواهد بود و فدرالیست ها هیچ برنامه ای نه تنها برای رفع آنها نخواهند داشت بلکه در تولید و بازتولید آن بسیار نقش اصلی را خواهند داشت.

در یکسال گذشته و با اتفاقاتی که در کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روی داد و دخالت نظامی- هوایی ناتو اینبار به رهبری فرانسه و کشورهای اروپایی در لیبی و احتمال روی دادن چنین اتفاقی در سوریه، بار دیگر جریانات ناسیونالیست را به تکاپو انداخت. روسای شان در کشورهای مختلف در حال مذاکره با دولت های اروپایی بر سر مسئله کردستان هستند. اما هنوز خبرهای خوبی برای شان موجود نیست و هنوز کشورهای اروپایی و آمریکا تمایلی برای تکرار سناریوی لیبی در ایران از خود نشان نداده اند به غیر از فرانسه، که صحبت های سارکوزی توانست کمی امید را در دل اردوگاه ناسیونالیست ها روشن نگه دارد. بعضی از جریاناتشان، علناً در خواست کمک!! از نیروهای امپریالیستی برای رهایی کردستان نمودند تنها به این بهانه که سرنگونی یک رژیم دیکتاتور که به وسیله توده های مردم قابل تحقق نیست!! می تواند با نقش طرف سومی که همان نیروهای امپریالیستی است اتفاق بیفتد و از دید آنها این مسئله هیچ بار سیاسی و اخلاقی منفی را به همراه ندارد. البته باز هم جای تعجبی نیست ناسیونالیست ها در این زمینه سابقه طولانی دارند، قبلاً هم ناسیونالیستهای کرد عراق،  خیمه قدرت خود را تنها به هزینه کشتار زحمتکشان دیگر اقوام عراقی به دست نیروهای امپریالیستی و با همین بهانه، برپا نمودند. کمک های مورد نظر ناسیونالیستها، ظاهراً می تواند از کمک های مالی تا حمله نظامی را هم شامل شود تا راه بر انتقادات احتمالی نیروهای سیاسی دیگر نسبت به اینکه آنها خواهان حمله نظامی به ایران هستند را ببندند. بعضی از آنها به صورت مخفیانه و پشت درهای بسته مشغول ساخت و پاخت با دول اروپایی و آمریکا هستند. بعضی از آنها هم – به قول یک کامنت پای مطلب یکی از ناسیونالیست ها- “قسم خورده اند” که از هر راه حلی برای رهایی کردستان!! دفاع نمایند و بنابراین هر خبری از این گونه آنها را به شدت سرذوق می آورد. از نظر این نیروها، هیچ اشکالی ندارد وقتی که یک رژیم مستبدو دیکتاتور با نیروی مردمی سرنگون نمی شود، با کمک یک نیروی سوم سرنگون گردد و برای منطقی جلوه دادن بحث شان و برای اینکه بقیه را از نگرانی فردای دخالت نظامی در بیاورند نمونه دخالت نظامی آمریکا در ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم و نیز یوگسلاوی را  نشان می دهد که این دولتها علی رغم دخالت نظامی کشورهای بیگانه به کشورهای دیکتاتوری تبدیل نشدند.( ن.ک به ناصر ایرانپور در مقاله: جواب شخصی به نامه رفقای اتحاد فدائیان خلق در سایت روژهلات و بیان). دیگر کار به جایی رسیده که برای اثبات درست بودن ادعای خود به هر بیراهه ای می زنند. این مقایسه بدون کوچکترین توجهی به شرایط تاریخی دوره مذکور و توازن قوای بین المللی و آینده اقتصادی اروپا، شرایطی که این جنگ در دل آن به وجود آمد، نیات و اهدافی که در پشت جنگ جهانی دوم وجود داشت، و نیز بدون توجه به تغییر جغرافیای قدرت بعد از فروپاشی شوروی در منطقه خاورمیانه و کشورهای پیرامونی، بحران اقتصادی و سیاسی موجود در دل این کشورها، انقلابات توده ای که در این کشورها در واکنش به سیاست های ضد انسانی نئولیبرالی روی داده، نقش نیروهای رادیکال در این میان و دهها نمونه دیگری که این مقایسه را باطل می سازد، صورت می گیرد. البته چندان این مسئله عجیب نیست، از دل بی موضوعیت بودن سیاست ناسیونالیست ها نسبت به منافع واقعی توده های زحمتکش کردستان، چنین شترگاو پلنگی هم خواهد زایید. البته اخیراً از نامه علنی “جبهه متحد کرد” به وزارت کشور رژیم نیز بی نهایت به وجد آمده اند و آن را یکی از راههایی قلمداد می کنند که قرار است از این طریق هم کردها به حقوق شان دست یابند.

از طرف دیگر قرار بود که کنفرانس ملی کرد هم در روزهای اخیر از طرف  دیوان رهبری اقلیم کردستان، با حضور تمامی نیروهای سیاسی کردستان برگزار گردد، که نقش چنین کنفرانسی و نیز اهدافی که کنفرانس پیش پای خود خواهد گذاشت در دل اوضاع منطقه و تلاش کشورهای امپریالیستی برای تقسیم دوباره جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه،دخالت نظامی و سیاسی این کشورها در تحولات سیاسی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا قابل توضیح و فهم خواهد بود. این کنفرانس و جلسات، چنگ و دندان تیز کردن برای تقسیم سهم در آینده سیاسی کردستان است، آینده ای که بنا است بدون حضور توده زحمتکش کردستان و تنها در پشت میزهای این عالیجنابان و همدستان بین المللی شان رقم بخورد. اما وضعیت این کنفرانس و توان آن در متحقق ساختن سیاست های ناسیونالیستی در کردستان، تنها در گرو تامین خواست ها و منافع دو کشور عمده ایران و ترکیه از سوی کشورهای اروپایی و امریکا است. هم اکنون نیز نیمچه قدرت سیاسی که کردها در عراق دارند تنها به یمن دخالت آمریکا و معاملات پشت پرده با کشورهایی همچون ایران و ترکیه  و توافق آنها با همدیگر است و در غیاب چنین نیرو و توافقی، اقلیم کردستان نمی تواند چند صباحی بیشتر به عمر کوتاه خودش ادامه دهد.

اصلاح طلبان و سیاست ناسیونالیست ها در قبال آنها

تمام سیاست ناسیونالیست ها در کردستان را نمی توان به رابطه آنها با منافع نیروهای امپریالیستی کاهش داد، بلکه آنها در دوره هایی کاملاً متاثر از تحولات سیاسی و اقتصادی در فضای سیاسی ایران نیز بوده اند. روی کار آمدن خاتمی و اصلاح طلبان در سال ۷۶ از آن مقاطعی است که امیدهای زیادی را در دل نیروهای ناسیونالیست ایجاد نمود. نیروهای نادمی که در آن دوره از احزاب چپ و کمونیست انشعاب نمودند و به اردوگاه ناسیونالیسم پیوستند، نه تنها دل در گرو گرفتن سِمَت رهبری از دست نیروهای خارجی داشتند، بلکه نیم نگاهی هم به تغییر رفتار رژیم و اصلاح طلبان در قدرت داشتند.

اما باید چرخش بعضی از نیروهای ناسیونالیست را به سمت اصلاح طلبان علی الخصوص در دوره اخیر، نه یک چرخش صرفاً سیاسی به طرف مرکز، بلکه تلاش این نیروها برای نمایندگی نمودن خواست ها و مطالبات بورژوازی کردستان است. امروز، بورژوازی کرد به مانند بورژوازی سراسری، مطالبات و خواسته های خود را نه از طریق یک پروسه انقلابی بلکه با پروسه تدریجی شرکت در قدرت سیاسی و همدست شده با بخش حاکم بورژوازی ایران دنبال می کند. بورژوازی ایران تمام امیدش را به اصلاح طلبان سیاسی در هر دو دوره خاتمی و نیز دوره کنونی گره زده است و اکنون نیز با وجود مناقشات داخلی حکومت ، بورژوازی ایران بین اصلاح طلبان رانده از قدرت و نیز جناح غیر سنتی اصول گرایان حکومتی در نوسان است، بنابراین بورژوازی امروز کردستان و ایران چشم امید خود را به نیروهای اپوزسیون خارج نشین ندوخته و آنها را نمایندگان و سخنگویان واقعی خود نمی داند. از طرف دیگر، هنوز بورژوازی ایران و کردستان همانند همتایان خود در لیبی و یا سایر کشورهای دیگر منطقه که دستخوش تحولات سیاسی شدند، در مورد حمله یک کشور ثالث و برچیدن نظام کنونی توافق ندارد و چنین چشم اندازی را در دستور ندارد حداقل تا زمانی که طبقه کارگر متشکل و نیروهای چپ و سوسیالیست در صحنه مبارزه به صورت متشکل وجود نداشته باشد.

بخش زیادی از بورژوازی ایران- که از این سیستم اداری و اجرایی ناراضی هستند-  می دانند که شانس اصلاح طلبان در داخل کشور برای سهیم شدن در قدرت سیاسی همیشه پررنگ تر از شانس اپوزسیون خارج کشور است و از طرف دیگر الترناتیوی که اصلاح طلبان برای اقتصاد و بحران اقتصادی ایران ارائه می دهند مطلوب و مورد نیاز بورژوازی ایران است و این الترناتیو می تواند بدون حضور توده ها در عرصه مبارزه با کمی چانه زنی در بالا و تا حدودی مایه فشار از پایین متحقق شود، به جای تکیه به اپوزسیون خارج کشور، تمامی تلاشش بر آن است که با سلاح اقتصادی خویش قدرت چانه زنی اش را بالا ببرد تا بتواند نمایندگانش را در حکومت جای دهد. این مسئله در مورد بورژوازی کرد هم صدق می کند. امروز، بورژوازی کردستان نمایندگان خود را در دل ” جبهه متحد کرد” می جوید که هدف خود را توسعه متوازن اقتصادی و اجتماعی می داند این جبهه در سال ۱۳۸۴ در تهران دایر گردید و بعد از مدتی وقفه، اخیراً نامه ای را به وزارت کشور رژیم نوشته و در خواست مجدد مجوز فعالیت رسمی و علنی در چارچوب قانون اساسی و حفظ نظام را نموده است. ( نگاه کنید به : سایت بیان در این لینک http://www.beyan.info/Direje.aspx?C=Yadasht&J=667 ) بورژوازی ایران امروز به دنبال یک اقتصاد و سیاست عقلانی شده می باشد که در آن بتواند همه بخشهایش نمایندگی شود. امروز مشکل بورژوازی کردستان و ایران بر سر لغو مسئله رانت خواری است و این محتاج تغییر و تحولات بنیادی از طریق انقلاب نیست. بورژوازی امروز زیر سایه همین حکومت که اجازه سهیم شدن در قدرت سیاسی را به وی نمی دهد از قانون کاری بهره می برد که دست آنها را برای هر نوع سرکوب و استثمار باز گذاشته و تا کارگر و زحمتکش بخواهد اعتراض یا اعتصاب بکند پلیس و نیروهای امنیتی را در برابر خود به نفع سرمایه دارمی بیند. جدیداً هم که قانون کار در حال تغییر است و آنطورکه پیداست این تغییر چیزی نیست جز باز کردن هر چه بیشتر راه برای بورژوازی که بتواند حساب های خود  را از سود بیشتر انباشته نماید. امروز، بورژوازی کردستان نیازمند مرزها و محدوده های بیشتر نیست بلکه به بازار آزادی نیاز دارد که بتواند فارغ از ملیت و هویت ملی به راحتی جیب های خود را از سود ناشی از استثمار کارگران و زحمتکشان پر نماید.

به بحث بازگردیم.

بعضی از جریانات ناسیونالیستی که قضیه را زودتر درک کرده اند و می دانند برای ماندگاری در فضای سیاسی ایران باید پایه خود را بر روی یکی از طبقات اصلی جامعه قرارد دهد که البته برای آنها همان طبقه سرمایه دار است، در هنگامه ای که جوانان و زحمتکشان این جامعه سینه در مقابل گلوله رژیم سپر نموده بودند و هر روز عده ای از جوانان را به طناب اعدام می سپردند و یا در زندانها مورد شکنجه و آزار روحی و جسمانی قرار می دادند، از رژیم اسلامی در خواست بازگشت به داخل کشور  و فعالیت علنی و آزاد را مطرح نمودند و با این کار نشان دادند که چقدر از منافع توده های زحمتکش کردستان و ایران دور هستند. این جریانات به خوبی می دانند که تنها بر طبل فدرالیسم و استقلال و جدایی کوبیدن در این دوره نمی تواند نیرویی را برای آنها بسیج نماید و جامعه کردستان که از هر زمان دیگری طبقاتی تر شده است مطالباتش در این قالب تنگ و تاریک نمی گنجد. نه طبقه سرمایه دار و نه طبقه کارگر کردستان امروز سیاست ناسیونالیستی را سیاستی در جهت منافع خود نمی دانند. امروز اگر سرمایه داری کردستان از رفع ستم ملی دم می زند تنها به این دلیل است که این خواسته و مطالبه زحمتکشان و کارگران کردستان است و بنابراین باید بتواند بخشی از هژمونی خود را بر طبقه کارگر و زحمتکش کردستان از همین طریق اعمال نماید. رفع ستم ملی برای بورژوازی کردستان، کانالی برای هژمونی پیدا نمودن بر جنبش رادیکال کارگری است. برای سرمایه داری مهم این است که سرمایه گذاری خود را در جایی اعمال نماید که برایش سود بیشتری به همراه بیاورد و حتی الامکان به بازارهای مصرف بزرگ و گسترده نزدیک باشد. از همین رو بورژوازی کرد هنگامی که سرمایه خود را به شهرها و مناطق دیگر منتقل می نماید نه از سر ناچاری و یا بی حقوقی اقتصادی اش بلکه از سر انباشت سود بیشتر و کاستن از هزینه های تولید است. در شهرهای بزرگ به دلیل گستردگی نیروی کار و نیز میزان بالای بیکاری حتی می تواند از نیروی کار ارزانتری هم بهره ببرد. بنابراین، رفع ستم ملی امر سرمایه داری کردستان نیست اما برای هژمونی پیدا کردن بر جنبش رادیکال کارگری و کاستن از نفوذ نیروهای چپ و سوسیالیست که رفع هر گونه ستم را امر طبقاتی خود می دانند، نباید این عرصه مهم را خالی نماید و تا جایی که توان دارد سعی می کند که برای این حوزه، راهکار و سیاست مشخصی داشته باشد.

از منظر کارگران و زحمتشکان کردستان هم باید به مسئله کردستان نگریست که در پایین به آن اشاره خواهم نمود.

شاخه ای دیگر از ناسیونالیست ها نیز وجود دارد که هم اکنون در حال جنگ و گریز مسلحانه با رژیم است. در طول چند ماه گذشته این  زد و خورد ها شدت پیدا کرده است. پژاک به عنوان یک نیروی ناسیونالیست از  سال ۲۰۰۴ در فضای سیاسی کردستان ظاهر شده و توانسته است عده زیادی از جوانان کردستان را به طرف خود جلب نماید تا به پیشمرگه های پژاک بپیوندند. تمامی این نفوذ در میان جوانان کردستان توسط این حزب، در نبود یک جریان سوسیالیست و رادیکال جدی در فضای سیاسی کردستان به دست می آید و از طرف دیگر بعضی از هواداران سایر نیروهای ناسیونالیست که از درگیریهای داخلی این جریانات خسته شده و نسبت به اردوگاه نشینی این احزاب اعتراض داشتند نیز به این حزب پیوستند. هر چند این حزب در حال مبارزه مسلحانه با رژیم ایران است و از طرف نیروهای بین المللی نیز در فهرست نیروهای تروریستی قرار گرفته است، اما کماکان بر مسالمت آمیز بودن مبارزه خود تاکید می کنند و در طول چند سال گذشته دائماً برای رژیم پیغام فرستادند که قصد سرنگونی ندارند و اگر فضا برای آنها فراهم بشود در داخل کردستان ایران و به شکل علنی و در چارچوب همین نظام فعالیت خواهند نمود. کاملاً روشن است که نه سیاست جنگی و مسلحانه این جریان و نه سیاست سازشکارانه اش ربطی به منافع توده های زحمتکش کردستان ندارد.

طبقه کارگر کردستان و مسئله ناسیونالیسم

تا آنجا که به طبقه کارگر و زحمتکش کردستان برمی گردد همیشه گرایش ناسیونالیستی بر خلاف منافع این طبقه حرکت کرده است. هم در دوره اول انقلاب که از منافع خوانین محلی و اربابان روستا و خرده بورژوازی شهری دفاع می کردند و هم در ادامه در کردستان امروز، که تمام سیاست شان همراهی با نیروهای امپریالیستی یا تلاش برای مقبول واقع شدن در نزد بورژوازی کردستان می باشد. طبقه کارگر کردستان نسبت به اوائل انقلاب ۵۷ بسیار گسترده تر و نیز آگاه تر شده است. بخشی از این طبقه در داخل خود کردستان جذب بازار کار شده است و یا در لشکر بیکاران کردستان قرار گرفته  و بخش دیگر از آن امروز در مراکز دیگر صنعتی کردستان پراکنده شده است. طبقه کارگر کردستان در زندگی و کار و تلاش روزمره خود می بیند که بین کارفرمای کرد و فارس و یا ترک هیچ تفاوتی نیست و امروز طبقه سرمایه دار کردستان به همان شیوه عمل می کند که طبقه سرمایه دار سراسری. کارگران کردستان اگر یک روز در کردستان دست به اعتصاب و اعتراض بزنند  نیروی نظامی را در برابر خود خواهند دید که در تهران یا شهرهای دیگر. قانون کار در همه جای ایران یک قانون است و قانون سرمایه داری نیز برای استثمار کارگران یکی است و تنها شیوه های این استثمار فرق می کند. کارگر کرد وقتی در کارخانه ای در قم کار می کند می بیند که با رفیق کارگرش که فارس است به یک میزان دستمزد می گیرند و اگر حقوقها به تعویق افتاد حقوق هر دو معوقه می شود. کارگر کرد می داند که یک کارگر ترک در کردستان همانگونه استثمار می شود که کارگر کرد در تهران. فقر و نداری در هر کجای ایران برای کارگران و زحمتکشان، فقر و نداری است. سرمایه داری، کرد و فارس و عرب ندارد بلکه یک سیستم سراسری است که تنها با مبارزه سراسری و متحدانه کارگران و زحمتکشان نابود خواهد شد.

طبقه کارگر کردستان با تمام پوست و گوشت خود این را هر روز در جریان زندگی اش احساس می کند. بنابراین می داند که مرز کشیدن به دور کردستان فقط باعث می شود از هم طبقه ای هایش در شهرهای دیگر ایران جدا شود و راه برای ستم و استثمار بیشتر باز شود. امروز ستم ملی اگر می خواهد در کردستان رفع گردد نه از مسیر فدرالیسم و خودمختاری که از مسیر تامین یک زندگی شرافتمندانه و مرفه برای زحمتکشان کردستان متحقق می شود.

همین تغییرات در بافت و بدنه طبقه کارگر و نیز آگاهی کارگران کردستان بود که در دوره اخیر و در سال ۸۳ با برگزاری اول ماه می در شهر سقز، جنبش کارگری را وارد دوره دیگری از فعالیت خود نمود. در چند سال اخیر هم کارگران کردستان یک پایه مهم اعتراضات کارگری در ایران بوده اند. اول ماه می ها با هر شیوه ممکن در خیابان ها و یا در اماکن بیرون شهر برگزار گردیده است. طبقه کارگر کردستان تجربه فعالیت در خفقان آورترین شرایط ممکن یعنی در سالهای ۶۴ تا ۶۹ را با خود دارد. فضای سرکوب و اختناق همیشه یک پایه اصلی مبارزه کارگران در کردستان به مانند سایر نقاط دیگر ایران بوده است و با تمامی اینها کارگران وفعالین کارگری در کردستان به مبارزه خود ادامه داده اند و امروز خوشنام ترین فعالین کارگری از کردستان بر می خیزند.

امروزه طبقه کارگر کردستان به همراه سایر هم طبقه ایهای خود در سراسر ایران قطعنامه های اول ماه می را رو به جامعه کردستان و ایران منتشرمی کنند که در نوع خود بی نظیر است. در این قطعنامه ها به درست تمامی خواسته ها و مطالبات رفاهی و سیاسی توده های زحمتکش کردستان و ایران فرموله شده است. و این گامی به پیش در جنبش کارگری کردستان محسوب می شود.

طبقه کارگر کردستان باید بتواند خواسته رفع ستم ملی را به مانند هر خواسته و مطالبه دموکراتیک و اقتصادی دیگر در لیست مطالبات خود قرار دهد و برای آن مبارزه نماید. مسئله ستم ملی تنها می تواند از مسیر متشکل شدن طبقه کارگر در تشکلات اقتصادی و سیاسی شان رفع گردد. متشکل شدن کارگران در کردستان قدم اولی است که باید برداشته شود اما این هنوز کافی نیست، نیروهای چپ و سوسیالیست کردستان باید بتوانند نشان دهند که این استراتژی و سیاست سوسیالیستی است که می تواند طبقه کارگر و سایر توده های زحمتکش کردستان را به خواسته ها و مطالبات خود برساند. درمیدان بودن طبقه کارگر همان پایه ای است که سوسیالیست ها می توانند بر روی آن آلترناتیو طبقاتی و سوسیالیستی خود را رو به جنبش سراسری و نیز کردستان ارائه دهند و توده های کثیری را به دور آن بسیج نمایند. در دوره ای که پشت سر گذاشتیم همین کمبودها باعث شد که کردستان از پیوستن به جنبش سراسری توده ها در ایران باز بماند.

بدون حضور طبقه کارگر متشکل در میدان هیچ سوسیالیستی نمی تواند سایر توده ها و جنبش های اجتماعی را به طرف آلترناتیو طبقاتی و سوسیالیستی خود بکشانند هر چند که تمامی سوسیالیسم و نظریات آن را حفظ باشد و بتواند آن را از حفظ برای توده ها بازگو نماید. یکی از دلایل ضعف نیروهای سوسیالیست در کردستان و به تبع آن جان گرفتن نیروهای ناسیونالیست در کردستان  متشکل نبودن نیروی مادی پیش برنده این استراتژی سوسیالیستی برای رهایی از همه نوع ستم ملی، طبقاتی، و جنسی در کردستان و ایران است. در چنین فضایی است که سوسیالیست ها باید در این دوره تمامی تلاش خود را در جهت افشاء نیروهای ناسیونالیستی و نیز دفاع از یک آلترناتیو طبقاتی و سوسیالیستی به عمل آورند و در همین راستا قدمهای خود را برای متکشل نمودن کارگران در تشکل سیاسی خودشان که همانا یک حزب سوسیالیستی می باشد بردارند. باید گرایش سوسیالیستی در دل مبارزه طبقه کارگر بتواندپوشالی بودن آلترناتیو ناسیونالیستی در کردستان را در زمینه رفع ستم ملی نشان دهد و در مقابل آن آلترناتیوی را ارائه دهد که همه مظاهر ستم و استثمار رااز ریشه براندازد. تمامی متحقق کردن این آلترناتیو در گرو حضور طبقه کارگر متشکل کردستان است.

بهمن قهرمانی

اکتبر ۲۰۱۱