حمله احتمالی غرب به ایران: انگیزه ها و اهداف

شروع مجدد پروپاگاندای جنگی  آمریکا و ایران به بهانه نقشه ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا توسط جمهوری اسلامی٬ در متن خیزشهای جاری انقلابی در اقصی نقاط جهان و خصوصا جنبش جهانی اشغال در آمریکا حایز اهمیت است۔

 

تصویری از موقعیت امروز دو نیروی در گیر

 

قبل از هر چیز داشتن یک تصویر عینی از موقعیت محلی و جهانی هر دو نیروی ارتجاعی  درگیر این پروپاگاندا الزامی است۔ طبل توخالی حمله به ایران از زمانی که جورج بوش٬ ایران را یکی از سه محور شر نامید زده شد۔ طی یکدهه گذشته٬ غرب و خصوصا حاکمان آمریکا  “احتمال حمله به ایران” را با عناوین و بهانه های مختلف صرفا بعنوان ابزاری برای فشار سیاسی روی جمهوری اسلامی بکار برده اند تا جمهوری اسلامی  را ” معتدل” کنند۔  فریاد حمله به ایران اما بار دیگر از اوایل ماه سپتامبر سال جاری از سوی دول فرانسه و انگلیس سر داده شد و امروز با لحن محکمتری از سوی آمریکا مطرح شده است۔

 

از مهمترین تحولات یکماه گذشته میتوان به اوج گیری جنبش “اشغال” که از اشغال وال استریت در ١۶ سپتامبر آغاز شد و  فردا پانزدهم اکتبر قرار است اوج تازه ای بگیرد اشاره کرد۔ فردا در ٧١ کشور و بیش از ٧١٠ شهر در اعتراض به سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی در سطحی جهانی تجمعات و تظاهراتهایی برگزار میشود۔ ابعاد غول پیکر این  جنبش و سرعت شیوع این جنبش جهانی ضد سرمایه داری٬ لزوم واکنش به آنرا از سوی دولت آمریکا به یکی از ارجحیتهای اولیه تبدیل میکند۔ در نتیجه میتوان یکی از فاکتورهای مهم در اقدامات بلافاصله سیاسی داخلی و خارجی دول تحت فشار٬ از جمله آمریکا و ای یو را عکس العمل به این جنبش بحساب آورد۔ تحت فشار قرار گرفتن آمریکا و اسراییل در برسمیت شناسی دولت فلسطین از اواسط ماه سپتامبر به معضل جدی دیگری در رابطه با سیاستهای خارجی آمریکا در خاورمیانه تبدیل و همچنین به هویت دولت اسراییل گره خورده است۔

 

تا آنجا که به جمهوری اسلامی مربوط میشود میتوان به این فاکتورهای اساسی اشاره کرد: انزوای بیش از پیش جمهوری اسلامی در منطقه بخاطر وجود جنبشهای انقلابی خاورمیانه٬ افق یک قرارداد صلح پایدار در جنگ اسراییل و فلسطین و همزمان کور شدن کامل افق اسلام سیاسی٬ خطر سرنگونی قریب الوقوع دولت بشار اسد در سوریه یعنی دولت متحد جمهوری اسلامی۔ علاوه بر اینها٬ فشار دایمی جنبش سرنگونی و تشدید اختلافات و نابسامانی درون حکومتی جمهوری اسلامی منطقا میتواند ما را به این نتیجه گیری برساند که جمهوری اسلامی از حمله آمریکا به ایران استقبال میکند۔

 

فاکتور پایه ای تر در سطح جهانی بحران سرمایه داریست۔ این بحران که بروز خود را هر روز در یکی از کشورها نشان میدهد یک محرکه اساسی در تعیین سیاستهای داخلی و خارجی دولتهاست۔

 

انتهای این پروپاگاندا

 

         تا آنجا که به انگیزه آمریکا در براه انداختن این دور جدید پروپاگاندای جنگی برمیگردد میتوان براحتی نتیجه گرفت که هدف اینست که به جهان اعلام شود دنیا هنوز در دست تروریستها است- گفته شود تا مردم دنیا  به خانه هایشان برگردنند تا بار دیگر مقهور تفنگهای آمریکایی و شمشیرهای اسلامی شوند۔ اما صرف اعلام و پروپاگاندا محمل کافی برای عملی کردن این هدف نیست۔ منطقا حمله به ایران بهترین ابزار برای عملی کردن هدف بالاست۔ قاعدتا تصور اینست که فشار اعتراضات داخلی٬چه در اروپا٬ چه در آمریکا و چه در ایران با عربده های “نجات وطن” یا “خطر خارجی” قرار است خفه شود۔ غرب نفوذ نظامی خود در خاورمیانه ملتهب را گسترش میدهد۔ در تعیین حکومت بعد از جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده بازی میکند۔ و بلاخره اینکه باز سازی سرمایه٬ خروج از بحران جاری سرمایه٬ روی دوش یکسری جنگهای منطقه ای و داخلی که در ادامه جنگ با ایران احتمالا پیش خواهد آمد به سرانجام میرسد۔ با حمله به ایران احتمال اینکه سوریه به حمایت از ایران یا با نیروهای آمریکایی و غربی مستقیما در گیر یا با اسراییل سر شاخ شود زیاد است۔ حماس و حزب الله لبنان نیز جان تازه ای میگیرند۔ جنبشهای انقلابی میتوانند بر سر این دعواها شقه شوند و سرنوشت انقلابات جاری بشدت زیر سوال برود۔

        

         خروج از بحران از دید غرب با تحرک بازار که در نتیجه جنگها و درگیریهای بالا زمینه ساز انباشت جدید سرمایه میشود مقبولیت پیدا میکند که البته معنای آن خروج از بحران بقیمت کشتار مردم و متلاشی کردن بخشی از سرمایه است۔ در سطح سیاستهای داخلی زمینه عروج نوعی از فاشیسم در غرب فراهم خواهد شد۔ ناسیونالیسم غربی همین امروز توانسته است جای پایی در اروپا و آمریکا محکم کند(جنبش ضد اسلامی در اروپا و آمریکا و تی پارتی در آمریکا)۔ با حمله به ایران این جنبش به جلو رانده شده تقربیا بلاواسظه به یک نیروی فاشیستی تبدیل میشود و در مقابل جنبش ضد سرمایه داری میایستد۔ و در ایران نیز٬ جنبش سر نگونی بر سر “حمله خارجی” شقه میشود۔

 

از هر طرف که به عواقب پروپاگاندای جاری٬ یعنی حمله به ایران و عواقب هولناک آن در خاورمیانه که نگاه کنیم٬ برای هر دو سوی این پروپاگاندا منفعت است۔

          

         سوال این است که چه چیزی میتواند این سناریوی شوم را ناممکن کند؟ آیا صرف وجود جنبشهای انقلابی در منظقه٬ در ایران وجنبشهای اعتراضی در غرب تضمینی برای مصونیت در مقابل این سناریوست؟ خیزشهای انقلابی و جنبش ضد سرمایه داری اشغال فرض سناریوی بالا هستند۔ آمریکا و اروپا در واکنش به این اعتراضات وارد چنین دعوایی با جمهوری اسلامی  میشوند۔ بنابراین صرف وجود جنبش انقلابی مانعی برای این کار نیست۔

 

جنبش ضد سرمایه داری٬ کلید مقابله با حمله به ایران

 

         ظاهرا جنبشهای انقلابی و جنبش عظیم و جهانی ضد سرمایه داری پتانسیل جلوگیری از این سناریو را دارند۔ ضمن اینکه آنها باید نوک تیز حمله را متوجه دولتهای محلی نگه دارند باید با اتکا به انترناسیونالیسم کارگری٬ در همبستگی با جنبش انقلابی سرنگونی مردم در ایران قاطعانه به مقابله با هر نوع حمله ای به ایران بپاخیزند۔ ظاهرا با یک فرمول ساده ای طرف هستیم و فرض میگیریم که خوب این جنبش بصورت دو فاکتو٬ همانند جنبش ضد جنگ سالهای ٢٠٠٢ و ٢٠٠٣ چنین موضعی خواهد گرفت۔ اما دخالتگری ناتو در لیبی٬ و ژست “نجات مردم ایران” میتواند زمینه شقه شدن جنبش جهانی علیه سرمایه داری بر سر موضعگیری در مقابل حمله غرب به ایران را فراهم کند- بنظر من٬ ما کمونسیتهای کارگری باید فعالانه در دفع خطر جدی حمله غرب به ایران٬ از طریق افشای تمام و کمال عواقب آن کوشا باشیم و جنبش ضد سرمایه داری را در کلیت خود با موضع خود همراه کنیم۔