طوفان خشم ٩٩ درصد علیه ١ درصد

جنبشی که با اعتراض چند صد نفر با نام “وال استریت را اشغال کنیم”حدود سه هفته پیش، در ١٧ سپتامبر، در مقابل وال استریت در نیویورک شروع شد اکنون دارد تمام کشورها و شهرهای جهان را در مینوردد. وقتی چند صد نفر از معترضین که اغلب از جوانان بودند شروع به پهن کردن رختخوابهای خود در پارک زاکوتی نزدیک وال استریت کردند کسی آنها را جدی نگرفت. گردانندگان اتاقهای فکری و سیاستمداران و دولتمردان و رسانه‌ها طبق معمول کارهای روزانه شان را دنبال گرفتند بی آنکه توجهی به اعتراض این جوانان داشته باشند. اما این حرکت از همان آغاز مثل گلوله برفی که از راس یک کوه پایین میغلتد و بزرگتر میشود دور خود نیرو جمع کرد و هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ جغرافیایی گسترش یافت. اکنون در عرض کمتر از یک ماه تقریبا تمام ایالتهای آمریکا و کانادا و استرالیا به جنبش علیه وال استریت پیوسته‌اند. در استرالیا شهرهای میلبورن و سیدنی تدارک تظاهرات برای ١۵ اکتبر را دیده‌اند و سایر شهرها هم در حال تدارک هستند. در انگلستان گروهی تحت نام “خشمگینان” برای اشغال مراکز اقتصادی آماده میشوند. در شهر ونکوور کانادا صدها نفر روز شنبه (پریروز) مجمع عمومی تشکیل دادند و برای ١۵ اکتبر تدارک دیدند. انتظار میرود که بیشتر از ٢۵٠٠ نفر در تظاهرات شنبه آینده شرکت کنند. تنها در آمریکا ٢٠٠ شهر به این حرکت پیوسته‌اند. در تجمع چند روز پیش در نیویورک بیشتر از ٢٠٠٠٠ نفر حضور داشتند و در شهرهای دیگر هم تظاهرات هزاران نفره شکل گرفته‌اند. یک هفته پیش پلیس نیویورک بیشتر از ٧٠٠ نفر را که بر روی پل بروکلین در نیویورک تظاهرات میکردند دستگیر کرد و تاکنون بیشتر از ٩٠٠ نفر دستگیر شده‌اند. در تظاهرات واشنگتن پلیس از گاز فلفل برای پراکنده کردن معترضین استفاده کرد. ولی این تهدیدها و دستگیریها و توحش پلیس معترضین را وحشت زده نکرد، بلکه صفوف آنها متراکمتر و محکمتر شد. چند اتحادیه کارگری حمایت خود را از معترضین علیه وال استریت اعلام کردند و در صفوف آنها حضور یافتند. همچنین عده‌ای از افراد مشهور نظیر مایکل مور و سوزان ساندرز و یکی از فرمانداران سابق به صف تظاهرات کنندگان پیوسته‌اند. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا نیز همزمان با توحش پلیس اعلام کرد که مردم حق دارند نارضایتی خود را از وضعیت اقتصادی اعلام کنند! نیاز به توضیح نیست که اظهار نظر اوباما ربطی به همراهی با این جنبش ندارد. این شکل موضعگیری اوباما سه دلیل دارد. یکی اینکه اگر مستقیما در مقابل این جنبش موضع بگیرد در این صورت جنبش در پیشروی خود مستقیما در مقابل دولت نیز قرار خواهد گرفت و این برای تمام بخشهای حاکمیت گران تمام خواهد شد. دلیل دوم این است که میخواهند با ابراز باصطلاح حمایت از این جنبش از رادیکالیزه شدن آن جلوگیری کنند. و بالاخره میخواهند نارضایتی مردم از وضع موجود را بطرف صندوقهای رای کانالیزه کنند. دستگیری معترضین و پاشیدن گاز فلفل به سر و روی آنان بدستور اوباما و ارگانهای هیات حاکمه صورت میگیرد. اوباما و حزب دموکرات تفاوت ماهوی با حزب جمهوریخواه ندارند و مشترکا و با همکاری و تبانی همدیگر مردم آمریکا و جهان را به این دره فقر و بدبختی سوق داده‌اند. اینکه معترضین چه میخواهند و ریشه‌های این اعتراض کدامند و نقاط ضعف و قوت این حرکت چیست و چه چشم اندازی بر این حرکت متصور است مسائلی است که بطور مختصر در این نوشته مورد اشاره قرار میگیرد.

ریشه‌های حرکت “وال استریت را اشغال کنیم”

اعتراض علیه نابرابریها و اجحافات سیستم اقتصادی و نظام سیاسی همیشه در غرب و شرق وجود داشته است، ولی ریشه این حرکت بخصوص در سه عامل است: ١- بیش از دو دهه ریاضت کشی اقتصادی، ٢- بحران اقتصادی عظیمی که از سال ٢٠٠٨ گریبانگیر مردم دنیا شده است و هنوز با قدرت تمام ادامه دارد، ٣- انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه.

١- سیاست ریاضت کشی اقتصادی
برای بیشتر از دو دهه گذشته سرمایه داران تسمه از گرده طبقه کارگر و اقشار زحمتکش کشیده‌اند. با فروپاشی شوروی و پایکوبی بر مرگ آنچه که بنام کمونیسم معروف شده بود سرمایه داران دست و دل بازانه قواعد بازی در زمین کار و سرمایه را نوشتند و به اجرا گذاشتند. فریدمن و مکتب شیکاگو طرح سیاست اقتصادی نئولیبرال، که به طرح ریاضت کشی اقتصادی هم معروف است، را ریختند که در آن سرنوشت کارگر و زحمتکش به دست بازار آزاد سپرده میشد و تاچرها و ریگان‌ها آن را به اجرا گذاشتند. بر ویرانه‌های کمونیسم بلوک شرق که در واقع چیزی جز سرمایه داری دولتی نبود کاخهای ثروت خود را بنا کردند. کمونیسم نوع شوروی هیچ شباهتی به کمونیسم کارگری، به کمونیسم مارکسی و لنینی، نداشت اما از آنجا که بدنبال انقلاب اکتبر بنا شده بود و نام کمونیسم و لنین و مارکس را یدک میکشید مایه وحشت سرمایه داران بود. جهان بدنبال انقلاب اکتبر و بدنبال جنگ جهانی دوم به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شده بود و این تقسیم بندی بر تمام معادلات اقتصادی و سیاسی تاثیر میگذاشت. شبح کمونیسم سرمایه داران را در غارت بی حساب و کتاب مردد میکرد. اما با فروپاشی شوروی این شبح هم دیگر نبود. با پایین کشیدن مجسمه لنین تمام آمال و آرزوهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه را هم (بخیال خود) پایین کشیدند. به تشکلهای کارگری حمله کردند. تشکلهای کارگری یا خونریزی کردند و یا به راست چرخیدند تا زنده بمانند. از بیمه‌های اجتماعی و درمانی زدند. از حقوق پناهندگی زدند. جنگهای ویرانگر را بنام دموکراسی و حقوق بشر بر بشر تحمیل کردند. در آمد کارگران و اقشار زحمتکش در مقایسه با خرج و مخارج مدام افت کرد اما ثروت سرمایه دارن سر به آسمان کشید. طبقه متوسطی که بنا به معادلات جهان دو قطبی دوره جنگ سرد اندک ممری داشت مدام بطرف کوچکتر شدن و فقیرتر شدن رفت. سرمایه‌های بزرگ سرمایه‌های کوچک را بلعیدند و فربه‌تر شدند. به این ترتیب کارگر و زحمتکش فقیرتر و فقیرتر شدند و کلان سرمایه داران ثروتمندتر و ثروتمندتر شدند و دره بین فقر و ثروت گشادتر و گشادتر شد. ١ درصد سرمایه دار خون ٩٩ درصد کارگر و زحمتکش را به شیشه کرد. از همین رو جنبش “وال استریت را اشغال کنیم” خود را بعنوان جنبش ٩٩ درصد معرفی میکند. سرمایه داری عملا و علنا نشان داد که در غیاب شبح کمونیسم و خطر کمونیسم چه هیولایی میتواند باشد.

کارگران و زحمتکشانی که شاهد خالیتر و خالیتر شدن سفره فرزندانشان بودند اما ساکت ننشستند. هر جا تعرضی به حقوق و معیشت انسانها وجود داشته باشد مقاومت و مبارزه برای پس گرفتن آن هم وجود دارد. همانطو ر که مارکس میگوید، این مبارزه و کشاکش گاهی پنهان و گاهی آشکار است. مبارزه علیه توحش سرمایه داری لجام گسیخته به اشکال مختلف بروز اجتماعی مییافت. دو شکل بارز آن مبارزات ضد جنگ و مبارزات علیه گلوبالیزاسیون یا جهانی شدن سرمایه بود. میلیونها نفر در این مبارزات شرکت کردند و مخالفت خود را با نظم نوین جهانی که امثال تاچر و بوش برای مردم به ارمغان آرده بودند اعلام کردند. با شروع بحران اقتصادی در سال ٢٠٠٨ مبارزات وسیع و عمیقی علیه صاحبان سرمایه در کارخانه‌ها و محلهای کار شروع شد. در فرانسه کارگران کارفرماها را در اداره حبس کردند و به گروگان گرفتند.

٢- بحران اقتصادی حاضر
بحران اقتصادی حاضر یکی از بزرگترین بحرانهایی هست که سیستم سرمایه داری برخود دیده است. در همان سال ٢٠٠٨ که بحران خود را نشان داد اقتصاد دانان و سیاستمداران غرب آنرا با بحران اقتصادی عظیم سالهای ١٩٣٠ مقایسه کردند. طی این بحران میلیونها نفر کارشان و خانه و آشیانه شان را از دست دادند. با رشد درصد بیکاری و پایین آمدن سطح درآمدها در مقایسه با رشد قیمتها مردم قادر نشدند وام منزل خود را پرداخت کنند و بانکها خانه‌هایشان را تصاحب کردند. از آنجا که میزان خرید و فروش املاک افت کرد و کمتر کسی قادر به خریدن خانه بود، خانه‌ها خالی از سکنه ماندند و کسانی که دنبال هر راهی برای سیر نگه داشتن شکمشان بودند وسایل خانه‌ها را غارت کردند. حتی ظرف شوییها و سیم برق و هر چه که میشد بار وانت کرد و به پولی فروخت ربوده شد. تلویزیون تصاویری از شهر کلیولند، از ایالت اوهایو، نشان میداد که مثل صحنه جنگ بود، بدتر از کابل. دولتهای سرمایه داری برای جلوگیری از گسترش بحران و ورشکستگی کامل اقتصاد سرمایه داری تصمیم گرفتند از کیسه مردم به بانکها، شرکتهای بیمه و سایر شرکتهای بزرگ که طی سالها خون مردم را به شیشه کرده بودند کمک مالی کنند. این کار بعنوان قرص مسکن عمل کرد و تئوری بافان سرمایه داری نفس راحتی کشیدند و دم گرفتند که بحران دارد رفع میشود. اما بحران با تمام قدرت ادامه یافت. کشور کوچک ایسلند کاملا ورشکسته شد و از پراخت بدهیهای خود به بانکهای انگلستان سر باز زد. مردم ایسلند به خیابانها ریختند و دولت را عوض کردند. امروز یونان، اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و حتی انگلستان در خطر ورشکستگی کامل اقتصادی قرار دارند. در یونان که کمتر امیدی به نجات آن هست گفته میشود که ورشکستگی اقتصاد یونان موجودیت اتحادیه اروپا را به خطر مرگ فروخواهد برد.

بحران اقتصادی کنونی مثل تمام بحرانهای دوره‌ای سرمایه داری ریشه در تناقضات نظام سرمایه داری دارد. با رشد تکنولوزی و ابزار تولید نرخ سود پایین میاید. دلیل آن اینست که سود سرمایه از کار کارگر در میاید. کارگری که نیروی کارش را در اختیار سرمایه دار قرار میدهد و به ازای آن مزد میگیرد بسیار بیشتر از مزدی که میگیرد تولید میکند و این تولید اضافی بشکل سود به جیب سرمایه دار میرود. با رشد تکنولوژی و ابزار تولید میزان کار کارگر در مقایسه با سرمایه بکار گرفته شده پایین میاید و بنابر این نرخ سود افت میکند. این افت در نرخ سود است که مدام سیستم سرمایه داری را به ورطه بحران میراند. صنایع و مراکز کار کوچکتر در پروسه بحران ورشکسته میشوند و از دور خارج میشوند و صنایع بزرگتر هر چه بزرگتر میگردند. به این ترتیب سرمایه بیشتر و بیشتر در دست یک عده معدود متمرکز میگردد و تعداد بیشتری از انسانها به صف کسانی میپیوندند که جز نیروی کار خود چیزی برای فروش ندارند. اما بحران کنونی از جهاتی با بحرانهای دیگر متفاوت است. امروز سرمایه تمام سوراخ و سنبه‌های دنیا را فراگرفته است و بنابر این رشد جغرافیایی سرمایه دیگر ممکن نیست. مثلا در بحران سالها ١٩٣٠ سرمایه این امکان را داشت که به کشورهای تکامل نیافته منتقل شود و از قبل کار ارزان در این کشورها سود زیادی به جیب زده شود و بحران سرو سامان داده شود. تفاوت دیگر اینکه امروز کارگران کشورهای عقب مانده هم دیگر حاضر به تحمل کار ارزان نیستند و به مبارزه با آن بپا خواسته‌اند. به همین خاطر بحران اخیر عمیقتر و مزمن‌تر از بحرانهای گذشته است. این یک احتمال واقعی هست که ترکیب بحران کنونی و انقلابات پی در پی در شمال آفریقا و خاور میانه و جنبش وال استریت را اشغال کنیم در غرب به عمر ضد انسانی سیستم سرمایه داری پایان دهد و تاریخ بربریت سرمایه داری برای همیشه دفن شود.

٣- سرنگونی دیکتاتورها راه نشان میدهد
با شروع انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه مبارزات ضد دیکتاتوری و ضد سرمایه داری وارد فاز جدیدی شدند و سرتاسر جهان را در بر گرفتند. انقلاب تونس و بویژه مصر راه مبارزه با نظامهای ضد انسانی را برای تمام مردم دنیا نشان داد. اشغال میدان تحریر الگوئی شد که از مادرید تا پاریس تا نیویورک بکار گرفته شد. با به مصاف کشیده شدن و سرنگونی دیکتاتوریهای مادام العمر و تحت حمایت غرب و یا جنبش اسلام سیاسی مردم دنیا هرچه بیشتر به این نتیجه رسیدند که تغییر ممکن است. که میشود میدانها و خیابانهای شهرها را به صحنه نبرد علیه ظلم و ستم و تبعیض و دیکتاتوری و استثمار تبدیل کرد. ترس و دودلی میلیونها انسان فروریخت. رباب المهدی، فعال سیاسی و جامعه شناس مصری، در یکی از مصاحبه‌های خود میگوید که اگر پارلمان مصر آن چیزی از آب در آمد که ما نمیخواهیم ما نگران نیستیم. به خیابانها میریزیم و عوضش میکنیم. ترس ما فروریخته است. این یک دستاورد بزرگ انقلابات منطقه برای مردم در سرتاسر دنیا هست. مردم دارند یاد میگیرند که میشود در میدانهای شهر چادر زد و نهادهای قدرت را بطور جمعی به چالش طلبید.

ویژگیهای جنبش وال استریت را اشغال کنیم

١- خواستهای جنبش
خواستهای این جنبش بر هزاران پلاکاردی که اغلب یک تکه کارتون هست نقش بسته است. یکی از شعارهای برجسته این بود: “یک روز فقرا هیچ چیز جز ثروتمندان برای خوردن نخواهند داشت”. این شعار کنه خواستهای این جنبش را بیان میکند. این جنبش یک حرکت اعتراضی علیه وضع موجود است که در مرکز آن اعتراض علیه بانکها و شرکتهای بزرگ قرار دارد. مردم بدرستی بانکها و شرکتهای بزرگ را عامل اصلی بدبختیهای خود میدانند و آنها را نشانه گرفته‌اند. بخصوص کمک مالی صدها بیلیون دلاری دولت آمریکا و سایر دولتها به این نهادهای مالی مردم را بشدت عصبانی کرده است. از یک طرف مردم شاهد از بین رفتن کار و خانه و خانواده خود هستند که هیچ نهاد دولتی مسئولیتی در برابر آن قبول نمیکند و از طرف دیگر میلیاردرهای صاحب بانکها و شرکتها را میبینند که دولت ثروت عمومی جامعه را مثل نقل و نبات در اختیارشان میگذارد. اما این اعتراض علیه بانکها و شرکتهای بزرگ در حال حاضر یک ضعف مهم هم دارد و آن این است که نه نفس وجود این نهادها و نظام موجود بلکه حرص و آز و طمع این نهادها مورد اعتراض است. حرص و آز مقوله‌های روشن و قابل تعریفی نیستند. حد و حدود آنها معلوم نیست. حرص و آز خود ریشه در روابط بازار و رقابت و کار مزدی دارد. اعتراض علیه حرص و آز مثل اعتراض علیه یک موجود افسانه‌ای هست. این ضعف اساسی این جنبش البته میتواند در ادامه این حرکت برطرف بشود. برای پیشروی هرچه بیشتر و روشنتر جنبش این خواست اساسی باید فرموله بشود و پارامترهای مادی آن روشن گردد. از خواستهای دیگر این جنبش میتوان به تامین بیمه‌های اجتماعی، بیمه بهداشت و سلامتی، تامین کار یا بیمه بیکاری، وضع مالیات متناسب با در آمد بر نهادهای بزرگ مالی، از بین بردن تاثیر پول بر سیاست، پایان دادن به جنگ و پایان دادن به تاثیر کمپلکس نظامی-صنعتی بر سیاستهای اجتماعی نام برد.

٢- سازماندهی و رهبری جنبش
این جنبش با فراخوان یک گروه کانادایی بنام ادباستر شروع شد. ابتدا چند صد نفر در پارک زاکوتی اردو زدند. در مدت کمی فعالین ضد جنگ و آنارشیستها و هکرهای اینترنتی که خود را “ناشناسها” مینامند به آن پیوستند. بتدریج اتحادیه‌های کارگری و روشنفکران و افراد مشهور حمایت خود را از این حرکت اعلام کردند. کار به جایی رسیده است که سیاستمدارانی مثل اوباما هم ریاکارانه از این حرکت اعلام پشتیبانی کرده‌اند. به این ترتیب این جنبش از یک طرف اقشار مختلف ناراضی مردم را در خود دارد و از طرف دیگر بخشهایی از دولت، بویژه حزب دموکرات را، که هدفشان کنترل این جنبش و جلوگیری از رادیکال شدن آن است و در عین حال میخواهند از این اعتراض بر حق مردم نمدی برای خود در انتخابات آینده بسازند. شرکت گسترده اقشار مختلف مردم کارکن جامعه و سراسری شدن این حرکت یک نقطه قدرت مهم و جدی این حرکت است. و از طرف دیگر اگر هدف “حمایت” جناحی از بورژوازی، یعنی اوباما و حزب دمکرات، از اعتراض مردم مورد نقد قرار نگیرد میتواند به این حرکت ضربه بزند و مسیر آنرا تغییر دهد. واضح است که افراد و گروههایی مانند اوباما و حزب دموکرات که نقش بارزی در خانه خرابی مردم داشته‌اند، میخواهند خود را قاطی حرکت مردم نشان دهند تا با کمک سران برخی اتحادیه‌ها این جنبش را به جهت باب میل خود سوق میدهند. اما بهرحال علاوه بر اهمیت تلاش برای شفاف شدن و تیز شدن شعارها و خواستهای مردم باید تاکید کرد که بدلیل بحران عمیق اقتصادی، سراسری و جهانی شدن اعتراضات مردم و همچنین کارنامه احزاب حاکم تلاشهای “حمایتی” اوباما و حزب دمکرات شانس خیلی زیادی ندارد.

هنوز رهبری مشخصی برای این حرکت بوجود نیامده ایت. اقشار مختلف مردم از طریق سایت‌های اینترنتی از اتفاقات، خواستها و تجمعات باخبر میشوند و حضور بهم میرسانند. اما نکته درخشان در این حرکت اتکا فعالین و مردم حاضر در اعتراضات به مجمع عمومی است. این بزرگترین نقطه قوت این جنبش است. تمام تصمیمات مربوط به تجمعات از طریق بحث و تبادل نظر در تجمعات زنده گرفته میشود. این ویژگی از یک طرف جنبش را از ملا خور شدن (دموکرات خور شدن) محافظت میکند و از طرف دیگر زمینه را برای عروج یک رهبری منسجم و رادیکال آماده میکند. مردم دارند یاد میگیرند که چگونه اوضاع را در دست خود بگیرند. این حرکت در ادامه و رشد خود در واقع آلترناتیو سیستم دمکراسی را مطرح میکند.

چشم انداز جنبش ضد وال استریت

جنبش “وال استریت را اشغال کنیم” در مرحله نوزادی خود است اما از همین حالا معلوم است که بسیار گسترده‌تر و عمیقتر از آن است که بشود نادیده اش گرفت. کشمکشها و تلاش برای رشد و ارتقای آن از یک طرف و افول و زوال آن از طرف دیگر شروع شده است. نیروهای دست راستی و فاشیست که در حزب جمهوریخواه گرد آمده‌اند علنا و آشکارا علیه آن تلاش و مبارزه میکنند و معترضین رایک مشت آدم بی سرو پا و بیکاره میخوانند. امثال اوباما و همپالگیهای او در حزب دموکرات بظاهر از این جنبش حمایت میکنند تا تاب خود را به آن بدهند. اینها میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و سر جنبش را بطرف صندوقهای رای برگردانند. نیروهای چپ و کمونیست هم تلاش دارند خواستها و شعارهای جنبش را عمق و غنا بخشند و آنرا بطرف اهداف انسانی سوق دهند. اینکه سرنوشت این جنبش چه خواهد شد از پیش معلوم نیست و بستگی به فاکتورهای درونی این جنبش و تحولات جهانی دارد. امروز اینترنت و فیس بوک و تویتر این امکان را در اختیار نیروهای چپ و رادیکال قرار داده است که بتوانند اهداف، آرمانها و تحلیلهای خود را از این جنبش در اختیار میلیونها انسان در اقصا نقاط دنیا قرار دهند. تکیه سازماندهندگان و شرکت کنندگان در تظاهراتها به میکروفون آزاد، تصمیم گیری جمعی و مجمع عمومی این امید و این امکان را فراهم میکند که نیروهای چپ و رادیکال بتوانند افکار و اهداف و تحلیلهای خود را در اختیار عموم قرار دهند و جنبش را رادیکالیزه کنند. در پارک زاکوتی نیویورک مجمع عمومی و میکروفون آزاد دو بار در روز برگزار میشود. این امر شرکت مستقیم مردم در تصمیم گیریها را ممکن میکند.

همانطور که جنبش “وال استریت را اشغال کنیم” و تقریبا تمام جنبشهای اجتماعی که امروز شاهد آنها هستیم برای شروع از انقلابات منطقه و بویژه از انقلاب مصر و میدان تحریر تاثیر گرفته‌اند، امروز نیز ادامه و گسترش و پیشروی انقلاب در مصر و هر گوشه دیگری در جهان میتواند تاثیر مشابهی داشته باشد. انقلاب مصر با به میدان آمدن طبقه کارگر توانست آتش و عطش تغییر را در توده‌های میلیونی مردم مصر زنده و سوزان نگه دارد. با شکل گیری وسیع تشکلهای کارگری و پافشاری بر خواستهای روشن رفاه و آزادی و کرامت انسانی، وبا جنب و جوشی که در نیروهای چپ برای سازمانیابی وجود دارد، مصر میتواند مثل حدود ده ماه گذشته الهام بخش جنبشهای اجتماعی وسیعتر و رادیکالیزه شدن این جنبشها گردد. هر درجه از پیشروی انقلاب مصر تاثیری مهم بر سایر حرکتهای انقلابی و از جمله جنبش ضد وال استریت دارد. اما طرف دیگر قضیه هم بهمین ترتیب صادق است. یعنی گسترش و رادیکالیزه شدن جنبش وال استریت را اشغال کنیم هم تاثیر مستقیم بر پیشروی انقلاب مصر و سایر انقلابات دارد. امروز جهان واقعا یک دهکده کوچک است و سرنوشت انسانها و تحولات اجتماعی بطور نزدیک و مستقیم به هم وصل است.

جهان متمدن بپاخاسته است

نظام سرمایه داری از اساس یک نظام ضد انسانی هست. اساس این نظام بر استثمار انسان از انسان بنا شده است. نابرابری اقتصادی انسانها یک امر پذیرفته شده در این نظام است. بر پایه نابرابریهای اقتصادی افراد و گروههای اجتماعی انواع و اقسام نابرابریها و ستمهای اجتماعی هم بر مردم تحمیل میشود. نابرابری جنسی و نژادی و مذهبی و جغرافیایی و غیره همه بر نابرابری اقتصادی بنا شده‌اند. جنگهای خانمان سوزی که هر روز در گوشه و کنار جهان قربانی میگیرند، نهادهای مذهبی که در بهترین حالت چیزی جز بنگاههای خرافه پراکنی نیستند، نژاد پرستی و قوم پرستی و ملت پرستی که انسانها را به جان هم میاندازد، سازمانهای قمار و اعتیاد و فحشا و تمام بیماریهای دیگر اجتماعی ریشه در پول و استثمار و نابرابری انسانها دارند، برای سرپا نگه داشتن بساط استثمار و دزدی و فساد بکار گرفته میشوند، و بخشی جدایی ناپذیر از سیستم سرمایه داری هستند.

بخصوص طی این دو دهه اخیر، بدنبال فروپاشی سرمایه داری دولتی بلوک شرق، سرمایه داران و نظامشان افسار گسیخته اند و زندگی بیلیونها انسان را به تباهی کشیده‌اند. مردم دنیا، کارگران دنیا، زحمتکشان دنیا و انسانهای آزادیخواه و برابری طلب دنیا از این همه استثمار و دزدی و غارت و چپاول و جنگ و دخالت مذهب در زندگی مردم و از کشتار انسانها بنام پرچم و سرزمین و دموکراسی و… به تنگ آمده‌اند و به اشکال مختلف به میدان میایند تا به آن خاتمه دهند. نعره‌های تاریخ به پایان رسید و نظام سرمایه داری ابدی هست و دموکراسی غربی کعبه آمال انسانیت است که از طرف امثال فوکویاما و فریدمن سرداده میشد دود شد و هوا رفت. معلوم شد که سرمایه داری نتنها قادر به تامین صلح و رفاه و خوشبختی برای مردم نیست بلکه اگر به آن افسار زده نشود دنیا را به قعر منجلاب فرو میبرد. معلوم شد که مردم دنیا از حیات خود دفاع میکنند. از صلح و رفاه و امکانات خود دفاع میکنند. معلوم شد که دیکتاتوریهای مورد حمایت غرب در خاورمیانه و آفریقا آن چیزی نیست که مردم بخواهند. معلوم شد که گرسنگان و بی خانمانان و بیکاران و فقرا در خود نیویورک هم به دزدی و چپاول بانکها و شرکتها تمکین نمیکنند. معلوم شد که انسانهای کارگر و زحمتکش میتوانند به جنگ با ارتش و پلیس دولتها بروند و آنها را شکست دهند. معلوم شد که تاریخ بشری نتنها به انتها نرسیده بلکه تازه دارد شروع میشود. معلوم شد که نظام سرمایه داری نتنها ابدی نیست بلکه هر آن ممکن است از بنیان کنده شود و به زباله دان تاریخ سپرده شود. جنبش “وال استریت را اشغال کنیم” در اساس یک جنبش ضد سرمایه داری هست اگر چه هنوز این ویژگی را بطور روشنی بنمایش نگذاشته است. البته شعارهایی تک و توک علیه سرمایه داری بچشم میخورد ولی این هنوز روند غالب نیست. درد مردم آمریکا و انگلستان و فلسطین و اسرائیل و یونان و افغانسانان و ایران یکی است و درمان هم یکی است. درد نظام ضد انسانی سرمایه داری است و درمان هم انقلاب سوسیالیستی علیه این نظام و برپایی یک جامعه عار ی از استثمار و تبعیض است. بنظر میرسد که مردم دنیا دارند این درد و این درمان را میشناسند و برای پایان دادن به نظام سرمایه داری به میدان میایند. آن جهان متمدنی که زنده یاد منصور حکمت امیدش را داشت و نویدش را میداد و فراخوانش میداد تا بپا خیزد و بر جنگ تروریستها خاتمه دهد اکنون با هیکلی تنومند پا به میدان مبارزه گذاشته است. آینده نزدیک ما میتواند یک آینده انسانی باشد. دنیای ما میتواند در آینده‌ای نزدیک یک دنیای بهتر باشد. به امید آن روز.
١٠ اکتبر ٢٠١١