آقا چسب زخم بخر!

”چشم چند تا می خرم، اما تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم باز نه
زخم های من خوب می شود نه زخم های تو!..”(برگرفته از اینترنت)
شمس الدین امانتی
فقر در دنیا رو به رشد است، مبارزه با آن در مقایسه با گذشته به مراتب دشوار، پرتلفات و در عین حال بی پرواتر و جهانی تر شده است. تلفات ناشی از گندیدگی نظام سرمایه داری جهانی و ما به ازای بخشی از بن بست سیاسی این سیستم، موانعی جدی برای ادامه تحصیل دانش آموزان در جهان ایجاد کرده است.
به گزارش خبرگزاری”پانا”و به نقل از خبرگزاری “رویترز” کشورهای هند، بنگلادش و فیلیپین در رتبه های اول ترک تحصیل و کار اجباری دانش آموزان قرار  دارند.  به گزارش همین خبرگزاری “حدود ٢٠٠ میلیون دانش آموز در سطح جهان بر اثر کار اجباری مجبور به ترک تحصیل شده اند.”
پدیده  ترک تحصیل در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی نیز اساسآ متوجه طیف وسیعی از کودکان خانواده های تهیدست جامعه ما است. طبق آمار تعداد آنها به بیش از دو میلیون و ۵٠٠ هزار نفر می رسد.
علی رغم اینکه بررسی و تحلیل علمی از مقوله  فقر و کار کرد آن در جوامع سرمایه داری از جایگاه مهمی برخودار است، اما درک تأثیرات منفی، روحی و جسمی ناشی از فقر، برای کسانی که این پروسه را طی کرده اند، ملموس تر است. این به معنای نفی تئوری و نقطه نظرات درست سایر کسانی که در رده بندی طبقاتی، فقیر محسوب نخواهند شد نیست.   در ایران به سادگی میتوان، زندگی غیر انسانی و تحمیل شده توسط رژیم اسلامی، به فرزندان کارگران، زحمتکشان و تهیدستان جامعه را از چهره و تبسم ملتمسانه و معنی دار این دختر دست فروش(عکس بالا) و سایر کودکان خیابانی را، که رژیم اسلامی آسایش و شادمانی خود را در چهره غمگین و مملو از راز نگرانی آنها می یابد درک کرد. با مشاهده این عکس و زیر نویس با مسمای آن، متأسفانه گزینه فقر در مقایسه با سایر گزینه های متداول از مشقات نظام سرمایه داری، با وضعیت این دختر خانم دست فروش بیشتر همخوانی دارد.
عاملان و آمران نظام سرمایه داری به هنگام استثمار فرد در جامعه تحت سلطه خود، نیازی به تأریخ تولد، جنسیت و محل تولد قربانیان خود ندارند. طبق آمار سایت جامع دفاع مقدس(http://alborz.sajed.ir/data-center-of-martyrs/401.html) طی ٨ سال جنگ ارتجاعی ایران و عراق، تحت عنوان”دفاع مقدس” ”٣٢٢٧۵ دانش آموز کشته شدند” که همه را از میان شهر ها و روستاهای ایران بدون توجه به سن آنها، که در مجموع ۵/١٨در صد از کل کشته شدگان را شامل میشد، بالاجبار در میدانهای جنگ ارتجاعی ایران و عراق به روی مین و به زیر تانکهای ارتش عراق اعزام و قربانی کردند.
قبل از فرستادن این کودکان به میدانهای جنگ، پروسه  کشتار آنان را  با آویزان کردن کلید بهشت خیالی برگردن آنان و ملقب نمودنشان به “پرندگان بهشتی” در دنیای دیگر، این دانش آموزان را روانه کشتار گاه ها ی دو دیکتاتور (خمینی و صدام) کردند. سپس به بهانه اینکه”شهدای ٨ سال دفاع مقدس، جان خود را انفاق کرده اند.” برای این جنایات خود تئوری شرعی یافتند و به گفته آنان”انفاق به عنوان یک عمل نیک معرفی شده است، که باعث جلب محبت حضرت حق می‌گردد.”
چه بهای سنگینی! “جلب محبت حضرت حق”در اسلام و رژیم اسلامی ایران، معادل است با جان باختن ٣٢٢٧۵ دانش آموز بین سنین کمتر از ١۴ تا٢١ سال، طی ٨ سال جنگ ارتجاعی ایران و عراق؟ که هم اکنون نیز مایه ی مباهات و افتخار آخوندهای مرتجع رژیم اسلامی است!
اکثریت قابل توجهی از فرزندان خانواده های ایرانی، وضعیتی به مراتب اسفبار تر از وضعیت این دختر خانم دست فروش دارند. تعداد زیادی از این خانواده های فقیر و زحمتکش با شناخت از مناسبات حاکم در جامعه، اجازه چنین کاری را به فرزندان خود در این سن و سال را نمی دهند، مگر در مواردی که این بچه ها خود نان آور خانواده باشند. در مواردی نیز سرپرست خانواده ها تحمل این همه فقر و فلاکت را ندارند، و نهایتآ دست به خود کشی خواهند زد،که متأسفانه وضع را از آنچه که هست به مراتب بدتر خواهند کرد.
به گزارش خبرنگار مهر: اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی روزچهارشنبه ١٣/٧/٩٠ در جمع خبرنگاران اظهار داشت”هم اکنون یک میلیون و ٢٠٠هزار معتاد دائم المصرف و همچنین ۴٠٠ هزار معتاد هروئین در کشور شناسایی شده اند که مرکز درمانی برای اقامت دائمی آنها وجود ندارد.”با علم به اینکه این آمار واقعی نیست و به مراتب تعداد معتادین بیشتر است، اما به هر حال بخشی از واقعیت جامعه ای است که خالق آن خود رژیم اسلامی است. در چنین شرایطی میلیون ها کودک بی سرپرست، بی سرپناه و گرسنه به دنبال کار و لقمه نانی در آن کشور فلاکت زده سرگردانند، که فرمانده نیروی انتظامی از نبود “مرکز دائمی درمان” آنها سخن میگوید، معتادینی که بی شک باید نبود محل دائمی سرپناه و زندگی آنان را نیز به آن افزود و آنها از والدین و سرپرستان کودکان دستفروش،بیکار و خیابانی هستند .
کودکان خیابانی، متاسفانه پدیده ی رو به رشدی هستند، و کمتر کسی از آنان راهی مدرسه خواهند شد. این تولید و باز تولید عرصه ی”بازار”دستفروشی و سایر کارهای کاذب و پیش پا افتاده از قبیل گل فروشی، واکس کفش، پاک کردن شیشه ماشین ها، کسب درآمد از مخازن زباله و گدایی به عواملی بازدارنده منجر خواهند شد، که در نهایت غم پیداکردن نان و گذراندن زندگی خود و خانواده ، فرصت و انگیزه ای برای رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل به آنان نخواهد داد. کودکان خیابانی در ادامه این پروسه، به دام بزهکاران و باندهای مافیایی که با نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم ارتباط و سر و کار دارندگرفتار و سپس توسط خود مأمورین رژیم، به بهانه ی واهی بزهکاری دستگیر و سر از زندانهای حکومت در خواهند آورد. متأسفانه شخصیت این دو میلیون و ۵٠٠ هزار کودک و نوجوان، در خیابانها، بازارها شلوغ زیر لگد و شلاق مأمورین رژیم اسلامی و باندهای مافیایی سپاه پاسداران شکل خواهد گرفت که چیزی جز تباه شدن آن نیست.
در این پروسه طراحی شده، رژیم به شیوە های خاص خود سعی در به انحراف کشاندن افکار عمومی دارد. مافیای قدرت و ثروت میخواهند نشان دهند فقرا”بزهکار و مجرم هستند”سپس با دستگیری و زندانی کردن آنها ثابت کنند، رسالت ایجاد جامعه ای عاری از این”مجرمین و بزهکاران”به عهده آنها است. البته”یقه سفیدان”اختلاس های کنونی بانکها و امثال رحیمی ها، معاون اول احمدی نژاد که باجی از سهم این اختلاس ها را به مسٶلین رده بالا داده اند و خود دستی در حکومت دارند کمتر تحت”پیگرد قانونی”قرار میگیرند. اخیرآ خامنه ای در رابطه با ماجرای اختلاس بانکی در ایران گفت:”ادامه هیاهو و جنجال، به خصوص اگر عده ای به دنبال استفاده های دیگر از این مسائل باشند، به صلاح نیست و همه باید مراقب باشند”. این هم یکی دیگر از احکام شرعی و فتواهای خامنه ای برای نجات گماشتگان و مأمورین دولت احمدی نژاد از این همه دزدی کلان و تحمیل فقر بر مردم ایران است.
متأسفانه در موارد زیادی نگرش جامعه در برخورد به کودکان کار و خیابانی منفی است، و گاهآ آنان را عاملی دردسر ساز برای جامعه تلقی می کنند. این نگرش البته خودبخودی نیست، بلکه قدرت حاکمه با استفاده از امکانات رسانه ای و کنترل میدیای وابسته به خود آنرا در جامعه جا می اندازد. در این نگرش اشتباه توسط جامعه، نوعی بی مسئولیتی و شانه خالی کردن از قبول مسئولیت در برابر وضعیت اسفبار کودکان خیابانی و بی توجهی به سرنوشت آنها به وضوح مشاهده میشود. احساس مسئولیت کردن تک تک افراد جامعه در همیاری و کمک به کودکان خیابانی نه تنها کمکی است به این کودکان و سالم نگاه داشتن محیط زندگی آنها، بلکه دلگرمی و قوت قلبی نیز به خانواده های آنان  نسبت به سرنوشت کودکانشان هم به حساب خواهد آمد.
کنوانسیون جهانی حقوق کودک که در سال ١٩٨٩ مورد تصویب بسیاری از کشورهای جهان  قرار گرفته است، جمهوری اسلامی ایران نیز در سال ١٣٧٣ جهت فریب افکار عمومی به این کنوانسیون ملحق و این پیوستن به تصو یب مجلس فرمایشی نیز رسیده است. رژیم اسلامی با امضای این کنوانسیون، ظاهرآ به کشورهایی پیوست که از حقوق افراد زیر ١٨ سال”حمایت”میکنند! پیوستن جمهوری اسلامی و کشورهای مشابه به این نهاد بین المللی در واقع اعتبار کنوانسیون جهانی حقوق کودک را خدشه دار نمود، زیرا هیچکدام از بندهای این کنوانسیون را مبنی بر در نظر گرفتن حقوق کودک را رعایت نکرده و  نمی کنند. از همان آغاز پیوستن تا کنون این نهاد بین المللی مکررآ در رابطه با نقض قوانین حمایت از حقوق کودکان، زندانی کردن آنها، شکنجه، به شلاق بستن آنان در ملأ عام و اعدام آنها، به رژیم اسلامی اعتراض کرده است. اما گوش مسئولین رژیم به این تذکر ها بدهکار نبوده و نیست. آنها به پیروی از قوانین ارتجاعی _ مذهبی خود که درست نقطه مقابل مطالبات مندرج در کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل است، عمل کرده اند.
هر چند راه حل نهایی و خاتمه دادن به مشقات ناشی از نظام سرمایه داری در ایران و در شرایط کنونی در گرو به زیر کشیدن رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، و جایگزین کردن آن با نظامی است که پایه های واقعی آن بر آزادی، برابری و عدالت اجتماعی استوار باشد، اما از هم اکنون این کودکان که برای سیر کردن شکم خود و خانواده هایشان به خیابانها و بازارهای کار روی آورده اند، باید با نگرشی به دور از نگرش و برخورد ضدانسانی جمهوری اسلامی به آنان رفتار کرد. آنها منحرف و بذهکار نیستند. اما اگر به حال خود در جامعه ی فاسدی که ساخته و پرداخته رژیم اسلامی است رها شوند، با توجه به وضعیت سنی و سایر ویژگی های دیگر زندگی دوران کودکی آنها، یقینآ در معرض خطراتی جدی قرار خواهند گرفت، که در نهایت برای خود، خانواده و جامعه ای که در آن زندگی میکنند به منشأ معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی تبدیل خواهند شد.
بنابر این، وظیفه ی همه انسانهای مبارز، آزادیخواه و انساندوست است، که به هر طریق ممکن راه حل های عملی را برای کاهش فشار های جسمی و روحی بر این کودکان بیابند، تا بار دیگر به مدارس خود بر گردند و همراه با هم سن و سال های خود، هم بازی شوند و ارمغانی از شادی و امید را به جامعه و خانواده های خود برگردانند. در این پروسه مهم و سرنوشت ساز نقش معلمان، همیاری و همکاری والدین این کودکان سازمانها و نهادهای مدافع واقعی حقوق کودکان، و زنان آزادیخواه و برابری طلب از جایگاه مهمی بر خوردار است.
دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۰