ما به کدام جهان تعلق داریم؟

ایرج فرزاد

روز دوم ژوئن ۲۰۰۷ دهمین سالگرد مرگ دلخراش دیانا، "همسر" سابق پرنس چارلز بود.
و همه میدانند که دیانا، قبل از مرگ، سالها بود که دل به عشق معشوق مصری خود بسته بود. او در "تصادف" ده سال قبل همراه با دیانا کشته شد. بعدها گفتند که این تصادف، صرفا صحنه ساخته شده ای بود برای قتلی که دربار ملکه الیزابت طراحی آنرا نقشه ریزی و به دقت یک توطئه پلیسی اجرا کرده بود. درستی یا نادرستی این روایت را آینده روشن خواهد کرد.

اما در سالروز دهمین سالروز مرگ دیانا، گرچه از "معشوق" او اسمی برده نشد، و پرنس چارلز و ملکه انگلیس هم شرکت نداشتند، یک کنسرت عظیم در استادیوم ویمبلی لندن برگزار و بطور مستقیم در دسترس میلیونها مردم جهان قرار داده شد.  جالب بود از چند نظر:
پسران دیانا،  ویلیام و هاری، در کنسرت نه تنها شرکت کردند که هر دو سخنرانی هم ایراد کردند. آیا به نظر جالب و قابل تعمق نمی آید؟ پسران مادری که به شوهر بسیار ثروتمند و شاهزاده خانواده سلطنتی "خیانت" کرده است و با "معشوق" خود دنبال "عشق" خود بوده است، در ملا عام و در حضور صدها هزار نفر بطور مستقیم و چشم در چشم، و رو به و میلیونها نفر دیگر که پخش مستقیم این کنسرت را دیدند، از مادر "خیانتکار" خود با احترامی زایدالوصف یاد کردند. خیلی ها را به گریه انداختند. تناقض و تقابل این دنیا با دنیای شرق و فرهنگ اسلامی، گاه باور نکردنی است. در این کنسرت به ترانه های کسی مثل "التون جان" که خودش علنا اعلام کرده است همجنس گرا است، گوش دادند و صدها هزار نفر  ضمن زمزمه ترانه با او، رقصیدند.
برای دیدن بخشهائی از این کنسرت میتوانید به این لینک مراجعه کنید:

http://www.vh1.com/vspot/player.jhtml?name=special

و در این دنیا، در دورانی که بشر بویژه در غرب عادت کرده است که نسبت به تمایلات جنسی انسانها کور باشد، در گوشه ای دیگر، در ایران و در افغانستان طالبان و در پاکستان و عراق و کردستان عراق، انسانها بخاطر تعلقات و تمایلات جنسی شان، سنگسار میشوند و در ملا ، اغلب توسط بستگان خود، اعدام میشوند. نمونه به دار آویختن دو جوان "هم جنس گرا" در یکی دو سال قبل در مشهد در ملا عام، و قتل جنایتکارانه دعا در کردستان عراق بخاطر خیانت به قومیت و ملیت و مذهب و آئین نیاکان،  فقط گوشه ای از این تناقض بین فرهنگ و سنت شرق و غرب را نشان میدهد.
 
اما مساله تنها و فقط محدود به عواقب پرتاب شدن کثیف ترین گرایشهای ارتجاعی و اسلامی به قدرت سیاسی نیست. مدافعین فرهنگ و سنن شرقی و اسلامی، کسانی چون آل احمد و شریعتی، در جائی مثل ایران، بت و الگوی الیت روشنفکران "نوگرای" اسلامی و مدل نویسندگان و شغرا و رمان نویسان "ملی" هم بوده اند. کسانی که منشا "قرائت"  انقلابی و حتی شبه سوسیالیستی از قرآن و آیات قرآن و بانی راه انداختن جنگ چریکی برای حفظ "میهن" از تعرض غرب و فرهنگ "زن کاباره ای" غرب به سنن اسلام راستین بوده اند و بسیاری را هم به مسیبر "شهادت" رسانده اند.

وقتی به کنسرت یادبود دهمین سال مرگ دیانا نگاه میکنید، وقتی پسران او را پشت میکروفن میبینید که در رسای مادرشان حرف میزنند، مادری که در فرهنگ شرقی و اسلامی، به هر خیانت و جنایتی جز انسان بودن متهم است و جایش چاله مرگ به جرم "زنای محصنه" است، و وقتی میبینید که یکی از مجریان برنامه، یک خواننده مشهور پاپ، التون جان، هم جنس گراست، که گلو و حنجره اش در فرهنگ و سنت و حکومت اسلام و شرق به جای خواندن ترانه candle in the wind باید با خفقان و مرگ بر بالای دار، برای همیشه ساکت شود، برای هزاران نفر میخواند و آنها هم غرق در شوق و لذت میرقصند و با او دم میگیرند، از یک تناقض مرگبارتر در شگفت میمانید.

به راستی ما، مردمی که تصادف تاریخ ما را به عنوان مسلمان و شرقی و عقب افتاده و غیر صنعتی و "جهان سومی" و دارای فرهنگ و میراث باستان "خودمان"، همواره به عنوان قربانی دیکتاتوری و شکنجه و سرکوب و عقب ماندگی و توقعات پائین، ثبت کرده است به کجا تعلق داریم؟ و واقعا این جهان ما، این جهان انسانیت ما که درست در برابر چشمانمان، تناقض کشنده دو دنیای متفاوت و جدا را در برابرمان گرفته است، کی و چگونه به هویت واحد و برابر انسانی خود باز خواهد گشت؟ این دنیائی که نیمی را به اسلامیون و زن ستیزها و  پایمال کنندگان حقوق کودک و مداخله کنندگان در علائق جنسی و عشقی انسانها واگذار کرده است، و شمشیر و چوبه دار و جوخه های انتحاری  را به آنها سپرده است که هر جنایتی را که میخواهند بر سر شهروندان بیاورند، کی و چه وقت به هویت برابر و جهانشمول خود دست خواهد یافت؟ کی و چه وقت جهالت و جنایت به عنوان اصالت و عفت و حرمت میراثهای نیاکان از زندگی ما رخت بر می بندد و مدنیت و  کور بودن در برابر تمایلات شخصی و عاطفی و عشقی، از انحصار ساخته و پرداخته صنعت جامعه بورژوائی و سیستم "نسبیت فرهنگی" خارج میشود؟  کی و چه وقت به عالی ترین تجلی عواطف انسانی دیگر مهر ناسیونالیسم و اروپا محوری دولتهای غربی نخواهد خورد و بشر با هویت عریان و انسانی، این مرزهای خرافی را در هم خواهد کوبید؟

آنچه را که در ویمبلی لندن و در کنسرت دهمین سال مرگ دیانا دیدیم، کور بودن جامعه در برابر تعلقات و علائق جنسی شهروندان و عبور از باورهای ارتجاعی و  دورانهای سپری شده تاریخ بشر، و پرت کردن میراثهای سنتی و حکومتی فرهنگ اعصار بربریت بشر به آشغالدان تاریخ، سر نخ و خط راهنمای روشنی است. فرهنگ و سنن مدرن غرب، فرهنگ شهرهای بزرگ و شهروندان پرورده در زندگی و تولید پرولتاریای مدرن و صنعتی و پیشرفته، و رشد و شکوفائی استعددادهای فردی و جمعی بشر در هنر و موسیقی و تعالی جسمی و فکری و روحی انسانها، مسیر بشریت را به سمت پیشرفت و تکاندن اذهان از خرافات و جهالت قرون هموار کرده است.

دنیای ما
واقعا به عرض اندام طبقه ای که در دل پیشرفتهای اقتصادی و فرهنگی و هنری جهان اعلام موجودیت کرده است، نیاز مبرمی دارد. بشر برای خلاصی از جهالت و ارتجاع شرقی و اسلامی و حکومتهای آن، و مصادره پیشرفتهای خود توسط ناسیونالیسم اروپا محور، چشم انتظار خیزش پرولتاریای صنعتی جهان امروز، برای سوسیالیسم و فرهنگ مدرن و واحد بشری است. 

۳ ژوئن ۲۰۰۷

Iraj.farzad@gmail.com
Iraj_farzad@yahoo.com
www.iraj-farzad.com
http://iraj-f.blogfa.com