حقیقت پیش من است و بس!؟

بهرام رحمانی
ایرج فرزاد، مطلبی تحت عنوان «سخنانتان ضد حقیقت است برادر من! (در حاشیه ارزیابی ابراهیم علیزاده از حزب کمونیست ایران)»، را در تاریخ ۲۳ ژوئن ۲۰۰۷، منتشر کرده است. وی در این نوشته، به عنوان وارث تام اختیار منصور حکمت ظاهر شده است. طوری یک طرفه به قاضی رفته و سرمست هم برگشته که به نوعی مدعی است: حقیقت پیش من است و بس!؟

واقعا اگر امروز زنده یاد منصور حکمت زنده بود و می دید وارثان او به چندین حزب و یا «شخصیت» هایی مثل ایرج پراکنده شده اند و در رقابت با همدیگر که کدام شان منصور را نمانیدگی می کنند مسابقه گذاشته اند، چه می گفت؟! از سوی دیگر می دید که رویای ساختن حزب «تک بنی» و «یک دست»، چه قدر ذهنی و افسانه ای بیش نبوده است. طرفداران منصور حکمت، از او یک «بت» درست کرده اند و به پرستش آن مشغولند. چنین نگرشی تا آن جا که به مبارزه سوسیالیستی کارگری مربوط است باید عمیقا نقد قرار گیرد. جنبش کارگری کمونیستی این نوع نگرش ها را بر نمی تابد. زیرا به مبارزه و اتحاد و همبستگی طبقاتی با اتکا به روابط و مناسبات شورایی لطمه می زند. حتی به مارکس و انگلس، این بنیان گذاران سوسیالیسم علمی نیز سیمای پیامبرگونه و مذهب گونه دادن کار خطایی است. انسان ها سازندگان تاریخ خویشند و هر جریان و انسان درگیر در فعالیت سیاسی و اجتماعی نقاط ضغف و قوت خود را دارد، بنابراین، نباید به «کیش شخصیت» میدان داد.
کیش شخصیت سازمانی ناشی از کیش شخصیت فردی است و همدیگر را تکمیل می کنند. خودمحوری و نفی دیگران و عدم تحمل منتقد و مخالفت از ویژگی های کیش شخصیت است. شخصیت سازمانی و شخصیت فردی هر دو نقاط مشترکی دارند یکی در حوزه فردیت و دیگری در ابعاد بزرگ تر در حوزه های سیاسی و اجتماعی. دارنده چنین کاراکتری فرهنگی را به وجود می آورد که حتی طرفدارانش نیز به نفد و ارزیابی واقعی تن نمی دهند و همواره از موضع بالا و با پرخاشگری و شعارگونه به منتقدین و مخالفین خود برخورد می کنند تا به زعم خود آن ها را مرعوب سازند و درست و نادرست و گاه و بی گاه در هر شرایطی در مقابل هر کسی برای «رهبر» سینه چاک می کنند. و این هم یک بیماری سیاسی و فرهنگی و اجتماعی است که هر کس دچار آن شود بهبودی اش چندان سهل نخواهد بود.
منصور حکمت، همانند هر چهره شناخته شده سیاسی، بخش اعظم عمر خود را صرف مبارزه سیاسی – طبقاتی کرد. دورانی نظریات او ریشه در مبارزه طبقاتی سوسیالیستی چون مباحثی پیرامون حزب و طبقه، طبقه و رهبران عملی، سازمان دهی کارگری، حکومت کارگری و غیره داشت. اما زمانی دیگر حزب و جامعه، حزب و شخصیت ها، سناریو سیاه و سفید، حکومت حزبی و غیره را پیش کشید که چرخش به سوی طبقات دیگر داشت. در یک کلام هر انسان فعال در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مبارزه پیگیر و متشکل بی شک نقاط قوت و ضعف خود را نیز به نمایش می گذارد. از این رو منصور حکمت و هر فعال سیاسی را باید با کلیه موازین و نقاط ضعف و قوت آن مورد نقد و بررسی قرار داد. به بیان دیگر نه او را به عرش اعلا برد و نه بر زمین اش کوبید.
رفیق عزیز من ایرج فرزاد، با یک چرخش قلم مبارزه جمعی را نادیده می گیرد و طوری وانمود می کند که غیر از منصور حکمت کسی سیاست و تئوری و غیره سرش نمی شد؟! آیا واقعا چنین است؟ آیا چنین موضعی کم بها دادن به مبارزه انسان ها نیست؟
یکی از چرخش های مهم و استراتژیک منصور حکمت در رابطه با نقد و بررسی «مارکسیسم و مسئله شوروی» بوده است. حزب کمونیست ایران، در مباحث مارکسیسم و مسئله شوروی، در نقد و بررسی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی، به این جمع بندی رسید که اساسا یکی از ضعف های مهم بلشویک ها عدم تجربه کافی آن ها در زمینه سازمان دهی اقتصادی سوسیالیستی از یک سو و تحکیم موقعیت حزب در حاکمیت و کنار زدن نقش شوراهای کارگری در دولت شوراها بود. برنامه اقتصادی «نپ» که لنین آن را به عنوان یک آلترناتیو پنج ساله برای برون رفت از بن بست اقتصادی مطرح کرد در عین حال آن را اقتصاد بورژوایی نامید. اما پس از مرگ لنین و به ویژه در سال های ۱۹۲۸، رهبری وقت حزب بلشویک این اقتصاد را که اقتصاد سرمایه داری دولتی بود اقتصاد سوسیالیستی نامید و شوراهای کارگری را از حاکمیت دور کرد و حتی تصفیه گرایشات دیگر در درون حزب نیز صورت گرفت. در واقع انقلاب عظیم کارگری سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷، موفق به دگرگون کردن روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی نشد، راه شکست را طی کرد. سرانجام قدرت آهنین حزبی را برقرار کرد و طبقه کارگر در حاکمیت هفتاد ساله این حزب، هم چنان مزدبگیر باقی ماند. جمع بندی حزب کمونیست، از تجربه شوروی این بود که اگر انقلاب دیگری در ایران رخ دهد ما از این تجربه استفاده کنیم و واقعا برای تحقق «آزادی، برابری، حکومت کارگری» مبارزه کنیم. یعنی حکومت به معنای واقعی حکومت کارگری باشد نه حکومت حزبی به جای طبقه کارگر. مباحث مارکسیسم و مسئله شوروی، یکی از مهم ترین مباحث حزب کمونیست ایران، آن هم در دوره ای که هنوز حکومت شوروی در قدرت بود و طرفداران زیادی هم داشت. خود منصور در این مباحث پیشگام بود. در حالی که حدود یک دهه بعد خود منصورحکمت در کنگره دوم حزب کمونیست کارگری، این بحث را بدون هیچ پیش زمینه ای پیش کشید که بسیاری از نمایندگان کنگره حیرت زده شدند. منصورحکمت در مقدمه بحث خود گفت که این بحث قبل از هر کس با نقد و اعتراض چپ ها روبرو خواهد شد. وی گفت به دلیل این که در حال حاضر طبقه کارگر ایران آمادگی لازم برای کسب قدرت سیاسی را ندارد، حزب قدرت را بگیرد و بعدا طبقه هم از حزب حمایت می کند. حالا حزب کمونیست کارگری چگونه قدرت را می گیرد بحث دیگری است. اما بحث اساسا بر سر افق و چشم اندازهایی است که این حزب در مقابل خود قرار داده است. پس از آن یک شیفت تازه ای در حزب کمونیست کارگری آغاز شد. همچنین به دنبال مباحث این کنگره حدود ۱۵۰ نفر از اعضا و کادرها از حزب کمونیست کارگر