شباهنگ راد
در تاریخ ۲۳ جون ۲۰۰۷، در رد نوشتهی «طبقهی کارگر نیازمندِ حمایت سیاسی – عملیست» مقالهای بنام «کامران مزین» به چاپ رسیده است تحت عنوان "پیشکسوت چپ و جوانان نافرمان چپ". البته «کامران مزین» در این نوشته سعی نموده است تا با پرتاب احکام بناحق و غیر اثباتی گردوخاک بپا کند و از فهم واقعی مسئله بدر آید. بر همین اساس وی قبل از وارد شدن به موضوعات مطروحه، نویسندهی مقاله «طبقهی کارگر نیازمند …»، را به تودهایها، اکثریتیها و حایشه نویسی که از درون دوّم خردادیها سر در آورده است، تشبیه و وصل مینماید؛ بدون اینکه بخواهد مسئولانه و متعهدانه این همسویهای سیاسی – نظری را برای عموم برشمارد.
میدانیم که کار بست چنین متد، روش و رفتاری در درون جنبش چپ، امر عجیب و غریبی نیست و اساساً حامیان چنین تفکر و منشی علیرغم سر و صداها و ادعاهایشان با آموزههای اولیهی مارکسیست – لنینیستها فاصلههای بسیار زیادی دارند و قلم را نه بر اساس روشن نمودن حقایق بل بمنظور گره زدن هر چه بیشتر معضلات و مشکلات به چرخش در میآورند. علاوه بر آن اینکه «کامران مزین» بمنظور توجهی راهاندازان کمپینهای مالی در درون دانشگاهها نسبت به خود، حاضر است حقایق را زیر پا بگذارد و آشکارا به تحریف نقطه نظرات مخالفین خود بپردازد. بههرحال از آنجا که مقصود اصلی نوشتهی کنونی بر آن نیست تا به شیوههای رایج و تخریب کننده در درون جنبشهای انقلابی متمرکز شود؛ بنابراین سعی خواهد شد تا بدور از فضای آلوده و ناسالم مبارزهی ایدئولوژیک در درون جنبش، از میان موضوعات طرح شده، به سه مورد از موارد انتقادی «کامران مزین» پرداخته شود تا درکها با روشنی هر چه بیشتر مورد قضاوت قرار گیرد.
۱٫ دانشجو و طبقه کارگر
به قسمتی از نوشتهی "طبقهی کارگر نیازمند حمایت سیاسی – عملیست" ایراد گرفته شده است که چرا به این موضوع اشاره نموده است که جنبش دانشجوئی جزئی از طبقهی کارگر نیست و این دو را به هم نمیچسباند!! دلیل «کامران مزین» بر آن است، چنانچه "یک دانشجو و یک کارگر میتوانند شعارهای آزادی و برابری در کنار هم سر بدهند. اینجا اگر چپی بیاید و بگوید نه این دو تفاوت دارند مطئمن باشید او یک خرده بورژوازی است".
یقیناً تعریف مارکسیست – لنینیستها از طبقه، بر خلاف نظر «کامران مزین» میباشد. در بند دوّم اصول کمونیسم در تعریف طبقهی کارگر آمده است که: "پرولتاریا طبقهای است از جامعه که هزینه زندگانی خود را منحصراً از فروش نیروی کار خود بدست میآورد نه از منافع یک سرمایه، یعنی آن طبقهای که خوشی و درد، زندگی و مرگ و تمامی حیات افراد آن مربوط میباشد به وجود کار، تغییرات فصول خوب و بد معاملات، و نه نوسانات رقابت افسار گسیختهی سرمایهداران.
بطور خلاصه پرولتاریا (یا طبقه پرولترها) همان طبقه رنجبر امروزی است".
و یا "لنین" در تعریف جامعای توضیح میدهد که: « طبقات به گروههای بزرگی از افراد اطلاق میگردد که بر حسب جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین، بر حسب مناسبات خود با وسائل تولید (که اغلب در قوانین تثبیت و تسجیل شده است)، بر حسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابر این بر حسب طرق دریافت و میزان آن سهمی از ثروت اجتماعی که در اختیار دارند، از یکدیگر متمایزند. طبقات آن چنان گروههایی از افراد هستند که گروهی از آنها میتواند به علت تمایزی که میان جای آنها در شیوه معین اقتصاد اجتماعی وجود دارد، کار گروه دیگر را به تصاحب خود در آورند».
بنابراین، مقام و توضیح طبقات از منظر بزرگان مارکسیست نه در حیطهی ذهن بل در مجموعه روابط و تولیدات اجتماعی تعربف میگردد و هر یک از این طبقات بسته به میزان و جایگاهشان در مناسبات موجود از حقوق و سهم متفاوتی برخوردار میگردند. با این تعاریف، طبقهی کارگر در دنیای امروزی به کسانی اطلاق میشود که با فروش نیروی کار، بر زندگانی خویش سر و سامان میبخشند. بر مبنای چنین درکیستکه ایدئولوژی و جنبش طبقهی کارگر، به عنوان ایدئولوژی و جنبش خالص تلقی گشته که با منافعی دیگر اقشار و طبقات انقلابی بطور عموم و تاریخاً در تضاد قرار میگیرد. طبقهی کارگر اگر چه در پروسهای از مبارزه علیهی سرمایه از منافعی مشترکی با دیگر اقشار ستمدیده برخوردار میباشد؛ امّا ماهیتاً و خصلتاً با همهی اقشار و صنوفی که مالکیت خصوصی را بر مالکیت اجتماعی محترم میشمارند، سر ستیز دارد. این تقسیمبندیها و تضاد منافع را، تحت هیچ شرایطی نمیتوان در هم ریخت و به تبع از آن به این استناج نادرست دست یافت که هر کسی همگام با طبقهی کارگر، شعاری همچون آزادی و برابری سر میدهد، به جزئی از آنان به حساب خواهد آمد. چنانچه در این میان افرادی یافت شوند و تاکید ورزند که جنبش دانشجوئی بنابه طبیعتشان از زمره جنبشهای دمکراتیک محسوب میگردند، از جانب «کامران مزین» به عنوان خرده بورژواهائی تلقی گشته که از درک واقعیات طبقاتی عاجزاند!!!
حتماً «کامران مزین» بر این باور استکه صحنهی ایران، صحنهی ستیز و جدال طبقاتیست و هر یک از این طبقات و اقشار در روابط و مناسبات موجود، نقش متفاوتی را در چرخههای اقتصادی جامعه ایفاء مینمایند. روشن استکه دانشجویان در این میان به عنوان مبشرین نشر و آگاهی در درون جامعه از نقش بس مهم و پر اهمیتی برخوردار میباشند که بطور عام، منعکس کنندهی منافعی گروههای متفاوت جوامعای هستند که در روابط و مناسبات اجتماعی موجود در حال نبردند. دانشجو بطور عموم و بنابه گفتهی لنین "از جهانبینی معین و واحدی پیروی نمینماید"؛ چرا که دانشگاهها تجمع گرد هم آمدن فرزندان اقشار و طبقات متفاوتیست که هر یک بنابه منافع و مصالحی طبقاتیشان، در مدت معینی، همزمان با فراگیری علم و دانش، نوع فعالیتهای سیاسی خود را به له و یا علیهی نظام سازمان میدهند. بنابراین بر هر عنصر کمونیست و دانشجوی چپگراست تا بمنظور شناخت دقیقتر دانشجویان از حیطهی بحث عمومی خارج گردد و گروه بندی
های سیاسی – طبقاتی در درون دانشگاهها را بروشنی مجزا نماید و از استناجات ناصحیح فاصله گیرد.
میتوان نگاهی به تجارب تاریخی ایران در این زمینه انداخت تا توضیح واقعیات کمی مملوستر گردد. در دوران هرج و مرج و قیام – تا سال ۶۰ – ما شاهد رشدیابی تشکلهای دانشجوئی در میادین دانشگاهها تحت عناوینی همچون پیشگام، پیشتاز، جنبش دانشجوئی و دانشآموزی ۱۹ بهمن و غیره بودیم که هر یک از این تشکلهای دانشجوئی در ارتباطی ارگانیک و تنگاتنگ با سازمانهای معین سیاسی در درون دانشگاهها مشغول فعالیت بودند که متأسفانه امروزه ما شاهد آندسته از فعالیتهای سازمانیافته و مرتبط با سازمان سیاسی نمیباشیم. بطور قطع تا مادامیکه چنین حلقههایی از مبارزه به هم متصل و قوام نیابد و تجلی خود را در حول و حوش سیاست و برنامهی روشن و هدفمندی بنمایش نگذارد؛ مبارزات دانشجوئی همچنان در حیطهی مبارزات عام اعتراضی باقی خواهد ماند و سمتوسوی اصلی خود را باز نخواهد یافت. بیدلیل نیست که مدتهاست مبارزات دانشجوئی در ایران، به مبارزهی خودبخودی و بدون ارتباط و هدایت سازمانی نیروهای انقلابی و کمونیست تبدیل گشته است.
واقعیت این استکه جنبش دانشجوئی در درون انسجام ندارد. مشتاق ارتباط میباشد؛ امّا قادر به برقراری آن نیست. هر کس ساز خود را مینوازد. بطور عموم در مبارزهی سیاسی علیهی نظام حاکم فعال است؛ امّا از بنیانهای قوی و تغذیه تئوریک، انسجام و تماس سازمانی بدور میباشد. به حمایتِ پراکنده از این قشر و یا آن طبقه بر میخیزد؛ امّا بیبرنامه و بینام و نشان است. سیال است و از نظر استراتژیک با منافعی طبقهی کارگر همسو نیست. بر همین اساس استکه نمیتوان این بخش از روشنفکران جامعه را به جزئی از طبقهی کارگر به حساب آورد. بر خلاف نظر «کامران مزین» چون همگام با کارگران شعار آزادی و برابری سر میدهد، پس میبایست آنانرا به طبقهی کارگر وصل نمود، چیزی جز نگاه نا دقیق، غیر مسئولانه و مخدوش نمودن صفوف طبقات و اقشار انقلابی نمیباشد.
در این میان چنانچه بخواهیم با این استدلال «کامران مزین» به پیش رویم و با این پیشفرض حرکت نمائیم که هر کسی، شعار آزادی و برابری سر میدهد را به طبقهی کارگر به چسبانیم؛ سئوال این استکه چرا امروزه جریانات و احزاب متفاوتی همچون "حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست"، "حرب اتحاد فراکسیون کارگری" و دهها سازمان و نیرو در داخل و خارج از کشور، پرچم این شعار را در تظاهراتها و کمپینها به اهتزاز در میآورند؛ از زمره مدافعین طبقهی کارگر و به جزئی از این طبقه به حساب نمیآیند؟ چرا این احزاب و سازمانها از جانب «کامران مزین» و "حزب"اش، به عنوان تودهایها، اکثریتیها و "دوّم خردادی"ها، و کسانیکه از انقلاب و پرولتاریا رانده شدهاند، مورد ناسزا و فحاشی قرار میگیرند؟ براستی این تفاوتها بزعم وی در کجاهاست؟!!
"کامران مزین"! کمونیستها در مبارزهی سیاسی صرفاً با طرح شعار مشترک و همنوع، به قضاوت این و یا آن نمیشینند، بلکه بر ماهیت و محتوای برنامه و سیاستهای آنان سر و کار دارند. حتماً آشنا هستید و یا بگوشتان خورده است که دهها نیرو و سازمانهای وابسته به نظامهای امپریالیستی در تضادهای درونیشان خواهان سرنگونی سران حکومتاند. در منطق نیروی مدافعی منافعی کارگران، چون آنان همزمان با طبقهی تا به آخر انقلابی شعار واحدی را سر میدهند، به جزئی از آنان به حساب نمیآیند. عنصر سیاسیای که از درک و ارائهی تفاوتهای طبقاتی، توضیح جایگاهِ روشنفکران در امر مبارزه، بر نقش نمایندگان سیاسی طبقات انقلابی و وظایف پیشاهنگ غافل بماند به نتایج غیرمارکسیستیای دست خواهد یافت و در جادهای در رفت و آمد خواهد بود، که بیانتهاست.
البته که مدافعین چنین گرایشاتی، صفوف طبقات انقلابی را مخدوش مینمایند و تحت لوای اشاعهی ایدئولوژِی مارکسیسم – لنینیسم، مفاهیم علمی را از بنیان تهی میسازنند. بیهوده نیست که لنین در برابر تفکرات اغتشاش گونهی افرادی همچون «کامران مزین» میگوید:
"استفاده از اصطلاحاتی نظیر طبقه روشنفکر، طبقه کارمندان، طبقه زنان، طبقه فخار و نظایر این ها که در جراید به آن برخورد می کنیم صحیح نیست زیرا هر یک از این دستجات و گروه ها قشر یا صنف یا گروه صنفی یا جنسی معینی را نشان می دهند و مخلوط کردن آن ها با طبقه که دارای مفهوم دقیق علمی است نه تنها اشتباه است بلکه در عمل کار را به نفی تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی می کشاند. واضح است که بسیاری از این گروه ها و اقشار، که از نظر صنفی و سنی و جنسی و غیره می توانند منافع مشترکی داشته باشند شامل افراد وابسته به طبقات کاملاً مشخص و متضاد اجتماعی هستند".
۲٫ مبارزهی عملی و افشاگرایانه
در آن نوشته طرح نمودهام هنگامیکه یک جریان، سازمان، حزب، تشکل و یا عناصری با بررسی و ارزیابی از گذشته به این جمعبند دست یافتهاند و میخواهند تا از روشهای تکراری و بیسرانجام فاصله گیرند و حرکت تازهای از مبارزه را در مقابل خود قرار دهند، میبایست بر ماهیت، مضمون و خصلت آن فعالیت جدید، آگاه گردند. به عبارتی تاکید نمودهام که پرش "جنبش دانشجوئی" از فاز شعاری و پلاکارت نویسی، به فاز بالندهتر فعالیت، بسیار با ارزش است، ا
مّا مستلزم آن میباشد تا چشماندازهای تحرکات تأثیرگذار را بروشنی به تصویر در آورد. اشارهام بر آن بود که بر عنصر مبارز و جریان متعهد به راه انقلاب است تا روز به روز اشکال مبارزاتی موثرتری را در مقابل خود قرار دهد و از یکسو جنبشهای اعتراضی را رادیکالیزهتر نماید و از سوی دیگر بر دامنهی تعرضات رژیم بکاهد. مهمتر از آن بر این عقیدهام که این نوع کارها، با ارزش و قابل تقدیر است؛ امّا بالنده و تعالی نیست و خطری برای رژیم جمهوری اسلامی ببار نخواهد آورد؛ جنبش دانشجوئی مستقل و کمونیست باید و میبایست خود آغازگر و میداندار مبارزاتِ کارگران و زحمتکشان در میادین متفاوت علیهی زورمداران حاکم باشد.
چنانچه بخواهیم منصفانه و بیغرضانه و با نگاهی نقادانه به موضوع کمپین مالی براه افتاده شدهی – توأم با پخش بروشوها -، بپردازیم، به این حقایق دست خواهیم یافت که انجام چنین حرکاتی، ماهیتاً در حیطهی فعالیتهای خیرخواهانه قابل توضیحست و بدون کوچکترین شک و شبههای دردی از دردهای بیشمار سیاسی – اقتصادی طبقهی کارگر را درمان نخواهد نمود. استدلالها بر آن استکه در بروشورها به اوضاع بد معیشتی کار و زندگانی کارگران اشاره شده است؛ سئوال این است مگر جامعه بر این موضوع نا آشناست و نمیداند که زندگی کارگران بسیار اسفبار میباشد و نان شب ندارند و کارفرمایان و صاحبان تولیدی از باز پرداخت حقوقهای ناچیزشان سر باز میزنند؟ مگر کارگران تا کنون در مقابل سیاستهای اجحافگرایانه و اخراجسازیهای بیرویهی سرمایهداران دست به اعتراض و اعتصاب نزدهاند و ابزار و آلات درون کارخانهها را درب و داغان ننمودهاند؟ به جرات میتوان گفت که در این مدت بخشهایی از طبقهی کارگر بمنظور بازستانی حقوق پایمال شدهیشان به اعمال بسیار تعرضیتر و بالندهتری دست زدهاند که متأسفانه منحیثالمجموع جنبش روشنفکری ایران، از انجام آنها غافل ماند. موضوع آن استکه اگر نیروی مدعی پیشروی طبقهی کارگر – که خود را جزئی از آن طبقه میداند -، قصد دارد تا از روشهای افشاگرایانه دوری جوید و دریچهی تازهای، در مبارزات کارگری – تودهای بگشاید، باید بر خلاف نظر «کامران مزین» از حرکتهای "بیخطر" فاصله گیرد و فعالیتهای دقیقتر، سنجیدهتر و تعرضیتری را علیهی سران حکومت، سازمان دهد و امر مبارزهی آشکار و پنهان سیاسی را با ظرافت و کادرانی تمام به پیش ببرد. سازماندهی و تحرکتهایی که، دشمنان کارگران و زحمتکشان قادر نگردند تا با خیالی آسوده و آنهم در میان چشمان حیرت زدهی انبوهی از همنوعان و همکلاسیهایشان، کمونیستها و مخالفین را دستگیر و به میدانهای شکنجه روانه سازند. زمان آن فرا رسیده است تا جنبش دانشجوئی خواهان ارتباط با طبقه، شکل، فرم و قالبهای سیاسی معین خود را بمنظور مساعد نمودن هر چه بیشتر مبارزات طبقات انقلابی علیهی ارگانهای سرکوبگر نظام و آنهم بدور از هیاهوهای سیاسی انتخاب و بدان عمل نماید. وظیفهی مدعی پیشرو و مارکسیستِ خواهان تغییر بنیادی نظام، در چنین چارچوبهای قابل تبیین میباشد.
تجربه نشان داده استکه دشمن کارگران از چنین کمپینهایی واهمهای ندارد و میداند که مانعی اجراء و تحقق سیاستهای سرکوبگرایانهاش نخواهد گردید. حقیقتاً که انتخاب این نوع کارهای "عملی" قادر به تکان دادن زندگی کارگران و در هم ریختن رژیم وابسته به امپریالیسم نمیباشد. اشاره نمودهام که نمیتوان در برابر زور سازمانیافتهی رژیم با راهاندازی صندوقهای کمک مالی به مقابله برخاست و بر این باور بود که تنها راه و فاز عملی و کارساز میباشد. این راه، راه بسیج نیست. راه پیوند با طبقهی کارگر نیست. راه دستیبابی به حق و حقوق پایمال شدهی کارگران از جانب سرمایهداران و کارفرمایان نیست. راه مقابله با توطئههای رژیم جمهوری اسلامی نیست و با این راه نمیتوان سرکوب و بگیر و به بندهای رژیم را پس زد. دشمن مسلح است و به یاری و پشتیبانی سلاح به هر محیط، صنف و میدانی که خود صلاح میداند یورَش میبرد. پلیس سیاسی در همه جا رسوخ و اوضاع را تحت کنترل خود در آورده است و تا کنون از کُشتهها، پشتهها ساخته است و بر سرکوب اعتراضات کارگری، تودهای و دانشجوئی اصرار دارد. بر دانشجوی مارکسیست و آگاهترین بخش روشنفکر جامعه است تا در درجهی نخست واقعیات و ماهیت نظام حاکم را بطور دقیق منعکس نماید و در ثانی به توهمات دامن نزند و مبلغ خط بنادرست در جامعه نباشد.
نظر بر آن نیست تا به هر گونه مبارزات و کمپینهای ممکنپذیر در میادین آموزشی پایان بخشید و یا از آنها مبرا جست؛ بلکه میبایست جایگاه و وظایف هر یک از این مبارزات از قبیل صنفی، سیاسی، اجتماعی، روشنفکرانه، پیشروانه و ثمربخش را بدرستی شناخت و بر اساس آنها، نوع کاری و سازماندهی در حول و حوش آنرا سامان بخشید. جنبش اصیل روشنفکری و دانشجوئی با چنین خصیصههایی تعریف میگردد. تاکیدم بر آن استکه تعرض عملی و زور سازمانیافتهی رژیم را نمیتوان با کارهای تا کنونی انجام شده و یا با کمپینهای مالی پاسخ داد. چنانچه این خط و جهت کلی به عنوان متد مبارزاتی مورد توافق واقع گردد، آنوقت قادر خواهیم بود تا بر سر شکلهای مشخص آنها به بحث و جدل بپردازیم.
این آن نکتهای استکه «کامران مزین» کاملاً
با آن مخالف میباشد و بدون درک عمیق به اصل مسئله اعلام مینماید که شباهنگ راد، خود هیچگونه راه مشخصی را نشان نمیدهد، چرا که "منتقد زاده شدهاند و منتقد میمانند". مطئمن نیستم که آیا «کامران مزین»، بر این امر آگاه است که در مبارزهی سیاسی، آغازاً میبایست جهت حرکت و هدف را روشن نمود و سپس بر سر راههای عملی مشخص و کار ساز آن چانه زد. هنگامیکه بر سر تعریف و تبیین شیوههای اصلی و کلی حرکت، اختلافنظر وجود دارد، چگونه میتوان بر روی شکلهای مشخص آن سخن گفت. بیدلیل نبود که "مصطفی صابر" در توصیه به «کامران مزین» – که در پایان نوشته چپ رادیکال و جنگ آمده است -، تاکید میورزد که "من بر یک خط و جهت تاکید کردم به نظرم اساس و تعیین کننده است. اگر روی این خط و جهت توافق باشد پیدا کردن اشکال مشخص عملی کاری ندارد".
با این تفاصیل انگار «کامران مزین» به نصیحت و اندرزهای پدرانهی "مصطفی صابر" توجهای نکرده است – و یا بخش حایشهی مطلب خود را نخوانده است – که بحث بر سر تعیین انتخاب خط کلی تأثیرگذار و تمام کنندهی مبارزه در صفوف روشنفکر جامعه، مدنظر میباشد. بیگمان هنگامیکه شما با نیرو و یا جریانی بر سر تعیین شیوههای کارساز و تمام کنندهی مبارزه سر جنگ داری؛ پرداختن و مجادله بر روی اشکال مشخص بیفایده خواهد بود؛ چرا که یکی بر راه شکننده و پایانی اصرار دارد و دیگری به کار آرام سیاسی دل بسته است.
۳٫ نظام امپریالیستی و جمهوری اسلامی
در قسمت دیگری از آن مقاله تاکید داشتهام که "امروز بیش از هر زمان دیگری نه تنها طبقهی کارگر و خانوداههایشان، بلکه همهی قربانیان نظام امپریالیستی نیازمند حمایت سیاسی – عملی از سوی مدافعین واقعیشان میباشند". روشن گردیده است که طرح این موضوع با مزاج سیاسی «کامران مزین» در تضاد قرار گرفت و بقول خویش در فرصت کوتاه – یکی دو ساعتهای که داشت – قادر نگردید تا به کنه این موضوع دست یابد. وی در این زمینه میگوید "… ما هر چه گشتیم و در هر کتاب و دفتری از چپ خواندیم، نفهمیدیم ربط حکومت جمهوری اسلامی و صندوق کمک به کارگران چه ربطی به امپریالیسم دارد؟ جز اینکه به این نتیجه برسیم که احتمالاً جمهوری اسلامی نیز در اوّلین نظریه من در آوردی امپریالیستی معرفی میشود".
جنبش روشنفکری آگاه میداند که دنیا، دنیای سرمایهداریست و امپریالیستها بر کل جهان سیطرهی کامل دارند و چرخههای اقتصادی هر یک از این کشورها در دستان کثیف آنان به گردش در میآید. به عبارت صحیحتر جهان دو قطبی بعد از فروپاشی کامل به اصطلاح کمونیزم در شوروی به جهان یک قطبی تبدیل گشته است و سرمایهداران جهانخوار بمنظور اندوختن هر چه بیشتر بر سرمایههایشان، زندگی را بر کارگران و زحمتکشان سراسر جهان تیره و تار نمودهاند. هر جا که خود صلاح دانستهاند، یورشی را به بهانههای واهی علیهی محرومترین اقشار جامعه سازمان دادهاند تا حاکمیت و منافعی خویش را ابدیت بخشند. به بهانهی "برقراری نظم نوین جهانی" و "طرح خاورمیانه بزرگ"، بعضاً آرایش و ترکیب سیاسی حکومتهای وابسته بخود را تغییر دادهاند و بدروغ بر طبل برقراری "دموکراسی" و "آزادی" شهروندان میکوبند! در این میان کسان و یا جریاناتی را بر مسند قدرت مینشانند تا منافعی بی چون و چرای آنانرا پاسداری نمایند؛ مهرههای بی اختیاری که وظیفهای جز سرکوب جنبشهای حقطلبانه و تأمین منافعی سرمایهداران جهانی بر عهدهیشان قرار ندارد.
نیازی به مراجعهی فاکتورهای تاریخی دور نیست. به ماهیت و کارکردهای حکومتهایی همچون عراق، افغانستان و رژیم جمهوری اسلامی و همهی کشورهای وابسته نگاهی بیاندازیم، واقف خواهیم گردید که این رژیمها بمنظور تأمین منافعی اربابانشان از هیچ تلاش و کوششی فروگذاری نمیکنند و با تمام قوا مانعی نضج و رشد جنبشهای انقلابی و اعتراضات بحق کارگریاند. بر اساس چنین واقعیاتی آیا میتوان امروزه مبارزه علیهی دولتهای دستنشاندهی عراق، افعانستان، ایران و غیره را جدا از مبارزه با امپریالیسم قلمداد نمود؟ آیا میتوان به این نتایج دست یافت که برنامههای سیاسی – اقتصادی این دولتها در تخالف با منافعی نظامهای امپریالیستی قرار دارد؟ امروزه بر هر احدالناسی روشن گردیده استکه رژیم جمهوری اسلامی توسط ارباباناش بر سر کار گمارده شده است تا سیاستهای ارتجاعی آنانرا بورطهی عمل در آورد؛ آیا تا کنون روشن نگردیده استکه سران حکومت بدون حمایتهای بیشائبهی امپریالیستها یک لحظه قادر به حکومتداری نیستند و در این مدت تمامی هم و غم خود را در جهت بر آورده نمودن خواستههای سیاسی – اقتصادی امپریالیستها در ایران و خاورمیانه نمودهاند و به عنوان مجریان بی چون و چرای سرمایهداران جهانخوار، با شمشیرهای از رو بسته به جان و مال کارگران و زحمتکشان افتادهاند؟
واقعیت این استکه رژیم جمهوری اسلامی از دل توافقات امپریالیستی سر در آورده است و محصول بند و بستهای آنان میباشد و بدون وفاداری به منافعیشان، یک روز بر سر کار نخواهد ماند. بر همین اساس جداسازی رژیم جمهوری اسلامی با نظامهای امپریالیستی به معنای استقلال و هویت بخشیدن به رژیم سراپا جنایتیست که سران آن بدروغ در بلندگوهای تبلیغاتیشان
بمنظور انحراف افکار عمومی هر روزه زمزمه میکنند.
چنانچه «کامران مزین» در بستر چنین واقعیاتی و در دنیای یک قطبی و در شرایط سلطهی کامل سرمایههای جهانی بر تار و پود جوامعای همچون جامعهی ایران، بر این باور است که ماهیت، خصلت و کارکرد سرمایه در ایران در تخالف با سرمایههای بزرگ جهانی قرار دارد و آنرا تافتهای جدا بافته از سرمایههای امپریالیستی قلمداد مینماید، باید این تفاوتها و کارکردهای متضاد را جدا از شعارهای فریبندهی سران حکومت نشان دهد. کنار گذاشتن رژیم جمهوری اسلامی به جزئی ارگانیک از نظامهای امپریالیستی، چیزی جز به انحراف کشاندن مبارزات کارگران و زحمتکشان و حقانیت بخشیدن به مبارزات "ضد امپریالیستی" سران حکومت علیهی بزرگان جهان سرمایهداری نیست. بیهوده نیست که مبلغین چنین گرایشاتی در فکر آنند تا در صورت حملهی احتمالی امریکا به ایران، جانب رژیم را گرفته و در مبارزهی "ضد امپریالیستی"، در صفی واحد و همگام با جانیان بشریت، دستان "متجاوزین" و "شیطان بزرگ" را از سرزمین "موطنی"شان کوتاه نمایند!!!
کارکردهای اقتصادی جامعهی ایران نشان میدهد که این بزرگان جهان سرمایهداری هستند که بر آن حاکماند و بر اساس منافعی خویش آنرا سمتوسو میدهند و نه امثالی همچون احمدینژادها و سرمایهداران "مستقل"!!! رژیم جمهوری اسلامی رژیم وابستهایست که کاملاً در خدمت به منافعی ارباباناش – چه در عرصهی داخلی و چه در عرصهی خارجی – انجام وظیفه مینماید. در بستر چنین ارزیابی و واقعیاتیست که تاکید میگردد مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی جدا از مبارزه با امپریالیسم نیست و همهی استثمار شوندگان از زمره قربانیان نظامهای امپریالیستی تلقی میگردند که حیات و هستیشان توسط رژیم وابسته بدانان به سیه روزی کامل کشانده شده است. روشن گردیده استکه سرمایهها در ایران قائم به ذات نیستند و در ارتباطی تنگاتنگ و ارگانیک با سرمایهداران بزرگ جهانی معنا و مفهوم مییابند و در این اثناء رژیم جمهوری اسلامی به عنوان نمایندهی واقعی سرمایههای امپریالیستی وظیفهای جز حفظ و حراست از منافعی ارباباناش، بر عهده ندارد.
با این تفاصیل بر خلاف ایدههای رایج نمیتوان از یکسو اقتصاد جامعه را وابسته و از سوی دیگر حاکمیت سیاسی را در تخالف با آن مورد ارزیابی قرار داد. به عبارت صحیحتر تفکیک این دو از هم یعنی اقتصاد از سیاست، به معنای پارگی و گسستِ زیر بنا از رو بنا تلقی گشته و در تخالف با آموزشهای مارکسیسم – لنینیسم قرار دارد.
۱ جولای ۲۰۰۷
۱۰ تیر ۱۳۸۶
لنیک مطلب «کامران مزین»
http:dastechapi.blogfa.compost-33.aspx