نظری بر نوشته‏ی "پیشکسوت چپ و جوانان نافرمان چپ"!

شباهنگ راد
در تاریخ ۲۳ جون ۲۰۰۷، در رد نوشته‏ی «طبقه‏ی کارگر نیازمندِ حمایت سیاسی – عملی‏ست» مقاله‏ای بنام «کامران مزین» به چاپ رسیده است تحت عنوان "پیشکسوت چپ و جوانان نافرمان چپ". البته «کامران مزین» در این نوشته سعی نموده است تا با پرتاب احکام بناحق و غیر اثباتی گردوخاک بپا کند و از فهم واقعی مسئله بدر آید. بر همین اساس وی قبل از وارد شدن به موضوعات مطروحه، نویسنده‏ی مقاله «طبقه‏ی کارگر نیازمند …»، را به توده‏ای‏ها، اکثریتی‏‏ها و حایشه نویسی که از درون دوّم خردادی‏ها سر در آورده است، تشبیه و وصل می‏نماید؛ بدون اینکه بخواهد مسئولانه و متعهدانه این همسوی‏های سیاسی – نظری را برای عموم برشمارد.

می‏دانیم ‏که کار بست چنین متد، روش و رفتاری در درون جنبش چپ، امر عجیب و غریبی نیست و اساساً حامیان چنین تفکر و منشی علیرغم سر و صداها و ادعاهای‏شان با آموزه‏های اولیه‏ی مارکسیست – لنینیست‏ها فاصله‏های بسیار زیادی دارند و قلم را نه بر اساس روشن نمودن حقایق بل بمنظور گره زدن هر چه بیشتر معضلات و مشکلات به چرخش در می‏آورند. علاوه بر آن اینکه «کامران مزین» بمنظور توجه‏ی راه‏اندازان کمپین‏های مالی در درون دانشگاه‏ها نسبت به خود، حاضر است حقایق را زیر پا بگذارد و آشکارا به تحریف نقطه نظرات مخالفین خود بپردازد. به‏هرحال از آنجا که مقصود اصلی نوشته‏ی کنونی بر آن نیست تا به شیوه‏های رایج و تخریب کننده در درون جنبش‏های انقلابی متمرکز شود؛ بنابراین سعی خواهد شد تا بدور از فضای آلوده‏ و ناسالم مبارزه‏ی ایدئولوژیک در درون جنبش، از میان موضوعات طرح شده، به سه مورد از موارد انتقادی «کامران مزین» پرداخته شود تا درک‏ها با روشنی هر چه بیشتر مورد قضاوت قرار گیرد.

۱٫ دانشجو و طبقه کارگر
به قسمتی از نوشته‏ی "طبقه‏ی کارگر نیازمند حمایت سیاسی – عملی‏ست" ایراد گرفته شده است که چرا به این موضوع اشاره نموده است که جنبش دانشجوئی جزئی از طبقه‏ی کارگر نیست و این دو را به هم نمی‏چسباند!! دلیل «کامران مزین» بر آن است، چنانچه "یک دانشجو و یک کارگر می‏توانند شعارهای آزادی و برابری در کنار هم سر بدهند. اینجا اگر چپی بیاید و بگوید نه این دو تفاوت دارند مطئمن باشید او یک خرده بورژوازی است".
یقیناً تعریف مارکسیست – لنینیست‏ها از طبقه، بر خلاف نظر «کامران مزین» می‏باشد. در بند دوّم اصول کمونیسم در تعریف طبقه‏ی کارگر آمده است که: "پرولتاریا طبقه‏ای است از جامعه که هزینه زندگانی خود را منحصراً از فروش نیروی کار خود بدست می‏آورد نه از منافع یک سرمایه، یعنی آن طبقه‏ای که خوشی و درد، زندگی و مرگ و تمامی حیات افراد آن مربوط می‏باشد به وجود کار، تغییرات فصول خوب و بد معاملات، و نه نوسانات رقابت افسار گسیخته‏ی سرمایه‏داران.
بطور خلاصه پرولتاریا (یا طبقه پرولترها) همان طبقه رنجبر امروزی است".

و یا "لنین" در تعریف جامع‏ای توضیح می‏دهد که: « طبقات به گروه‏های بزرگی از افراد اطلاق می‏گردد که بر حسب جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین، بر حسب مناسبات خود با وسائل تولید (که اغلب در قوانین تثبیت و تسجیل شده است)، بر حسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابر این بر حسب طرق دریافت و میزان آن سهمی از ثروت اجتماعی که در اختیار دارند، از یکدیگر متمایزند. طبقات آن چنان گروه‏هایی از افراد هستند که گروهی از آن‏ها می‏تواند به علت تمایزی که میان جای آن‏ها در شیوه معین اقتصاد اجتماعی وجود دارد، کار گروه دیگر را به تصاحب خود در آورند».

بنابراین، مقام و توضیح طبقات از منظر بزرگان مارکسیست نه در حیطه‏ی ذهن بل در مجموعه روابط و تولیدات اجتماعی تعربف می‏گردد و هر یک از این طبقات بسته به میزان و جایگاه‏شان در مناسبات موجود از حقوق و سهم  متفاوتی برخوردار می‏گردند. با این تعاریف، طبقه‏ی کارگر در دنیای امروزی به کسانی اطلاق می‏شود که با فروش نیروی کار، بر زندگانی خویش سر و سامان می‏بخشند. بر مبنای چنین درکی‏ست‏که ایدئولوژی و جنبش طبقه‏ی کارگر، به عنوان ایدئولوژی و جنبش خالص تلقی گشته که با منافع‏ی دیگر اقشار و طبقات انقلابی بطور عموم و تاریخاً در تضاد قرار می‏گیرد. طبقه‏ی کارگر اگر چه در پروسه‏ای از مبارزه علیه‏ی سرمایه از منافع‏ی مشترکی با دیگر اقشار ستم‏دیده برخوردار می‏باشد؛ امّا ماهیتاً و خصلتاً با همه‏ی اقشار و صنوفی که مالکیت خصوصی را بر مالکیت اجتماعی محترم می‏شمارند، سر ستیز دارد. این تقسیم‏بندی‏ها و تضاد منافع را، تحت هیچ شرایطی نمی‏توان در هم ریخت و به تبع از آن به این استناج نادرست دست یافت که هر کسی همگام با طبقه‏ی کارگر، شعاری همچون آزادی و برابری سر می‏دهد، به جزئی از آنان به حساب خواهد آمد. چنانچه در این میان افرادی یافت شوند و تاکید ورزند که جنبش دانشجوئی بنابه طبیعت‏شان از زمره جنبش‏های دمکراتیک محسوب می‏گردند، از جانب «کامران مزین» به عنوان خرده بورژواهائی تلقی گشته که از درک واقعیات طبقاتی عاجزاند!!!

حتماً «کامران مزین» بر این باور است‏که صحنه‏ی ایران، صحنه‏ی ستیز و جدال طبقاتی‏ست و هر یک از این طبقات و اقشار در روابط و مناسبات موجود، نقش متفاوتی را در چرخه‏های اقتصادی جامعه ایفاء می‏نمایند. روشن است‏که دانشجویان در این میان به عنوان مبشرین نشر و آگاهی در درون جامعه از نقش بس مهم و پر اهمیتی برخوردار می‏باشند که بطور عام، منعکس کننده‏ی منافع‏ی گروه‏های متفاوت جوامع‏‏ای هستند که در روابط و مناسبات اجتماعی موجود در حال نبردند. دانشجو بطور عموم و بنابه گفته‏ی لنین "از جهان‏بینی معین و واحدی پیروی نمی‏نماید"؛ چرا که دانشگاه‏ها تجمع گرد هم آمدن فرزندان اقشار و طبقات متفاوتی‏ست که هر یک بنابه منافع‏ و مصالح‏ی طبقاتی‏شان، در مدت معینی، هم‏زمان با فراگیری علم و دانش، نوع فعالیت‏های سیاسی خود را به له و یا علیه‏ی نظام سازمان می‏دهند. بنابراین بر هر عنصر کمونیست و دانشجوی چپ‏گراست تا بمنظور شناخت دقیق‏تر دانشجویان از حیطه‏ی بحث عمومی خارج گردد و گروه بندی‏‏
های سیاسی – طبقاتی در درون دانشگاه‏ها را بروشنی مجزا نماید و از استناجات ناصحیح فاصله گیرد.

می‏توان نگاهی به تجارب تاریخی ایران در این زمینه انداخت تا توضیح واقعیات کمی مملوس‏تر گردد. در دوران هرج و مرج و قیام – تا سال ۶۰ – ما شاهد رشدیابی تشکل‏های دانشجوئی در میادین دانشگاه‏ها تحت عناوینی همچون پیشگام، پیشتاز، جنبش دانشجوئی و دانش‏آموزی ۱۹ بهمن و غیره بودیم که هر یک از این تشکل‏های دانشجوئی در ارتباطی ارگانیک و تنگاتنگ با سازمان‏های معین سیاسی در درون دانشگاه‏ها مشغول فعالیت بودند که متأسفانه امروزه ما شاهد آندسته از فعالیت‏های سازمانیافته و مرتبط با سازمان سیاسی نمی‏باشیم. بطور قطع تا مادامی‏که چنین حلقه‏هایی از مبارزه به هم متصل و قوام نیابد و تجلی خود را در حول و حوش سیاست و برنامه‏ی روشن و هدف‏مندی بنمایش نگذارد؛ مبارزات دانشجوئی همچنان در حیطه‏ی مبارزات عام اعتراضی باقی خواهد ماند و سمت‏و‏سوی اصلی خود را باز نخواهد یافت. بی‏‏دلیل نیست که مدت‏هاست مبارزات دانشجوئی در ایران، به مبارزه‏ی خودبخودی و بدون ارتباط و هدایت سازمانی نیروهای انقلابی و کمونیست تبدیل گشته است.
واقعیت این است‏که جنبش دانشجوئی در درون انسجام ندارد. مشتاق ارتباط می‏باشد؛ امّا قادر به برقراری آن نیست. هر کس ساز خود را می‏نوازد. بطور عموم در مبارزه‏ی سیاسی علیه‏ی نظام حاکم فعال است؛ امّا از بنیان‏های قوی و تغذیه تئوریک، انسجام  و تماس سازمانی بدور می‏باشد. به حمایتِ پراکنده از این قشر و یا آن طبقه بر می‏خیزد؛ امّا بی‏برنامه و بی‏نام و نشان ا‏ست. سیال است و از نظر استراتژیک با منافع‏ی طبقه‏ی کارگر همسو نیست. بر همین اساس است‏که نمی‏توان این بخش از روشنفکران جامعه را به جزئی از طبقه‏ی کارگر به حساب آورد. بر خلاف نظر «کامران مزین» چون همگام با کارگران شعار آزادی و برابری سر می‏دهد، پس می‏بایست آنانرا به طبقه‏ی کارگر وصل‏ نمود، چیزی جز نگاه نا دقیق، غیر مسئولانه و مخدوش نمودن صفوف طبقات و اقشار انقلابی نمی‏باشد.

در این میان چنانچه بخواهیم با این استدلال «کامران مزین» به پیش رویم و با این پیش‏فرض حرکت نمائیم که هر کسی، شعار آزادی و برابری سر می‏دهد را به طبقه‏ی کارگر به چسبانیم؛ سئوال این است‏که چرا امروزه جریانات و احزاب متفاوتی همچون "حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست"، "حرب اتحاد فراکسیون کارگری" و ده‏ها سازمان و نیرو در داخل و خارج از کشور، پرچم این شعار را در تظاهرات‏ها و کمپین‏ها به اهتزاز در می‏آورند؛ از زمره‏ مدافعین طبقه‏ی کارگر و به جزئی از این طبقه به حساب نمی‏آیند؟ چرا این احزاب و سازمان‏ها از جانب «کامران مزین» و "حزب"‏اش، به عنوان توده‏ای‏ها، اکثریتی‏ها و "دوّم خردادی"‏ها، و کسانی‏که از انقلاب و پرولتاریا رانده شده‏اند، مورد ناسزا و فحاشی قرار می‏گیرند؟ براستی این تفاوت‏ها بزعم وی در کجاهاست؟!!
"کامران مزین"! کمونیست‏ها در مبارزه‏ی سیاسی صرفاً با طرح شعار مشترک و هم‏نوع، به قضاوت این و یا آن نمی‏شینند، بلکه بر ماهیت و محتوای برنامه و سیاست‏های آنان سر و کار دارند. حتماً آشنا هستید و یا بگوش‏تان خورده است که ده‏ها نیرو و سازمان‏های وابسته به نظام‏های امپریالیستی در تضادهای درونی‏شان خواهان سرنگونی سران حکومت‏اند. در منطق نیروی مدافع‏ی منافع‏ی کارگران، چون آنان هم‏زمان با طبقه‏ی تا به آخر انقلابی شعار واحدی را سر می‏دهند، به جزئی از آنان به حساب نمی‏آیند. عنصر سیاسی‏ای که از درک و ارائه‏ی تفاوت‏های طبقاتی، توضیح جایگاهِ روشنفکران در امر مبارزه، بر نقش نمایندگان سیاسی طبقات انقلابی و وظایف پیشاهنگ غافل بماند به نتایج غیرمارکسیستی‏ای دست خواهد یافت و در جاده‏ای در رفت و آمد خواهد بود، که بی‏انتهاست.

البته که مدافعین چنین گرایشاتی، صفوف طبقات انقلابی را مخدوش می‏نمایند و تحت لوای اشاعه‏ی ایدئولوژِی مارکسیسم – لنینیسم، مفاهیم علمی را از بنیان تهی می‏سازنند. بیهوده نیست که لنین در برابر تفکرات اغتشاش گونه‏ی افرادی همچون «کامران مزین» می‏گوید:
 "استفاده از اصطلاحاتی نظیر طبقه روشنفکر، طبقه کارمندان، طبقه زنان، طبقه فخار و نظایر این ها که در جراید به آن برخورد می کنیم صحیح نیست زیرا هر یک از این دستجات و گروه ها قشر یا صنف یا گروه صنفی یا جنسی معینی را نشان می دهند و مخلوط کردن آن ها با طبقه که دارای مفهوم دقیق علمی است نه تنها اشتباه است بلکه در عمل کار را به نفی تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی می کشاند. واضح است که بسیاری از این گروه ها و اقشار، که از نظر صنفی و سنی و جنسی و غیره می توانند منافع مشترکی داشته باشند شامل افراد وابسته به طبقات کاملاً مشخص و متضاد اجتماعی هستند".

۲٫ مبارزه‏ی عملی و افشاگرایانه
در آن نوشته طرح نموده‏ام هنگامی‏که یک جریان، سازمان، حزب، تشکل و یا عناصری با بررسی و ارزیابی از گذشته به این جمع‏بند دست یافته‏اند و می‏خواهند تا از روش‏های تکراری و بی‏سرانجام فاصله گیرند و حرکت تازه‏ای از مبارزه را در مقابل خود قرار دهند، می‏بایست بر ماهیت، مضمون و خصلت آن فعالیت جدید، آگاه گردند. به عبارتی تاکید نموده‏‏ام که پرش "جنبش دانشجوئی" از فاز شعاری و پلاکارت نویسی، به فاز بالنده‏تر فعالیت، بسیار با ارزش است، ا
مّا مستلزم آن می‏باشد تا چشم‏اندازهای تحرکات تأثیرگذار را بروشنی به تصویر در آورد. اشاره‏ام بر آن بود که بر عنصر مبارز و جریان متعهد به راه انقلاب است تا روز به روز اشکال مبارزاتی موثر‏تری را در مقابل خود قرار دهد و از یک‏سو جنبش‏های اعتراضی را رادیکالیزه‏تر نماید و از سوی دیگر بر دامنه‏ی تعرضات رژیم بکاهد. مهمتر از آن بر این عقیده‏ام که این نوع کارها، با ارزش و قابل تقدیر است؛ امّا بالنده و تعالی نیست و خطری برای رژیم جمهوری اسلامی ببار نخواهد آورد؛ جنبش دانشجوئی مستقل و کمونیست باید و می‏بایست خود آغازگر و میدان‏دار مبارزاتِ کارگران و زحمت‏کشان در میادین متفاوت علیه‏ی زورمداران حاکم باشد.

چنانچه بخواهیم منصفانه و بی‏غرضانه و با نگاهی نقادانه به موضوع کمپین مالی براه افتاده شده‏ی – توأم با پخش بروشوها -، بپردازیم، به این حقایق دست خواهیم یافت که انجام چنین حرکاتی، ماهیتاً در حیطه‏ی فعالیت‏های خیرخواهانه قابل توضیح‏ست و بدون کوچک‏ترین شک و شبهه‏ای دردی از دردهای بی‏شمار سیاسی – اقتصادی طبقه‏ی کارگر را درمان نخواهد نمود. استدلال‏ها بر آن است‏که در بروشورها به اوضاع بد معیشتی کار و زندگانی کارگران اشاره شده است؛ سئوال این است‏ مگر جامعه بر این موضوع نا آشناست و نمی‏داند که زندگی کارگران بسیار اسف‏بار می‏باشد و نان شب ندارند و کارفرمایان و صاحبان تولیدی از باز پرداخت حقوق‏های ناچیزشان سر باز می‏زنند؟ مگر کارگران تا کنون در مقابل سیاست‏های اجحاف‏گرایانه و‏ اخراج‏سازی‏های بی‏رویه‏ی سرمایه‏داران دست به اعتراض و اعتصاب نزده‏اند و ابزار و آلات درون کارخانه‏ها را درب و داغان ننموده‏اند؟ به جرات می‏توان گفت که در این مدت بخش‏هایی از طبقه‏ی کارگر بمنظور بازستانی حقوق پایمال شده‏ی‏شان به اعمال بسیار تعرضی‏تر و بالنده‏تری دست زده‏اند که متأسفانه من‏حیث‏المجموع جنبش روشنفکری ایران، از انجام آن‏ها غافل ماند. موضوع آن است‏که اگر نیروی مدعی پیشروی طبقه‏ی کارگر – که خود را جزئی از آن طبقه می‏داند -، قصد دارد تا از روش‏های افشاگرایانه دوری جوید و دریچه‏ی تازه‏ای، در مبارزات کارگری – توده‏ای بگشاید، باید بر خلاف نظر «کامران مزین» از حرکت‏های "بی‏خطر" فاصله گیرد و فعالیت‏‏های دقیق‏تر، سنجیده‏تر و تعرضی‏تری را علیه‏ی سران حکومت، سازمان دهد و امر مبارزه‏ی آشکار و پنهان سیاسی را با ظرافت و کادرانی تمام به پیش ببرد. سازماندهی و تحرکت‏هایی که، دشمنان کارگران و زحمت‏کشان قادر نگردند تا با خیالی آسوده و آن‏هم در میان چشمان حیرت زده‏ی انبوهی از هم‏نوعان و همکلاسی‏های‏شان، کمونیست‏ها و مخالفین را دستگیر و به میدان‏های شکنجه روانه سازند. زمان آن فرا رسیده است تا جنبش دانشجوئی خواهان ارتباط با طبقه، شکل، فرم و قالب‏های سیاسی معین خود را بمنظور مساعد نمودن هر چه بیشتر مبارزات طبقات انقلابی علیه‏ی ارگان‏های سرکوبگر نظام و آن‏هم بدور از هیاهوهای سیاسی انتخاب و بدان عمل نماید. وظیفه‏ی مدعی پیشرو و مارکسیستِ خواهان تغییر بنیادی نظام، در چنین چارچوبه‏ای قابل تبیین می‏باشد. 

تجربه نشان داده است‏که دشمن کارگران از چنین کمپین‏هایی واهمه‏ای ندارد و می‏داند که مانع‏ی اجراء و تحقق سیاست‏های سرکوبگرایانه‏اش نخواهد گردید. حقیقتاً که انتخاب این نوع کارهای "عملی" قادر به تکان دادن زندگی کارگران و در هم ریختن رژیم وابسته به امپریالیسم نمی‏باشد. اشاره نموده‏ام که نمی‏توان در برابر زور سازمانیافته‏ی رژیم با راه‏اندازی صندوق‏های کمک مالی به مقابله برخاست و بر این باور بود که تنها راه و فاز عملی و کارساز‏ می‏باشد. این راه، راه بسیج نیست. راه پیوند با طبقه‏ی کارگر نیست. راه دستیبابی به حق و حقوق پایمال شده‏ی کارگران از جانب سرمایه‏داران و کارفرمایان نیست. راه مقابله با توطئه‏های رژیم جمهوری اسلامی نیست و با این راه نمی‏توان سرکوب و بگیر و به بندهای رژیم را پس زد. دشمن مسلح است و به یاری و پشتیبانی سلاح به هر محیط، صنف و میدانی که خود صلاح می‏داند یورَش می‏برد. پلیس سیاسی در همه جا رسوخ و اوضاع را تحت کنترل خود در آورده است و تا کنون از کُشته‏ها، پشته‏ها ساخته است و بر سرکوب اعتراضات کارگری، توده‏ای و دانشجوئی اصرار دارد. بر دانشجوی مارکسیست و آگاه‏ترین بخش روشنفکر جامعه است تا در درجه‏ی نخست واقعیات و ماهیت نظام حاکم را بطور دقیق منعکس نماید و در ثانی به توهمات دامن نزند و مبلغ خط بنادرست در جامعه نباشد.

نظر بر آن نیست تا به هر گونه مبارزات و کمپین‏های ممکن‏پذیر در میادین آموزشی پایان بخشید و یا از آن‏ها مبرا جست؛ بلکه می‏بایست جایگاه و وظایف هر یک از این مبارزات از قبیل صنفی، سیاسی، اجتماعی، روشنفکرانه، پیشروانه و ثمربخش را بدرستی شناخت و بر اساس آن‏ها، نوع کاری و سازماندهی در حول و حوش آنرا سامان بخشید. جنبش اصیل روشنفکری و دانشجوئی با چنین خصیصه‏هایی تعریف می‏گردد. تاکیدم بر آن است‏که تعرض عملی و زور سازمانیافته‏ی رژیم را نمی‏توان با کارهای تا کنونی انجام شده و یا با کمپین‏های مالی پاسخ داد. چنانچه این خط و جهت کلی به عنوان متد مبارزاتی مورد توافق واقع گردد، آنوقت قادر خواهیم بود تا بر سر شکل‏های مشخص آن‏ها به بحث و جدل بپردازیم.
این آن نکته‏ای است‏که «کامران مزین» کاملاً
با آن مخالف می‏باشد و بدون درک عمیق به اصل مسئله اعلام می‏نماید که شباهنگ راد، خود هیچگونه راه مشخصی را نشان نمی‏دهد، چرا که "منتقد زاده شده‏اند و منتقد می‏مانند". مطئمن نیستم که آیا «کامران مزین»، بر این امر آگاه است که در مبارزه‏ی سیاسی، آغازاً می‏بایست جهت حرکت و هدف را روشن نمود و سپس بر سر راه‏های عملی مشخص و کار ساز آن چانه زد. هنگامی‏که بر سر تعریف و تبیین شیوه‏های اصلی و کلی حرکت، اختلاف‏نظر وجود دارد، چگونه می‏توان بر روی شکل‏های مشخص آن سخن گفت. بی‏دلیل نبود که "مصطفی صابر" در توصیه به «کامران مزین» – که در پایان نوشته چپ رادیکال و جنگ آمده است -، تاکید می‏ورزد که "من بر یک خط و جهت تاکید کردم به نظرم اساس و تعیین کننده است. اگر روی این خط و جهت توافق باشد پیدا کردن اشکال مشخص عملی کاری ندارد".
با این تفاصیل انگار «کامران مزین» به نصیحت و اندرزهای پدرانه‏ی "مصطفی صابر" توجه‏ای نکرده است – و یا بخش حایشه‏ی مطلب خود را نخوانده است – که بحث بر سر تعیین انتخاب خط کلی تأثیرگذار و تمام کننده‏ی مبارزه در صفوف روشنفکر جامعه، مدنظر می‏باشد. بی‏گمان هنگامی‏که شما با نیرو و یا جریانی بر سر تعیین شیوه‏های کارساز و تمام کننده‏ی مبارزه سر جنگ داری؛ پرداختن و مجادله بر روی اشکال مشخص بی‏فایده خواهد بود؛ چرا که یکی بر راه شکننده و پایانی اصرار دارد و دیگری به کار آرام سیاسی دل بسته است.

۳٫ نظام امپریالیستی و جمهوری اسلامی
در قسمت دیگری از آن مقاله تاکید داشته‏ام که "امروز بیش از هر زمان دیگری نه تنها طبقه‏ی کارگر و خانوداه‏های‏شان، بلکه همه‏ی قربانیان نظام امپریالیستی نیازمند حمایت سیاسی – عملی از سوی مدافعین واقعی‏شان می‏باشند". روشن گردیده است که طرح این موضوع با مزاج سیاسی «کامران مزین» در تضاد قرار گرفت و بقول خویش در فرصت کوتاه – یکی دو ساعته‏ای که داشت –  قادر نگردید تا به کنه این موضوع دست یابد. وی در این زمینه می‏گوید "… ما هر چه گشتیم و در هر کتاب و دفتری از چپ خواندیم، نفهمیدیم ربط حکومت جمهوری اسلامی و صندوق کمک به کارگران چه ربطی به امپریالیسم دارد؟ جز اینکه به این نتیجه برسیم که احتمالاً جمهوری اسلامی نیز در اوّلین نظریه من در آوردی امپریالیستی معرفی می‏شود".

جنبش روشنفکری آگاه می‏داند که دنیا، دنیای سرمایه‏داری‏ست و امپریالیست‏ها بر کل جهان سیطره‏ی کامل دارند و چرخه‏های اقتصادی هر یک از این کشورها در دستان کثیف آنان به گردش در می‏آید. به عبارت صحیح‏تر جهان دو قطبی بعد از فروپاشی کامل به اصطلاح کمونیزم در شوروی به جهان یک قطبی تبدیل گشته است و سرمایه‏داران جهانخوار بمنظور اندوختن هر چه بیشتر بر سرمایه‏های‏شان، زندگی را بر کارگران و زحمت‏کشان سراسر جهان تیره و تار نموده‏اند. هر جا که خود صلاح دانسته‏اند، یورشی را به بهانه‏های واهی علیه‏ی محروم‏ترین اقشار جامعه سازمان داده‏اند تا حاکمیت و منافع‏ی خویش را ابدیت بخشند. به بهانه‏ی "برقراری نظم نوین جهانی" و "طرح خاورمیانه بزرگ"، بعضاً آرایش و ترکیب سیاسی حکومت‏های وابسته بخود را تغییر داده‏اند و بدروغ بر طبل برقراری "دموکراسی" و "آزادی" شهروندان می‏کوبند! در این میان کسان و یا جریاناتی را بر مسند قدرت می‏نشانند تا منافع‏ی بی چون و چرای آنانرا پاسداری نمایند؛ مهره‏های بی اختیاری که وظیفه‏ای جز سرکوب جنبش‏های حق‏طلبانه و تأمین منافع‏ی سرمایه‏داران جهانی بر عهده‏ی‏شان قرار ندارد.

نیازی به مراجعه‏ی فاکتورهای تاریخی دور نیست. به ماهیت و کارکردهای حکومت‏هایی همچون عراق، افغانستان و رژیم جمهوری اسلامی و همه‏ی کشورهای وابسته نگاهی بی‏اندازیم، واقف خواهیم گردید که این رژیم‏ها بمنظور تأمین منافع‏ی اربابان‏شان از هیچ تلاش و کوششی فروگذاری نمی‏کنند و با تمام قوا مانع‏ی نضج و رشد جنبش‏های انقلابی و اعتراضات بحق کارگری‏اند. بر اساس چنین واقعیاتی آیا می‏توان امروزه مبارزه‏ علیه‏ی دولت‏های دست‏نشانده‏ی عراق، افعانستان، ایران و غیره را جدا از مبارزه با امپریالیسم قلمداد نمود؟ آیا می‏توان به این نتایج دست یافت که برنامه‏های سیاسی – اقتصادی این دولت‏ها در تخالف با منافع‏ی نظام‏های امپریالیستی قرار دارد؟ امروزه بر هر احدالناسی روشن گردیده است‏که رژیم جمهوری اسلامی توسط اربابان‏اش بر سر کار گمارده شده است تا سیاست‏های ارتجاعی آنانرا بورطه‏ی عمل در آورد؛ آیا تا کنون روشن نگردیده است‏که سران حکومت بدون حمایت‏های بی‏شائبه‏ی امپریالیست‏ها یک لحظه قادر به حکومت‏داری نیستند و در این مدت تمامی هم و غم خود را در جهت بر آورده نمودن خواسته‏های سیاسی – اقتصادی امپریالیست‏ها در ایران و خاورمیانه نموده‏‏اند و  به عنوان مجریان بی چون و چرای سرمایه‏داران جهانخوار، با شمشیرهای از رو بسته به جان و مال کارگران و زحمت‏کشان افتاده‏اند؟

واقعیت این است‏که رژیم جمهوری اسلامی از دل توافقات امپریالیستی سر در آورده است و محصول بند و بست‏های آنان می‏باشد و بدون وفاداری به منافع‏ی‏شان، یک روز بر سر کار نخواهد ماند. بر همین اساس جداسازی رژیم جمهوری اسلامی با نظام‏های امپریالیستی به معنای استقلال و هویت بخشیدن به رژیم سراپا جنایتی‏ست که سران آن بدروغ در بلندگوهای تبلیغاتی‏شان
بمنظور انحراف افکار عمومی هر روزه زمزمه می‏کنند.
چنانچه «کامران مزین» در بستر چنین واقعیاتی و در دنیای یک قطبی و در شرایط سلطه‏ی کامل سرمایه‏های جهانی بر تار و پود جوامع‏ای همچون جامعه‏ی ایران، بر این باور است که ماهیت، خصلت و کارکرد سرمایه در ایران در تخالف با سرمایه‏های بزرگ جهانی قرار دارد و آنرا تافته‏ای جدا بافته از سرمایه‏های امپریالیستی قلمداد می‏نماید، باید این تفاوت‏ها و کارکردهای متضاد را جدا از شعارهای فریبنده‏ی  سران حکومت نشان دهد. کنار گذاشتن رژیم جمهوری اسلامی به جزئی ارگانیک از نظام‏های امپریالیستی، چیزی جز به انحراف کشاندن مبارزات کارگران و زحمت‏کشان و حقانیت بخشیدن به مبارزات "ضد امپریالیستی"‏ سران حکومت علیه‏ی بزرگان جهان سرمایه‏داری نیست. بیهوده نیست که مبلغین چنین گرایشاتی در فکر آنند تا در صورت حمله‏ی احتمالی امریکا به ایران، جانب رژیم را گرفته و در مبارزه‏ی "ضد امپریالیستی"، در صفی واحد و همگام با جانیان بشریت، دستان "متجاوزین" و "شیطان بزرگ" را از سرزمین "موطنی"‏شان کوتاه نمایند!!!
کارکردهای اقتصادی جامعه‏ی ایران نشان می‏دهد که این بزرگان جهان سرمایه‏داری هستند که بر آن حاکم‏اند و بر اساس منافع‏ی خویش آنرا سمت‏و‏سو می‏دهند و نه امثالی همچون احمدی‏نژادها و سرمایه‏داران "مستقل"!!! رژیم جمهوری اسلامی رژیم وابسته‏ای‏ست که کاملاً در خدمت به منافع‏ی اربابان‏اش – چه در عرصه‏ی داخلی و چه در عرصه‏ی خارجی – انجام وظیفه می‏نماید. در بستر چنین ارزیابی و واقعیاتی‏ست که تاکید می‏گردد مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی جدا از مبارزه با امپریالیسم نیست و همه‏ی استثمار شوندگان از زمره قربانیان نظام‏های امپریالیستی‏ تلقی می‏گردند که حیات و هستی‏شان توسط رژیم وابسته بدانان به سیه روزی کامل کشانده شده است. روشن گردیده است‏که سرمایه‏ها در ایران قائم به ذات نیستند و در ارتباطی تنگاتنگ و ارگانیک با سرمایه‏داران بزرگ جهانی معنا و مفهوم می‏یابند و در این اثناء رژیم جمهوری اسلامی به عنوان نماینده‏ی واقعی سرمایه‏‏های امپریالیستی وظیفه‏ای جز حفظ و حراست از منافع‏ی اربابان‏اش، بر عهده ندارد. 
با این تفاصیل بر خلاف ایده‏های رایج نمی‏توان از یک‏سو اقتصاد جامعه را وابسته و از سوی دیگر حاکمیت سیاسی را در تخالف با آن مورد ارزیابی قرار داد. به عبارت صحیح‏تر تفکیک این دو از هم یعنی اقتصاد از سیاست، به معنای پارگی و گسستِ زیر بنا از رو بنا تلقی گشته و در تخالف با آموزش‏‏های مارکسیسم – لنینیسم قرار دارد.

۱ جولای ۲۰۰۷
۱۰ تیر ۱۳۸۶
لنیک مطلب «کامران مزین»
http:‏‏dastechapi.blogfa.com‏post-33.aspx