تنگ و دریا – اثر م . ک براساس غزل « تنگ و دریا»- ۱۳۸۸- رنگ روغن روی نئوپان تنگ و دریا
سرانجامم مقدّر بود بر گلزار ننشینم
شباویزم که حق گویان مگر بردار ننشینم
نه کرکس بوده ام هرگز ، نه از این لاشه خوارانم
براین پیمان خویشم من که بر مردار ننشینم
نشاندندم درون تنگ آبی ، روبرو : دریا !
یقین ! سنگم ! نه ماهی پس ، اگر دوّار ننشینم !
عجب عشقی ! عجب کاری ! ازین پس نیز چون پیش ام
شبم روز است و روزم را مگر بیدار ننشینم
چنان حق – حق بنالم تا گلویم خونچکان گردد
شباویزم سکوتم نیست ، بی گفتار ننشینم
چه حاجت جدول سود و زیانم ؟ مرغ حقم من !
تجارت پیشه را گو رو ! که بر بازار ننشینم
پیام دعوتی بر خوان ِ خونین می فرستندم !
… عشق و غمخوارم ! نه ! چون کفتار ننشینم
بهمن ۱۳۷۰
زندان اوین
توضیحی در باره ی این غزل:
در سال ۱۳۷۰ وزارت اطلاعات در آخرین «برخورد»های خود با ما ، اعلام میکرد که یا باید نوشتن انزجارنامه و انجام مصاحبه و «همکاری» را بپذیریم وآزادشویم ،یا در غیر اینصورت باید بدانیم که« آنقدر توی زندان می مانید تا بپوسید ! والبته در اولین فرصت مجدد که به دست بیاید ، اینبار دیگر گریزی نیست و آویزانتان خواهیم کرد »! برای ما که تجربه ی قتل عام ۶۷ را داشتیم ، این تهدیدها توخالی بنظر نمی آمد . این شعر ؛ محصول و تجربه ی آن روزهاست که به بیرون فرستاده شد.
ما شعر ناب پاره پاره ایم
درنا…!
شب از فراز فاصله ها تند و راهوار گذر کن !
اینجا مایست !
برگیر بال زپشت بام فراخ وجود ما –این قلب –
رهوار و پر شتاب !
ما شعر ِ تلخ ِ صادقانه ایم !
عشقی که در هجوم ضرورت
شاید برای همیشه به تعویق افتاد !
( دیدی که باز هم شهیق
گفتیم و هیچ نگفتیم ؟!)(۱)
درنا…!
دیگر مپرس هیچ !
گاهی که در رسید فصل کوچ
سنگین و با وقار گذر کن
منشین به سفره ی مرداب ! پیش رو!
ما زنده بگوران باتلاق ِجهل ِمسلّطیم !
ما عطر یاس منتشریم
مغلوب این تعفن ِغالب
دیدی که جنگ ِ چنگ ِ شهاب و سینه ی شب را چگونه باز :
« بحران » گفتند و هیچ نگفتند ؟!
درنا …!
دیگر مپرس هیچ
اگر چه تو می دانی
پس از گذار اینهمه سال
کران آبی این دل خونین
هنوز آشیانه ی توست
شب از فراز فاصله ها تند وپَر زنانه گذر کن !
هرگز مایست !
اینجا مکن درنگ !
ما ؛ نه آغاز زیستنیم
و نه پایان زندگی
ما ؛ شعر ِ ناب ِ پاره پاره ایم !
———————————————————–
زندان اوین
۱۳۷۰
پی نوشت :
۱- شهیق : گریه ی خفه در گلو ، ناله ای در حلقوم