ایجاد جنبش دموکراتیک راهی برای سرنگونی جمهوری اسلامی

واقعیت اینکه تا آلترناتیوی نیرومند در داخل کشوری ایجاد نگردد ، امکان سقوط رژیم دیکتاتوری در آن کشور امکان پذیر نمیباشد و آنچه در ایران سال ۵۷ و امروزه همچون سایر کشورهای فقدان آلترناتیوی نیرومند برای جایگزینی رژیم فعلی است . مهمترین کار دیکتاتورها برای تثبیت نظام خود در هر کشور ، سرکوب نهادهای سیاسی مخالف حکومتی است حتی اگر آن نهادها در مورد امور صنفی ، دموکراتیک ، حقوقی ، جنسیتی ، قومی ، مذهبی ،  مسائل اجتماعی و یا محیط زیست فعال باشند . طبیعی است که هر دیکتاتوری بیشترین سرکوب خود را در ابتدا به گروههای مخالفی میدهد که استراتژی آنها بطور مستقیم به سرنگونی نظام اشاره دارد ؛ بطور مثال ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا و یا برقراری جامعه سوسیالیستی به سازماندهی طبقه کارگری تکیه دارد که با محو رژیم سرمایه داری امکان پذیر میگردد و لذا هر حکومت مستقر جدا از نوع دیکتاتوری که دارد تمام توان خود را در ریشه کن کردن این تفکر و جنبش کارگری متمرکز مینماید . مروری به تاریخ  ۱۰۰ سال اخیر ایران ؛ حتی کشورهای منطقه و یا کشورهای عقب مانده جهان با وجود سیستمهای مختلف حکومتی آنها ، نشان از وجود دیکتاتوری عمیقی دارد که علاوه بر متلاشی کردن اکثر گروههای سیاسی و ایدئولوژیکی در آنها ، محدودیتهای سنگینی جهت ایجاد نهادهای صنفی و دموکراتیکی و سایر نهادها گذاشته و تنها به گروههای مشابه زرد دولتی و حکومتی اجازه فعالیت داده است . درنتیجه خارج از آنکه گروههای مخالف سیاسی میبایست امکان فعالیت مخفی برای خود بوجود آورند ، نیاز مبرمی به ایجاد گروههای صنفی و دموکراتیکی در چنین کشورهایی ضرورت دارد . چگونه میتوان جامعه ای ایده ال هر گروه سیاسی را چه خواهان آزادی و دموکراسی بر طبق حکومتی سکولار دموکرات باشد و یا اینکه به برقراری جامعه سوسیالیستی اعتقاد داشته و یا پیرو رهبری پرولتاریا باشد ، بدون اینکه اقشار مختلف و یا طبقه کارگر آن کشور در پروسه ای دموکراتیک به درک حقوق برابر یکدیگر برسند ! طبعا نه تنها گروههای سیاسی چه اصلاح طلب باشند و یا گروههایی که پرچم  جمهوری ، سکولار ، ملی ، مذهبی ، جامعه توحیدی و غیره را حمل کرده و همچنان خواستار حفظ نظام جمهوری اسلامی هستند از مقوله این بحث خارج میباشند ، بلکه گروههای سیاسی مشابه مخالف دیگر نیز که در پس سرنگونی رژیم فعلی ، تمایل به ایجاد نظام مشابه با تفاوت کم یا زیاد نیز هستند ، نیز جزو جنبش دموکراتیک محسوب نمیگردند . از طرف دیگر گروههای سیاسی مخالف دیگر چه سکولار از نوع سلطنت و یا جمهوری باشند و چه شعار جامعه سوسیالیستی و یا دیکتاتوری پرولتاریا را بدهند ولی در تاکتیکها و استراتژی خود به اصول متکی بر اندیشه آن شعارها عمل نکنند ، آب در هاون کوبیده ، جز داشتن رهبری گروه اندک خود ، قادر به سرنگونی نظام مستقر نخواهند بود . واقعیت دیگر اینستکه سرنگونی نظام تنها زمانی متحقق میگردد که آلترناتیو چه با سازماندهی جنبش دموکراتیک و یا سازماندهی طبقه کارگر در داخل کشور ایجاد شده و حکومت را وادار به سقوط نموده و با نهادهایی که ساخته شده قدرت را در دست گیرد .
نگاهی به درون جامعه حاکیست که سازماندهی اقشار مختلف طبقه متوسط و طبقه کارگر با وجودیکه اندیشمندان و مبارزان وابسته به آنها زحمات زیادی در سالهای گذشته نموده اند ، همچنان در مراحل اولیه قرار دارند . با وجود بیکاری فراوان کارگران و سایر اقشار کم درآمد ، ماهها حقوق ناچیز را نگرفتن ، تحصنها و اعتراضات فراوان که در سایتهای مختلف منتشر گردیده ، سازماندهی کارگران و دیگر اقشار هنوز صورت نگرفته و بیشتر اعتراضات و اعتصابات خودجوش و توده وار است . جز سندیکای مستقل کارگران شرکت اتوبوسرانی واحد که در اینروزها نمایندگانش بشدت تحت پیگرد قرار داشته و محدودیت فعالیت صنفی دارند و سندیکای مستقل هفت تپه که بیشتر به خاطرات مبارزات قبلی خود تکیه دارد ، نهاد صنفی دیگری قدعلم نکرده ، گرچه تعدادی نهادهای فعال نیمه علنی و مخفی کارگری هستند که سخت تلاش میکنند تا ضمن دادن آگاهیهای لازم به ایجاد نهادهای کارگری دست زنند . زنان با کمپین یک میلیون امضا و سایر نهادهایی که ایجاد کردند باید به گسترش خود در رابطه با دیگر اقشار بیاندیشند ، معلمانی که با وجود زندانی شدن نمایندگانشان میبایست تلاش خود را مضاعف نمایند ، دانشجویانی که باوجود پرچمداری بسیاری از اعتراضات میلیونی هنوز نتوانسته اند به سازماندهی خود پرداخته و یا به نفی گروههای موجود اصلاح طلبی خود موفق گردند و لذا ناچارند از قالب جنبش سبز فراتر روند تا تحولی در حرکت آنها صورت گیرد . اقوامی که با نفی تجزیه طلبان میان خود ، سرکوب شدنشان توسط حکومتها را بحساب جنگ نژادی ندیده و رهایی خود را در وحدت با سایر اقشار رهایی طلب ببینند ، گروههای مذهبی مختلف که زیر فشار سرکوب در حال یادگیری هستند که آزادی عقیده حتی مذهبی آنها در این نظام عملی نمیگردد . سرانجام گروههای سیاسی که عملکردشان را باید منطبق بر شعارهایشان بنمایند تا تا از حالت گروهی ارتقا یابند و در این میان عملکرد گروههای ملی مذهبی و اصلاح طلب و گروههای سیاسی پشتیبان آنها که هنوز اسلام را در کشور چند مذهبی و لامذهبی بعنوان مرحله نهایی و یا گذار میدانند طبعا کمکی در ثبات نظام  محسوب میگردند . شکی نیست که همه گروههایی که در بالا نام برده شدند باید به ایده مبارزه طبقاتی رسیده و استراتژی خود را بر آن اساس انتخاب نمایند  ، ولی مایه تعجب است که انحصار گرایی در جامعه چنان پیش میرود که بخشی از روشنفکران و گروههای چپ که شعارشان رهبری پرولتاریا و آزاد کردن کارگران که تحت شدیدترین استثمار قرار دارند ، به جنبشهای دموکراتیک اقشار متوسط بمثابه حرکتی در خدمت سرمایه داری و حکومت میپندارند ، درحالیکه پایگاه خود آنها از همین اقشار است ! گویی گذشته از اقشار خرده بورژوازی که وابسته به سیستم سرمایه داری بوده و لذا بطور واقعی و طبق تعریف کلاسیک منافع خود را ترجیح میدهند ، حرکت اقشار متوسط نیز حق دفاع از  ایجاد جامعه مدنی را نداشته و تنها زمانی انقلابی هستند که بسود پرولتاریا خود را فدا نمایند ! جالب اینکه خود این روشنفکران و گروههای چپ که در حفظ رهبری طولانی و سنترالیسم گروهی خود مانده و روشن نیست اگر به محال قدرت را کسب کنند آنرا به کارگران و یا پرولتاریا واگذار کنند ، چون خود گامی در مبارزه برنمیدارند ، سایر جنبشهای دموکراتیک و حتی مبارزات صنفی کارگران را حرکت غیرانقلابی میدانند ! این روشنفکران و گروههای چپ چون از جامعه و مبارزات درونی آن اطلاعی ندارند و بجای دیدن واقعیات ، اندیشه های تئوریسینهای جنبشهای کارگری سایر کشورها را بدون درک آنها محور قرار داده و از هرنوع جنبش دموکراتیک وحشت دارند تا دیکتاتوری خود و نه پرولتاریا را پیاده نمایند .
واقعیت دیگر اوضایی است که در کشور جاریست ، بیشماری از افراد خارج از آنکه چه شغلی داشته و یا از چه طبقه و قشری باشند ، منتظر واریز یارانه بحسابشان هستند تا صبح روز بعد صف طویلی از کسانیکه نیازشان به این پول حیاتیست ، جلوی بانکها تشکیل شود تا هرچه زودتر پول را دریافت و به زخمهای خود بزنند ، که گرچه بدلیل عدم اعتماد به دولت یارانه سریعا از حساب خارج میشود اما نشان از وابستگی آنها به دولت میباشد . اگر یارانه برای روستانشینان دور از شهرهای بزرگ که هزینه های آب و برق و گاز و غیره کمی دارند ، موجب خوشحالی است ، برای اکثریت کارگران و کشاورزان و کارمندان جز شادی زودگذری نبود که با دیدن قبوض دولتی و گرانی بیش از حد مواد غذایی و غیره  پی به ترفند و فریب دولت برده اند . بسیاری از جوانان حتی در روستاها پول یارانه را هزینه مواد مخدری کردند که توسط سپاه در تمام نقاط کشور پخش میگردد ، فیلم آغل گوسفندان که بعنوان کلاس درس بچه های روستایی در خوزستان نفت خیز که اخیرا در همه سایتها انتشار یافت سر دیگر فریب دولت اسلامی را نشان میدهد . میلیونها دانشجویی که در مخالفت با حکومت به خیابانها ریختند و پایه های رژیم را لرزاندند ، چه بدلیل عدم وجود نهادهای دانشجویی که رهبری جنبش را در دست گیرند و چه بدلیل موضع سران اصلاح طلب ، بعد از تعداد بیشماری کشته ، اعدامی ، شکنجه و تجاوز و زندانی شدن ، ناامیدانه جنبش سایر کشورهای منطقه را نگریسته و دنبال دلیلی میگردند که چرا موفق نشدند ! از طرف دیگر مسولان حکومت آگاهانه ترفندهایی از جمله حذف و یا کاهش رشته های دانشگاهی ، تغییر دروس درجهت سیاستهای خود ، تفکیک جنسیتی ، جلوگیری از انتشار نشریات مستقل دانشجویی که اخبار درست را بازگو کند ، محدودیت در واگذاری خوابگاهها به دانشجویان شهرستانی و کنترل دقیقتر آنها ، تغییر و بازنشسته کردن استادان باسواد و باشرف و موارد دیگر دانشجویان را مشغول به واکنشهایی در این زمینه میکنند تا از فکر جنبش خیابانی بازمانند . درحالیکه دانشجویان از طریق همین مبارزات صنفی قادر خواهند بود که سازماندهی خود را در جهت مقابله با رژیم افزایش دهند و دریابند که جنبش سبز نتوانست فراتر از حرکت دانشجویی رفته و سایر اقشار و کارگران را جذب این حرکت نماید .  متاسفانه بسیاری از آنها بهمراه سایر اقشار مختلف با وجود پی بردن به اینکه تفکر اصلاح طلبی با حفظ نظام همراهست ، دل به تغیرات جزئی میدهند تا از این وضع خلاص شوند و یا اینکه آرزو میکنند که غرب و امریکا همچون لیبی و مصر برای سرنگونی رژیم کمکشان نماید و باین امید باشند که رژیمی همچون گذشته قدرت را بدست نگیرد . غافل از آنکه مسولان رژیم مستقر در کشور با تکیه بر درامد نفت و ایدئولوژی اسلامی و سپاه مجهز که هر مخالفی را مرتد و کافر نامیده و با تکیه بر درآمد نفت امکان تجهیز نیروی بسیاری را برای سرکوب داشته و از کشتار هزاران نفر ابایی ندارد کمااینکه قبلا تجربه اینکار را در ۳۲ سال داشته است و این تفاوت اصلی رژیم با دیگر رژیمهای منطقه است . منافع غرب و امریکا نیز در ایجاد کشورهای کوچکتر با قدرت کمتر و حذف دیکتاتورهای سابق است تا با تخریب صنایع کشورهای درحال تغییر ، ایجاد کار و فروش تجهیزات برای شرکتهای بزرگ خود که گرفتار بحرانهای اقتصادی اند ،  تا آینده دور کنترل سیاستهای اقتصادی و سیاسی آن کشورها را دارا باشند . اکنون کشور مسلمان ترکیه که حکومتی سکولار را نیز یدک کشیده مورد تایید غرب بوده و الگویی خوب برای  جایگزینی دیکتاتوریهای کشورهای منطقه واقع شده ، جانشین حکومت جمهوری اسلامی میگردد که دیگر ظاهر انقلابیگریش لو رفته است . بحران در امریکا و اروپا و حتی سایر کشورهای پیشرفته هنوز حل نشده و بنظر میرسد ادامه داشته باشد ، اینک ناتو بعنوان نیروی نظامی این کشورها جایگزین لشگر کشی مستقیم امریکا میگردد که هزینه سرسام آوری را برای دولتش ایجاد کرد . اگر جنبشهای دموکراتیک کشورهای منطقه نتوانند خود را سازماندهی کرده و آلترناتیوی نیرومند ایجاد کنند ، ناتو با شیوه ایکه در پیش گرفته با هزینه خود کشورهای منطقه ، کنترل آنها را بدست خواهد گرفت .
واقعیت دیگر اینکه مسولان رژیم چنان از جنبشهای منطقه هراسان شده اند که هرگونه حرکت اجتماعی در کشور را مضر تشخیص داده و شدیدا آنرا سرکوب میکنند تا هیچگونه تجمعی صورت نگیرد . جوانانیکه هنوز امیدوارند با تکیه بر مسائل اجتماعی به مبارزه مدنی دست زنند ، از طریق همین فیس بوک تحت کنترل حکومت ، به تجمعاتی از جمله آب بازی ، خز پوشی ، پاک کردن شیشه اتومبیلها برای تامین هزینه های کودکان کار ، فانوس و بادبادک پراندن و موارد دیگر که در آینده اشکال دیگری خواهند گرفت ، میپردازند . موضوع مهمی که موجب ایجاد تجمعات اقشار مختلف گردیده محیط زیست و حفظ آثار باستانی است که تظاهرات مختلف برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه به نقطه عطفی تبدیل گردید تا موارد دیگری همچون خشک شدن زاینده رود ، نابودی ۳۳ پل و سایر آثار باستانی و کلا محیظ زیست نیز جهت مبارزه مدنی مورد توجه قرار گیرند . سازمانهای حقوق بشری بین المللی زمانیکه شدت ضرب و شتم هواداران محیط زیست را توسط نیروهای انتظامی دیدند ، عمق سرکوب حکومت را دریافتند و دولتهای غربی نیز درک نمودند که این رژیم دیگر پایدار نخواهد بود و باید همچون سال ۵۷ دنبال جایگزین بود . موجب تاسف است که روشنفکران و گروهای سیاسی هستند که درکی از نوع مبارزات مدنی و دموکراتیک نبرده و ایجاد نهادهای دموکراتیک که از پس این حرکات ایجاد میگردد را درنمییابند و تاسف بیشتر زمانی است که روشنفکران و گروههای سیاسی دیگری از این حرکات ، برخلاف هدف گردانندگان تجمعها به تبلیغات تجزیه طلبی خود میپردازند . اگر در حال حاضر جنبشهای کشورهای منطقه تنها رودروی حکومتهای دیکتاتوری ۳۰ سال ببالای خود قرار دارند ، باید گفت که جنبش کارگری و سایر جنبشهای دموکراتیک از طرفی در مقابل مستیقم رژیم قرار داشته و کمکهایی که توسط غرب و شرق برای تثبیت رژیم گردیده نیز نتیجه ای جز سرکوب برای این جنبشها دربر نداشته است . از طرف دیگر این جنبشها در مقابل خیل روشنفکران و گروههای سیاسی مخالف رژیم قرار گرفته که از طریق تفکر ایدئولوژیک  نشان میدهند که در جهت آرمان تکیه شده بر شعارشان حرکت نمیکنند و در این میان  گروههای  تجزیه طلب چه مستقل باشند و چه توسط عوامل رژیم ایجاد شده باشند آب را به آسیاب حکومت میریزند . در مورد چنین گروههای ایدئولوژیکی چپ که هنوز هیچکدام نمیتوانند ایده آل خود را در جایی نشان دهند و تنها تلاش دارند هسته و یا شورای مخفی کارگری را با توجه به تشکیلات مشابه پیاده شده در انقلاب شوروی و سایرین تشکیل دهند ، بدون آنکه درک کنند چرا سرانجام آن انقلابات به جایی انجامید که مورد تایید همین گروهها نیستند ، در مقالات قبلی توضیح داده شدند . نکته مهم در مورد تجزیه طلبان سوء استفاده آنها از عملکرد حکومتهای ۱۰۰ سال اخیر است که اجازه نداده اند ، اقوام گوناگون زبان مادری خود را گویش کرده و امکانات محلی را در جهت خود بکار گرفته و در اداره منطقه خود سهیم باشند . البته گروههای قومی دیگری نیز هستند که بدرستی پشتیبانی خود را از زبان مادری در منطقه اعلام داشته و گاها نوع فدرالیسم را در آینده برای منطقه خود پیشنهاد میکنند که گاها روشن نیست و تاکید بیش از اندازه در این مرحله از مبارزه ضروری بنظر نمیرسد . گروههایی که در این شرایط حساس علنا از تجزیه طلبی حمایت میکنند ، چه وابسته به قدرتهای بزرگ بوده که به تجزیه کشورهایی همچون ایران علاقمندند و یا اقوامی که در کشورهای مستقل پراکنده شده بفکر ایجاد یک کشور باشند ، بهتر است نگاهی به کشورهای دیکتاتوری موجود شامل یک قوم بیاندازند و درک کنند که این چاره کار نیست همانطور که کشورهای پیشرفته موضوع قومیت ، زبان ، مذهب و غیره متفاوت را درون خود حل نموده اند . آنچه فراموش میگردد آنکه مگر در ۱۰۰ سال گذاشته برای استانهای فارس ، اصفهان ، مرکزی ، تهران و یا استانهایی همچون خراسان ، گیلان ، مازندران و غیره که یا فارس بوده و یا قومیت در آنها بدلیل ترکیب با سایر استانها حل شده ، مسولان بومی خود آنها اداره آن استانها را برعهده داشته و از امکانات بومی بسود منطقه استفاده کرده اند که این دلیلی برای تفاوت باشد ! باید درک شود که جنبشهای داخل کشور زمانی ایجاد شده و سازماندهی میگردند و رژیم حاکم را بدون دخالت غرب و شرق سرنگون مینمایند ، اگر در اتحاد با یکدیگر باشند و طبیعی است که پس از پیروزی و ایجاد دموکراسی هرمنطقه ترجیح خواهند داد که مسولان بومی هدایت استان را دردست گرفته و گویش قومی و موارد دیگر آزاد باشند ، هرچند امروزه یافتن قومی مستقل و تفکیک آنها از یکدیگر در یک یا چند استان بسیار کار مشکلی است و اگر شدنی باشد مجددا مشکلات قومی  دیگری سرباز میکنند .
واقعیت بعدی زندگی کارگران و بسیاری از مزدبگیران است که بسیار فاجعه بار بوده ، نشان از میلیونها بیکار در کنار هزاران کارگران که در ظاهر هنوز کار میکنند ولی ماههاست حقوق نگرفته اند و کارگران بسیاری که مجبور به امضای قراردادهای موقت و سفید امضا شده اند تا در پایینترین سطح زندگی ، گذاران کنند . زنان کارگری که به اجبار با حقوق بسیار پایینتر از حداقل تصویب شده در شرایط سختری حاضر بکار بوده و نوجوانان و کودکانی که بجای تحصیل باید در کارگاههایی که بهیچوجه در آنها بهداشت رعایت نمیشوند ، با حقوق بمراتب کمتری کار کنند . مسولین حکومت و امنیتی چنان ازهر حرکت اجتماعی هراس دارند که جلوی نهادهایی که به حمایت از این زنان و کودکان کار بپا خاسته اند ، گرفته و آنها را به زندان محکوم کرده اند ، حتی سازمانهای حقوق بشری داخل کشور نیز از دست این مسولین اجازه ندارند که به حقوق بین المللی افراد که مقامات رژیم امضا کرده و گاها در سخنرانیهای خود پز آنرا میدهند ، دفاع نموده و پیگیری بیشتر به زندانی شدن فعالان میانجامد . هزاران کارگر کارخانه هایی که صاحبان آنها تولید را به دلیل تبدیل کارخانه به محل مسکونی و یا مشکلات واردات مواد اولیه و قطعات و یا دلایل دیگری همچون واردات بیرویه محصولات بی کیفیت چینی و غیره توسط سپاه و از طریق قاچاقی ، ماههاست که حقوق نگرفته و تحصن و راهپیماییهای متعدد بجایی نرسیده است . شاید تنها کارگران و کارمندان رسمی وزارت نفت و بعضی از مجتمع های دولتی میباشند که حقوق خود را دریافت میکنند که آنهم از ترس تاثیر اعتصاباتی است که در سال ۵۷ انجام گردید . البته کارگران و کارمندان پیمانکاران وابسته به وزارت نفت بدلیل نوع قراردادهایشان بارها اعتصاب نموده و همچنان خواسته اصلی آنها برای رسمی شدن محملی برای اعتراضات جمعی آنهاست . هزاران کارگر و کارمند وزارت نیرو و پیمانکاران اصلی آنها همچون مپنا ، توانیر ، مشانیر ، قدس نیرو بدلیل عدم پرداخت بودجه دولتی چراکه واریز پرداختی قبوض مصرفی آب و برق و گاز مستقیما  به خزانه دولت میروند ، نسبت به حقوق عقب افتاده اعتراض دارند و طبعا تکلیف کارگران بخشهای دیگر و بخش خصوصی دیگر معلوم است . مسولان رژیم هنوز از دشمنی با نمایندگان منتخب سندیکاهای مستقل شرکت واحد و هفت تپه دست نکشیده و اگرچه کارگر آزاده آقای اسالو آزاد گشته ، ولی یکپای اکثر این نمایندگان که بیکار شده اند یا در زندان بوده و یا در دادگاهها اسیر بروکراسی هستند تا به فعالیت در جنبش کارگری نپردازند . باوجود اینکه جای بیشتر گروههای چپ که شعار رهبری کارگران را از راه دور میدهند ، در میان کارگران خالیست ولی کارگران پیشرو و فعالین کارگری درک کرده اند که فقدان سازماندهی در میان کارگران موجب شده که آنها چه برای گرفتن حقوق صنفی خود ناکام مانده و چه از جهت ایجاد جنبش کارگری که به مقابله با رژیم برخیزد ، ناتوان میباشند . کارگران و زحمتکشان با احتساب خانواده های خود بیش از نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و طبیعی است که حضور سازماندهی شده آنها میتواند برگ برنده ای باشد که منجر به سرنگونی رژیم گردد و این عملی نیست مگر همچنانکه بارها گفته شده ، کارگران را وادار کند که ابتدا سندیکاهای مستقل خود را ایجاد کنند . سندیکاهای مستقل نقش نهادهای دموکراتیک کارگران را دارند که در آنها فعالان کارگر علنا به مبارزه با رژیمی که گرفتن حق صنفی را ارتداد میخواند ، پرداخته و از طرف دیگر سندیکاها محملی میشوند که کارگران در آنها به حقوق برابر یکدیگر رسیده و مفهوم اتحاد خود را درمییابند و لذا کارگران بیشتری جذب مبارزه میگردند . سخن از ایجاد حزب طبقه کارگر و پرولتاریا در این برهه تنها بلند کردن سنگ بزرگیست که علامت نزدن است و نتیجه روشنفکران و گروههای چپ شعار دهنده ای هستند که بیعملی خود را پشت این شعار مخفی میکنند .
حکومت نیز پس از تصفیه باند رفسنجانی و اصلاح طلبان و در دست گرفتن کلیه منابع اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و نظامی توسط ولایت و سپاه و اصولگرایان ، مجددا در حال پوست اندازی است تا نشان دهد که اخلاق و شریعت اسلامی تنها پوششی ایدئولوژیکی است تا آنها را از سایر کشورهای وابسته سرمایه داری دیکتاتوری متفاوت نگاه دارد ، وگرنه دارای استثمار و فریبکاری بیشتری نسبت به سایرین است . ولایت فقیهی که گمان میکرد با تشکیل حکومتی از افراد پایین خود که با گرفتن منصب و مسولیتی از هیچ جنایتی پرهیز ندارند ، قدرت را  به کسانی داد که بتدریج ادعای ادامه سلطنت تاریخی بسرشان زده و برای جلب توده ناآگاه در فکر راندن روحانیون  گردیده اند . شاید این طنز تاریخی ناشی از آگاهی حکومت صفویه باشد که با رسمی نمودن مذهب شیعه در ایران ، علاوه بر جنگ ویرانگر با دولت عثمانی که به نابودی دو ملت و بسود اروپا گردید ، نتیجه اش بیسوادی توده عوام ایرانی باشد که فرهنگ تاریخی خود را از یاد برده و آخوندهای درباری را علما و یا مجتهدین بنامد و هنوز این کلمات نامسما ناآگاهانه تکرار گردند . بیجهت نیست که بیشتر سران اصلاح طلب با حفظ این کلمات برروی بعضی از روحانیون منتسب بخود که گاهی صدایی از خود در میآورند ، مدعی اجتهاد و رهبری آنها برای جامعه امروزه ای که دیگر علوم حرف اول را میزنند ، هستند تا نظام بهر طریقی حفظ گردد . در مقابل میلیونها کارگر و کارمند زیر ۱/۳ خط فقر ، فسادهای رانتی ۳۰۰۰ میلیارد دلاری بیداد میکنند و جالب آنکه تا زمانیکه بین ۲ خط اصولگرایان فاصله نیافتاده بود ، افشاگری هم وجود نداشته یا در حد دعوای قابل کنترل ۲ گروه بود . اخیرا نیز برای اینکه همه فساد و رانت خواری تا سطح بالای حکومت افشا نگردند ، فرمان کنترل آن داده شد تا جنگ زرگری ۲ جناح بمیان اقشار مختلف مردم کشیده نشود و تنها در پرونده سازی و دستگیری عوامل پایین دست اقدامی انجام گردید و احتمالا در انتخاب کاندیدها و حذف رقبا نیز کاربرد خواهد داشت . درحالیکه حکومت در سرکوب جوانانی که آب بازی میکنند ، کسانیکه به دفاع از محیط زیست مثلا دریاچه ارومیه بپا برمیخیزند ، کارگر یا معلم یا دانشجو و یا کسان دیگری که حتی به امور صنفی خود میپردازند ، مزدوران و نیروهای امنیتی رژیم ، شدیدترین سرکوب را بکار گرفته و بسیاری را روانه زندانها میکنند . حکومتی که از حقوق بشر مردم مصر و یمن و بحرین و لیبی بیانیه ها میدهد و در مقابل تجاوز دولت سوریه که درست مانند سایر دولتهای منطقه عمل میکند ، خاموش است ، باید که مبارزان داخل کشور ایران را سرکوب کند ، چرا که هدف آنها تامین اصول حقوق بشر نیست ، بلکه هدف تامین حکومتهای دیکتاتور خود و دوستان است . حکومت در هراس از آنچه برسر لیبی و مصر آمد و دخالتی که ناتو بعنوان نیروی نظامی و حامی سرمایه جهانی جهت جلوگیری از ادامه بحرانهای اقتصادی ، در کشورهای منطقه نمود ، و مهمتر از همه ایستادگی مبارزان در مقابل خشونت موجب گردید که در چند ماه گذشته اعدامهای سیاسی متوقف گردد . اما شیوه جدید حکومت آزادی یکسری از زندانیان سیاسی با وثیقه سنگین و تعهد عدم فعالیت سیاسی با کنترل شدیدی که بر آنها اعمال میکند ، تا به غرب حسن نیت خود را نشان دهد و بتواند رابطه اش را برای ثبات خود مستحکم کند ، درعوض  چهره اصلی خود را با دستگیری تعداد جدیدی از افراد رو میکند تا در داخل حس نشود که آزادی درراهست و برای محکم کاری بر اعدام مجرمان عادی و بقول خود قاچاقچی و حتی نوجوانان افزوده است . دولتی که جهت پرداخت یارانه مجبور به صرف بودجه پروژه ها و موارد دیگر نموده ، بصرف اینکه با پرداخت قبوض مصرفی گاز و برق و آب سود بیشتری به جیب خواهد زد با عدم پرداخت آنها مجبور به قسطی کردن قبوض گردیده ، درحالیکه قبضهای ماههای بعدی همچنان درراهند . آش چقدر شور شده که کسبه بازار همچون طلا فروش ، پارچه فروش و مشابه نیز که سود خالص کالاهایشان را مستقیم دریافت میکنند ، بدلیل مالیات افزوده دست به اعتراض زده اند و موتلفه تلاش دارد که از فشار بر آنها در رابطه با بده بستان با سران دولت و جنگ انتخاباتی سود خود را هموار کند . حکومتی در مقابل قرار دارد که علاوه بر کنترل منابع اقتصادی حتی از سودیکه از ورزش بدست میآید ، غافل نیستند و مافیای نیروی انتظامی و سپاه بر این بخش نیز دست انداخته اند ، هرچند کنترل جمعیت هوادار تیمها نیز مطرح میباشند . از طرف دیگر مدیران ارشد دولتهای سازندگی و اصلاحات همچون نعمت زاده و سایرین پابپای سران موتلفه و دیگر اصولگرایان بعضی از پروژه های پتروشیمی ، ساختمانی و صنایع را مال خود کرده و سود سرشاری میبرند ، هرچند وزیر نفت جدید محدودیتهایی را برای آنها و بسود سپاه  ایجاد کرده است . زمانیکه سران حکومت ایراد کار را حتی حذف ریاست جمهوری و ایجاد پست نخست وزیری برای کنترل بیشتر و تصفیه مدام همقطاران سابق نافرمان خود میبینند ، آشکار است که شعار شرکت در انتخابات و حفظ نظام از هر گروهی چه اندازه دور از واقعیت است .  
مشکلات داخل کشور چنانچه مواردی از آنها گفته شد ، فراوان است و رژیم آگاهانه زندانیان سیاسی اقشار مختلف که احتمال دارند پس از آزادی به سازماندهی جنبش کارگری و دموکراتیک و ایجاد آلترناتیو بپردازند ، را محبوس نگاه داشته و چشم مامورین امنیتی رژیم برروی کسانی نیز که آزادند و چنین توانی دارند متمرکز گردیده است . البته همه این موارد به مفهوم این نیست که رژیم سالها بتواند بر این کنترل ادامه دهد ، بالاخره کارگران خواهند دانست که تحت همین فشار و محدودیت باید نهادهای مستقل خود را برای مقابله سازماندهی کنند ، دانشجویان و معلمان با آغاز سال تحصیلی و نیروی معترض جوانتری که از مدارس به آنها افزوده میگردند به سازماندهی اعتراضات میپردازند ، مسائل اجتماعی و محیط زیستی تعداد بیشتری از هواداران را مجتمع میکند ، مسائل اقتصادی و مخالفتهای مدنی حتی برای پرداخت قبوض دولتی مخالفان بیشتری را نسبت به رژیم گردآوری خواهد کرد . خلاصه با عملکرد دولت و اخباری که از حکومت برای کنترل بیشتر فعالان درپیش است و روشی که اصلاح طلبان در مصالحه اختیار کرده اند ، تکلیف همه جنبشهای داخل کشور را برای سازماندهی و اتحاد با یکدیگر برای مقابله روشن میسازد . آنچه قابل حل بنظر میرسید حرکت اپوزیسیون خارج کشور است که با زندگی در کشورهای غربی و آزادی که دارند ، ایجاد وحدت با یکدیگر برای تغییر نظام انتظار بجایی بنظر میرسد ، ولی شواهد حاکیست که مشکلات آنها کمتر از داخل نیست که برای سازماندهی خود با حکومتی خشن و سرکوب کننده روبرو هستند . روشنفکران و گروههای سیاسی چپ که از رهبری پرولتاریا سخن میگویند نه تنها وحدتی ندارند بلکه دشمنیشان با یکدیگر بیشتر است ، جمهوریخواهان و سلطنت طلبان تعدادشان رو به افزایشند و وحدتی بنظر درپیش نیست ، سکولارها که بعنوان گروههای جدید در این ۲ ساله ترجیح داده اند خود گروه مستقلی تاسیس کنند نیز به تعدد گروهی دچار شده اند ، پیشنهاد مجاهدین که تک گروه باقیمانده اند تحولی را درخود نشان نمیدهد . بخشی از اصلاح طلبان که هنوز خود را مدعی جنبش داخل نشان داده و شورای هماهنگی با بودجه فراوان را تشکیل داده اند با بیانیه شماره ۲ نیز همچنان در لفافه به مذاکره با حکومت جهت شرکت در انتخابات میباشند ، سایر اصلاح طلبان چه در رابطه با قبول سکولاریسم فلسفی و جدایی دین از حکومت و یا ایجاد کنگره ملی هنوز دل از نظام نکنده و ناتوان از نقد عمیق گذشته خود هستند و کشتاری که در آن سهیم بودند . در این میان خیل میلیونی ایرانیهای مقیم خارج که از اقشار مختلف تشکیل شده اند ، چشمشان بدرستی بیشتر به تحول از داخل کشور است . دعوای شرکت و عدم شرکت در انتخابات ، فراخوانی نیروها ، وحدت اپوزیسیون ، ایجاد کنگره ملی و یا دولت موقت مدام از بعضی گروهها شنیده میشود ، ولی هیچکدام حاضر نیستند از رهبری خود دست بکشند و حمایتهای لازم را از جنبشهای داخلی انجام دهند ، شاید با تاسف باید گفت بعضی از آنها نیز منتظرند غرب بعد از دخالت خود آنها را به شکلی از شورای موقت لیبی قبول نماید . دلیل اصلی عدم ایجاد دموکراسی مورد نظر در مصر ، تونس و لیبی که دیکتاتوریهای آنها فرو ریخته اند ، فقدان جنبشهای کارگری و دموکراتیک در داخل آن کشورهاست که باید آلترناتیو را تشکیل دهند ، وگرنه هیچگونه تغییری مگر در جهت منافع غرب حاصل نمیگردد حتی اگر به کشور وابسته ای همچون عراق و افغانستان تبدیل گردد . البته هستند گروههای سیاسی و حقوق بشری که همت خود را در ایجاد فشار برای آزادی زندانیان سیاسی ، جلوگیری از اعدام ، حمایت پناه جویان ، آزادی رسانه ها ، تحریم خروج مقامات و انسداد حسابهای بانکی آنها که موجب وحشتشان گشته و بفکر فرار افتاده اند ، حمایت از حرکتهای اجتماعی و نظایر آنها گذاشته و بتدریج اهمیت اصلی اپوزیسیون خارج را روشن میسازند . طبیعی است هرچه اپوزیسیون خارج جدا از ایجاد گروههای سیاسی و احزاب که لازمه کار است و با تشکیل کنگره و یا همایش در وحدت با یکدیگر باشند ، به اپوزیسیونی قوی و متحد تبدیل شده و نتیجه فشار آنها بسود جنبش داخل خواهد انجامید .
استبداد ریشه دار ۱۰۰ سال اخیر و دولتهای ضعیف که اکثر آنها به استثنای سالهای محدودی خود را وابسته قدرتهای بزرگ میدیدند ، موجب گردید که از خود بیگانگی به کشور ابتدا در میان روشنفکران و سپس بصورت عمومیتر رواج پیدا کند . جالب آنکه همچنانکه بعضی از  روشنفکران و بوروکراتهای غرب دیده بسرعت پیشینه تاریخی خود را از یاد برده و اخلاق ، فرهنگ ، تمدن ، محیط زیست و پیشرفت را تنها مربوط به جهان غرب دانستند ، روی دیگر سکه نیز حاکی ازینستکه بسیاری از گروههای چپ نیز با تکیه بر شعار رهبری پرولتاریا میهن پرستی ، جنبش دموکراتیک ، تاریخ کهن ، اخلاق و اندیشه کشور خود را فرهنگی بورژوازی نامیده ، خود را به فرهنگی آراستند که انطباق آنرا با مبارزه طبقاتی کشور خود درک نکردند . از خود بیگانگی و بیدانشی بعضی از روشنفکران و گروههای چپ ایرانی چنان نسبت به جنبشهای دموکراتیک داخل کشور بالاست و اهمیتی به آن نمیدهند ، درحالیکه درمورد دموکراتیک بودن و ضروری بودن جنبشهای دموکراتیک و حتی جنبش کارگری کشورهای منطقه قلم فرسایی میکنند . از خود بیگانگی چنان درحال ریشه دواندن است که بسیاری از جوانان داخل کشور از طریق سایتها جذب فرهنگ غربی شده و نسبت به فرهنگ و تغییر کشور که آنرا عقب مانده حس  کرده و احساس تحقیر میکنند ، کمتر علاقمندند و فراوان جوانان خارج کشوری که حتی به زبان و سنن ایران ناآشنا بوده و در مقابل افراد خارجی احساس حقارت میکنند اگر ریشه ایرانی بودن آنها را دریابند . درحالیکه از همین سایتها میتوان یاد گرفت که چگونه این از خود بیگانگی کمتر در مردم کشورهای با تاریخ کهن همچون هند ، چین ، ژاپن و یا کشورهای اروپایی وجود دارد و نشان ازاینستکه افراد هرکدام از این کشورها چگونه زبان و سنن خود را حفظ میکنند حتی زمانیکه در کشور دیگر زندگی میکنند . باید دانست چه آنهایی که قصد ایجاد حکومت سکولار دموکرات را دارند و چه از رهبری پرولتاریا ایران و نه جای دیگر سخن میگویند ، ایران با تمام این مسائل و مشکلاتی که دارد باید تغییر کند و برای این تغییر نظام میبایست سازماندهی خود را در ایران متمرکز کنند . البته هنوز اکثریت از ایرانی بودن خود میبالند و دلشان میخواهد که ایران را آزاد و سربلند ببینند ، ولی بدون کوشش و تلاش فراوان این امر امکان پذیر نیست . از خود بیگانگی میان کارگران نیز ریشه ایست و کارگران نیاز دارند با ایجاد نهادهای مستقل خود به یگانگی رسیده و بدانند در صورت سازماندهی خود امکان تغییر رژیم را دارند . البته قشر بندی و گروهبندی طبقات اجتماعی چه در میان کشورهای غربی پیشرفته و چه درمیان سایر کشورهای صاحب دیکتاتوری با ایدئولوژیک های متفاوت ، دیگرگونه شده و گروههای سیاسی میبایست جهت سازماندهی آنها این موضوع را درنظر بگیرند . با وجودیکه بسیاری از گروههای چپ اعتقاد به مبارزه طبقاتی دارند و این یعنی سایر مبارزات و جنبشها بعنوان زیر مجموعه محسوب میگردند ، ولی هستند همین گروههای چپ که بیشتر از قومیتها در ترکیب خود دارند ، فدرالیسم را محور اصلی خود قرار داده اند ، گرچه با گروههایی که هنوز نیروی قابل ملاحظه ای نشده زمزمه جدایی میزنند ، فاصله دارند . مساله قومی ، نژادی ، جنسیتی ، مذهبی ، زبانی و غیره در کشورهای غربی که این فرهنگ را پشت سر گذاشته اند ، حل شده و آنچه باقیست یا مبارزه طبقاتی است و یا مبارزه برای دموکراسی ، ولی آنچه درک نشده تبعیض های حکومتی در میان کشورهای صاحب دیکتاتوری به مفهوم ضد نژاد پرستی ، ترجیح یک زبان یا مذهب و قومیت شکل گرفته و نباید بحساب اختلاف بین اقشار مختلف گذاشت که همیشه مورد سوء استفاده حاکمان برای تفرقه افکنیست . مگر حکومت آذربایجان از اکثریت ترکها تشکیل نشده پس باید اقلیتها فکر جدایی باشند و مگر این حکومت بسود کارگران و یا اقشار متوسط ترک است یا فرقی نمیکند . یا حکومت خودمختار عراق توانسته است مشکل کارگران و اقشار متوسط کرد را حل کند و یا اینکه اقلیت غیر کرد آن نیز باید جدا گردند . اصلا کلمات اقلیت و اکثریت لغاتیست که برای اختلاف زائیدن درست شده اند ، وگرنه در یک کشور کارگر کارگر است چه ترک باشد چه کرد و یا از قوم دیگر و دانشجو و زن نیز بهمن ترتیب فرقی نمیکنند از چه قومی باشند . کمااینکه مهم نیست یک کارگر شیعه باشد یا سنی و یا مسیحی و یهودی ، زردشتی یا بهایی ، کارگر کارگر است و دانشجو دانشجو ، زن زن ، معلم معلم و غیره و این نشان میدهد که مشکل جای دیگر است . لذا اینجا مساله برمیگردد که چه تعداد کارگر در یک کشور وجود دارد و چطور باید سازماندهی شوند و چه تعداد دانشجو یا اقشار متوسط و غیره که باید با ایجاد نهادهای مستقل خود به ایجاد جنبشهای مخالف رژیم بکوشند . آری در این مرحله وحدت جنبش کارگری و سایر جنبشهای دموکراتیک بعنوان راه حل گذار تغییر نظام     محسوب گردیده و همه گروهها چه در داخل و چه در خارج کشور نیاز دارند که با سازماندهی خود آلترناتیو خود را در این پروسه تشکیل دهند ، آینده روشن خواهد کرد که مبارزه طبقاتی چگونه راه خود را ادامه خواهد داد .

محمد ایرانی ۴ مهر ۱۳۹۰ ، ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۱