سریال فحش نامه های محفل آذرین – مقدم، ادامه دارد!

نفرت پراکنی محفل ایرج آذرین – رضا مقدم علیه من ادامه دارد: فحاشی هایی به نام هایی مختلفی چون »بهزاد سهرابی»، «وبلاگ کارگران سوسیالیست کردستان»، «بیانیه کمیته اجرائی اتحاد سوسیالیستی کارگری»، «دوستداران سوسالیست کارگری»، «قادر صنعتکار (ایرج آذرین)» سرانجام رضا مقدم نیز به دلیلی این که از قافله محفل شان عقب نماند چرندیات جدیدی را علیه من سر هم بندی کرده و انتشار داده است.

همه این نام ها، مجموعه ارگان ها و قلم به دستان «لشکر» سرهنگ آذرین است. سرهنگی شکست خورده و زمین خورده و بدون لشکر و گردان و گروهان ای که به یک محفل چند نفره پناه آورده است اما دایما افسوس روزگار خوش گذشته را می خورد. او، برای این که خودش و محفل اش را نگاه دارد، همواره عقده گشایی می کند و به پرخاشگری علیه فعالین جنبش کارگری کمونیستی و سازمان ها و احزاب دیگر چپ و کمونیست دست می زند. محفلی که ظرفیت و تحمل کوچک ترین نقد سیاسی را ندارد و بلافاصله برای مرعوب کردن طرف مقابل به پرخاشگری و کینه توزی شتری متوسل می شود. دلیل اصلی این سرنوشت حزن انگیز آذرین – مقدم، این است که آن ها حدود ۱۲ سال پیش، در حال انزوا و درماندگی، عوامل اصلی تولد محفلی شدند که علیل به دنیا آمد و تاکنون نیز هیچ درمانی برای بهبودی آن، کارساز و موثر نبوده است. از این رو، روزبروز حالش بد می شود، همواره دچار کمبود هویتی و شخصیتی می گردد، دست و پا می زند و هذیان گویی می کند تا بلکه فرجی حاصل شود؟!

بحث بر سر کم و زیاد و هم چنین بزرگ و کوچک بودن یک جریان سیاسی نیست، بلکه بحث اساسی بر سر کمیت و کیفیت فعالیت های هر جریان سیاسی، آن هم مدعی کارگری سوسیالیستی در فضایی سالم و سازنده است. چنین جریانی خاک به چشم جامعه و کارگر نمی پاشد و برای آن ها دروغ نمی گوید. فردی و گروهی، اگر به خودش اعتماد به نفس سیاسی و اجتماعی دارد در خارج کشور، با اسامی مستعاری مختلف علیه مخالفین و منتقدین خود سم پاشی و پرخاشگری و به شویه پلیسی پرونده سازی نمی کند. به دسیسه و توطئه متوسل نمی گردد. اما چنین چیزی در رابطه با محفل آذرین – مقدم، صدق نمی کند. چرا که این محفل از هنگامی که ناقص الخلقه به دنیا آمده، هرگز نتوانسته در فضایی سالم و متین فعالیت سیاسی کند، همواره به توطئه گری و دسیسه سازی علیه فعالین جنبش های کارگری چون جنبش کارگری و جنبش دانش جویی و تشکل های آن ها شده است. این محفل به انواع و انحا مختلف نه به نام محفل خود، بلکه به نام کارگر و سوسیالیست وبلاگ ها  و سایت های مختلفی درست می کنند و به نام آن ها اطلاعیه و مقاله می نویسد و رسما به دروغ گویی و توهم پراکنی دست می زند. این ها به نام کارگران سوسیالیست داخل کشور اطلاعیه های سریال می دهند و سپس به دوستداران کارگران سوسیالیست، این اطلاعیه ها را بازتکثیر می کنند. آیا این نوع اقدامات قلابی به کارگران یاری می  رساند یا لطمه می زند؟ این ها، رسما و در روز روشن به جامعه کارگری دروع می گویند؛ توهم به وجود می آورند؛ شاخک های مامورین اطلاعاتی را نسبت به فعالین کارگری و تشکل های آنان حساس تر می کنند؛ اقداماتی تفرقه اندازی و دروغ گویی است. در حالی که یکی از ویژگی های بدیهی کار و فعالیت کمونیستی، صداقت، صمیمیت، رک گویی و نقد و بررسی در فضایی سالم حتی علیه مخالفین شان است. اما این محفل غیرمسئول، دروغگو، هر جا پا گذاشته آن جا را فاسد کرده است. چنین محافلی مهم نیست چند نفر هستند و چه کاره اند. مهم آن است که از هر فرصت و امکان و ابزاری در راستای منافع حقیر فرقه ای و محفلی خود، سوء استفاده می کنند. محفلی که هیچ نقد و زبان سیاسی و متین سرش نمی شود. باور کنید اگر پنج انگشت خود را وارد عسل کنید و به دهان این ها بگذارید احتمال که این که انگشتان تان را قطع کنند، کم ترین شکی نداشته باشد. این اقدامات زشت و نارفیقانه آن ها را بارها من و صدها تن دیگر از نزدیک شاهد بوده ایم و گفته ها و نوشته های فراوانی نیز در این موارد داریم. اگر در حال حاضر نمی گوییم فکر می کنیم که شاید جایی برای بر سر عقل آمدن این ها مانده باشد. نهایتا کارهای مخرب تاکنونی این محفل نشان داده است که بر خلاف اسامی که برخود برگزیده اند، کم ترین ربطی به سوسیالیسم و کارگر ندارد و نوع سوسیالیسم اش نیز بورژوایی است. در این سال ها، بزرگ ترین هنر این محفل، جز توطئه گری و اتهام زنی و پرونده سازی به فعالین جنبش کارگری کمونیستی و احزاب و سازمان های چپ چیز دیگری نبوده است.

احمد شاملو، شاعر معاصر به یک سئوالی چنین پاسخ داده است: «آه بله، حتما. نرون شهر رم را به آتش می کشید و چنگ می نواخت. شاه اسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن می زد و غزل می گفت. بتهوون عظیم ترین سمفونی عالم را در ستایش شادی ساخت و هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیم ترین رنجگاه تاریخ، کشتارگاه زاخسن هاوزن را. ناصرالین شاه هم شعر می سرود و هم نقاشی می کرد و نقاش می پرورد. اما، برای یک تکه طلا می داد سارق را زنده زنده پوست بکنند. انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت. خب بله، یک جایی به هم می رسند: متاسفانه بر سر نعش یکدیگر.»

یا عزیز نویسنده ظنزنویس سرشناس ترکیه، در جواب سئوالی گفته بود: دورانی در ترکیه گفتند همه بروند و شناسنامه بگیرند. فامیلی داشتیم که کچل بود اما نام زلفعلی را برای خود انتخاب کرد. معلمی داشتیم که بسیار بد خط بود اما فامیلی خوش نویس را انتخاب کرد. پدر من هم برای خود فامیلی نسین (یعنی هیچ کاره) را انتخاب کرد و…

اکنون نیز ایرج آذرین، نام مستعار جدیدی به نام «قادر صنعتکار» را برای خود انتخاب کرده است. در حالی که او، فردی ناتوان اما پرخاشگر و دسیسه ساز و… برای فعالین کار و رنج و صنعت است. او با این نام، زشت ترین جملات که شایسته خودش است نثار من و یا تنی چند کرده است. او، به حدی دچار بی هویتی سیاسی و شخصیت شده و سقوط آزاد سیاسی کرده است که حتی گرایشات پان ایرانیستی و شوونیستی اش نیز بیرون زده است.

این سرنوشت مختوم محفل و موجود علیلی به نام «اتحاد سوسیالیستی کارگری» و گردانندگان آن است. این محفل مدت هاست که به نام کارگر و سوسالیسم، مشغول چندش آورترین و تهوع آورترین توطئه های پلیسی علیه فعالین جنبش کارگری کمونیستی است. سوسیالیسم اش نه تنها هیچ ربطی سوسیالیسیم مارکس و انگلس ندارد، بلکه سوسیالیسم بورژوایی و بازاری و سرکوبگر و توطئه گر است.

دیگر با این محفل نمی توان با زبان و قلم سیاسی و نقد و بررسی سیاسی و در فضایی سالم و متین سخن گفت، بلکه باید به طور مداوم اقدامات ضدکارگری و ضدسوسیالیستی و توهم پراکنی و دروغ گویی های این محفل را افشا کرد تا کسی گرفتار بیماری این محفل نشود و یا در جایی جرات تخریب نداشته باشند.

 

دو مطلبی که در زیر ملاحظه می کنید به این دلیل دوباره منتشر می کنم که جواب امروز دروغ گویی و هذیان گویی های محفل ایرج – رضا را در آن دوره داده بودم. از سوی دیگر، خواننده علاقه مند بتواند با دانستن واقعیت های تاریخی، قضاوت عادلانه خود را داشته باشد. حدود سه سال پیش، هنگامی که محفل آذرین – مقدم مشغول توطئه گری علیه کمیته هماهنگی و انشعاب در آن، علیه دانش جوان آزادی خواه و برابری طلب که زیر شکنحه های وحشیانه بازجویان وزارت اطلاعات حکومت اسلامی قرار داشتند و هم چنین توطئه پلیسی علیه شخص من در حزب کمونیست ایران بودند، نوشته بودم. تحرک جدید این مفحل نشان می دهد که هر تکانی به خود می دهد در باتلاقی که برای خود ساخته است، بیش تر فرو می رود.

 

***

 

 

شکایت «اتحاد سوسیالیستی کارگری» از بهرام رحمانی؟!

                                                                                بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu

 

کمیته اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری، ۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، به دلیل این که من در دو نوشته اخیر خود به آن ها نیز انتقاد کرده بودم که موقعیت امنیتی دانشجویان دستگیر شده به خطر انداخته اند از من به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، شکایت کرده است. (متن این شکایت نامه ضمیمه است).

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، ۱ ژوئیه ۲۰۰۸، جواب شکایت نامه گروه «ایرج آذرین و رضا مقدم» را داده و این شکایت نامه و جواب خود را نیز به من ارسال کرده است. من جواب خودم را به جوابیه کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران به اتحاد سوسیالیستی کارگری را در مورخه بیست و یکم تیر ۱۳۸۷ –  یازدهم ژوئیه ۲۰۰۸، به کمیته اجرایی حزب فرستادم.

اما در تاریخ ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۸، نخست در سایت «آزادی بیان» و سپس در سایت گروه سوسیالیستی کارگری «بارو» دیدم که این شکایت نامه درونی را علنی کرده اند بدون این که جواب کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران را نیز هم زمان با این شکایت نامه خود منتشر کنند. در حالی که اتحاد سوسیالیستی جواب کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران را ۱۱ روز پیش، یعنی در تاریخ ۱ ژوئیه دریافت کرده و شکایت نامه خود را در تاریخ ۱۲ ژوئیه در سایت خود قرار داده بود.

امروز که من این مطلب را می نویسم حدود یک هفته از انتشار این شکایت نامه در سایت آزادی بیان و بارو می گذرد. در این مدت، قصد نداشتم چیزی در این مورد بنویسم و حداقل انتظارم این بود که کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران و جواب من به آن را به دنبال انتشار علنی شکایت نامه اتحاد سوسیالیستی کارگری منتشر کند؛ یا عکس العمل دیگری نشان دهد اما متاسفانه گویا این انتظار من بی خود بود و کماکان قرار است این واقعه شامل مرور زمان و فراموشی شود، شاید در این «مصلحت گرایی» حکمتی تهفته است؟! بنابراین، این چند سطر را اجبارا آن هم صرفا برای روشنگری ماجرا و جلوگیری از هرگونه اهداف پشت پرده و سوء استفاده گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری و انبوه سئوالاتی که از طریق تلفن، امیل و… در این مورد از این می شود،  می نویسم.

بدین ترتیب، در این جا قصد ندارم به نقد سیاست های گروه «ایرج آذرین و رضا مقدم» بپردازم. زیرا در دو مطلبی که اخیرا در میان جار و جنجال و هیاهویی که به دنبال مطلب بی نام و نشان «وبلاگ مارکسیسم» از وضعیت جنبش دانشجویی راه انداختند ایرج آذرین، رضا مقدم و مطلبی که به نام علی خدری از اعضای این گروه منتشر کردند همان خط و مضمون مطلب بی نام و نشان این وبلاگ دنبال شد و مطلب بدون نام منتشر شده در «وبلاگ مارکسیسم»، جدا از این که تحلیل غلط و یا درستی از موقعیت کنونی جنبش دانشجویی و دستگیری فعالین این جنبش در مقطع ۱۶ آذر سال گذشته دارد یا نه، اساسا زیاد مورد اصلی بحث من نبود. مساله مهم برای من در این مطلب، از این زاویه بود که در آن به اصطلاح خط قرمز شناخته شده در میان نیروهای سیاسی مبنی بر رعایت موازین امنیتی فعالین سیاسی زیر پا گذاشته شده بود. در این نوشته، که به نوعی ایرج آذرین، جوهر اصلی و مضمون آن را در جواب کسانی که این مطلب را به وی نسبت داده بودند تکرار کرد، موقعیت امنیتی تنی چند از این دانشجویان دستگیر شده در مقطع ۱۶ آذر سال گذشته، رعایت نشده بود. می دانیم که سازمان های جاسویسی و اطلاعاتی حکومت اسلامی، شبانه روز به دنبال تعقیب و تهدید فعالین سیاسی شناخته شده و پاپوش دوزی برای آن ها هستند و از هر گفته و نوشته ای که به ویژه از سوی اپوزیسیون بیان شود را با دقت و حسایت خاصی دنبال می کنند تا از آن ها نیز در پیش برد اهداف غیرانسانی شان علیه فعالین سیاسی جنبش های اجتماعی بهره گیرند. هر چند که این اطلاعات، از نوع اطلاعاتی سوخته هم باشند مورد بهره برداری ارگان های جاسوسی و پلیسی حکومت اسلامی قرار می گیرند و هیچ کس و جریانی حق ندارد با توجیه این که مثلا فلان اطلاعات علنی شده است آن را تکرار کند. بنابراین، هیچ فعال سیاسی و سازمان و حزبی نباید به خودش اجازه دهد که برای پیش برد سیاست های فرقه گرایانه خود، موقعیت فعالین سیاسی حتی اگر صدردرصد مخالف شان هم باشد به خطر بیاندازند. هر کسی و جریانی مرتکب چنین اعمالی شود همان سرنوشتی را در جامعه پیدا می کند که طیف توده ای – اکثریتی پیدا کرده است. هر کسی و هر سازمانی اگر طوری حرکت نماید که موقعیت امنیتی فعالین خود و یا سازمان های دیگر را به خطر بیاندازد تاریخ آن را نخواهد بخشید!

دادگاه های ارتجاعی حکومت اسلامی، همواره برای هر فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را دستگیر می کنند او را به اپوزیسیون سرنگونی طلب و به خطر انداختن «امنیت نظام» متهم می کنند و با این نوع توجیهات ساختگی وی را زیر شکنجه های خونین قرار می دهند و یا به جوخه های مرگ می سپارند.

دو مطلب اخیر من که گروه ایرج آذرین و رضا مقام را آن چنان خشمگین کرده است که از من به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران شکایت کرده اند، اولی به نام «نقش احزاب و سازمان های سیاسی در جنبش های اجتماعی؟! مورخه بیست و پنجم خرداد ۱۳۸۷ – ۱۴ ژوئن ۲۰۰۸»، و دومی «دست فرقه گرایان از جنبش های اجتماعی کوتاه! پانزدهم تیر ۱۳۸۷ –  پنجم ژوئیه ۲۰۰۸» است.

در مورد شکایت نامه ایرج آذرین و رضا مقدم از من، به نظرم اشاره به یکی دو نقطه ضروری است. نخست باید دید که این ها با علنی کردن شکایت نامه درونی خود به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، چه هدفی را دنبال می کنند؟ چرا جواب حزب کمونیست ایران را که به نفع آن ها هم هست هنوز علنی نکرده اند؟ اگر این ها قصد داشتند این نامه درونی را علنی کنند چرا شکایت نامه سرگشاده ننوشتند؟

گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری، در پایان شکایت نامه خود اعلام کرده است که کلیه روابط رسمی و سیاسی خود را با حزب کمونیست ایران را تا اطلاع ثانوی به حالت تعلیق درمی آورد اما هیچ اشاره ای به عرصه های «کلیه» این روابط و یا این که در چه سطحی در جریان بوده است نکرده است؟ و یا شرایط بازسازی مجدد روابطه شان با حزب کمونیست ایران کدام است؟!

از سوی دیگر، من به نام خود نظر شخصی ام را نوشته ام. در حالی که روابط و مناسبات رسمی و سیاسی احزاب و سازمان ها با همدیگر از طریق قرارها، قطعنامه ها، بیانیه ها و اطلاعیه ها و مصوبه هایش که در کنگره ها، کنفرانس ها، پلنوم ها و نشست های رسمی به تصویب می رسند و یا ارگان های نظری و تبلیغی رسمی شان انتشار می دهند به جامعه اعلام می کنند و با آن ها نیز قضاوت می شوند برقرار می گردد. نه با نظر شخصی این و یا آن فرد کمیته مرکزی و رهبری آن. هر چند که توجه به عمکردهای سیاسی روزمره هر سازمان و حزب سیاسی نیز برای قضاوت در مورد آن ها بسیار مهم است. در عین حال هر عضو و کادر قلم زن هر تشکیلاتی نیز حق آزادی بیان و قلم اش است که نظر شخصی خود را بدون هیچ گونه سانسوری و خودسانسوری انتشار دهد. ایرج و رضا استاد این مسایل بدیهی سیاسی – تشکیلاتی هستند و به خوبی به این ها آگاهی دارند. اما چرا به چنین شکایت نامه ای روی آورده اند چه اهدافی را دنبال می کنند باید به آن ها پرداخت. اهدافی که بخش اعظم آن را از طریق توطئه و راه های ناسالم پیش می برند، این هم یکی از روش های شناخته شده رهبران فرقه های سیاسی است؟!

اولا، گروه تحت رهبری آقایان ایرج آذرین و رضا مقدم، به خوبی آگاهند که این دو مطلب اخیر من که آن ها را این چنین خشمگین کرده است در سایت های حزب کمونیست ایران و کومه له و پیام منتشر نشدند این احتمال را داده اند که این مساله بیخ دار خواهد شد و به یک معضل و جدل درون تشکیلاتی منجر خواهد شد. دوما، با علنی کردن شکایت نامه خود، این هدف اصلی را دنبال می کنند که از یک سو، در سطح علنی هم به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران فشار بیاورند تا در این مورد تصمیم تشکیلاتی بگیرد و از سوی دیگر، به جامعه این طور القا کنند که گویا با شکایت نامه این ها کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران بهرام رحمانی را تحت فشار قرار داده است. این ها مهم ترین و اصلی ترین هدف گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری از ارسال شکایت نامه درونی به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و علنی کردن آن است. این ها جامعه و به ویژه فعالین سیاسی و اجتماعی آزادی خواه و کمونیست را دست کم می گیرند و روز روشن به توطئه گری های خود به طور علنی و مخفی علیه یک عضو کمیته مرکزی حزب دیگری ادامه می دهند. این گروه و رهبران آن، باید بدانند که با این ترفندهای توطئه گرایانه خود نمی توانند خاک به چشم جامعه بپاشند و به روش های ناسالم و سیاست های مخرب خود سرپوش بگذارند. اکنون که گروه ایرج آذرین و رضا مقدم به هر سیاست و توطئه ای از جمله علیه من متوسل شده اند باز آخر سر موفق نخواهند شد پرده ساتری به اعمال مخرب و ضدکارگری خود بر علیه گرایشی در درون کمیته هماهنگی…، جنبش دانشجویی و انجمن کارگری جمال چراغ ویسی، اتحاد بین المللی و کمیته هایی که در حمایت از کارگران ایران در خارج کشور فعالیت دارند و… بکشند. قطعا فعالین مسئولیت پذیر این جریان ها، به موقع خود توطئه های این آقایان را افشا خواهند کرد. اگر چنین کاری انجام نگیرد و مصلحت گرایی به هر دلیلی جای نقد سیاسی و علنیت بحث های سیاسی و  روابط و مناسبات متقابل محترمانه بین احزاب و سازمان ها، و به ویژه عدم به رسمیت شناختن آزادی بیان و قلم فعالین سیاسی و فرهنگی اعضا و کادرهای احزاب سیاسی را بگیرد فجایعی به دنبال خواهد داشت که جبران آن سخت و یا امکان پذیر نخواهد بود. به اصطلاح نوش دارو بعد از مرگ سهراب، معجزه ای نخواهد کرد. باید سیاست های فرقه گرایانه و مخرب را افشا کرد تا از تخریبات بیش تر آن ها جلوگیری شود.

در مورد ایرج آذرین و رضا مقدم، که هر دوی این ها همراه با منصور حکمت و کورش مدرسی دفتر سیاسی در مقطع جدایی از حزب کمونیست ایران بودند هنگامی که قبل از جدایی «فراکسیون کمونیسم کارگری» تشکیل شد هر عضو کادر منتقدی را توبیخ و تنبیه و حتی به صورت جمعی از حزب کمونیست ایران اخراج کردند. افکار این آقایان همین است و اکنون فقط موقعیت شان فرق کرده است. این ها هم در حزب کمونیست ایران و هم بعدها پس از جدایی از این حزب و تشکیل حزب کمونیست کارگری، مانند «سرهنگ ها» و «روسای ادارات» با بدنه تشکیلات برخورد می کردند. حتی فعالین کارگری که از ایران با امید تماس و تبادل نظر با حزب کمونیست ایران از ایران می آمدند پس از نشست با این ها، صرفا با برخوردهای عامرانه روبرو می شدند راه خود را می گرفتند و پشت سر خود هم نگاه نمی کردند. برخی از این فعالین، با خواندن این سطور خاطرات بیست سال پیش شان دوباره زنده خواهد شد.

گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری، با این شکایت نامه خود، یک بار دیگر نشان داد که اگر من با این ها هم تشکیلات بودم بلافاصله برای اخراج من به هر دری می زدند و یا اگر وزیری و وکیلی بودند بی شک حکم زندان من و سانسور مفالات و کتاب هایم را نیز صادر می کردند. عملی که گروه ایرج آذرین و رضا مقدم با این اقدام خود مرتکب شدند افتضاح سیاسی خود را به اوج رساندند. اقدامی که از دید هر فعال و سازمان و نهاد سوسیالیستی پنهان نمانده و آشکارا به معنی خصومت و دشمنی آن ها با منتقدین سیاسی خود و آزادی بیان و قلم است. از سوی دیگر، معلوم نیست که چگونه رهبری یک سازمانی به خود اجازه می دهد تا از منتقدین و مخالفین سیاسی خود، نخست به صورت شکایت نامه مخفی و سپس علنی روی آورد؟! این شکایت نامه ماحصل دو سال انتقاد سیاسی من به عملکردهای مخرب این گروه که اساسا در برخورد با اختلافات درونی کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری در ایران آغاز شده است. در این مدت این گروه به دلیل این که از جواب دادن به انتقادات سیاسی من، طفره بروند در نوشته ها و رابطه هایشان بارها به فحاشی و توطئه علیه من متوسل شده اند. از این رو، واقعا من برای ایرج و رضا متاسفم که تا این حد نازل سقوط سیاسی و اخلاقی کرده اند!

بی شک در جایی که گروه ایرج و رضا، برای مرعوب کردن منتقدین سیاسی خود به شکایت روی می آوردند قبل از هر نقد و نظری باید به ادعای مخالفت گروه آن ها با سانسور و اختناق حکومت اسلامی، شک کرد و آن را جدی نگرفت. این که چرا این فرقه و سکت سیاسی، نام سوسیالیست و کارگر را با خود یدک می کشد تغییری در ماهیت واقعی آن به وجود نمی آورد و هر فرد و جریانی هم نسبت به این گروه متوهم باشد دیر یا زود به اهداف فرقه گرایانه و مخرب آن پی برده و فاصله می گیرد.

من بر این باورم که هر چه جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش های برابری طلب و حق طلب جامعه ایران، در راستای خواست ها و اهداف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود پیشروی می کنند و مستقیما در سرنوشت خویش و جامعه، دخالت فعال می نمایند به همان اندازه، فرقه های سیاسی منزوی گشته و به حاشیه رانده می شوند. اما با این وجود، نباید توطئه های آن ها را دست کم گرفت. راه اصولی و مهمی که از طریق آن می توان جلو توطئه و تخریبات سیاسی – تشکیلاتی فرقه های سیاسی را گرفت نقد مداوم سیاست ها و عملکردهای آن ها بدون هیچ گونه مصلحت گرایی و واهمه ای است. قطعا در چنین شرایطی، این فرقه ها صرفا برای حفظ منافع گروهی خود، نسبت به منتقدین شان خمشگین شده و به هر راهی برای مرعوب کردن و خاموش کردن صدای آن متوسل می شوند. بر این اساس، اکنون که گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری برای مرعوب کردن من، به شکایت و توطئه روی آورده است باید بداند که با این ترفندها نه تنها قادر به مرعوب کردن طرف مقابل خود نخواهد بود، بلکه بیش از پیش ماهیت و خصلت فرقه ای خود را در معرض قضاوت افکار عمومی قرار داده است. هیچ فعال جدی جنبش کارگری کمونیستی مرعوب چنین فضاسازی و پرونده سازی نمی شود، به همین دلیل با تمام وجود خود را موظف می دانم سیاست های توطئه گرایان و فرقه گرایان در جنبش های اجتماعی و به ویژه جنبش کارگری کمونیستی را نقد و افشا کنم حتی اگر صدها شکایت و توطئه فرقه ای علیه من وجود داشته باشد. شما بهتر می دانید که در این سی سال حاکمیت خونین حکومت اسلامی، حتی نزدیکان من در ایران، همانند هزاران فعال سیاسی و اجتماعی دیگر، بارها توسط مامورین این حکومت جانی تهدید و زندانی شده اند؛ از حق شهروندی خود محروم گردیده اند؛ هم چنین شما می دانید که یکی از نزدیکانم در سال ۱۹۹۹ از خارج کشور به ایران رفت او را در فرودگاه مهرآباد دستگیر و پاسپورت اش را ضبط کردند و ممنوع الخروج نمودند؛ هفت ماه طول کشید که ما به طور قاچاقی او را از ایران خارج کنیم. بنابراین، اگر حکومت اسلامی، اکنون نمی تواند مانند سابق دست به ترور فعالین سیاسی در خارج کشور بزند این نوع وحشی گری ها را بر علیه خانواده های تعدادی از فعالین سیاسی به کار می گیرد تا از این طریق امثال مرا وادار به دست کشیدن از مبارزه سیاسی و فرهنگی نماید. اما امثال من که تاکنون بدون هیچ گونه ادعایی آگاهانه و داوطلبانه و مخلصانه و به اعتبار خود از نوجوانی تاکنون زندگی خود را وقف تلاش و فعالیت سیاسی جنبش کارگری کمونیستی و عرصه فرهنگی برای تغییر این جهان نکبت و نابرابر کرده ام و هنوز هم با تمام وجود عمیقا به تحقق مبارزه خود باور دارم، مطمئن باشید هرگز به هیچ کس و جریانی اجازه نخواهم داد که آزادی بیان و قلم و نقدهای سیاسی و اجتماعی ام را قربانی مصلحت گرایی و روابط سیاسی خود بکنند. عرصه مبارزه سیاسی در جنبش کارگری کمونیستی به حدی وسیع و گسترده است که هیچ کس جای کسی را اشغال نمی کند مگر این که تفکر حقیر، رقابتی، محدودنگرانه و سکتاریستی و فرقه ای داشته باشد.

متاسفانه آن فضایی سیاسی آلوده ای که به دنبال مطلب بی نام و نشان «وبلاگ مارکسیسم» در مورد جنبش دانشجویی ایران راه افتاده است بلافاصله شاخک های وزارت اطلاعات حکومت اسلامی تیزتر گردیده و با باز کردن وبلاگی به نام «تهران…»، نه تنها به پرونده سازی علیه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دستگیر شده در مقطع ۱۶ آذر سال گذشته ادامه می دهند، بلکه مسایلی را به حزب کمونیست ایران و کومه له تا احزاب کمونیسم کارگری و فعالین سیاسی شناخته شده جنبش کارگری و دانشجویی نسبت می دهند حاکی از آن است که اکیپ حرفه ای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی موظف شده اند بر علیه این بخش از نیروهای چپ پرونده سازی کنند؛ پاپوش بدوزند و به جان هم بیاندازند. آن ها، نخست انواع کامنت ها را به نام این و آن فعال سیاسی شناخته شده این سازمان ها می نویسند و بلافاصله به نام بخش دیگر همین فعالین سیاسی را با نوشتن کامنت هایی مورد دشنام قرار می دهند. در این وبلاگ، اسامی واقعی فعالین سیاسی علنی می شود که احتمالا خانواده آن ها را در ایران در معرض خطر  قرار می دهد. از جمله به نام من کامنت می نویسند و جواب هم می دهند. یا بریده هایی از مقالات را درمی آورند و نظر خود را نیز در آن جای می دهند که برای خواننده معلوم نیست آیا کجا نظر نویسنده و کجا نظر این عوامل اطلاعاتی حکومت اسلامی است. من فعلا اسم کامل این وبلاگ را نمی آورم که تبلیغی برای آن باشد. اما امیدوارم همه این سازمان های سیاسی که در این وبلاگ ساعتی و روزانه به نام آن ها کامنت داده می شود و به نام فعالین آن فضایی آلوده ای ایجاد می گردد موضع بگیرند و آن را افشا کنند. این احزاب و سازمان ها از وجود چنین وبلاگی که از تاریخ سی ام خرداد ۱۳۸۷ باز شده است و در این مدت کم تر از یک ماه بیش از ۵۰۰ کامنت و نظر در آن ردیف شده است که ابعاد آن و تعداد کامنت دهندگانش با هیچ سایت علنی راست و چپ و مستقل قابل مقایسه نیست. به نظر می رسد یک اکیپ حرفه ای که در مورد این بخش از چپ را خوب مطالعه کرده اند و اسناد و نوشته های آن را با دقت پیگیری و مطالعه می کنند یک اقدام کار دولتی برعلیه اپوزیسیون این بخش از چپ با اختصاص امکانات وسیع مالی و پرسنلی است نه یک سازمان و گروه اپوزیسیون علیه بخش دیگری از آن.

قطعا فعالین جدی و پیگیر جنبش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آزادی خواه، برابری طلب، عدالت جو و سوسیالیست، نباید به هیچ فرد، سازمان و حزب و دولتی اجازه دهند که به هر دلیل و مصلحتی مانع اشاعه افکارش شوند و سانسور کنند. نهایت امر سانسور نمی تواند مانع نقد و مبارزه سیاسی شود اما می تواند آن را یک جانبه کند و مبارزه آشکار را به عرصه پنهانی سوق دهد. در نتیجه پذیرش سانسور و خودسانسوری در هر سطحی و به هر دلیلی و مصلحتی، راه را برای رشد و گسترش سیاست های غیراصولی و نادرست، اپورتونیستی و مستبدانه هموار می سازد پس بنابراین، باید با قدرت بر علیه آن مبارزه کرد و مرعوب فضاسازی ها و پرونده سازی ها فرقه های سیاسی نشد!

بیست و نهم تیر ۱۳۸۷ – نوزدهم ژوئیه ۲۰۰۸

ضمیمه:

از: کمیته اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری

به: کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران

رفقای عزیز،

قطعا در جریان مباحثه ای که در مورد وضعیت جنبش دانشجویی درگرفته است قرار دارید و از مواضع ما در این رابطه نیز مطلع هستید. در این رابطه، پیش از ورود به موضوع لازم می دانیم یادآور شویم که مستقل از ارزیابی و قضاوت ما، ارسال این نامه ربطی به عملکرد حزب شما در مباحثات جاری در مورد جنبش دانشجویی ندارد. ما نظر خود را دربارۀ برخورد شما به جنبش دانشجویی، همچنان که سنت فعالیت کمونیستهاست، در صورت لزوم در نوشته های علنی و عمومی خود بیان می کنیم، و مواضع و عملکرد شما در قبال معضلات جنبش دانشجویی نیز نهایتا از سوی جنبش دانشجویی و فعالان آن محک خواهد خورد و خوب و بد آن روشن خواهد شد. آنچه ارسال این نامه را الزامی کرد انتشار دو مقاله (به تاریخ ۱۲ خرداد و ۲۵ خرداد) از آقای بهرام رحمانی، عضو کمیته مرکزی شما، در متن مجادلات مربوط به جنبش دانشجویی و کمپین فحاشی ای است که علیه اتحاد سوسیالیستی کارگری و کادرهای آن جریان دارد.

آنچه ایشان نیز در این دو مقاله در مورد مسائل جنبش دانشجویی ابراز می دارد اینجا مورد اشاره نیست؛ بلکه مساله این است که آقای بهرام رحمانی، ظاهرا به مناسبت بررسی معضلات جنبش دانشجویی یا در مقابله به مثل با حملات وابستگان حزب حکمتیست، به خود اجازه داده که هر ناسزا و نسبت ناروایی که از قلمش جاری می شود را نثار اتحاد سوسیالیستی کارگری و کادرهای آن کند. در نخستین مقاله، از جمله بیانات بدیهی این عضو کمیته مرکزی شما در مورد اتحاد سوسیالیستی داشتن “تئوری های پاخورده” است که “قطعا به درد جنبش کارگری نمی خورد”؛ و خود اتحاد سوسیالیستی از نگاه ایشان “گروه حاشیه ای[است] … که به سختی به عدد دو رقمی می رسد”.

در مقالۀ دوم، پا را از این فراتر گذاشته و در مورد اتحاد سوسیالیستی کارگری می نویسد:

“… در هیچ صحنه ای چهره ای از آن را مشاهده نمی کنید به غیر از سایت های اینترنتی و جلسات پالتاکی… [که با فعالیتی در این سطح] آشکارا بی ربطی خود به جنبش های اجتماعی رابه نمایش می گذارد”،

یا ما را نیز متهم می کند که برای “تخریب جنبش دانشجویی به رقابت بر خواسته [کذا!]” و “به دنبال شریک «جرم» می گردند تا به بازی های خطرناک و مضر سیاسی خود سرپوش بگذارند”. یا “در هیچ حرکت اعتراضی علیه حکومت اسلامی و همبستگی با کارگران ایران و غیره [کذا!] شرکت نمی کنند، مگر این که در جایی زیر پای آنها صندلی قرار داده شود و میکروفون در مقابل دهانشان قرار گیرد تا «افتخار» سخن راندن بدهند”. و هشدار میدهد که “فعالان داخل کشور باید مواظب باشند که آلت دست سازمان ها و احزاب غیر مسئول [نظیر اتحاد سوسیالیستی] قرار نگیرند.”

صحت و سقم چنین اظهاراتی را هر کمونیست مسئولی در چپ ایران، و قطعا از جمله در میان اعضاء کمیته مرکزی شما، که اتحاد سوسیالیستی کارگری و کادرهای آن را می شناسد می تواند قضاوت کند. اما همین عضو “مسئول” کمیته مرکزی شما، به خود اجازه می دهد بنویسد:

“حیثیت سیاسی… اتحاد سوسیالیستی کارگری برباد رفته است. به همین دلیل، هرکسی و جریانی با این ها تداعی شود چه بخواهد و چه نخواهد در آلودگی های آن ها سهیم می شود.”

و پیشاپیش آمادگی اش را برای ارائه فاکت و نمونه نیز جهت اثبات ادعایش اعلام می کند:

”روابط و مناسبات آن ها غیرسالم و سیاست هایشان را [کذا!] رفرمیست و راست و گاها مضر است. اساسا سیاست هایشان را فرصت طلبانه و مخرب می دانم. این گروه را هوچی گر، سوء استفاده کن، و اپورتونیست و کاغذی و اینترنتی ارزیابی می کنم. حاضرم این ها را با فاکت و نمونه های بسیار زنده و با استفاده از فعالیت مشترک بیش از ۱۵ سال با آن ها و بعد از آن در هفت هشت سال گذشته که هیچ رابطه ای با آن ها ندارم در هر جایی و نشستی ثابت کنم.”

رفقای عزیز، این ها مشتی از خروار است.

با توجه به اینکه ما تاکنون شاهد تکذیب رسمی اظهارات این عضو کمیته مرکزی شما در مورد اتحاد سوسیالیستی کارگری نبوده ایم، بدین وسیله به اطلاع تان می رسانیم که تا اطلاع ثانوی کلیه روابط رسمی و سیاسی خود با حزب شما را معلق تلقی می کنیم.

با درودهای کمونیستی، کمیته اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری

۲۸ ژوئن ۲۰۰۸

***

 

 

سرگیجه سیاسی «اتحاد سوسیالیستی کارگری» اوج گرفته است!

 

        بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu

 

رضا مقدم، از گروه «اتحاد سوسیالیستی کارگری»، در نوشته اخیر به حدی دچار تناقض و سردرگمی و سرگیجه سیاسی شده است تا از جواب دادن به توطئه هایشان علیه تشکل های کارگری و دانشجویی و به خطر انداختن امنیت دانشجویان دستگیر شده و از جمله توطئه آشکار و نهان شان علیه من، طفره رود. وی، در نوشته ای تحت عنوان «از فحاشی تا سیاست دانشجویی حکمتیست ها با هیاهو عقب می نشینند» را در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۸۷، در سایت های اینترنتی منتشر کرده است. این بار رضا مقدم، در یک نوشته طولانی حدود ۲۳ صفحه «آ ۴»، زمین و زمان را به هم دوخته است تا از اصل واقعه و انتقادات جدی که به گروه شان وارد است شانه خالی کند. وی طبق روال همیشگی اش یک طرفه قاضی می رود و سرمست و پیروز هم برمی گردد، به طوری که یک جو از حقایق و عدالت خواهی را مدنظر نمی گیرد.

رضا مقدم، این بار نیز طبق عادت همیشگی اش در هر نوشته خود، مرا هم مورد «لطف؟!» قرار می دهد. رضا، در این نوشته اخیر سرتاسر منتاقض و سر درگم خود بدون این که به انتقادات من از جمله درباره شکایت مخفی گروه شان از من به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، و سپس علنی کردن آن بدون علنی کردن جواب این حزب، چنین نوشته است:

«… ۱۳- جای تاسف دارد که حزب کمونیست ایران تسلیم این کمپین پوشالی و توخالی شد. مشخصا بهرام رحمانی، از اعضای کمیته مرکزی این حزب، در حمله به ما با این کمپین غیر شرافتمندانه هم نوا شد، و شاید هم با این خیال باطل که حقیقت شکست می خورد کوشید تا در پیروزی کمپین مالامال دروغ و ریای حکمتیست ها علیه اتحاد سوسیالیستی کارگری سهمی داشته باشد. مبارکش باد.

هنگامی که محسن حکیمی با نامه سرگشاده خود از مدافعین دستگیر شدگان روز کارگر سقز خواست از شعارهای تند و تیز علیه رژیم اسلامی خودداری کنند و قوه قضائیه را رسوا ننامند، بهرام رحمانی تنها کسی بود که خارج از مجموعه رسمی هواداران لغو کار مزدی به دفاع از این نامه سرگشاده برخاست. همین بهرام رحمانی که شعارهای تند و تیز علیه رژیم اسلامی و رسوا خواندن قوه قضائیه را ناروا می داند علیه اتحاد سوسیالیستی شعارهای تند وتیز می دهد و حیثیت سیاسی آنرا برباد رفته می نامد. به همین اعتبار فحاشی های بهرام رحمانی علیه اتحاد سوسیالیستی کارگری پاسخی لازم ندارد چون تنها افشاگر خود وی است و به چهره حزب کمونیست ایران صدمه می زند که چنین فردی را در کمیته مرکزی خود دارد.»

قبل از هر چیز باید به رضا آفرین گفت که کمپین خودشان در راستای به خطر انداختن جان دانشجویان دستگیر شده را «کمپین شرافتمندانه» و انتفاد من و دیگران به این ها، «کمپین غیرشرافتمندانه» نامیده است؟! من از ماجرای «شرافتمندانه و غیرشرافتمند» مورد ادعای رضا مقدم سریع می گذرم. زیرا شرافتمندی از نظر رضا مقدم، این است که ادعای وزارت اطلاعات بر علیه تنی چند از دانشجویان دستگیر شده در مقطع ۱۶ آذر سال گذشته به بهانه حمله به «حکمتیست ها» را باید تکرار کرد. در مطلب بی نام و نشانی که در «وبلاگ مارکسیسم» منتشر شد ادعاهای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بر علیه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب یکی از دانشگاه های تهران، تکرار گردید. حکمتیست ها این مطلب را به ایرج آذرین نسبت دادند. ایرج آذرین، با انتشار مطلبی این ادعا را رد کرد اما در مطلب خود همان خط و مضمون مطلب بی نام و نشان درج شده در «وبلاگ مارکسیم» را تکرار کرد. رضا مقدم، در مطلبی حزب حکمتیست را یک «حزب سیاسی – نظامی» نامید؛ قبل از وی نیز وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، ادع کرده بود که از چند دانشجوی دستگیر شده در تهران، اسحله کشف کرده اند که با یکی از نیروهای سرنگونی طلب خارج کشور رابطه داشتند. با این ترتیب، از نطر رضا مقدم نیز دانشجویان دستگیر شده طرفدار حزب سیاسی – نظامی حکمتیست ها هستند. در چنین موقعیتی چه رضا مقدم بخواهد و چه نخواهد و چه آگاهانه این موضع را بگیرد و چه ناآگاهانه، نتیجه واقعی این است که سناریوی سیاه وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بر علیه دانشجویان سیاه تر می شود. در واقع گروه رضا مقدم و ایرج آذزین، ادعاهای دروغین وزارت اطلاعات را به عنوان یک جریان «اپوزیسیون»، تایید کردند تا از این طریق مخالفت شدید خود را با حکمتیست ها نشان دهند. اما به احتمال قوی این مساله می تواند مورد بهره داری وزارت اطلاعات علیه دانشجویان دربند قرار می گیرد. گروه مقدم و آذرین می توانستند بدون لاقیدی به جان و امنیت دانشجویان دربند، هم تحلیل خودشان را از وضعیت جنبش دانشجویی بدهند و هم مخالفت خودشان با حکمتیست ها را پیش ببرند. ۹۹ درصد مطالب درج شده در «وبلاگ مارکسیسم»، که نخستین بار در تحلیل خود، به امنیت جانی دانشجویان دربند توجهی نکرد نوشته های ایرج و رضا است. بنابراین، این یک اقدام، نه «شرافتمندانه»، بلکه عمیقا وقیح و محکوم است!

آن یکی نویسنده بی نام و نشان و گاها با اسامی یک بار مصرف هم مطلب می نویسد اکنون سخت مشغول کامنت نویسی در «وبلاگ … تهران» است. وی، کامنت های «طنزآمیز» می نویسد. ماهیت این «ظنز» نویس بی نام و نشان و طراح سناریوهای سیاه «وبلاگ… تهران»، برای کسانی که سال ها با قلم وی آشنایی دارند چندان ناشناخته هم نیست؟! ماهیت سناریوسازان پشت پرده نمی تواند همیشه مخفی بماند، بنابراین، دیر یا زود افشا خواهد شد. در این وبلاگ، «شرافتمندانه؟!» اسامی واقعی فعالین جنبش کارگری کمونیستی و حتی محل تولد آن ها لو داده می شود.

رضا مقدم، در این نوشته کسل کننده و طولانی خود، بارها از مطلب بی نام و نشان «وبلاگ مارکسیسم» فاکت می آورد، این ظن را هر چه بیش تر تقویت می کند که این مطلب بی نام و نشان توسط گروه رضا مقدم و ایرج آذرین نوشته شده است.

رضا مقدم، در این نوشته، سخت به تلاطم افتاده است تا به زعم خود، اثبات کند که موقعیت دانشجویان دربند در تهران قبل از مطلب «وبلاگ مارکسیسم» به خطر افتاده بود. حتی اکر فرض کنیم که مقدم درست می گوید باز هم گروه رضا مقدم نباید این اجازه را به خود می داد که به نوعی ادعاهای وزارت اطلاعات را تکرار کنند و اسمش را هم تحلیل سیاسی بگذارند. گروه مقدم و آذرین، این بار بدجوری به مخمصه افتاده اند و اکنون فقط گوشه هایی از توطئه های مخفی آن ها بر علیه تشکل های کارگری و دانشجویی و فعالین سیاسی مخالف خود در داخل و خارج کشور رو شده است. از این رو، طبیعی است که هر فعال و نیروی جدی جنبش کارگری کمونیستی، در دفاع از روابط و مناسبات سالم سیاسی و فرهنگ و اخلاق بالای اجتماعی کمونیستی، موظف است که این اعمال زشت و وقیح فرقه سیاسی «آذرین و مقدم» را محکوم کند.

فرقه «آذرین و مقدم»، بر علیه محسن حکیمی که گرایش «لغو کار مزدی» را در کمیته هماهنگی… را نمایندگی می کرد، به هر توطئه ای متوسل شدند تا این گرایش از کمیته هماهنگی بیرون انداخته شود. آن ها علیه این گرایش رادیکال درون جنبش کارگری کمپین گسترده سیستماتیک راه انداختند و به طور شنیع به وی «شورای نگهبان» کمیته هماهنگی نامیدند. محسن حکیمی، جزو هفت نفر از دستگیرشدگان اول ماه مه ۱۳۸۴ سقز است که با وثیقه دویست میلیون تومانی از زندان آزاد شده است. گروه ایرج آذرین و رضا مقدم که خودشان در اروپا مطلقا مخفی زندگی می کنند بر علیه محسن حکیمی اطلاعیه صادر کردند که چرا مثلا گفته است دادگاه را بی دادگاه ننامید. این اوج رادیکالیسم گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری بود که به جان و امنیت فعالین سیاسی داخل کشور اهمیتی نمی دهد.

«اتحاد سوسیالیستی کارگری»، از خارج کشور، بر علیه یک فعال سیاسی مخالف خود در داخل کشور (محسن حکیمی) که در زیر نظر و فشار پلیسی به مبارزه بر حق خود ادامه می دهد اطلاعیه صادر کرده است که در نوع خود دست کم در تاریخ سی ساله اخیر مبارزه علیه حکومت اسلامی بی نظیر است. فقط یک فرقه می تواند دست به چنین اقدام شنیعی بزند و بس!

بدین ترتیب، بحث در این جا بر سر درستی و یا درستی موضع سیاسی و نقد و نظر و تحلیل و اختلافات سیاسی این و یا آن فرد و سازمان نیست. اساسا جوهر بحث بر سر متوسل شدن فرقه «مقدم و آذرین» به روابط و مناسبات و اخلاقیات ناسالم سیاسی و اجتماعی و توطئه گری است. اگر برخورد خصومت آمیز این ها به گرایشات درون کمیته هماهنگی… به موقع خود درحد گسترده ای افشا می شد امروز جرات نمی کردند نسبت به امنیت دانشجویان دربند نیز این قدر لاقید و بی توجه باشند. من در آن سال، در جواب این گروه هشدار داده بودم که نباید اجازه داد چنین مسایلی در جنبش کارگری کمونیستی به یک نرم عادی و سنت تبدیل گردد و این چنین بر علیه فعالین جنبش کارگری کمونیستی داخل کشور که مخالف نظر این ها هستند به این شکل وقیحانه و چندش آوری برخورد کنند. هم چنین توضیح دادم که دادگاه حکومت اسلامی را اگر مقدم بی دادگاه ننامد رادیکالسم ضدرژیمی اش یک باره فرو می ریزد، در حالی که برای من کمونیست، هر دادگاه بورژوازی بی اعتبار است. آن موقع خطاب به این گروه نوشتم که شما در خارج کشور زندگی می کنید سرنگونی حکومت اسلامی را برای مدتی قلم گرفته بودید و فراتر از آن خانه نشین شدید تا «جنبش اصلاحات» تان به سرانجام برسد و در ایران «دولت سرمایه داران» بر سر کار آید آن موقع شاید شما از خانه هایتان بیرون بیایید و وارد عرصه مبارزه طبقاتی شوید. این تزها و تئوری های پاسیفیستی و رفرمیستی را ایرج آذرین در کتاب «چشم انداز و تکالیف» خود، فرموله کرده است. اگر شما قدرت داشتید همه سازمان ها و احزاب سیاسی چپ را منحل می کردید و مانند خودتان همه اعضای آن ها را به کنج خانه هایشان می فرستادید. بنابراین، مبارزه فرقه «آذرین و مقدم»، در این سال ها با پررنگی و غلظت فوق العاده ای پاسیفیسم و توطئه گری را بازتولید کرده است. البته مبارزه آن ها در این سال ها، بر علیه سازمان ها و احزاب چپ و سوسیالیست اپوزیسیون و فعالین جنبش کارگری کمونیستی را نباید نادیده گرفت.

شاهکار آخری فرقه «مقدم و آذزین»، علنی شدن توطئه هایشان علیه من است. چرا که سیاست های رفرمیستی و پاسیفیستی آن ها را نقد کرده ام. اکنون چه شده است که این ها دایه مهربان تر از مادر برای حزب کمونیست ایران شده اند؟! طرح انحلال حزب کمونیست ایران که مقدم و ایرج آذرین نیز در آن نقش اصلی داشتند را کسی فراموش نکرده است. اگر کسانی در حزب کمونیست ایران و کومه له جواب سلام رضا را دادند و در تلویزیون کومه له و انجمن جمال چراغ ویسی با وی نشست و برخاست کردند، وی از این روابط سوء استفاده کرد. رضا مقدم، از این فرصت در تفرقه افکنی در میان فعالین جنبش کارگری و کمیته هماهنگی نهایت سوء استفاده کرد. آن زمان گروه مقدم و آذرین، دچار توهم شدند و سناریوها و رویاهایی تدارک دیدند. اما تا آن جا که من اطلاع دارم اکثریت کادرها و اعضای این حزب، گروه مقدم و آذرین را جدی نمی گیرند و به ویژه اعمال شنیع و برخوردهای زشت و ناروای این ها را در دوران تشکیل «فراکسیون» در درون حزب کمونیست ایران و جدایی از آن را فراموش نکرده اند.

بدین ترتیب، گروه موسوم به «اتحاد سوسیالیستی کارگری»، در کمیته هماهنگی… و در جنبش دانشجویی دست به تخریب و توطئه زده است که چنین اعمالی از ویژگی ها و خصلت های بارز فرقه های سیاسی به شمار می آیند. این گروه، هم چنین علیه من نیز دست به توطئه زده است. شاید راه شرافتمندانه برایشان این باشد که رسما از تشکل ها، نهادها و فعالین سیاسی جنبش کارگری کمونیستی که علیه آن ها توطئه های نهان و آشکار کرده اند عذرخواهی کنند و بیش از این فضای سیاسی را آلوده تر نکنند که سرانجام دود آن بیش از همه به چشم خودتان خواهد رفت.

جامعه ایران، آبستن تحولات متنوعی است. جنبش کارگری، زنان و دانشجویان و مردم آزادی خواه و تحت ستم، هم چنان به مبارزه آزادی خواهانه و عدالت خواهانه بر حق خود ادامه می دهند و به هیچ جریان، سازمان، حزب و فردی نیز اجازه نمی دهند که سیاست سکتاریستی و فرقه ای خود را در این جنبش ها رواج دهد و تفرقه و تشدد به وجود آورد. تجارب تاکنونی نشان داده است که این جنبش های اجتماعی با اتکا به نیروی اعضای خود و مبارزه طبقاتی شان، همه موانع پلیسی، اقتصادی، نظری و پراتیکی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارند و با صیقل دادن اهداف و سیاست هایشان افق و چشم انداز سیاسی طبقاتی روشنی را در مقابل خود و جامعه قرار می دهند. اما بر عکس، بسیاری از سازمان ها و احزابی که در این جنبش ها صرفا به دنیال منافع حقیر تشکیلاتی خود می گردند روزبروز منزوی شده و به حاشیه جامعه و مبارزه اجتماعی رانده می شوند. در عین حال از بدیهیات است که فعالین این جنبش ها به هر سازمان و حزبی که علاقه دارند نزدیک می شوند و یا به آن می پیوندند. اما آن ها نباید طوری حرکت کنند که تشکل توده ای را به زایده تشکیلاتی خود تبدیل نمایند و یا از تشکل توده ای برای پیش برد صرفا هدف های تشکیلاتی سوء استفاده کنند.

اساسا، جنبش کارگری کمونیستی و دیگر جنبش های عدالت خواه با اتکا به نیروی طبقاتی خود به خودسازماندهی و مبارزه روی می آورند و در این روند نهادها، سازمان ها و احزاب دل خواه خود را به وجود می آورند که ریشه اصلی آن ها در درون این جنبش هاست. نه سازمان ها و احزابی که در کمشکش و رقابت ها و یا اختلاف نظرهای صرفا درون تشکیلاتی از همدیگر جدا می شوند و بلافاصله سازمان و حزب دیگری را اعلام می کنند بدون این که حتی بخشا به اندازه کافی کادر داشته و یا نقشه عمل فعالیت سیاسی درازمدت مدنپرشان باشد. این نوع سازمان ها و احزاب عملا پایشان روی زمین نیست و با تشکل های توده ای جنبش های اجتماعی نیز عمیقا بیگانه هستند. آن بخش از سازمان ها و احزابی که پایشان روی زمین و دست شان زیر آتش است، هرگز به خود اجازه نمی دهند غیرمسئولانه موضع گیری کنند و یا تشکل های اجتماعی و دمکراتیکی که آن هم در شرایط اختناق سیاسی به وجود آمده اند را به زایده تشکیلاتی خود تبدیل نمایند و اکر در این راه موفق نشدند به توطئه گری و تفرقه و انشعاب روی بیاروند. منافع تشکل های توده ای و فعالین سیاسی که بر علیه حکومت اسلامی و ستم و استثمار وحشیانه آن در هر سطحی مبارزه اقتصادی، صنفی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می کنند نباید قربانی منافع و دیدگاه های سکتاریستی سازمان ها و احزاب خارج کشور شوند. هر فرد، سازمان و حربان سیاسی چپ و سوسیالیست، نباید منافع جنبش ها را بر منافع تشکیلاتی خود ترجیح دهد و با خلوص نیت و بدون چشم داشت و سیاست های سکتاریستی امکانات خود را در اختیار این جنبش ها قرار ندهد. چرا که اگر قرار است سیستم موجود به نفع کارگران و همه مردم محروم و آزادی خواه زیر و رو شود این واقعه تاریخی مهم و سرنوشت ساز نه صرفا از طریق سازمان ها و احزاب، بلکه از طریق جنبش های اجتماعی و در پیشاپیش همه جنبش کارگری با استراتژی سوسیالیستی تحقق خواهد یافت. اگر این دیدگاه درست و مورد پذیرش است پس بنابراین، باید جنبش ها و حفظ منافع آن ها، مقدم تر بر منافع احزاب و سازمان ها باشد. اگر این اصل را فردی، گروهی هم چون گروه «اتحاد سوسیالیستی کارگری» خدشه دار نماید و فراتر از آن به جان و امنیت فعالین سیاسی داخل کشور که در زیر اختناق پلیسی با شهامت مبارزه می کنند لاقید باشد روش است که دیر یا زود دچار سیاست های تفرقه افکنانه و فرقه گرایانه شده و به انزوای سیاسی رانده خواهد شد.

 

هشتم مرداد ۱۳۸۷ – بیست و نهم ژوئیه ۲۰۰۸