جهتگیری که سرنوشت همه را رقم خواهد زد!

هسته اصلی مواضع تمامی منتقدین ما را اگر با ارفاق در چند سطر بتوان بیان کرد اینچین خلاصه می شود: ” پرولتاریای ایران با جنبش های اجتماعی دیگر متحد شوید! صف مستقل و تشکل مستقل در این برهه از تاریخ که رژیم سیاه اسلامی توسط توده های بپاخواسته به لب پرتگاه نزدیک شده است تعیین کننده نیستند. طبقه کارگر ایران می تواند و باید پیگیرانه از تمامی جنبش های اجتماعی، زنان، جوانان، دانشجویان، رفع ستم ملی و خلاصی فرهنگی (غیر از جنبش خالص و مستقل کارگری)، بدون قید و شرط دفاع نماید.  ما طبقه کارگر ایران را به حمایت از تمامی مبارزات، اعتراضات و خیزشهای مردمی صرفنظر از درجه دوری و نزدیکی آنها باهم بمنظور به زیر کشیدن این رژیم هار اسلامی، بدون قید و شرط فرا می خوانیم(۱)”. با چه فرمول و بیانی سیاسی جهت گیری فوق طرح و پیش برده می شود، تنها شکل متفاوت اجرایی و بیانات یک پروژه واحد در اشکال گوناگون است.

یک جهت گیری که باید همه تکلیف خود را با آن روشن کنند

اختلافات ما با همچنین جهتگیری فوق الذکر جریانات چپ و “کمونیستی” بر سر مخدوش کردن تفاوت های طبقاتی، تشکل یابی و سازماندهی کمونیستی طبقه کارگر در هر مرحله که اخیرا حول سندیکاه هفت تپه ومبحث طبقه کارگر وتحزب کمونیستی عود کرد، تاریخی طولانی تر دارد که اگر به “چه باید کرد؟” لنین بر نگردیم، لااقل پس از انقلاب ۵٧ در سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، عضویت کارگری، تفاوتهای ما، در باره فعالیت های حزب در کردستان و اخیرا طبقه کارگر وتحزب کمونیستی در جریان است. این خط و جهت گیری متمایز از سیاست رسمی، روتین ها و پراتیک  نورمال در درون جریانات چپ و احزاب کمونیست مدتها است بعنوان یک رویکرد  خلاف جریان مطرح شده و هر بار بدلائلی به سرانجام شایسته خود نرسیده است. اگر چه در مواردی بهنگام طرح این خط، بدنه این احزاب بخشا با نشانه توافق با آن سر تکان داده اند، اما در قلمرو پراتیک باز به آنچه که از قبل با آن عادت داشت می پرداخت تا صدای صاحب تز در آمد که خیر چیزی که مد نظر من است با روتین های که پراتیک می شود دو جنس متفاوت و متعلق به دو جنبش و دو سنت طبقاتی متضاد و متناقض هستند. کشمکش امروز ما با آنها در ادامه همان خط لنین و حکمت است.  اشتباه محض است اگر فکر کرد که این اختلافات تنها بر سر آرایش سازمانی و تشکل یابی طبقه کارگر می باشد، بلکه تلاقی و زورآزمای طبقاتی دیدگاه های ما و آنان در مجاری تشکل یابی بر سر کل هستی طبقه کارگر و رابطه او با جامعه است.

این شتر اینک جلوی در چپ ترین جریان کمونیست یعنی حزب حکمتیست خوابیده است. یا برای همیشه نه تنها در زمینه مسائل نظری و سیاسی بلکه مهمترازآن، در زمینه طبقاتی، سبکاری و رویکرد اجتماعی این ( تغییر ریل) را بسرانجا می رسانیم و تمامی همسویها، مشخصات بی ربطی چپ موجود به طبقه کارگر را از خود می زدائیم و به روش، سنت و شیوه کار کلاستیک یک حزب واقعا کمونیستی- کارگری مسلط خواهیم شد؛ تمایزات همه جانبه خود را در مقیاس اجتماعی به همه ثابت خواهیم کرد و یا چند نسل دیگر بسان گذشته، ما بطرف غرب و کارگران به شرق خواهیم رفت و فاصله و بی تاثیری کنونی بیشتر هم می شود. از این رو این جهت گیری سرنوشت همه را رقم خواهد زد.

کمونیسم بورژوایی موضع خود را در قبال این جهت گیری متمایز ابتدا با فروپاشی بلوک شرق (۲)، سپس حمله آمریکا به عراق (۳) و اخیرا با حمایت از جنبش”سبز” و حمله سازمان یافته (۴) به سندیکا هفت تپه مشخص کرد. جریانات بینابینی گاه به نعل و گاه به میخ می کوبند. ما هم به نقد کمونیسم بورژوایی بخصوص با مباحثاتی که حول و حوش سندیکاه هفت تپه درگرفت، آن خط و دیدگاه متفاوت تعقیب می کنیم و روز بروز روشنایی بیشتری به تمایزات آن دو جنبش می بخشیم. این نوشته در این راستا است و پاسخی به کج فهمی های این چپ در برخورد با دینامیسم مبارزه اقتصادی و مبارزه سیاسی طبقه کارگر است که شامل نکات زیر می باشد:

۱-       اهمیت بکارگرفتن متد مارکسیستی در برخورد به پدیده ها

۲-       شرایط، زمان و مکان

۳-       حذف هویت مبارزه کارگری زیر پوشش ضرورت دخالت در مسائل سیاسی

۴-       تفاوت آگاهی عمومی با آگاهی طبقاتی

۵-       مبارزه با رژیم نه با طبقه بورژوا

۶-       تصویر حزب خارج کشوری

اهمیت بکارگرفتن متد مارکسیستی در برخورد به پدیده ها

 “…به این طریق تک-همسری به هیچ وجه در تاریخ بمثابه آشتی مرد و زن، و به طریق اولی، بصورت عالیترین شکل چنین سازشی پدیدار نمیشود. بلکه برعکس بصورت انقیاد یک جنس توسط جنس دیگر، بمثابه اعلام تضاد جنسها بشدتی که تا کنون در اعصار ماقبل تاریخ سابقه نداشته است، ظاهر میشود.” کتاب “منشاء خانواده” فریدریش انگلس. و باز در جای دیگر(نقل به مضمون) در مورد ازدواج گفته که ازدواج (در نظام سرمایه داری) اسارت انسان است.

کاربرد سطور فوق نزد انگلس جهت توضیح پروسه تاریخ شکل گیری خانواده بشر تا به امروز و تغیر آن هر گاه شیوه تولید تغیر کرده است می باشد. در تبین انگلس در مورد آینده، شرایطی مد نظر است که انسان برای تبادل عشق، تولید مثل و رابطه اجتماعی (جنسی) با ازدواج نیازی نخواهد داشت و در مرحله ای عالی تر، آزادانه تر و انسانی تری این نیازها را متحقق می کند. حال بدون در نظر گرفتن شرایط، زمان و مکان اگر هر دو نفری که برای تشکیل خانواده ازدواج می کنند ما کلیشه وار با این تئوری انگلس اقدام آنان را بسنجیم، درک درستی از تئوری انگلس نداشته ودر مقابل مردم پاکستان، ایران، خاورمیانه و اکثر کشورهای جهان قرار خواهیم گرفت و آن یک ذره محبت و تبادل عشقی که با ازدواج ممکن است هم از آنان پس گرفته می شود.

در نتیجه درک مارکسیستی تئوری تنها این نیست اینها را بخوانیم واز بر کنیم. بگارگیری تئوری بصورت یک ابزار زنده و پویا، متوجه بودن تئوری در عمل و وقف دادن آن با واقعیت ها برای تغییر آنها در زمان و مکان درست، درست به اندازه کسب تئوری مهم هستند. مساله تا به مبارزه طبقاتی کارگر مربوط می شود، ما این درک را فقط با بکارگیری متودولوژی کمونیستی بدست خواهیم آورد. چپی که در این نوشته مورد نقد ما است چون از موقعیت بورژوا ایستاده و از این منظره به زندگی و مبارزه کارگر و مارکسیسم نگاه می کند هرگز به متدولوژی مارکس احتیاجی ندارد، هرگز درک درستی از آن نداشته و جای همه چیز از جمله مبارزه اقتصادی و مبارزه سیاسی، تشکل های توده ای طبقه کارگر با حزب کمونیستی را وارونه کرده است.

کاربست درست متد در سیاست جایگاه منطق در فلسفه را دارد. بدون بدست گرفتن این متد، سطوح مختلف سیاسی و پراتیکی، صورت مساله  وظایف یک حزب علنی غیر قانونی با تشکل هایی کارگری، برخورد کمونیستها با کارگران داریی گرایشات مختلف در درون طبقه با خود آن گرایشات در احزاب سیاسی و خارج از متن دینامیسم طبقه کارگر قاطی می شوند. همانگونه برای منتقدین ما وظایف انقلابیون حرفه ای در زمینه معرفی چهره عمومی حزب علنی، اشکال ملیتانت مبارزه برای سرنگونی حکومت با مبارزه اقتصادی، صنفی- علنی- قانونی – محلی در شرایط عادی و نرمال طبقه کارگر در محل کارو زیست مخدوش  شده است. جنگ تئوریک را در زمین مبارزه اقتصادی و مبارزه صنفی- اقتصادی را در جبهه جنگ تئوریک انجام خواهد داد. فعالیت متمایز کردن اهداف جنبشها بلحاظ تئوریک مکانیسم خاصی دارد. عدم تشخیص بالانس این عرصه ها این نیروها را به این نتیجه اشتباه می رساند که یک شعار و سبکاری برای همه دورانها و مبارزه در دوره های انقلابی با روتین های در زمان عادی تشخیص ندهد. جای بحث اهمیت شفافیت و متمایز کمونیسم کارگری از کمونیسم بورژوایی است آن را با برخورد به خود گرایشات در درون جنبش طبقه کارگر یکی گرفته می شود. در تبین مارکسیستی جای که لازم است بر ضرورت تحزب پافشاری کرد در امتداد تشکل های کارگری است. این تنها طبقه کارگر نیست که بدون داشتن حزب کمونیستی نمی تواند سلط سرمایه داری را بر اندازد، مهم تر از آن، حزب کمونیستی بدون انتگره شدن با طبقه کارگر هیچ وقت یک حزب اجتماعی بزرگ نمی شود که قدرت را تصرف کند. در نتیجه عدم این درک هیچ کدام سر جای خود قرار نخواهند گرفت. نه وظایف حزب کمونیست علنی (۵) و نه رسته های متنوع اجتماعی غیر حزبی طبقه کارگر سر جای خود هستند. متد درست یعنی ابزار رشد رفاهیات و حرمت احاد کارگر عملا در اختیار جامعه بگذارد.  سبک کاری داشته باشد در ساختن همچنین جامعه ای عملا مبتکر ایجاد تشکل های کارگری و از این طریق به سر چشمه قدرت خودیش، به زمینی که تمدن و آزادی آنجا می روید وصل شود. اینها سر چشمه، پایه مادی و طبیعی دفاع از حرمت بشر و منبع نیرو برای حزب قدرتمند کمونیستی هستند. حزبی می تواند قوی باشد که امیال و منافع طبقه کارگر و وسیعترین بخشهای جامعه نمایندگی کند. در زندگی طبیعی انتگره آنها باشد، شبکه ها و سازمانهای وسیع جامعه را در بر بگیرد. هر تز و متدی عکس این، جایگاه حزب کمونیستی برای پرولتاریا را کم اهمیت نموده است.

شرایط ، زمان و مکان

تشخیص شرایط، زمان و مکان برای تعیین اولویتهای مبارزه کارگری در هر جامعه ایی بی نهایت مهم است. حتی دارو را بدون در نظر گرفتن وضع عمومی مریض بطور کلی تجویز نمی کنند. باید اطمینان حاصل شود شخص مثلا کودک کمتر از… نیست، انسانی حامله نیست، یا با آن دارو حساسیت ندارد و داروهای دیگر مصرف نمی کند و غیره. داروی خوب بطور کلی و بدون در نظر گرفتن وضع عمومی مریض نداریم. این تنها در سیاست و آن هم بیشتر در سنت این چپ ضد رژیمی است که بی حساب و کتاب از هر تک مورد مبارزه کارگر مستقیما سرنگونی رژیم می خواهد. در ایجاد سد علیه بیکاری، افزایش دست مزدها، برابری دست مزدها، مبارزه مدنی، علنی- قانونی، آزادی حق تشکل و اعتصاب، پرداخت حقوق کامل در ایام اعتصاب، آزادی پیکت در بنگاه ها، کاهش منظم ساعت کار کارهای سخت، مرخصی سالانه، مبارزه برای مرخصی زنان در دوره عادت ماهانه، ممنوعیت هر نوع کسر دستمزد به بهانه های مختلف، بیمه بیکاری، تضمین ایمنی و بهداشتی محیط کارعرصهای نبرد کمونیسم بورژوایی ضد رژیمی با سرمایه داری نیستند.  اینها را “زیادی” چسبیدن کارگر به مبارزه اقتصادی و بضرر آنها و دور کردن وی از پرداختن به مسائل سیاسی جامعه و به سود رژیم میداند.  در هر مبارزه ای دود لاستیک برپا نشود، قطعنامه سیاسی صادر نکند و مرگ ( آن هم نه بر جمهوری اسلامی یا سرمایه داری) بلکه بر خامنه ای و احمدی نژاد سر داده نشود آن را رادیکال نمی داند و همچنین فعالیتهای به دل این جریانات نمی نشیند! زبان سیاست سر راست نیست، اما میداینم این یعنی چه. چه دفاع و چه ضدیت با چیزی را باید در لابلای نوشته ها، موضعگیری ها و کمی با مشکل رمزگشایی کرد. اگر رهبران کمونیست جای گفتند مبارزه صنفی جهانبینی کارگر را محدود می کند؛ برای نمونه اینگونه ترجمه می کند: پس هر مبارزه صنفی و اقتصادی صنفی گری است. و از اتوریته رهبران کمونیست برای منصرف کردن کارگر از پرداختن به مطالبات خالص خود سود می جویند.

در اواخر قرن نوزده وابتدای قرن بیستم، کمونیسم تا این حد از مبارزه اقتصادی کارگر جدا نبود. این جدایی توسط جنبشهای اجتماعی دیگر بعدا به جنبش طبقه ما تحمیل شد. مبارزه اقتصادی یک امر روتین، روزمره، طبیعی و بدیهی احزاب کمونیستی یعنی کمونیسم و کارگراز هم تفکیک ناپذیر بودند. مارکس یا لنین با این فرض از این ناحیه کمبودی نیست خطاب به جنبش طبقه کارگر می گویند درست است تشکل خودت ساختید، اتحادیه، سندیکا و محافل خودت دارید، اما اینها هنوز کافی نیستند و باید اولا بعنوان صاحب کل جامعه با بورژوازی نبرد کنید، دوما باید حزب کمونیستی برای این نبرد بسازید تا در عرصه مبارزه سیاسی با بورژوازی یک ستاد رهبری کننده داشته باشید و بطور کلی سلطه او را همه جانبه بر بیندازید. معنی این گفته این نیست سنگر کلیدی خودت را ترک کن؛ در زمین واقعی مبارزه جای که نقطه قوت کارگراست از اهرم های خود استفاده نکند و اینها مهم نیستند. بروید به خیابان جای که هیچ استحکاماتی ندارید آنجا جنگ کن! وقتی هنوز سنگرهای اولیه جبهه اصلی و حیاتی خود را نساختید، با شمشیر چوبی برو بیرون به دنبال گرفتن قدرت سیاسی باش؛ آن هم نه بوسیله تشکل های خود، بلکه به توسط جنبش خلاصی فرهنگی، زنان، دانشجویان و جوانان. اکنون با این جدایی مبارزه اقتصادی کارگر دیگر امر روزمره، طبیعی و بدیهی “احزاب کمونیستی” نیست. این عرصه ها توسط جنبشهای اجتماعی دیگر (مهم نیست با چه بیان سیاسی) به بهانه رهبری جنبش زنان، جوانان، رفع ستم ملی و خلاصی فرهنگی و غیر مصادر کردند. دره ای با عمق اقیانوس آرام بین سوخت و ساز مبارزه روزمره کارگر با احزاب چپ بجود آمده است. مبارزه سیاسی همه چیز و اقتصادی هیچ است.

بهرجهت، استدلال ما نزد کمونیسم بورژوایی گوش شنوا ندارد. با عینکی دیگر آن را می خواند و یکی از تئوریهای که با هدف جواب دادن به یکی دیگراز نیازهای و با فرض دیگری در زمان و مکان دیگری تدوین شده در مقابل (آنتی تز) فعالین کارگری علم می کند. دنیای سیاست در عصر انقلاب انفرماتیک، بیشتر دنیای بحث و هنر نمایی و بازی با کلمات است تا عوض کردن خود واقعیت. طرف وقتی می خواهد از بازار آزاد دفاع کند حتی در مخابره اخبار بیطرف نیست و می گوید: فیدل کاسترو دیکتاتور رژیم کوباه. یا ملک… ولیعهد کشور پادشاهی سعودی. می توان برای بزرگ نمایی از عبارت مورچه غول پیکر و برای کوچک کردن از عبارت یک فیل بغایت کوچولو استفاده کرد. تنها با سه شاخص می شود سحر این زرنگ بازی را باطل کرد: ۱- شرایط زندگی واقعی طبقه کارگر. ۲- درجه تاثیر گذاری ناچیز آنها بر جامعه بطور کلی در مقابل جریانات اصلی تر بورژوایی. ۳- رژیم نامتعارفشان هنوز نه تنها دست آنان بلکه دست ما را هم از جامعه کوتاه کرده و روز به روز به سود اندوزی و استثمار بیشتر طبقه کارگر می پردازد. دست غیب بداد ما نمی رسد. محتوا و جوهر است که برای ما می ماند و اگر نه در بازار سفسته بازی سیاست و هنرنمایی، اصول و علم سیاست برای عده ای یعنی همین! کار زیادی لازم است تا در دفاع از حقیقت در مقابل تحمیق کردن مردم سدی ایجاد کرد. در این مورد مشخص ما شب و روز برای غلبه بر بی تاثیری چپ با زندگی کارگر می جنگیم و معتقد هستیم باید این سیکل مبارزه و جدایی از او را عوض کرد. ایشان با این صورت مساله، با سندیکا و جهت گیری ما اصولا مشکل و اختلاف آنتاگونیستی دارد. اینها مبارزه ضد رژیمی اقشار خورده بورژوازی ناراضی جامعه را جای مبارزه کارگر و مبارزه ضد رژیمی  جای مبارزه با طبقه بورژوا گذاشته اند.

حذف هویت مبارزه کارگری زیر پوشش ضرورت دخالت در مسائل سیاسی

آری باید با امر سیاسی جامعه بی تفاوت نبود. اما چنانکه فوقا متذکر شدیم با فرض اینکه عرصه های مبارزه صفی و اقتصادی کارگر سر جای خود هستند و تلاش برای بهبود زندگی آنان امر روتین تعطیل ناپزیرحزب است. همه عرصه های مبارزه اقتصادی و تکامل وضعیت مادی پوشیده شده و در این مسیر اگر از بس مشغول شدن با مبارزه اقتصادی با امر سیاسی لاقید بود؛ آنگاه هشدار داد که در مبارزه اقتصادی غرق نشود و عرصه سیاسی را بی اهمیت نکند و دو محور اصلی پا به پای هم به پیش برده شوند. ولی ما احزاب داریم که فلسفه وجودیش “کار سیاسی” از زندان گوانتانامو، انتخاب فلان رئیس جمهور، حصرخانگی سران این رنگ و آن رنگ، حجم بیشتری بخود اختصاص می دهد تا مثلا مبارزه برای پرداخت حقوق به موقع، ایجاد سد علیه بیکاری، افزایش دست مزدها، برابری دست مزد زن و مرد در کار برابر، بیمه بیکاری، تضمین ایمنی و بهداشتی در محیط کار. احزاب کمونیستی موجود حتی اطلاع درستی ازعرصه اول مبارزه کارگری ندارند. اگر داشتند سخت نبود درک می کرد باید تشکلی در محل از خود کارگران داشت تا بعنوان شخص حقوقی و حقیقی مطالبه آنان را مطالبه کند. چون اگر حزبی بخواهد بدون وجود فیزیکی تشکل آنان، یکی یا چند فقره از این مطالبات را مطالبه کندعملا چکار می کند؟ اطلاعیه ” محکوم می کنیم” می دهد؟ می رود جلوی سفارت آکسیون و تظهارات می گذارد؟  پس باید عملا کارگران در محل تشکیلات خود داشته باشند که جنبه اجرای این مطالبات را تا حلقه آخر پیگیری نمایند. در حال حاضرهفت حزب کمونیستی( اینجا کار به اینکه کدام واقعا کمونیست است ندارم)، چهار سوسیالیستی و ده سازمان و نهاد با پسوند و پیشوند کارگری که خود را نماینده آنان تعریف می کنند وجود دارند، اما ۵ اتحادیه، سندیکا یا مجمع بزرگ رسمی کارگری در ایران نداریم. هر فعالی در این اندیشه که کارگران احتیاج به دخالت در مسائل سیاسی و بتبع آن به حزب سیاسی دارند، این همه احزاب ساختند. لشگر بی سرباز! باید تیم، دسته، گروه، گردان، تیپ و هنگی داشت تا از آن سازمانها بالاخره به لشگر رسید. در فرهنگ تمام چپ ایران بلد است فقط از آخری شروع کند.  بحث این بود در مسائل صرفا کارگری غرق نشویم و در مسائل اجتماعی دخالت کرد.  اینک مسائل عمومی ٩٠ درصد فعالیت تمامی این جریانات را تشکیل می دهد و ١٠ درصد به معضلات کارگری می پردازند. هر گاه شما هشدار می دهید که عرصه اول تعطیل است، با این جملات پاسخ می دهد: “تمام تلاش کمونیستها، ظاهر شدن در قامت رهبر جامعه است. بدون دخالت در این کشمکشهای اجتماعی از جمله زنان، دانشجویان و جوانان این امر ممکن نیست و کمونیسم به حاشیه جامعه رانده خواهد شد”.

کاش در آن عرصه ها توانسته بود برابری زن و مرد به حکام تحمیل کرده بود و انسانی را از چوب دار پائین آورده بود. چون در جامعه کارگری بی ریشه است در عرصه سیاسی هم ناتوان. طبقه کارگر نصف جامعه است، چرا “تمام کمونیستها” در کشمکش آنها با سرمایه دار ظاهر نمیشوند؟  برای هر حزب کمونیستی اولین زمین مساعد فعالیت در درون طبقه کارگر است.  برای دادن افق کمونیستی به جامعه پراتیک در درون خود طبقه کارگر شانس بیشتری از پراتیک در کشمکشهای اجتماعی دیگراز جمله خلاصی فرهنگی، زنان، دانشجویان و جوانان می باشد. اگر حزبی ریگی بکفش نداشته باشد باید بذر کمونیسم را در زمین حاصلخیز جنبش کارگری خود بپاشد. نمی تواند در کنار وضعیت فعلی طبقه کارگر ایران با این استدلال ها گذشت. چرا این “کمونیسم” در همه مصافهای اجتماعی شرکت میکند بمحض اینکه به مصافهای کارگر با کارفرما که می رسد سخت گیر و محتاط است؟ مبارزه مدنی، علنی، قانونی، بیمه بیکاری، تضمین ایمنی و بهداشتی محیط کار قرب و اهمیت آنچنانی برای ایشان ندارد؟ چرا این چپ مبارزه کارگر برایش مهم نیست و در این عرصه ها بی تاثیر هستیم؟ بخاطر اینکه حزب کارگری نیستند و تعلق خاطری به آنها ندارند. احزاب بورژوایی هستند که به کارگر مثل هر بورژوایی نگاه میکنند و به او کار دارند. کارگر ابزار آنها برای خدمت به جنبش بورژوایی مد نظرشان، ارتش آنها برای جنگشان و وی را برای کولی دادن به جنبش خود میخواهند.

هیچ جریان سیاسی وجود ندارد که از کارگر، عدالت اجتماعی و از آزادی صحبت نکند، اما کارگر کجای نقشه عمومی و اولویت او قرار می گیرد، منظوراش از عدالت اجتماعی چیست و آزادی از چه قید و بندی آزادی می نامد و برابری در چه؛ مشخص می کند که وزن هر کدام از این مفاهیم نزد وی چند است. با بازکردن برداشتی که پشت درک هر کدام از این مفاهیم رد پایی ارزشهای جامعه موجود، شیوه تولید و افتخارات و ننگ زندگی طبقاتی درمی یابیم. یکی منظورش از برابری، برابری حقوقی و نه الزاما اقتصادی وبهره مند شدن از نعمات جهان است. یکی منظوزش از کارگر بمثابه ابزار تولید در جامعه که اگر نباشد تولید می خوابد و نه طبقه ای که می تواند به شیوه کارمزدی پایان دهد. عدالت اجتماعی نزد ایشان یعنی همه شهروندان قدرت خرید داشته باشند تا بازار جامعه بی رونق نباشد و منظور از آزادی هر کس به اندازه ثروت و سامانش در رقابت با دیگری، آزاد و هیچی مانع طرفین نشود! با زبان سیاسی صحبت کردن از منافع طبقاتی سر راست نیست و گر نه این همان اساس انقیاد کنونی برای بشر به ارمغان آوردن هستند. پس از برداشتن پرده از روی این برداشت ها است که تازه جنگ واقعی شروع می شود.

اگر از این احزاب”کمونیست” سئوال شود در چند جمله اساسی ترین وظایف خود را تشریح کنید این پاسخ را خواهید شنید: سازماندهی مبارزات طبقه کارگر برای انقلاب کارگری و الغای نظام کار مزدی. ولی وقتی راجع به یک خواسته مشخص و کنکرت کارگری نظرش را فرموله می کند سر از همان مبارزه خورده بورژوازی ناراضی در می آورد و می گویند: ” البته مبارزه طبقاتی فقط تقابل رودررو و لخت وعریان کارگر و سرمایه دار در مقابل هم نیست؛ کل جنب و جوش های سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه، مهر طبقات و مبارزه طبقاتی را برخود دارد. از اعتراض عمومی گرفته، تا جنبش زنان، جوانان، جنبش خلاصی فرهنگی، حتی جنبش ملی و ناسیونالیستی دقیقا عرصه جدال طبقات و مبارزه طبقاتی اند و در همه اینها طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر باید نقش دخالتگر، تعیین کننده و سرنوشت سازی را ایفا نماید.”

کاملا درست، بشرطی که طبقه کارگر روی پایی خود ایستاده باشد، تشکل مستقل خود داشته باشد و عرصه های مختلف مبارزه اقتصادی سر جای خود باشد و از این سکوی پرش و استحکامات بسوی جامعه برای تاثیر گذاری بر آنها به سود جنبش خود حرکت کند. بر روی پای خود نه بر روی پای جنبش های دیگر باید در این عرصه ها دخالت کرد. آن وقت است شرکت در جنبش های زنان، جوانان، جنبش خلاصی فرهنگی و جنبش رفع ستم ملی معنی دارد. ولی اگر این اهرم ها و ابزارها را نداشته باشد با حضور در آن جنبشها تنها به سیاه لشگر دیگران تبدیل می شود و نمی توان خلا و کمبود خود را جبران کند. ابزار این دخالت برای کارگر در قدم اول تشکلهایش است، زراتخانه این جنگ متحقق شدن مطالبات اش است. لشگر این ارتش در درجه اول خود کارگران هستند و نه دانشجویان، زنان، جوانان، جنبش خلاصی فرهنگی و جنبش رفع ستم ملی. کمونیسم بورژوایی در همان قدم اول یعنی هنگامی سئوال می شود تشکل کارگران کو؟ با آن لیست صورت مساله را تغییر و استقلال وی را به نفع مبارزه همگانی مصادره می کند. عرصه های که قرار بود جنبه ثانوی برای کارگر باشد، به اصل و محوری ترین مساله خود وی ثانوی می گردد! دخالت در عرصه های فرعی تر و جانبی تر تا جائیکه پرده از روی نیرنگ، دروغ و سازش طبقاتی بردارد معنی دارد و با این حساب عرصه های فرعی احزاب کمونیستی هستند. اینها هستی و نسیت وی را تشکیل نمی دهد.

می گوئیم چگونه و از چه کانالی باید دخالت کرد و به حزب مقتدر تبدیل شد؟ پاسخ می دهد: “حزب کمونیستی تبلیع می کند، تشویق میکند، ترویج می کند و نیروی نظامی او عملیات می کند و در جامعه به وزنه غیر قابل حذف تبدیل می شود. باید حزب قدرتمند داشت تا طبقه کارگر شما را انتخاب کند. آنگاه کارگران به او روی می آورند و عضو حزب می شوند”.

توجه کنید، کارگر مرا انتخاب کند و نه ما وی را!  ما هیچ گاه سیاستی اتخاذ نکنیم که ما او را انتخاب کنیم و کمونیسم ما درمان مشکلات تشکل او باشد، انتگره رشد رفاهیات و جدایی ناپذیراز هم. می گویم به طبقه کارگر بی ربط هستیم، می گوید “حزب و جامعه، حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت” قبول ندارید؟ عزیزان من! بحث این است باید طوری مبارزه را تعریف کرد کارگر در محیط کار و زندگی خودش، با تشکل های توده ای خودش و با ابزارها و اهرمهای و سنت و تجربه مبارزاتی خود بتواند مبارزه کند؛ خواسته هایش بدست آورد و جواب ظلم و زورگویی های دولت و کارفرما را روزانه همانجا بدهد. اگر در این مبارزات پیروز شود، این پیروزی، پیروزی کمونیسم است. مگر در مانیفیست کمونیست نگفتند: “ما منافعی جدا از منافع کارگران نداریم”؟  لذا ما باید طبقه کارگر را انتخاب کنیم نه ایشان ما را. سپس در درون این تشکل های کارگری، اتحادیه، سندیکا، مجامع عمومی و محافل… باید این آزادی را داشته باشند که کدام حزب را نزدیک به خود میدانند عضو آن شوند. و دخالت در مسائل سیاسی بواسطه حزب سراسری اجرا و اعمال کنند. دخالت درست در مسائل سیاسی از دروازه فعالیت اقتصادی، محلی و محیط کار وی می گذرد و هیچ سازماندهی نباید این پایه را از او بگیرد. جدایی از محل کار و زیست برای ایشان مانند جدایی ماهی از آب است. وصلت (کارگر و حزب) در این تبین منتقل شدن کارگر از خانه پدرو مادری (محیط کار) به خانه حزب صورت میگیرد، در حالیکه باید وصلت نقل مکان حزب به خانه کارگر باشد. بالعکس چرندیات شما تشکیل سندیکا دفاع از جمهوری اسلامی نیست. مگر چه کاری کرده؟ آری بدست آوردن خواست و مطالبه آنها برای شما معنی ندارد. یعنی چه اگر کارگر در ایران سندیکای خود را سازمان بدهند بضرر حزب است!؟ این مبنای سیاست برخورد شما به کارگر است که ۲۰ سال است حزب ساختید ولی هنوز صد کارگر در آن عضو نیستند. حتما برای این نقص هم مثل همیشه استدلال دارید: “ماهیت حزب کارگری است مهم نیست خود کارگران در آن وجود ندارند”.

 جامعه ای که طبقه سرکش، سود پرست اعم از حاکم و اپوزیسیون را رام و ادار و مجبور به تن دادن به ارزشهای اساسی، رشد رفاه و حق حیات کارگر نکرده باشد، جامعه ای که یاد نگرفته باشد چگونه به اعضای خود ارزش و احترام بگذارد، چگونه انقلاب می کند؟ ایشان میخواهد همه این اجنده ها را غیر مستقیم به فردایی پس از انقلاب حواله دهد. کاری که اپوزیسیون بورژوایی ناراضی همیشه فرموله کننده آن هستند. مشخص نیست که جامعه ای که اگر نتواند درجه ای  قابل معتنابه از این خواسته ها را به طبقه بورژوا تحمیل کند چگونه قدرت برای براندازی وی را خواهد داشت؟ جواب مبارزین ضد رژیمی این است: “پس از سرنگونی حکومت آزادی تشکل و رفاهیات بوجود خواهد آمد”. طبقه ای که حالا آسان اجازه نمی دهد کارگر رفاهیات، تشکل مستقل و… داشته باشد با سرنگونی رژیم ناگهان محو نمی شود که اجازه بدهد. باید پیش از انقلاب، در جریان و پس از آن برای خواسته های گارگری بدون وقفه مبارزه کرد.

تمام فاکت ها و شواهد تاریخی نشان می دهند که متحقق کردن حقوق کارگران است که در عمل جامعه و طبقه کارگر را به درجه ای از قدرت، توقع و اعتماد بنفس ارتقا می دهد که یک روزی تیر خلاص را بر سر نظام بردگی انسان شلیک کند. در نتیجه سوخت به جلو سوق دادن انقلاب کارگری از زاویه منفعت جامعه از مسیر مبارزه خالص کارگری همین امروز، با تمام معنی کارگری و بحساب آوردن و در اولویت قراردادن معضلات ایشان در عرصه های (A-Z) می گذرد. هم بورژوا و هم پرولتاریا در خفا نمی توانند شرایط خود را به دیگری تحمیل کنند. هر کدام در زمین  مساعد خود با سازمان دادن نیروی خود علیه دیگری جنگ می کند. طرفداران (همه باهم علیه رژیم)، آزادی طبقه کارگر را خیلی با مولفه های سیاسی مرتبط می کنند. این در حالی است که فراهم کردن شرایط اقتصادی برای پیروزی کارگر کمتر از آن یکی نیست.

فعالیت های حککا را نگاه کنید، هر چه تخصص دارد صرف عرصه های مبارزه ضد رژیمی می کند. برای نمونه متخصص کمپین “اکس مسلم، کمپین سکینه محمدی، علیه اعدام شهلا جاهد … است. در این زمینه ها کارشناس، سخنگو، قلم بدست، و چهره بین المللی دارند. مطلقا بحث این نیست که نباید این گونه کمپین ها را راه اندازی کرد یا اگر توسط نیروهایی خیرخواه جامعه راه اندازی شد در آنها شرکت نکرد. هسته بحث این است که باید جنبش اجتماعی طبقه کارگر را راه اندازی کرد که برای همیشه بساط سنگسار ریشه کن نماید. اما همینکه کارگران جای سر بلد می کنند با ” از خط پنج  تا بانک جهانی!” حمید تقوایی و “فعال کارگری خوزستان و فراخوان تسلیم طلبی” شهلا دانشفر رو به روی و شاخ بشاخ می شوند.  بحث این است اعدام، دژخیمی و سرکوبگری را با خصوصیات جمهوری اسلامی تقلیل داده نشود و به مردم گفت اینها از مشخصات هر حکومت سرمایه داری در کشورهای امثال ایران است.  مشکل این است اینها را بشما نشان می دهد تا از کنار نبودن تشکل کارگر بگذرد. وقتی می گوید در رویکرد شما سلول پایه (تشکل های کارگری) بی اهمیت است، پاسخ می دهد خیر ما کارگر را از دخالت در امور جامعه معاف می کنیم، او صاحب (با دست خالی) جامعه است. سئوال این است تشکل کارگری کجاست تا صاحب جامعه باشد؟ اگرنتواند تشکل خود بسازد، در مکانیسم خود در امور جامعه دخالت کند، بدون تشکل نقط قوت او چیست، کجا موثر است؟ اصلا اینها طبقه بورژوازی را در رژیم حل کردند. در میادین جنبش سبز دوشا دوش همه “مبارزه” کردند، حکومت کارگری را برای راضی کردن دل این جنبش به حکومت انسانی تغیر دادند، ولی هنگامی کارگر هفت تپه به سندیکا فرانسه نامه می نویسد سختگیر می شوند.

تقریبا موضوعاتی که میدیا بورژوایی مد روز می کند ٩٠ درصد نیرو، منابع تبلیغ و ترویج این احزاب را بخود اختصاص داده است. اما در مسائل کارگری نه حرفی کارآمدی و نه تخصص مبارزه با بیکاری نه طرحی عملی برای مبارزه با تفرقه و پراکندگی، نه ظرف اتحاد برای کارگران دارند. ۱۰% فعالیت “کارگری” باقی مانده صدور اطلاعیه و فراخوان و ازآنان خواستن تا در مبارزه عمومی بخیابان بیایند است. با برجسته کردن خیابان توصیه می کند فعلا مبارزه اقتصادی برجسته نکند، زمان زمان مبارزه خیابانی است. همین مبارزه در خیابان ( نماز جمعه) مبارزه کارگری نیز هست به آن بچسبد و از کانال این مبارزات است به حق و حقوق خود می رسد. با زبان هنر سیاسی که تمام نیروهای بورژوایی در آن استاد هستند از ایشان می خواهد بدون تشکل مستقل، بدون دست و پایی خود در مبارزه (همه باهم) شرکت نماید. ایشان بسان تمام نیروهای بورژوایی معتقد است در این مراحل زیاد تمایزات خود را برجسته نکند، زیاد کارگر کارگری نکند؛ وقتی پروژه سرنگونی رژیم به سرانجام رسید، فرصت کافی برای طرح مطالبات کارگری هم هست. حککا هر اعتراضی به رژیم را کارگری می داند و از این مسیر میخواهد کارگران را جذب حزب نماید. کارشناس و متخصص بهم بافتن نیستند که هیج، متخصص سازمان دادن حمله با فعالین و تشکل های کارگری که با ساز ایشان نرقصد هستند. این کارشناسان و متخصصین غیر از به (حزب ما بپیوندید) چیزی دیگری بلد نیستند.

مبارزات طبقه کارگر متنوع است که یکی از آنها تظاهرات است. تظاهرات برای کارگری که کار و زندگی می کند همانند کسانی که کاری از دست نمی دهند و در مقایسه با او از محل امن تری سر می کنند نیست که عاشق تظاهرات و به خیابان رفتن باشد. تظاهرات و آکسیون خیلی با زحمت و پیچیدگی صورت می گیرد. باید این پیچیدگی تظاهرات و به خیابان آمدن را دید و بحساب آورد و برایش راه چاره پیدا کرد. بدون سبک سنگین کردن این مولفه ها و شناخت دقیق و عملا درگیر شدن با آن، تنها پرت ترین جریانات سیاسی و آدم های از روی هوا می پرند و بی هدف هر شعاری در دستورکارگر می گذارند و همیشه فراخوان به خیابان آمدن می دهند. در خود تظاهرات لاسیتک آتش زدن و دود بر پا کردن هم معیار پیروزی تظاهرات آنان نیست. معیار پیروزی، پیشروی و موفقیت طبقه کارگر را بر اساس چقدر اتحادشان مستحکم، بر روی پایی خود ایستاده و خواسته های خود را نهادینه کرده اند می سنجند.  مبارزین ضد رژیمی تمام این عرصه ها را با یک عرصه و آن علیه حکومت خلاصه می کند. عقل بورژوایی این چپ اجازه نمی دهد طبیعت متفاوت مبارزه کارگر با مبارزه گروها و تجمعی که اساس اعتراضشان به مسائل سیاسی معطوف است درک کند. اعتراضاتی که طبیعت ضد رژیمی و سرنگونی دارند، یا علیه زندانی شدن کسی و حکم سنگسار یکی یا روزهای تاریخی یک جریان است تجمع می کنند. هر تک مبارزه کارگر برای سرنگونی رژیم نیست و نباید از اینها انتظار شعارهای داشت که گروه های غیر کارگری جوانان و دانشجویان … در جلوی سفارتها و امکان دیگر سر می دهند. مبارزه رسته این طور نیست. برای افزایش دست مزد… انتظار مرگ بر این و آن فرستادن و صدور بیانیه ها یکی گرفتن دو نوع مبارزه در دو نوع تجمع است که در اساس دینامیسم شان با هم یکی نیست. مبارزه طبقه کارگر طبیعت ویژه خود دارد و از لحاظی با مبارزه رایکال اقشار عمومی متفاوت است.

تفاوت آگاهی عمومی با آگاهی طبقاتی

 

“… تمدن بجامانده دو جانبه است، درست مانند همه چیزهای که توسط تمدن بوجود میآید، دو جانبه، دو لبه، متضاد و متناقض.” انگلس کتاب منشاء خانواده .

مشکل تنها فرعی کردن مبارزه اقتصادی به بهانه ضرورت شرکت در مسائل سیاسی نیست که موضوع را وارونه کردند، آنجای به سیاست و خودآگاهی طبقه کارگر می رسد، این وارونگی بیشتر به چشم می خورد. آگاهی یعنی چه، آگاهی چیست؟ آگاهی طبق گفته انگلس مثل هر چیزی درتمدن بجامانده دو جانبه، دو لبه، متضاد و متناقض است. آگاهی برای ما یعنی آن آگاهی که موقعیت اقتصادی، زندگی روزمره ومشقات کارگر را تغییر دهد و نه بازی با کلمات و تکریم آگاهی بطور کلی. آگاهی یعنی آن آگاهی که اگر در شکل آگاهی، نابرابری اقتصادی نه صرفا نابرابری حقوقی موعظه کردند، سازش طبقاتی با پندارهای مذهبی یا دمکراسی رواج دهند و تضاد منافع کارگر با بورژوا تا جامعه طبقاتی است در هر شکلی انکار یا حاشیه ای و کمرنگ نمایند، خواه در شکل آگاهی فلسفی، ادبی و علمی که در جامعه سرمایه داری بیشتر هدفشان پیچیده کردن مسائل است تا توده مردم عادی از پی بردن بعلت بدبختی خود سر نیاورند روشن نماید. خواه در قالب هنر، فرهنگ و  نبوغ استثنائی عده ای آن را به خورد جامعه دهد فاش نماید. آگاهی یعنی چیزی که جایگاه آگاهی را برای طبقه حاکم و کارگر چیست روشن نماید. (سحر پشت آنان را باطل کند). درهر قالبی خواستند این حقیقت که جنگ جنگ منافع است از چشم کارگر پنهان کنند بخصوص هنگامی از کارگر برای شرکت در کشمکشهای اجتماعی از جمله خلاصی فرهنگی، رفع ستم ملی… دعوت بعمل می آورند ثابت کند آنگونه آگاهی به سود کارگر نیست، زنجیر اسارت اوست. گفتیم زبان سیاست سر راست نیست. باین خاطر منتقدین ما در زمینه نظری می پذیرند طبقه کارگر وجود دارد و منافع متضادی با جنبشهای متعدد بورژوای دارد؛ اما هنگامی که پا به جامعه می گذارد و آگاهی سیاسی استنتاجات عملی دخالت کارگر در این جنبش ها بخود میگیرند، در رد مبارزه اقتصادی، بهبود شرایط مادی و معین، باز سر از آن اجنده های در می آورد که همه احزاب اپوزیسیون بورژوایی.

انقلاب کارگری و الغای نظام کار مزدی از کانال بوجود آوردن اتحاد طبقاتی کارگران، تلفیق مبارزه آنی با مبارزه آتی و فاش کردن تضاد منافع طبقاتی کارگر با بورژوازی در دل جنبش زنان، جوانان، جنبش خلاصی فرهنگی، دانشجویان و جنبش رفع ستم ملی در تمام سطوح لاینقطع که در هر شکلی فلسفی، سیاسی وغیره آن را به بازار عرضه نماید می گذرد. ولی کمونیسم بورژوایی با یک “اما” یا “ولی” زیر پایه تمام احکام استقلال طبقاتی فوق را می زند و ستون قلعه دفاع از معیشت وی را با (ولی و اما) تخریب می کند. “اما چون مبارزطبقاتی مبارزه سیاسی نیز هست و بشکل یک خط مستقم و عریان پیش نمی رود پس باید کارگر…باید در مسائل دمکراتیک جامعه مانند برابری زن و مرد، رفع … جدایی مذهب از دولت که در جامعه سرمایه داری قابل حصول هستند از این جنبش ها حرف بشنو باشد”. اینها تنها درخواست سازش کارگر با بورژوازی با بیان سیاسی هستند و گر نه کدام جنبش به اندازه جنبش طبقه کارگر در بدست آوردن آزادی ذینفع و پی گیرند؟ چرا آن جنبش ها از طبقه کارگر حرف بشنو نیستند؟ ما از آنها دعوت می کنیم بیایند وبرای برابری زن و مرد، جدایی مذهب از دولت، خلاصی فرهنگی و رفع ستم ملی، شعار آزادی، برابری اقتصادی طبقه کارگر و کمونیستی بدست بگیرند.

مبارزه با رژیم نه با طبقه بورژوا

بحدی غیر طبقاتی با جمهوری اسلامی رفتار می شود که انسان بعضی موقع فکر می کند این حکومت تصادفی و شانسی سر کار آمد، تصادفی و شانسی سر کار مانده و تصادفی و شانسی طبقه کارگر را استثمار می کند. نه پشت اش به طبقه معینی از جامعه داده، نه از طبقه ای نیرو میگیرد و نه طبقه ای در حفظ آن ذینفع است! با این حکم: “رژیم وصله ناجوری بر پیکر جامعه ایران است” که  منصور حکمت جای دیگر و با کاربردی دیگر آن را نوشت، تصویری از حکومت می دهند که تمام مردم بر ضد “رژیم” هستند و ستاره ای در آسمان ایران ندارد. کسی نمی داند این سی سال کدام طبقه اجتماعی، کدام سنت ها واهرمهای کدام طبقه معین لنگر او بوده، زیر بغل او را گرفته از این بحران تا آن بحران بعدی وی را قادر به ادامه استثمارکارگران کرده است.  جمهوری اسلامی را می چسبند تا با آن طبقه درگیر نشوند. صفات حکومت طبقاتی از (رژیم) می گیرند. طبقه ای که اجازه نمی دهد رژیم سرنگون شود را به جامعه در اشکال مختلف سیاسی هنری… پنهان می کند و این خود در تحلیل نهایی به سود بورژوازی است. شاید همه افراد این کمپ نیت شان این نباشد، اما اینجا ما کاری به نیت نداریم؛ سیاستی که اتخاذ کردند، جایی که ایستاده اند و منطق راهی که در پیش گرفتند بحساب می آوریم.

شما در ادبیات کمونیسم بورژوایی ضد رژِیمی حتی کلماتی مانند: بورژوازی، طبقه سرمایه دار، کارفرما،  صاحب سرمایه و طبقه استثمارگر با ندرت می بینید. اما بجای این عبارات و اصطلاحات طبقاتی تا دلتان بخواهد عبارت و اصطلاحات ” این رژیم دژخیم، خونخوار، جنایت کار، شکنجه گر، کثیف، سیاه اسلامی، کپک زده، جمهوری نکبت و از گور برخواسته در ادبیاتشان موج میزند. منظور این نیست نباید این اسامی و صفات را برای  حکوت سرمایه داری در جای درست خود بکاربرد، بلکه مساله این است باید اول سلول پایه اینها یعنی سرمایه را نشانه گرفت و بعدا این صفات را نه منحصر به جمهوری اسلامی بلکه صفات ذاتی هرنیروی بورژوایی در ایران است به جامعه توضیح داد. بحث این است ابتدا مشخصات طبیعی و بنیه مادی طبقاتی آن توضیح داد و گفت ستون فقرات حکومت یک طبقه بورژوا است و نه اخلاقی و مذهبی آنها را توضیح داد. تا جای پیش می روند که تصور شود فقط این رژیم خونخواره و نه هر حکومتی که توسط این طبقه در ایران سر کار بیاید. شکل تبلیغات رادیکال “دژخیم، خونخوار، جنایت کار، شکنجه گر و کثیف” برای اینست که حکومت اسلامی را سپربلایی طبقه بورژوازی ایران کنند. کلمات عمیق و مضمونی کلاستیک کمونیستی و طبقاتی در وصف حکومت و استثمار جایگاه خود را نزد ایشان از دست داده و ظاهر رادیکال و محتوای پوچ تولید می نمایند. راز و رموز بقای جمهوری اسلامی، سر چشمه قدرت وی را از طبقه کارگر حال با عناوین متعدد و ظاهرا رادیکال پنهان می کنند و آن را به یک جماعت خودکامه، لمپن، گردنه گیر و اوباش تقلیل می دهند. شکی در این نیست در جمهوری اسلامی یک قشرخودکامه، لمپن، گردنه گیر و اوباش وجود دارد. اما اینها بارانی در آسمان بی ابر نیستند، قارچ نیستند از گیاه رویده باشند؛ اینها محصول سیستم بورژوایی جامعه ایران و پشت شان با یک طبقه اجماعی است و این طبقه است که در فرهنگ این چپ غایب است و طبقه کارگر را از دیدن این طبقه با تمام هیکلش منحرف می کنند.

تصویر حزب خارج کشوری

وقتی راجع به استراتژی کمونیستی فعالیت در داخل در مقیاس اجتماعی صحبت می کنیم، یکی کم و یکی بیش از موضع مبارزین تبعیدی به آن نگاه کرده و خود را در موقعیت کارگرایران قرار نداد. البته این همه واقعیت نیست؛ می توان در تبعید بود و به کمک یک سری عوامل ضرورت های جامعه ای که ما فعالیت خود را به آنجا متعلق می دانیم درک نمود، فهمید و در پروسه پیشروی برای تحقق آنها شرکت داشت. این عوامل سبک کار کارگری، قرار دادن خود در موقعیت کارگران در ایران و منصفانه اقدامات خود را ابژکتیو بازبینی کردن که درمصافهای تشکل یابی و مسائل…چه تاثیری بر زندگی آنان داریم می باشد. چیزی اغلب تصویر حزب خارج کشوری از درک آن عاجز است. زمانی که در مورد تشکل و مبارزه کارگر در جامعه ایران صحبت می شود، برای اشخاصی آن استراتژی با صورت مساله حزب خارج کشوری با وظایف ویژه خارج کشور وعلنی کاری تداعی می شود. وقتی راجع به موضوعاتی ماکرو، بسیار عمومی و وسیع مانند تشکل یابی کارگران، سد علیه بیکاری… فکر و تبادل نظر می کنیم، آن را با اولویت ها، نقشه و طرح فعالیت تشکیلات خارج متصور شد. در دو بعد تصویر حزب خارج کشوری قابل نقد است. یکی نقد آنانیکه امری دیگر دارند و متعلق به جریانات غیر کارگری هستند که فعالیت برای آنان معنی سر و صدا و سلبریتی دارد. ما تا همینجا پرده از روی آنان برداشتیم و در این بخش لازم به تکرار آن نیست. دوم آنانیکه با زور تبعید شدیم. ما وظایف خارج با شرایط خواص می بینم و شرایط ایران را نمی بینم. متاسفانه اغلب همه ما در برخورد به نیازهای طبقه کارگر، درد و مرگ و مبارزه مدنی، علنی، قانونی و بدست آوردن پرداخت حقوق کامل…تخصصی آنچنانی نداریم. باید این دو حوزه را از هم تفکیک کرد که مخاطب آن نقشه در مقیاس کل جامعه از منظره دید طبقه کارگر است و هر بخش از طبقه از جمله تشکیلات خارج سهمی از آن بعهده دارد که با شرایط وی خوانایی داشت باشد. جاذبه نیروی عادت، محدودنگری حاصل از سنتهای تحمیل شده چپ موجود بما از طرفی؛ و فاصله طولانی با جامعه از طرف دیگر باعث جدایی سبک کاری و سیاسی ما شده است. هر طرح و برنامه و نسخه ای که می پیچیم رنگ این تبعیدی را به خود دارد. برای کمک به هضم موضوع باید دقت کرد که مساله ساختن ابزاری در مقیاس میلیونی برای طبقه کارگر است که بتواند در ایران بدست بگیرد. بحث یک نوع شیوه کاری است که کسی از محیط طبیعی خود خارج نشود و بتواند با آن شیوه کار و مبارزه کند.  سطح هر چه بیشتری از توده های طبقه کارگر آن را مناسب و مربوط به زندگی و خیر و شر خویش بدانند. این تبعیدی نه تنها فاصله جغرافیایی بلکه کمبود تشخیص و هم تصویری بین ما و کارگران در محل موجب شده است که اغلب زبان ما را نمی فهمند. این تبعیدی باعث کمتر آشنایی ما با مسائل واقعی وی است. به این خاطرهر چه اصرار شود که هسته مساله چیست، دوباره نیروی عادت ما را بطرف روتینهای به عاریت گرفته می کشاند و مرز وظایف تشکیلات علنی حزب را با  تشکل های علنی طبقه کارگری در شرایطی که رابطه با احزاب جرم است و باید غیره علنی باشد قاطی می کنند.

تا به خارج و فعالیت علنی مربوط است، طبعا فعالین حزبی با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی می توانند و باید با نوشته های باسم و رسم حزب، به جلوی سفارتهای ایران و اجلاس محامی آنها بروند، تظاهرات کنند، باسم و رسم خود، کتب و مقاله  بنویسند، سخرانی بگذارند و همیشه نوک تیز مبارزه برای سرنگونی حکومت باشند. ولی فعالین کمونیست غیرحزبی با نوع دیگری فعالیت سر و کار دارند.  کارگران (احتمالا کمونیست) که نماینده منتخت کارگران برای افزایش دست مزد و غیره هستند، نمی توانند با مرگ بر جمهوری اسلامی با اسم رسم حزب بر سر میز مذاکره با نمایندگان حکومت مذاکره کنند. پیدا کردن ظروف مناسب برای این کار صورت مساله ماست. شاید هر دو بیک میزان کمونیست باشند، اما در دو جبهه اهداف واحدی دنبال می کنند. آن یکی حزبی است و این یکی نیست. آن یکی امکان دارد اهداف، اسم و رسم حزب خود را پنهان نکند، این یکی در حال حاضر ممکن است اسم و رسم حزب را دست و پاگیر تشخیص بدهد و باید با متحد کردن صفوف خود، استفاده از شیوهای کار مخفی و علنی، توازن قوا و فشار مبارزات در محل تکیه نماید.

دههم ماه سپتامبر ٢٠١١

پاورقی ها

 (۱) گفتم با ارفاق و گر نه هیچکدام از جنبشهائی که این چپ و کل راست ایران، کارگر را به آن فرا میخوانند واقعا جنبش خلاصی فرهنگی٬ جوانان و زنان نیستند، اینها حق زن و خلاصی فرهنگی و جوانان را به بورژوازی لیبرال فروختند. آنها عملا به دفاع از جنبشهائی اصلاح رژیم٬ فمنیسم اسلامی٬ جنبش سبز٬ انواع جنبشهای ملی- ناسیونالیستی آذری٬ ارخای، بلوچی و کردی برخاستند.

(۲) مراجعه شود به اثر( در باره فعالیت های حزب در کردستان) منصور حکمت در باره تغییر ریل کومه له بتاریخ۲۶/۹/ سال ۱۳۶۸٫

 (۳) اختلافات ناسیونالیسم کرد در حزب کمونیست ایران با کمونیسم کارگری بر سر جنگ خلیج و حمایت آنها از احزاب ناسونالیست کرد عراقی. مراجعه شود به اثر “جنگ خلیج واسناد مباحثات داخلی حزب کمونیست ایران” منصور حکمت ۱۹۹۰٫

(۴) کادرهای حزب کمونیست کارگر ایران طی دو ماه ۲۵ مقاله علیه رضا رخشان و سندیکا هفت تپه سیاه کردند.

(۵) حزب علنی ویژه شرایط ما است٬ فردا در ایران اگر مثلا حزب کمونیستی دیگری شکل بگیرد مطلقا مخفی است.