١١ سپتامبر ٢٠٠١ , نظم نوین جهانی ـ بازارآزاد

این نوشته بقصد یک بررسی، نظم نوین جهانی یا بازار آزاد با استفاده از یک منبع کتاب از «نائومی کلاین روزنامه نگار و فعال سیاسی کانادایی ضد جهانی سازی(گلوبالیزاسیون) که در سال ٢٠٠٧ نوشته شده» به اسم «دکترین شوک ظهور سرمایه داری فاجعه» که در آن به بررسی تاریخی کارنامه شیوه سرمایه داری «مکتب اقتصادی شیکاگو» میپردازد  با رجوع به مورد عراق، تهیه شده است. تاکنون در مورد مساله عراق و تهاجم نظامی امریکا و مصیبت های جنگ، شکنجه و کشتار و جنگ های قومی و مذهبی مطالب بسیار زیادی منتشر شده است. بازخوانی مواردی از تحقیقات “نائومی کلاین” به نظر من ابعاد عمیقتر و گوشه هایی از حقایقی است که تاکنون کمتر در ادبیات سیاسی به آن پرداخته شده است. بازخوانی گوشه هایی از مورد عراق از نظر من این خاصیت را دارد که در شرایطی که مردم منطقه خاورمیانه در التهاب سیاسی زندگی میکنند، دو دیکتاتور سرنگون، و یک دیکتاتور(قذافی) با دخالت ناتو و نیروهای ائتلاف جنگ خونین و پر ابهامی را به کارگران و مردم لیبی تحمیل کرده اند، و در شرایطی که دومینوی تحولات سیاسی با تغییر ساختار دولتی و نظام های سیاسی در این منطقه در حال گسترش است، و میرود دامنه این تحولات حلقوم جنایتکاران نظام جمهوری اسلامی را بگیرد، که کارگران و مردم ایران با هوشیاری به استقبال دوره پیشاروی برویم. در تحولات جامعه عراق بعد از سرنگونی صدام حسین خلا حزب سیاسی قدرتمند کمونیستی که بتواند بعنوان صاحب جامعه، و مدعی قدرت ظاهر شود، در مقابل هر سناریوی سیاه و تحمیل خونین ترین سناریو به جامعه بایستد و مردم و کارگران را در سطح میلیونی بسیج و سازماندهی و اداره جامعه را بدست گیرد، در تمام لحظات این تاریخ دیده می شود.  
مقدمه:
جنایت تروریستى هولناک ١١ سپتامبر ٢٠٠١ علیه بشریت و کشتار هزاران نفر از مردم بیدفاع در آمریکا، جهان را در آستانه یکى از تاریک ترین و خونبار ترین دوره هاى تاریخ معاصر قرار داد. آنچه هیات حاکمه آمریکا به آن جنگ جهانى علیه تروریسم اطلاق میکرد، در حقیقت ورود دنیا به فاز جدید و ویرانسازى در جنگ جهانى تروریستها بود. قبل رجوع به مبحث نظم نوین جهانی و بازار آزاد و، «عملیات شوک و ارعاب» دکترین نظامی امریکا، تبیین مارکسیستی از جنگ تروریستها، دو قطب ارتجاعی و دو اردوی تروریسم بین المللی دو پاراگراف از نوشته بسیار مهم و با ارزش از منصور حکمت را در مقدمه آورده ام. با این مقدمه به جوانب و گوشه هایی از دکترین شوک در ارتباط با سیل های نیواورلئان(توفنده کاترینا) و سپس مورد عراق خواهم پرداخت.

«در دو سوى این کشمکش ضد بشرى، دو ارودى اصلى تروریسم بین المللى قرار گرفته اند که مهر خونین خود را به زندگى دو نسل از مردم جهان ما کوبیده اند. در یک قطب، عظیم ترین ماشین تروریسم دولتى و ارعاب و باج خورى بین المللى ایستاده است. متشکل از هیات حاکمه و دولت آمریکا، تنها نیرویى که سلاح اتمى علیه انسان بکار برده و صدها هزار مردم بیخبر و بیگناه هیروشیما و ناکازاکى را در ظرف چند ثانیه خاکستر کرده است، میلیونها نفر را در ویتنام بقتل رسانده و سرزمینشان را با بمباران شیمیایى براى سالها سوزانده و بیمصرف کرده است. ناتو و ائتلافهاى دولتهاى غربى که از عراق تا یوگسلاوى خانه و مدرسه و بیمارستان مردم را بر سرشان خراب کرده اند و نان و داروى میلیونها کودک را گروگان گرفته اند. بورژوازى و دولت اسرائیل، که اشغال میکند، تصرف میکند، کشتار میکند، محروم میکند. اینها به اردوگاههاى آوارگان بمب و راکت میزنند و به کودکان دهساله پناه گرفته در آغوش پدر و در صف مدرسه شلیک میکنند. از هیروشیما و ویتنام تا گرانادا و عراق، از میدانهاى تیرباران در اندونزى و شیلى تا قتلگاههاى فلسطین، کارنامه و پرونده این قطب جهانى تروریسم دولتى و قدر قدرتى امپریالیستى، عیان و غیر قابل انکار جلوى چشم جهانیان است.۶ در قطب مقابل، تروریسم اسلامى و جنبش ارتجاعى و کثیف اسلام سیاسى قرار گرفته است. اینها که زمانى خود دست پرورده و مخلوق آمریکا و غرب در جنگ سرد و ابزار سازماندهى ارتجاع بومى علیه چپ در جوامع خاورمیانه بوده اند، اکنون به یک قطب فعال تروریسم بین المللى و یک پاى جنگ قدرت بورژوایى در خاورمیانه بدل شده اند. تاریخ ضد انسانى اسلام سیاسى، از ایران و افغانستان و پاکستان، تا الجزایر و فلسطین لیست طویلى از نسل کشى ها و جنایات تکان دهنده را در بر میگیرد. از کشتارهاى دولتى و شبه دولتى در ایران و افغانستان، تا جنایات روزمره گروههاى ترور اسلامى در اسرائیل و الجزایر و قلب اروپا و آمریکا، از سرکوب خونین مخالفان فکرى و سیاسى، تا حاکم کردن قوانین ارتجاعى و ضد بشرى اسلامى بر مردم و بویژه بر زنان، از سر بریدن ها و دست بریدنهاى شرعى، تا بمبگذارى و قتل عام در اتوبوسها و کافه ها و دیسکوتک ها، اقلام کارنامه این مرتجعین است». (دنیا پس از ١١ سپتامبر بخش اول جنگ تروریستهاـ منصور حکمت)

در مورد دو قطب ارتجاعی دو اردوی تروریسم بین المللی مطالب، گفتار و نوشته های با ارزش و قابل مطالعه در طول ده سال گذشته منتشر و در دسترس همگان قرار گرفته است. امروز کمتر کسی از نسل جوان و دانش آموخته ای وجود دارد که با عواقب زیانبار و ویرانگر تروریسم بین المللی آشنا نباشد.
 
بازار آزاد ـ مورد عراق
«عملیات “شوک و ارعاب” شامل هراس آفرینی ها، ایجاد مخاطرات و ویرانگری هایی است که عامه مردم، نیز عناصر و بخش های مشخصی از جوامع تهدید کننده ما و رهبرانشان غیرقابل درک است. طبیعت نیز با گردبادها، توفان های سهمگین، زلزله ها، سیل ها، آتش سوزی های مهارنشدنی، قحطی ها، و بیماری ها می تواند “شوک و ارعاب” ایجاد کند». ـ شوک و ارعاب، تحقق سلطه سریع «دکترنظامی آمریکا برای جنگ با عراق»

دکترین نطامی امریکا برای عراق دکترین شوک میلتون فریدمن برای سیل های نیو اور لئان(توفنده کاترینا) در ایالات متحده بود. این سیل در سال ٢٠٠۵ میلادی رخ داد. بخشی از کرانه های آمریکایی خلیج مکزیک از نیو اورلئان در ایالت لوئیز یانا تا موبابل در ایالت آلاباما را درنوردید و به ویرانی کشید. این توفنده در سحرگاه ٢۵ اوت ٢٠٠۵ از دریا به خشکی رسید و باعث مرگ نزدیک به دوهزار نفر و آوارگی یک میلیون نفر شد. فرید من سیل های نیو اورلئان را «فرصت» می دید و سه ماه پس از وقوع سیل، برای روزنامه وال استریت جورنال مقاله ای نوشت. او، در این مقاله چنین اظهار نظر کرده: «بیشتر مدارس نیو اورلئان و نیز خانه های بچه هایی که در این مدارس حضور می یافتند ویران شده و این بچه ها در سراسر کشور پخش شده اند. این در عین حال که یک تراژدی است اما، فرصتی است برای آنکه نظام آموزشی ایالت به صورت ریشه ای اصلاح شود». ایده تحول ریشه ای مورد نظر فرید من این بود که به جای هزینه کردن بخشی از میلیاردها دلار پول بازسازی برای ساخت مجدد و بهبود نظام موجود مدارس دولتی نیواورلئان، دولت کوپن هایی در اختیار خانواده ها قرار دهد که بتوانند آنها را در نهادهای آموزشی بخش خصوصی، که بسیارشان انتفاعی اند و از دولت یارانه دریافت خواهند کرد، خرج کنند.  جرج دبلیو بوش و شبکه های فکری او پیشنهاد فرید من را در هوا قاپیدند بعد از فرونشستن توفان لاشخوروار بر شهر فرود آمدند. دولت بوش با اختصاص ده ها میلیون دلار برای تبدیل مدارس نیواورلئان به مدارس چارتر حمایت کرد. «مدارس چارتر» نهادهایی است که از وجوه دولتی استفاده میکنند اما تشکیلات بخش خصوصی اداره آنها را در دست دارد. در نیواورلئان بسیاری از اولیای دانش آموزان افریقایی تبار تاسیس مدارس چارتر را پایمال کردن دستاوردهای جنبش حقوق مدنی می دانند که برخورداری همه کودکان از یک استاندارد تحصیلی واحد و یکسان را تضمین کرده بود. ظرف نوزده ماه و در حالی که اکثر ساکنان فقیر شهر هنوز در تبعید به سر می بردند، مدارس چارتر تحت مدیریت بخش خصوصی تقریبا به طور کامل جایگزین نظام مدارس دولتی نیواورلئان شد. پیش از گردباد کاترینا، هیئت مدارس شهر لوئیزیانا ١٢٣ مدرسه دولتی را اداره میکرد ـ که اکنون تعدادشان به صرفا ۴مدرسه کاهش یافته است. پیش از این توفان شهر دارای ٧مدرسه چارتر بود ـ که حالا تعدادشان به ٣١ رسیده است. آموزگاران نیواورلئان دارای اتحادیه ای قوی بود بودند، در حالی که مقامات اکنون قرارداد اتحادیه را پاره و تمام ۴٧٠٠نفر اعضای آن را اخراج کرده اند.

جهان مکان کثیف و به هم ریخته ای است. کسی باید تمیز و جمع و جورش کند. ـ (کاندولیزا رایس، در باره ضرورت تهاجم به عراق ـ سپتامبر سال ٢٠٠٢
در عراق نخست، با جنگ شروع کردند تا به گفته طراحان دکترین نظامی عملیات «شوک و ارعاب» «اراده، ادراکات، و فهم دشمن را مهار کند و، به معنای واقعی کلمه، دشمن را از نظر عمل یا عکس العمل عقیم سازد». سپس شوک درمانی ریشه ای اقتصاد از راه رسید و، در حالی که کشورهنوز شعله ور بود، پل مر، فرستاده ارشد ایالات متحده، آن را بر عراق تحمیل کرد: خصوصی سازی گسترده، تجارت خارجی کاملا آزاد، وضع نرخ ثابت مالیاتی ١۵درصدی، و دولتی که به شکلی چشمگیر کوچک شده بود. علی عبدالامیر علوی، وزیر موقت عراق در امور تجاری، در آن برهه گفت که هموطنانش«از اینکه(مثل حیوانات آزمایشگاهی) در معرص انواع تجربه ها و آزمایش ها قرار گیرند خسته شده اند و حالشان به هم می خورد. به اندازه کافی به نظام اقتصادی ما شوک وارد شده است. بنابراین به این شوک درمانی اقتصادی نیازی نداریم». آنگاه که عراقیها مقاومت نشان دادند، جمعشان کردند، به زندان افکندند و در آنجا، شوک های بیشتری بر جسم و ذهنشان وارد آوردند . 
جرج دبلیو بوش در سخنرانی معارفه ریاست جمهوری خود در سال ٢٠٠۵ دوره بین پایان “جنگ سرد” و آغاز “جنگ با ترور” را این گونه توصیف می کند: «سال های فراغت، سال های مرخصی مطالعاتی ـ و آنگاه روز آتش فرا می رسد.»
از نظر استراتژیست های تهاجم سال ٢٠٠٣ به عراق پاسخ به پرسش “کجا باید سوزن ها را فرو کرد؟” «همه جا» بوده است. در جنگ خلیج در سال ١٩٩١ حدود سیصد موشک “تام هوک” در پنچ هفته و در تهاجم سال ٢٠٠٣، بیش از سیصد و هشتاد موشک تنها در یک روز شلیک شد. بین بیستم مارس و دوم ماه مه، یعنی روزهای “عملیات رزمی عمده”، ارتش ایالات متحده بیش از سی هزار بمب روی عراق فرو ریخت و، علاوه بر آن، بیست هزار موشک هدایت شونده دقیق ـ برابر با ۶٧ درصد موشک هایی که تا آن روز تولید شده بود ـ شلیک کرد.
یاسمین موسی، مادر ٣فرزند در بغداد، در جریان بمباران ها می گفت: “خیلی می ترسم. دقیقه ای بدون شنیدن صدا یا احساس فرود بمبی نمی گذرد. فکر نمی کنم که حتی یک جای یک متری امن هم در سراسر عراق گیر بیاید”. 
در سپتامبر سال ٢٠٠٣ چهارده سیاستمدار و بوروکرات عالی مقام از روسیه و اروپای شرقی ـ گروهی از وزرای دارایی، روسای بانک های مرکزی، و معاونان پیشین نخست وزیران این کشورها ـ برای جمع و جور ابعاد خسارات جنگ عراق در یک گرده هایی شرکت کردند. یکی از از سخنرانان اصلی مارک بلکا وزیر دارایی دست راستی پیشین لهستان، بود، که چند ماه تحت زمامداری برمر در عراق کار کرد. بلکا پیوسته در گوش عراقی ها می خواند که باید از این هرج و مرج استفاده کنند و سیاست هایی را که “ایجاد بیکاری زیادی خواهد کرد” با قدرت تمام به پیش برند. بلکا می گفت؛ اولین درس از تجارب لهستان این است که “بنگاه های اقتصادی دولتی بی  بازده را، بدون تلاش برای نجات آنها با وجوه دولتی، باید فورا فروخت.” دومین درس او جسورانه تر بود. تنها پنچ ماه از سقوط بغداد می گذشت، و عراق در اوضاع انسانی وخیمی قرار داشت. میزان بیکاری ۶٧ درصد و سوتغذیه فراگیر بود، تنها چیزی که گرسنگی و قحطی عمومی را به تعویق می انداخت جیره موارد غذایی و سایر ضروریات یارانه ای دولتی بود که خانوارهای عراقی هنوز دریافت می کردند. وضعیت درست مثل دوره تحریم های موسوم به «برنامه نفت در برابر غذا»ی سازمان ملل بود. مردم همچنین می توانستند مخزن بنزین خود را، اگر بنزینی وجود داشت، با مبلغ ناچیزی پر کنند. بلکا به عراقی ها می گفت که این خاصه خرجی ها را که باعث اختلال در کارکرد بازار می شود باید فورا کنار گذاشت. «بخش خصوصی را راه بیاندازید، و این کار را با حذف یارانه ها شروع کنید.»  
نوبت به قوانین اقتصادی رسید. بر مر برای نشان دادن در باغ سبز به سرمایه گذاران خارجی برای شرکت آنها در حراج دارایی های دولتی در جریان خصوصی سازی و ساختن کارخانجات جدید و تاسیس فروشگاه های خرده فروشی زنجیره ای در عراق، یک سلسله قوانین ریشه ای تصویب کرد که مجله اکونومیست با عباراتی پرشور از آنها تحت عنوان”فهرست آرزوهایی” یاد کرد “که سرمایه گذاران خارجی و آژانس های اهدا کننده کمک های خارجی برای بازارهای نوظهور در خواب می بینند.” یکی از این قوانین (که مستقیما برگرفته از کتاب میلتون فرید من است) قانون کاهش مالیات بر شرکت های عراقی از حدود ۴۵درصد به نرخ ثابت ١۵درصد بود. قانون دیگر به شرکت های خارجی اجازه می داد که سهام شرکت های عراقی را تا سقف صد در صد تملیک کنند ـ این یعنی اجتناب از تکرار تجربه روسیه، که در آن دارایی های دولتی نصیب الیگارشی ثروتمند محلی شده بود، حتی، بهتر از این قانون، قانونی بود که به موجب آن سرمایه گذاران می توانستند همه سود حاصله از عملیات خود را از عراق خارج کنند، بدون آنکه ملزم به سرمایه گذاری دوباره آن و یا پرداخت مالیات باشند.

رالف پیترز، افسر بازنشسته ایالات متحده، در نوامبر سال ٢٠٠۶ در روزنامه «یواس تودی» نوشت که «ما به عراقی ها فرصت یگانه ای دادیم،  که یک دموکراسی قانونمند برپا کنند»، اما عراقی ها «ترجیح دادند که همچنان کینه های کهن، خشونت های فرقه ای تحجر فرهنگی و فساد را برخود روا بدارند. به نظر میرسد که حق با بدبینان بوده است. جوامع عرب آمادگی پذیرش آن گونه دموکراسی را که ما می شناسیم ندارند، مردم شایسته حکومتی اند که دارند……. خشونت خونین در خیابانهای بغداد نه تنها نشانه ای از بی کفایتی دولت عراق است، بلکه نشانه ای از ناتوانی کامل جهان عرب در پیشبرد فعالیت هماهنگ جامعه بشری است. ما شاهد واژگونی تمدنیم”. گرچه پیترز کند ذهن و ساده لوح بود، اما خیلی از ناظران غربی هم به همان نظر رسیده اند، یعنی: عراقی ها را نکوهش کنید.
اما نفاق های فرقه ای و افراط گرایی مذهبی را که عراق دستخوش آن است نمی توان به دقت از تهاجم و اشغال منفک کرد. بی گمان، همه این عوامل پیش از جنگ وجود داشته است، ولی به مراتب ضعیف تر از هنگامی که عراق آزمایشگاه دکترین «شوک درمانی» ایالات متحده شد. بد نیست به یاد آوریم که در فوریه سال ٢٠٠۴، یعنی یازده ماه بعد از تهاجم، یک نظر سنجی که «موسسه بین المللی پژوهشی آکسفورد» کرد به این نتیجه رسید که بیشتر عراقی ها دولتی سکولار می خواهند: تنها ٢١ درصد پاسخ دهندگان گفته اند که نظام سیاسی مطلوب آنها «حکومت اسلامی» است و فقط ١۴درصد ترجیح می دادند که سیاستمداران آنها«مذهبی» باشند. شش ماه بعد که اشغال به مرحله جدید و خشن تر خود رسید، یک نظر سنجی دیگر به این نتیجه رسید که ٧٠درصد عراقی ها می خواهند که قوانین اسلامی پایه حکومت کشور باشد. ………کشور عراق درست در آن لحظه تزلزل و بی ثباتی، آزمایشگاهی غیر انسانی برای سرمایه داری شد ـ نظامی که افراد و جوامع را علیه همدیگر برانگیخت صدها هزار شغل و امکان امرار معاش رانابود، و مصونیت کامل اشغالگران خارجی را جانشین عدالت کرد.
ناکامی مصیبت بار بازسازی در ظهور مرگ آورترین شکل واکنش ها ـ یعنی ظهور خطرناک بنیادگرایی و کشمکش های فرقه ای ـ نیز نقش مستقیم داشت. وقتی اثبات شد که تشکیلات اشغال نمی تواند اساسی ترین خدمات از جمله امنیت را تامین کند، مساجد و شبه نظامیان این خلا را پر کردند. مقتدا صدر روحانی جوان شیعه که به طور ویژه در افشای شکست های بازسازی خصوصی سازی شده برمر خیره بود، با راه انداختن «بازسازی سایه» در حلبی آبادهای شیعه نشین از بغداد تا بصره، هواداران از جان گذشته ای را دور خود گردآورد. مقتدا صدر از طریق وجوه اهدایی به مساجد، و بعدا احتمالا با دریافت کمک از ایران، مراکزی راه انداخت که، با اعزام برقکار، خطوط برق و تلفن را تعمیر و، زباله محله ها را جمع آوری می کردند، مولد برق اضطراری راه می انداختند، خون رسانی می کردند و ترافیک را هدایت می کردند، صدر، در روزهای اولیه اشغال می گفت: «خلایی یافتم که کسی آنرا پر نمیکرد» …….. ماحصل کار سپاه مهدی بود که اکنون یکی از خشن ترین نیروها در کشمکش های فرقه ای عراق است.
در سه سال و نیم اول اشغال نیروهای امریکایی، نزدیک به ۶١۵٠٠ عراقی را عمدتا با روش های ویژه، که «اثر شوک آور دستگیری را به حداکثر می رساند»، توقیف و زندانی کردند. در بهار سال ٢٠٠٧، تقریبا ١٩٠٠٠نفر در بازداشت بودند در داخل زندان ها، شوک های بیشتری در انتظار تازه واردها بود: سطل های آب یخ، فحش و ناسزا، سگ های نژاد آلمانی که دندان های تیزشان را نشان می دادند، مشت و لگد، و گاهی شوک با جریان برق.
در اولین تابستان بعد از تهاجم، در عراق به قدری اشتیاق سرکوب شده برای مشارکت سیاسی وجود داشت که بغداد، با تمام سختی های روزانه اش، فضای تقریبا جشن گونه ای را به نمایش می گذاشت. مردم از اخراج کارگران خشمگین بودند، اما آن خشم و عصبیت از طریق سخنرانی های پرشور آزاد بازگو می شد که تابع نظم و قاعده خاصی نبود. در سراسر تابستان، هر روز اعتراضاتی در برابر دروازه های «منطقه سبز» برپا می شد، بسیاری از این اعتراضات از آن کارگرانی بود که خواستار بازگشت به سر کارشان بودند.
نسان نودینیان
سپتامبر ٢٠١١