تحرکات اخیر دولت سکولار اسلامی ترکیه

مذهب باید در چارچوب شرایط سیاسی نقد شود٬ نه اینکه شرایط سیاسی در چارچوب مذهب نقد شود” کارل مارکس – نامه به انگلس ١٨۴٢

شرایط سیاسی داخلی و جهانی که به دولت ترکیه امکان قلدری در داخل و فرصت ظلبی کفتار گونه در خارج میدهد چیست؟

* افول قدر قدرتی آمریکا بعنوان تنها ابر قدرت جهان
* افول اسلام سیاسی به سرکردگی جمهوی اسلامی بعنوان نماینده سیاسی خودگمارده سرمایه داری در خاورمیانه و شمال آفریقا٬ خصوصا اینکه دولت سوریه در حال سرنگونی و سرنگونی جمهوری اسلامی در افق است
* عروج بلوکهای جدید سرمایه داری (ای یو و برک فقط دو نمونه هستند )
* فقدان حضور چشمگیر ناسیونالیسم عرب در خیزشهای جاری خاورمیانه و شمال آفریقا
* مقبولیت نسخه اسلام رام شده برای سرمایه داری جهانی (که هم ابزار مناسب برای سرکوب بمنظور تثبیت کارارزان و  کارگرخاموش در داخل هست و هم امکان انتگره شدن با بازار جهانی سرمایه را دارد)۔ * عوامل حاشیه ای تر از قبیل کور شدن افق عضویت ترکیه در اروپای واحد و انتخابات ژوین امسال که دولت اردوغان را با درصد قابل توجهی دوباره به کرسی قدرت نشاند٬ بیان کننده توافق گرایشهای ناسیونال – مذهبی سرمایه داری ترکیه برای گسترش نفوذ خود و تشکیل یک بلوک جدید سرمایه داری در خاورمیانه پسا۔انقلابها است۔

با این تفصیل٬ اقداماتی در دستور کار دولت ترکیه قرار گرفتند۔ از یکطرف با سرکوب مخالفان کردنشین دولت (ناسیونال مذهبی سکولار) سرمایه داری ترکیه زور بازوی خود را برای مردم٬ خصوصا طبقه کارگر٬ نشان داده برای آنها خط و مرز تعیین میکند۔ از طرفی ژست تخاصمی با اسراییل میگیرد تا اتوریته خود را بعنوان سردمدار جدید مخالفت با اسراییل در خاورمیانه تثبیت کند۔ از طرفی دیگر با آمریکا بزرگترین معاهده نظامی برای مانیتور کردن موشکهای جمهوی اسلامی را میبندد۔ که هم تعلق خود را به اردوگاه غرب نشان دهد و هم دندان تیز کرده اش را برای رقیب٬ جمهوری اسلامی٬ نشان دهد۔ همه این اقدامات کاملا همخوان و در چارچوب موقعیت سیاسی جهان و نقشی که ترکیه برای خود تعیین کرده است میگنجد۔
اینکه آیا ترکیه توان جانشینی اسلام سیاسی و ناسیونالیسم عرب را در منطقه خواهد داشت یا خیر تابعی از نتیجه انقلابات جاری در منطقه است-بنطر من روی پیشانی انقلابات جاری نوشته نشده که سرمایه داری نمیتواند آنها را بشکست بکشاند۔ حکومت اردوغان حکومت اسلام سیاسی نیست۔ ترکیه آزمایشگاه نسخه سکولارلیسم آمریکایی برای خاورمیانه است۔ اگر بوش و اوباما میتوانند بگویند “خدا پشت و پناه آمریکا” باشد و هنوز رهبر یک حکومت سکولار باشند٬ منطقا چرا ترکیه نتواند؟ و فراموش نکنیم نقد ما به جنگ دو قطب تروریستی بمعنای تلاش غرب برای حذف اسلام بعنوان یک امکان حکومتی قابل اتکا در کشورهای اسلام زده٬ برای سرمایه داری جهانی نبود۔

بنابراین  * امکان *  “دولت سکولار اسلامی ترکیه ای” که حی و حاضر در خود ترکیه٬ از طرف جناحهای مختلف بورژوایی مقبولیت یافته است چرا نتواند الگوی سرمایه داری در کشور دیگری در خاورمیانه باشد؟

انقلابات جاری در خاورمیانه و شمال آفریقا و تا آنجا که به انگیزه توده شرکت کننده در آن برمیگردد انقلاباتی علیه سرمایه داریند نه علیه “اسلام”! مردم انقلاب ضد اسلامی نکرده اند۔ اینجاست که حرف مارکس مصداق پیدا میکند۔ اسلام در متن انقلاب مردم معنا ندارد٬ محور نیست۔ اما اسلام در متن خواسته های ضد انقلاب سیاسی٬ شرایط سیاسی ای که میخواهد تحمیل کند تا انقلابات را به شکست بکشاند یک گزینه است۔ اگر نیست و مردم علیه اسلام انقلاب میکنند باید پرسید چرا مردم علیه دولت سوریه انقلاب میکنند؟ ناسلامتی دولت سوریه تنها حکومتً”سکولار” عرب زبان در خاورمیانه و در عین حال یکی از پایه های اصلی اسلام سیاسی است۔ و اگر مردم علیه اسلام در لیبی انقلاب کرده اند٬ چرا جلیل با خیال راحت در اولین سخنرانیش (یکروز هم تاخیر نکرد) اعلام میکند حکومت بعدی بر پایه قانون شریعه است؟ سرمایه داری جادوگر نیست٬ نمیتواند از داخل کلاهش هر روز یک جنس و پدیدۀ نادیده و نشنیده در بیاورد و با آن بمقابله با مردمی بپردازد که علیه اش بپاخاسته اند۔ سیاستمداران سرمایه پراگماتیستند ۔ امروز این سرمایه داری در متن انقلابات جاری چه آلترناتیوهایی دارد٬ چه میتواند از کلاهش بیرون بیاورد؟ سوسیالیسم عرب؟ ناسیونالیسم عرب؟ هر نوع ترکیبی از ناسیونال۔رفرمیسم؟دمکراسی غربی؟ با اسلام سیاسی که سر جنگ دارد۔ اما چرا باید از اسلام سکولار ترکیه ای الگو نسازد؟

“نمیتواند” و “نمیشود” پاسخگوی تحرکات اخیر ترکیه نیست۔ عده ای میگویند٬ “انقلاب نمیشه کرد چون آمریکا اله میکنه و بله”- یک عده میگویند “آمریکا نمیتواند  کاری بکند چون انقلاب این است و آن”- هر دو جبر گرایی٬ دترمینیستی است و دینامیک تقابل خواست مردم و تلاشهای سرمایه داری برای سرکوب مردم را نمیبیند۔ بعنوان یک مارکسیست معتقدم هم ممکن است اله و بله شود هم این و آن۔ برآیند تحولات جاری تابعی از توازن قواست۔ اگر این انقلابات نهایتا بتواند تشکل و رهبری سوسیالیستی را به رهبری کل جامعه تبدیل کنند٬ سرمایه داران هیچ غلطی نمیتوانند بکنند۔ در غیر اینصورت و با توجه به داده ها و نیروهای دخیل و سیاسی موجود در انقلابات جاری هر نوع توازن قوایی ممکن است صورت بگیرد۔تحرکات جاری ترکیه را باید در متن تلاشهای کفتار مانند سرمایه داری برای به شکست کشاندن انقلابات و بطور اخص در جهت شکل دادن به یک بلوک جدید سرمایه داری در منطقه نگاه کردـ اسلام ثانویه است ترکیه بعنوان یک الگو دارد در جلوی چشم من و شما زندگی میکند. همانطور که جمهوری اسلامی پاکستان و جمهوری اسلامی موریتانی دارند زندگی میکنند. همانطور که قذافی کتاب سبز اسلامی داشت زندگی میکرد و اتفاقا علیه اسلام سیاسی فعال بودـ اما امروز٬ در همان لیبی اگر مقاومتی در مقابلش نشود جلیل ها حکومت اسلامی راه میاندازند.

در خاتمه میخواهم با یک مثال نقش مبارزه طبقاتی در تعیین تکلیف سرنوشت حکومت را برجسته کنم۔ دو سه روز پیش که جلیل رئیس شورای موقت لیبی اعلام کرد قصد دارد حکومت اسلامی بر اساس قانون شریعه برقرارکند حزب کمونیست کارگری ایران بدرست و بلافاصله عکس العمل نشان داد٬ مریم نمازی پای یک جدل رادیویی رفت. احتمالا بسیاری دیگر از ما نیز در محافل مختلف سیاسی اعتراض و افشاگری خودمان را مطرح کردیم که نصیبش برای من اخراج از صفحه فیس بوکی “جوانان انقلابی لیبی” بود. اگر ما از یک دید درست تاریخی نظرمان این باشد که اسلام سیاسی جایی برای حکومت کردن در دنیای امروز ندارد خوب مگر آزار داریم که اطلاعیه بدیم٬ پای مناظره بریم و از گروهی که میتوانیم انقلابیون لیبی را مخاطب قرار دهیم اخراج شویم؟ میگذاشتیم “تاریخ خشکش کند بیفتد”۔ اما بواقع آنچه که نتیجه جدالهای اجتماعی را تعیین میکند مبارزه نسل زنده است یا بقول مارکس “تاریج هیچ کاری نمیکند٬ هیچ منابع عظیم ثروتی در اختیار ندارد٬ در نبردها مبارزه نمیکند. همه این کارها را انسانهای زنده و واقعی میکنند” خانواده مقدس٬ فصل ۶ ۔ ١٨۴۶
 بنظر من تحلیل عینی و به این معنا مارکسی از اوضاع است که میتواند گاردمان را برای دفع این تحرکات بالا نگه دارد.