سیکل بسته فدائیزم , در حاشیه عذر خواهی “فدائیان خلق اکثریت”

مقدمه:

در سایت “روشنگری در خدمت آینده بهتر” آمده بود که بخشی از فعالین سازمان فدائیان خلق اکثریت اطلاعیه ای بنام کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) منتشر کرده اند با تیتر “با پوزش از پیشگاه خلق و جنبش چپ ایران” . در این بیانیه که به تاریخ ۵ شهریور ۱۳۹۰ یا ۲۷ آگوست ۲۰۱۱ منتشر شده، کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق  اکثریت ضمن اعلام اینکه این سازمان در چند دهه پیش با سنت “کمونیستی و مارکسیست – لنینیستی پایه گذاری شده ولی متاسفانه طی زمان، عناصری از “صف اغنیا” به آن نفوذ کرده اند، اعلام می کند که قرار داد ضمن پوزش از “پیشگاه خلق” و اخراج همه آن عناصر لیبرال رهبری به صف چپ سوسیالیزم خواه برگردند! آیا به این ماجرا امیدی هست؟ در نوشته کوتاه زیر سعی می کنم نشان دهم که این ماجرای  “پوزش خواهی” علامت حرکتی مثبت نیست بلکه چرخه ای است ، بسته و تجدید سازمان فدائی در هر شکلش ، بواقع فرار از وظیفه کمونیستی است در شرایط حاضر:

(۱)ریشه تاریخی طبقاتی سازمان فدائی و برداشت کمیته مرکزی پوزش خواهش

کمیته مرکزی پوزش خواه سازمان فدائی اکثریت تحلیلش از تشکیل این سازمان اینست که:

” فدائیان خلق به عنوان سازمانی کمونیستی با بهره گیری از تجارب مبارزاتی کمونیستهای جهان، با هویت مستقل سیاسی پا به عرصه مبارزه گذاشتند و به ناچار مبارزات قهرآمیز خود را با هزینه های بسیار تا سرنگونی رژیم پهلوی شجاعانه ادامه دادند.”

نقطه ای که آدمها نقد خود را بنا می کنند نشان تصمیمشان به تغییر است. جریان فدائی با چه معیاری گذشته اش را به کمونیزم وصل می کند؟ بهتر است بگوئیم که آن کمونیزمی که اینها خودشانرا بهش وصل کرده بودن چه نوعی بود؟ آیا از نوع کمونیزمی بود که مارکس تشریح کرد که در بستر مبارزه اجتماعی و طبقاتی واقعی و روی دوش جنبشهای اجتماعی طبقه کارگر حرکت می کرد؟ فدائیزم هرگز از این دیدگاه ربطی به کمونیزم نداشت و دقیقتر بگوئیم ربطی به کمونیزم انقلابی مارکسی نداشت. حرکتی کپی شده از جریانات خرده بورژوائی در چین و کوبا بود. تئوری محاصره شهر توسط روستاها، تئوری تکان دادن موتور بزرگ از طریق موتور کوچک، خانه های تیمی و امید به اینکه ترور بتواند فریاد خشم توده ها را شعله ور کند! این ریشه واقعی چریکیزمی بود که بدروغ اسمش را گذاشته بود، “جنبش مبارزه مسلحانه” !

“تجارب کمونیستهای جهان”، “هویت مستقل سیاسی” و مبارزات قهرآمیز پر هزینه ؟ هیچکدام در تعریف مارکسی یا لنینی کمونیزم نمی خواندند و جالب است که اینها مدعی هستند که سازمانشان روی “مارکسیزم-لنینیزم” استوار شده!

لذا در این نقطه باید بگویم که اینها تاریخشانرا درست تحلیل نمی کنند و در همین بیانیه شان دارند تازه از آن سنت غیر قابل دفاع و غیر کمونیستی دفاع می کنند! چاره را در این دانسته اند که به آن گذشته های درخشان برگردند!

(۲)استحاله فدائیزم به توده ایزم امری طبیعی بود!

همه می دانند که سر فدائیزم چه آمد. اینکه چرا اکثریت جنبش فدائی به حزب توده استحاله پیدا کرد امری شناخته شده و عینی است. سوال اینست که چرا؟ اجازه بدهید ببینیم این دوستان کمیته مرکزی “پوزش خواه “تحلیلشان چیست؟

“.. با پیچده تر شدن اوضاع سیاسی ایران و قدرت گیری عناصر راست فرصت طلب در رهبری سازمان و استفاده فرصت طلبانه از شیوه های غیردمکراتیک در ایجاد زمینه برای اخراج، انفعال و انشعاب عناصر کمونیست در رهبری، سازمان ما تضعیف و شرایط برای سیاست گذاریهای راست روانه و همسویی با ارتجاع حاکم از طرف رهبران سازشکار قوت گرفت.”

“… سیاستهای نسنجیده رهبری وقت سازمان ما در حمایت از رژیم جنایتکار اسلامی، جنبش چپ را تضعیف و بر اعتبار فدائیان خلق ایران آسیب جدی وارد ساخت.”

همانطور که خواننده مشاهده می کند این کمیته مرکزی “پوزش خواه” دلیل استحاله فدائیزم به توده ایزم را “قدرت گیری عناصر راست فرصت طلب” و “همسوئی با ارتجاع حاکم”و “شیوه های غیر دموکراتیک” می داند!

بدتر از این تحلیل، اینها معتقدند که همان رهبری سازشکار و دست راستی، “سیاستهای نسنجیده” داشته که توانسته یک اکثریت عضو و کادر را در روز روشن گول بزند و اون کادرها و اعضاء هم آن موقع ها یا در حال اتفعال بودند یا داشتند اخراج می شدند یا انشعاب می کردند!

این تحلیل را اجازه بدهید جدی نگیریم! آنها که آن دورانها را یادشان هست، هنوز زنده اند و می دانند که این تحلیل “رهبری سازشکار بقیه را گول زد” و …زیادی آبکی است! نقد گذشته که آبکی شد باید فاتحه امکان تغییر جدی را خواند!

از دید من فدائیزم ، استحاله اش به توده ایزم در دو بستر ذهنی و عینی طبقاتی شکل گرفت و ربطی به گول خوردن و منزوی شدن و “انشعاب کردن” اعضا و کادرهای این سازمان نداشت! فدائیزم جنبش طبقات میانی شهری معترض به دیکتاتوری شاه بود و با همان معیارهای این طبقه یعنی ضد امپریالیزم و حمایت از “ملی گرائی” و “وطن پرستی” پایه گذاشته شده بود که حزب توده. لذا ریختن جویبار فدائیزم به توده ایزم در آستانه انقلاب ۵۷ و ایستادن هر دوی اینها کنار جنبش اسلام سیاسی “ضد امپریالیستی” بنوعی کاملا عینی است.

همانطور که گفتم فدائیزم به جهت تئوری ربطی به مارکسیزم- لنینیزم هم نداشت و هر چه اینها بیشتر بدنبال این ایدئولوژی افتادند بیشتر به کمپ “شوروی” نزدیک شدند. ایدئولوژی مارکسیزم-لنینیزم به شیوه مدون شده محصول دوران پسالنینی حکومت شوروی و اقمارش بود و امری کاملا طبیعی بود که پایان راه “مارکسیزم-لنینیزم” به توده ایزم ختم شود که شد!

لذا این ادعا که “عده ای رهبر درون فدائیان پیدا شدند و بقیه را گول زدند و کشاندند به حمایت از ارتجاع اسلامی، علامتی است که همین کمیته مرکزی پوزش خواه قرار نیبست از سنت فدائیزم جلوتر برود و راه حل تده ایزم را برگشت به سنت فدائیزم ماقبل انقلاب ۵۷ می بینید!

(۳)”سیاستهای نسنجیده” رهبری وقت سازمان فدائی اکثریت دقیقا چه ها بودند؟

کمیته مرکزی پوزش خواه فدائی اکثریت به شیوه خیلی بسته از “سیاستهای نسنجیده” از حمایت از ارتجاع اسلامی” سخن می گوید. اما توضیح نمی دهد که این سیاستها دقیقا چه بودند؟ حجم و گستره حمایتهای سیاسی سازمان فدائی استحاله شده در توده ایزم از رژیم اسلامی دقیقا تا کجا پیش رفت و به هماهنگیهای اطلاعاتی کشید؟

این هماهنگیهای اطلاعاتی تا چه حد به سطح اعضا و کادرها توسعه یافت؟ طبعا اگر خواننده این اطلاعیه بخواهد صداقت این کمیته مرکزی “پوزش خواه” را محک بزند باید دنبال این سوالات بگردد! همانطور که می بینید اطلاعیه این کمیته زیادی گنگ و کلی است! زیادی دارند خوانندگان را پائین حساب می کنند!

(۴)دعوا بر سر نام فدائی!

بامزه اینست که این کمیته مرکزی پوزش خواه ضمن اعلام “اخراج عناصر لیبرال و سوسیال دموکرات” و اعلام تبری از “جنبش سبز” به اینجا می رسد که می خواهد “نام فدائی” را برای خودش نگه دارد و با اون لیبرالها تقسیم نکند:

” سازمان و ادامه فعالیت تحت نام فدائی، به آنها هشدار داده و چنین مورد یا مواردی را، بر اساس حق قانونی کمونیستهای سازمان، بمثابه نفوذ عناصر سرمایه برای تخریب و بی اعتبارسازی جنبش فدایی معرفی خواهد کرد.”

یکی نیست بپرسد که این نام فدائی اساسا چه رطبی به کمونیزم اجتماعی و مارکسی دارد که اینها تازه دعوایشان بر سر حفظ این اسمست؟! کجای ادبیات مارکس یا انگلس آدمها موظف شده اند “فدا” شوند؟! این درک از فعال سیاسی و اجتماعی که نه از بیرون مبارزه طبقاتی بلکه از درون این مبارزه از کوچه و خیابان و دانشگاه و کارخانه به مسئله مبارزه طبقاتی نگاه می کند چقدر با کلمه “فدائی” که انعکاس فرهنگ شیعی و مذهبی است که فدا شدن را بنوعی تقدیس می کند فاصله دارد؟! کمیته مرکزی پوزش خواه فدائی اما همچنان پایش در کفش “حفظ سنت فدائی” گیر است!

(۵)نحوه جدائی از “جنبش سبز” از موضع کمیته مرکزی پوزش خواه!

کمیته مرکزی پوزش خواه فدائی اکثریت با توجه به شکست جریانات راستی که بیرق سبز را می خواستند به جنبش انقلابی مردم در ایران قالب کنند در بیانیه اش از این “جنبش” تبری جسته است. اما ببینیم از چه موضعی:

“…ــ کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، پشتیبانی رهبری خودخوانده از جنبش به اصطلاح «سبز» برهبری خونسالاران دهه ۶٠- دو رئیس جمهور، دو رئیس مجلس و یک نخست وزیر جمهوری اسلامی را اقدامی آگاهانه در جهت انحراف مبارزه انقلابی خلقهای ایران و تبدیل آنها به زائده بورژوازی ارزیابی نموده و این «جنبش» را غیرملی، وابسته و انحرافی می داند که از سوی مقامات، سرویسهای امنیتی و رسانه های امپریالیستی و دست پرورده های ایرانی تبار آنها سازماندهی و هدایت می شود.”

همانطور که خواننده گرامی مشاهده می کند، نقطه نقد این کمیته مرکزی براین پایه استوار است که “جنبش سبز” غیر ملی است! رهبریش “خونسالاران دهه ۶۰ هستند” و توسط سرویسهای امنیتی امپریالیزم هدایت می شود!

این خواستگاه فاصله زیادی با همان جریان “ضد امپریالیست و ملی” اولیه فدائی ندارد! تفاوتش با فرم استحاله شده توده ایستی اینست که به یمن مبارزات ضد اسلام سیاسی مردم در ایران تلاشش اینست که خودش را از جناح های حاکمیت اسلامی جدا کند! باید به این دوستان گفت: “خسته نباشید” اما اینها نقد کمونیزم مارکسی به ماجرا نیست!

نقد کمونیزم کارگری به “جنبش سبز” بطور مرکزی روی این استوار است که این “جنبش” طبقات میانه و بورژوائی است برای حفظ حاکمیت سرمایه که باید تمام و کمال پائین کشیده شود. درست است که بخشی از حاکمیت اسلامی هم درون این جنبش است و درست است که “امپریالیزم” هم درش سرمایه گذاری کرده اما هسته نقد به این جنبش، از سر “غیر ملی بودنش” نیست! اما سنت فدائیزم اینجا مثل دم خروس بیرون می زند و باز به جنبش سبز از سر “غیر ملی بودن” ایراد می گیرد و یکبار دیگر ثابت می کند که فدائیزم همیشه جنبش ناسیونالیستی چپ ایران بوده است و دیگر هیچ حتی وقتی “پوزش می خواهد”!

(۶)نقد جدی به فدائیزم استحاله شده در توده ایزم باید به چه مسیری برسد؟

در مقاله کوتاهم سعی کردم گوشه هائی از “نقد” کمیته مرکزی پوزش خواه را نشانه بگیرم تا نشان دهم اینها بطور واقعی نه می خواهند و نه می توانند از مرزهای قدیمی چپ سنتی بیرون بیایند. فدائیزم چه نوع استحاله شده اش و چه نوع ماقبل استحاله ، پاسخی به مسئله نظام سرمایه در ایران نیست. برعکس من فکر می کنم که استحاله فدائیزم به سوسیال دموکراسی بسیار منطقی تر است و این استحاله شده ها بطور واقعی نماینده طبقه ای خواهند بود و نقشی در سیاست ایران ایفا خواهند کرد اما اون “نسل فدا” و چریگیزم ماقبل انقلاب دیگر اصلا قابل تکرار نیست. کمونیستهائی که بطور واقعی بخواهند در جنبش برای پایان دادن به نظم سرمایه شرکت کنند در ظرف و سنتهای بی پایه شده و از ریخت افتاده فدائیزم نمی توانند خودشانرا سازمان بدهند. آن دورانها گذشته و مناسبات طبقاتی به شدت دگرگون شده.

توازن طبقاتی و گفتمانهائی که الان روی جامعه در حال کنش و واکنش هستند، جائی برای برگشت به فدائی و سنتش بجای نمی گذارد. فدائیزم حتی در آن دوران اساطیریش محصول دوران جنگ سرد و محصول جنگهای “بورژوازی ملی” با نظام امپریالیستی بود. اون صحنه ها دیگر برگشت پذیر نیستند! نظام سرمایه ظرفهای محلی خودش را خیلی وقت است ترک کرده و دعواها دیگر “ملی” و ضد امپریالیستی نیست! بورژوازی جهانی شده، وارد خانه های همه ادمهاست و نبرد نهائی بین طبقه کارگر و نظام سرمایه به مرحله نهائیش نزدیک می شود.

لذا من مدعی هستم که جلو عقب کردن فدائیزم و نمایندگانش صرف نظر از نیتهاشان کاری کاملا بی سرانجام است. این عزیزان باید چشمهاشان را باز کنند و اگر کمونیست هستند به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندند یا اینکه مطابق به قطب بندی طبقاتی جامعه راه “سوسیال دموکراتها” را پیش بگیرند! چرخیدن بدور فدائیزم تاریخ مصرفش گذشته! باید این پوسته ها را با شجاعت بدور ریخت و همه چیز را گفت و با گذشته وداع کرد! جسورانه و بخاطر پیروزی جنبش برای آزادی انسان از نظام سرمایه!

 

منبع:

مصوبه اولین پلنوم کمیته مرکزی جدید سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)– سایت روشتگری در خدمت آینده بهتر

http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110914011730/20110914011730.html