پارامترهای افول افق اصلاح طلبی

با به عرصه آمدن جنبش پسا انتخاباتی سبز تا شرایط کنونی،شاهد تغییرات عمده ای در ساخت سیاسی –اقتصادی  جامعه ایران بوده ایم جنبش سبز همانند تمامی تعارضات سیاسی – اجتماعی در جهان ناشی از یک ضرورت تاریخی بوده است ضرورتی که با دوری ۴ ساله اصلاح طلبان بیشتر تشدید شده بود نقطه اوج آن در ۲۲ خرداد سال ۸۸ بود که منجر شد تا شاهد فوران  عظیم ترین جنبش ارتجاعی در تاریخ معاصر ایران باشیم ارتجاعی و غیر مترقی بودن جنبش ها را می بایست در مولفه هایی چون افق ،رهبری،ریشه های طبقاتی و مطالبات آن جست عروج چنین جنبشی در خود نشانگر عدم کارامدی نیروهای انقلابی مخصوصا کمونیست می باشد به این دلیل ساده که نتوانسته بودند در ایزوله نمودن جناح های جمهوری اسلامی نقش کارآمدی داشته باشند  این جنبش گدازه هایش را با تمام توان به همه جا پرتاب نمود تا تمامی اقشار و طبقات را با خود همراه سازد و بخشا موفق بود در پس این تصادمات اجتماعی (اجتماعی از این منظر که توانست از میان طبقات موجود ،طبقه متوسط و بخشی از بورژوازی ایران را در پشت خود بسیج کند) بازگشت به اقتدار سابق را در سر می پروراند ولی ملزومات آن دوره جمهوری اسلامی این  چنین اقتضا نمی نمود تا دوباره این جریان سیاسی را به جرگه قدرت برگرداند  انحطاط تدریجی اصلاح طلبان و جنبش سبز شان خود ناشی از چند دلیل عمده بوده به صورت تیتر وار آنها را واکاوی می نماییم
۱ نا کارآمدی افق اقتصادی
نا کارآمدی افق اقتصادی اصلاح طلبان اصلی ترین مولفه در این راستا می باشد که به تشریح آن می پردازیم
احزاب و جریانات سیاسی که قبل ازسبز، اتحاد مقدس را شکل داده بودند  همان ضد انقلابیون سابق بودند که بعد از سرکوب انقلاب ۵۷ تا سال ۸۴ تقریبا هرم قدرت سیاسی از آنها متشکل شده بود و توانسته بودند با تقلا های زیاد تابوت جمهوری اسلامی را با رنگ آمیزی های گونا گون تا مقطع سال ۸۴ حمل نمایند و حکومت بورژوازی ایران را از منجلابات عظیم خارج و به جلو سوق دهند بخش عمده این تعارضات بر بستر بحران در ساخت اقتصادی جامعه شکل گرفته بودند هر چه بیشتر زمان سپری می شد فشار های خارجی از یک سو و تصادمات اجتماعی  از سوی دیگر  این بحران ها  رابیشترتشدید می نمودند این قبیل بحران هایی در آن دوره به قطبی تر شدن جامعه حول این ناهمگونی ها سرعت بیشتری می بخشید(در بند دوم این امر را بیشتر بسط خواهیم داد)
 بورژوازی جهانی فتح بازارهای ایران را در انکشاف سرمایه جست و جو می کرد انکشافی که می بایست سریعا خصوصی سازی های گسترده و از میان برداشتن یکه تازی دولت در اقتصاد یا همان نفی سرمایه داری دولتی را سر لوحه خود قرار دهد. اگرچنین تحولات بنیادینی شکل می گرفت سرمایه در ایران می بایست در کنار سرمایه خارجی برای انکشاف بیشتر قرار گیرد واین خواست قلبی بورژوازی  ایران نیز بود اما خطر شکل گیری جنبش های اجتماعی  حاکمیت سرمایه  در ایران را وادار نمود تا علی رغم فشارهای خارجی از اجرای این طرح به طور مقطعی چشم پوشی نمایید و در آینده نزدیک تر و در شرایطی متفاوت تر عملی نمودن آنها را پیگری کند ملزومات آن دوره غرب و کشورهای هم پیمانش چنین اقتضا می کرد تا از شرایط آن دوره بهترین بهره برداری ممکنه را ببرد منظور همان در دست داشتن قدرت اجرایی در در دستان اصلاح طلبان بود تا  از این منظر از انعطاف پذیری آنان در شکل دادن به ساختار اقتصادی –سیاسی جمهوری اسلامی برای بسط منافع اشان نهایت بهره را ببرند اما کاربست این فشارها در به زانو در آوردن حاکمیت سرمایه راه به جایی نبرد
اما بعد ازانتخابات سال ۸۴ شاهد ظهورو پیدایی نیرویی به نام اصول گرایان که به مراتب جناحی تندرو و دارای درایت بیشتری در به حرکت در آوردن جمهوری اسلامی و منافع سرمایه در ایران و جهان بودند با این ظهور توازن قوای سیاسی تا حد زیادی در قیاس با گذشته به نفع ایران تغییر کرد اینان در شرایط فعلی توانسته اند بسیاری از امیال و آرزوهای بورژوازی  ایران وحتی خشنودی بورژوازی جهانی  را در به سرانجام رساندن  طرح های اقتصادی ای که زمانی به رویا تبدیل گشته بود به ارمغان بیاورند این  به عرصه عمل رساندن این تغییرات بنیانی ناشی از همان شناختی بود که نیروهای تندرو با ارزیابی شرایط جهانی و توازن قوای نیروهای سیاسی –اجتماعی داخلی به این اعمال جامه ی عمل پوشانیدند حال به صورت گذار شرایطی را که بر بستر آن این تغییرات صورت گرفت  را مورد کنکاش قرار می دهیم
 بورژوازی جهانی در شرایطی که غرق در بحران های اقتصادی اش بود و از سوی دیگر قطب اصلی آن یعنی امریکا و نیروهای متحدش در کنار این بحران عظیم و همه جانبه اقتصادی در عراق و افغانستان زمین گیر شده بودند عملا توانایی ایجاد فشار در منعطف کردن جناح حاکم و نوظهور را نداشتند  و باعث گردید در مقابل تغییر شرایط تغییر رویه دهند خود این تغییر کارکرد از ترس نقشی بود که جمهوری اسلامی در سطح بین المللی وخصوصا در عراق و افغانستان می توانست ایفا کند  ونقش مخرب او برای آنها منجر به تشدید بحران سیاسی درعدم متعارف شدن قدرت در این کشورها گردد چه بسا در این امر جمهوری اسلامی نقش بارزی در متشنج کردن و از هم پاشانیدن شیرازه های این جوامع تا این مقطع ایفا کرده است این اشاره ای بود به عملکرد ایران در تقابل با غرب، درسویه داخلی  نیز شاهد در هم کوبیده شدن تمامی نیروهایی بودیم که ثمره ی چندین سال در دست داشتن قدرت سیاسی- اقتصادی و اجتماعی اشان را تحت لوای جنش سبز وارد میدان کرده بودند، نتیجه این تعارضات درکل گرفتن قدرت اعتراض از طبقه متوسط بود در ادامه نیز بیشترین فشارها درنتیجه عملی شدن طرح از میان برداشتن یارانه ها بر دوش این طبقه سوار شد فشاری که به مراتب سنگین تر از جارو کردن این طبقه از سطح خیابان بود همچنان که اشاره نمودیم بخشی از بورژوازی پروغرب نیز در کنار این طبقه حضور داشت این بخش از بورژوازی با بی رحمی ممکن بعد از عملی شدن این طرح کم کم در کنار جناح دیگر از بورژوازی قرار گرفت و عملا سهمگین ترین ضربه را به جنبش سبز و رهبری آن وارد کرد. در جای دیگر رهبران اصلاح طلبان ظهور نیرویی اعتراضی جدیدی را پیش بینی و گوشزد می کردند دامنه و ابعاد آن را به مراتب عظیم تر و  به نوعی افق اش را رادیکال تر از سبز می پنداشتند این جنبش را برایند غیر علمی بودن اجرای طرح های اقتصادی ذکر می کردند در اثبات این می توان به اظهار نظرمیرحسین موسوی و مهدی کروبی اشاره کرد که نسبت به تعجیل در اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها هشدار داده بوند و ماحصل این رویکرد را در این تعجیل بروز تحرکات و نارضایتی های اجتماعی از پایین خاطرنشان کرده بودند . این همان پروژه ای بود که اینان در دوره ی زمامداریشان به خاطر پیامد های احتمالی این چنینی نسبت به اجرای آن عقب نشستند اما اشتباه فاحش اینان برگرفته از تحلیل است که جامعه ایران و دنیا را ایستا فرض نموده اند احیای ترس ناشی از تحرکات اجتماعی در این زمینه برای جناح حاکم  کارساز نبود
 از این دریچه دیگر ضرورت بازگشت اینان با افق های اقتصادی اشان می بایست فرض محال قلمداد شود
۲ افق سیاسی  اصلاح طلبی
سیاست آشکار اصلاح طلبان با در اختیار داشتن بخش عمده مکانیسم های قدرت سیاسی (از قبیل قوه مجریه و مقننه) ،متوسل شدن به همین ابزارها برای ایجاد بهبودهایی در روند همسو سازی جامعه با قدرت،  محکوم به شکست گردید البته دراین رابطه این توضیح الزامیست که در هیچ کدام از جوامع بدون فشار طبقات و تقابل آنها با حاکمیت ها از پایین، بهبودی در وضعیت معیشتی یا سیاسی آن جامعه میسر نمی گردد و سعی در ایجاد چنین تغییراتی ناشی از همین احساس فشار از طرف جامعه بود همین فشار از پایین موجب این امرگشت تا اجرای خصوصی سازی های گسترده که افق اقتصادی -سیاسی اصلاح طلبان حول آن شکل گرفته بود به روئایی شیرین و ناممکن مبدل شود ناهمگونی افق های سیاسی و اقتصادی اصلاح طلبان  توانایی در هم تنیده شدن با مختصات آن دوره حاکمیت جمهوری اسلامی را  نداشت از سویی آنان خواستار تغییرات بنیادین در زیربنای اقتصادی بودند ودر سویه دیگر متناسب با ایجاد این قبیل تغییرات خواستار تغییرات در روبنای سیاسی – اجتماعی  بودند حتی سیاست خارجه نیز متاثر از این رویکرد بود
در یک کل واحد می توان نتیجه گرفت اصلاح طلبان با خلع سلاح شدن هر چه بیشتر همانقدر واقعی جلوه می نمایند و در این راستا نقش اشان ضرورت دارد که حکومت تزار برای آینده سیاسی ایران !

توضیح > در آینده نزدیک زاوایای دیگری از بحث  را بیشتر تشریح خواهیم کرد این زاوایا عبارتند از نقش طبقه کارگر در دو دهه گذشته، اهمیت جایگاه طبقه کارگر برای اصلاح طلبان در شرایط کنونی و اصلاح طلبان با کدام نگرش در آینده سیاسی ایران، موضوعاتی خواهند بود که به آنها خواهیم پرداخت