اپوزسیون سرنگونی طلب،اعتراضات خارج کشور و تاثیرات آن بر روند مبارزات مردم ایران!

در این مطلب کوتاه می خواهم به برخی از جوانب اعتراضات در خارج کشور اشاره ای کوتاه داشته باشم و نقش و تاثیرات احزاب چپ و سرنگونی طلب در پشتیبانی از مبارزات مردم ایران را ارزیابی کنم و همچنین نقد کوتاهی داشته باشم بر گرایشات خانه نشین که مدتهاست در مقابل اعتراضات مردم آزادیخواه سنگ پرانی می کنند ومدام  فرمان ایست و نکنید را صادر می کنند،در پاین به نکاتی از شاهکارهای ارتجاعی این گرایش اشاره می کنم.
بی گمان مبارزه اصلی مردم در داخل ایران در حالی در جریان بوده و هست که میلیونها زن و مرد این جامعه ۳۳ سال است تمام عمرشان با استثمار،سرکوب،تحقیر،زندان و شکنجه سپری شده است و از حکومت دین،خدا و خمینی جز اعدام و کشتار چیز دیگری ندیده اند،اما هیچ وقت جمهوری جنایتکار اسلامی از جانب مردم مشروعیتی پیدا نکرد و پذیرفته نشد و مردم در طی بیش از ۳ دهه در مقابل این رژیم جانی و جنایتکار تمکین نکردند،سجده نبردند به امید این که روزی باید با یک بر آمد توده ای و انقلابی نسل خمینی و خامنه ای را منقرض و سرنگون کرد و ریشه همه این فقر و نابرابری ها را خشکاند و این حکومت سر تا پا ارتجاعی را به گورستان دیکتاتورها فرستاد.
مردم ایران تحت حاکمیت خدایان زور و سرمایه و بنگاه صنعت مذهب و اشاعه خرافات مذهبی،هیچ وقت نا امید نشدند، و آیه یاس و ناامیدی نخواندند و تصمیم گرفتند که باید ریشه ارتجاع اسلامی و دست مذهب را از زندگی مردم کوتاه کنند و برای این کار عظیم باید زنان و مردان آزادیخواه را متحد کرد و امروز بعد از ۳۳ سال با تمام فراز و نشیب های مبارزاتشان،محصول مبارزاتشان را در اعتراضات و اعتصابات روزانه شان می بینند و تا روز سرنگونی نهای جمهوری اسلامی و بعد از آن نیز از پای نخواهند نشست.
اگر در ایران و در این شرایط مختنق و خفقان تحت حاکمیت اوباشان جمهوری اسلامی روزانه شاهد اعتراضات و مبارزات مردم هستیم،شاهد همه این بی حقوقی و نابرابری ها هستیم،شاهد دهها قتل،شکنجه و جنایات رژیم اسلامی هستیم،اگر می بینیم زن و مرد این جامعه اسیر مشتی اوباش جانی و جنایتکار جمهوری  اسلامی است،اگر در این جهنم جمهوری اسلامی مردم با وحشیانه ترین شیوه سرکوب می شوند،چرا نباید اکثر نیروی انسانی مان را در دفاع از مبارزات مردم ایران بکار نبریم و این نیروی عظیم میلیونی و آزادیخواه را متحد نکنیم و صدای زنان و مردان آزادیخواهی نباشیم که زندگی شان به تباهی کشیده شده است؟
بنظرم خارج کشور عرصه ایست که احزاب و نیروهای چپ و سرنگونی طلب می توانند صدای مردم ایران باشند،اعتراضاتشان را منعکس کنند،صدای مردمانی باشند که یک روز خوش از جمهوری اسلامی ندیده اند،صدای مردمی باشند که در داخل ایران روبروی پلیس،شکنجه گر،چکمه پوشان آدمکش اسلامی،قمه کشان و باتوم به دستان اسلامی و زیر سر نیزه های پاسداران جهل و ننگ اسلامی ایستاده اند و مبارزاتمان را به جلو سوق می دهند،باید صدای همه این انسانها باشیم.
طبعا یک حزب جدی  نمی تواند منشا اثر و یا آلتر ناتیو باشد اگر در جامعه ایران از جنبش سرنگونی فاصله گرفته باشد و یا بنا به اشتباهات بزرگ تاریخی،وضع موجود را پذیرفته باشد و تحلیل و ارزیابی شان این باشد که رژیم اسلامی متعارف می شود و ماندگاری اش ابدی خواهد بود،در میان احزاب چپ،بخشی از رهبری حزب حکمتیست بر همین تز پایبند بودند و عاقبت شان را دیدیم!در میان احزاب ناسیونالیست نیز خیلیها  چنین تبهماتی را داشتند و  با سر و کله رفتند و دچار چنین اشتباهاتی شدند!حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ایران نمونه بارز این معلق زدن ها بودند!چنین احزابی در وهله اول بازیچه جناح های از رژیم می شوند و بعد کاملا اعتبار خود را از دست می دهند که این در نوع خود سم است،خود فریبیست!هر حزب و جریانی اگر مخفیانه و پشت درهای بسته وارد چنین بازی ای شوند،خیلی زود می بازند و بعنوان سازشکاران و بازنده های سیاسی معرفی می شوند و در این تند پیچ های تاریخیست که دوستان راستین و دروغین مردم بیشتر شناخته می شوند و مردم راست و چپ خودشان را از هم تفکیک می کنند و بر بستر پراتیک روزانه این احزاب و جریانات است که مردم انتخاب سیاسی می کنند.
در دو سه سال اخیر و در ادامه مبارزات و اعتراضات مردم در داخل ایران و خارج کشور،احزاب و نیروهای چپ و سرنگونی طلب تا حدودی بازتر فکر کردند و به استقبال مبارزات مردم رفتند،بعضی ها تا حدودی راجع به برخی مسائل و از جمله شیوه نگرش به پدیده های مختلف اجتماعی بیشتر احساس مسئولیت کردند و اوضاع سیاسی ایران  را لمس کردند،به اتحاد و همبستگی بیشتر نگریستند که این در نوع خود اقدام بسیار حیاتی و مهمی  بود و البته در داخل ایران نیز تا حدودی در میان مردم در جریان بوده و کما کان موجوده.

در خارج کشور و در میان نیروهای چپ و سرنگونی طلب،حزب کمونیست کارگری ایران همراه با چهره های مثل مینا احدی و مریم نمازی…مبارزات مردم را چندین گام به جلو سوق دادند که در نوع خود بی نظیر و بی سابقه بوده و در نوع خود قابل تقدیر است. حضور مدام و پر رنگ چهره های مثل مینا احدی در عرصه های مختلف مبارزاتی در خارج کشور بسیار حائز اهمیت بوده و هست،سنت شکنی کردند،سنت های درست و اصولی را به جا گذاشتند،پدیده مذهب،اسلام سیاسی و در راس آن جمهوری اسلامی را در ابعاد وسیع و جهانی سکه یه پول کردند،پوزه جمهوری اسلامی را به زمین زدند که بارزترین آنها کیس سکینه محمدی آشتیانی بود که دوست و دشمن متوجه این موضوع شدند و میلیونها مردم در سراسر جهان از این کمپین وسیع انسانی پشتیبانی کردند و این کار هرکولی بدون در جریان قرار گرفتن مینا احدی امکان پذیر نبود و می توان به دهها فعالیت مختلف در این سطح و ابعاد اشاره کرد،این در حالی بود که مستقل و بدون اراده این انسانها پیش  نمی رفت،مستقل به این دلیل چونکه از یک طرف چپ های سنتی سکوت را اختیار کرده بودند،و از آن طرف هم هر دو جناح رژیم اسلامی در مقابل این کمپین وسیع و انسانی ایستادند که هر طور شده آن را خنثی کنند،اما در این راستا جز ناکامی و رسوا شدن،چیزی برایشان باقی نماند. میتوان گفت مینا احدی گل کاشت، جلو رفت و این فعالیت ها در حالی پیش می رفت که اصلاح طلبان حکومتی و امثال شیرین عبادی اراجیف می گفتند و سنگ پرانی می کردند،از آن طرف نیز چپ های خانه نشین یک کلام در دفاع از سکینه محمدی آشتیانی حرف نزدند و از آن دفاع نکردند،توطئه و دسیسه های جمهوری اسلامی بر علیه حزب کمونیست کارگری ایران و مینا احدی را محکوم نکردند،  در تقابل قتل دلارا دارابی ها، ندا ها و دهها قتل و جنایات مردم که توسط لمپن های مسلح اسلامی و  قمه کشان جمهوری اسلامی صورت گرفت، سکوت را پیشه کرده بودند ودر آسمان معلق مانده بودن.
 
این گرایش پاسیفیسم،منفعل و خانه نشین که سنگ کارگر کارگری را به سینه می زند،بر علیه مردمان سرنگونی طلب فرمان ایست و نکنید را صادر می کردند و هنوز هم به این شغل ادامه می دهند!حزب حکمتیست که جزو حاشیه ای ترین این احزاب بود،بارها جواب در خورشان را از نیروهای چپ و سرنگونی طلب گرفته اند وبه حق مورد نقد قرار گرفتند!
حزب حکمتیست در این چند سال گذشته کوچکترین نقش و تاثیر مثبتی بر مبارزات مردم نداشته اند،منزوی بودند،پرت و حاشیه ای بودند،اگر در دوره ای،هر از گاهی بخشی از این حزب در خارج کشور حضور داشت و یا آکسیون و اعتراضاتی را به پیش می بردند،بعد از مدتی که کورش مدرسی لیدر این حزب بود و محمد فتاحی و خالد حاج محمدی ریش سفید و سخنگوی ایشان بودند،با مواضع راست و حاشیه ای شان کلا کمونیست های که در حزبشان مواضع نسبتا رادیکال و معقولتری داشتند را با خود بردند،وقتی سرشان به دیوار خورد،بروز اختلافات درحزب هشتاد نفر و هشتاد نظرها و یا حزب تعدد نظرها در صفوف حکمتیستها بیشتر نمایان شد و البته بخشی از آنها که زیاد شیفته کارگر بودند و جز خودشان کسی را کمونیست نمی دانستند،ناگهان کنار امثال رضا رخشان لنگر انداختند و در تقابل حزب کمونیست کارگری ایران، جانانه از تزهای ارتجاعی رضا رخشان دفاع می کردند،رضا رخشانی که برای یک تیر خلاص زن سینه زنی می کرد و فکر می کرد  در دوره محمود احمدی نژاد وضعیت طبقه کارگر بهبود پیدا کرده است و کارگران صاحب خودرو شده اند! این هم عاقبت کار گر کارگری بخشی از حکمتیست ها که تا این حد به بن بست رسیده اند و حاشیه ای شده اند!
بنا بر این لازم نیست که کارنامه  این حزب را در دو سه سال اخیر زیادی  مرور و ارزیابی کرد،در این چند سال اخیر،مثل روز روشن راست روی های خودشان را به نمایش گذاشته اند،و عجیب نیست که در هیچ جای حضور ندارند و نمی توانند منشا اثر باشند،سیاست کلی و حاکم بر این حزب و اتخاذ تزهای ارتجاعی از جانب امثال خالد حاج محمدی،آذر مدرسی و کورش مدرسی و بلند گوی آنها محمد فتاحی، ایجاب می کند که خانه نشین بمانند، به مردم فرمان ایست دهند ودنیا را سر و ته ببینند.
حزب حکمتیست تا حدی فرقه ای و حاشیه ای شده بود که در مقابل جنایات جمهوری اسلامی در رابطه با سکینه آشتیانی و کل جنایات دو سه سال اخیر و قتل و عام دهها نفر از مردم آزادیخواه سکوت را پیشه کردند،زبانشان لال شده بود،شغل شان شده بود فحاشی به حزب کمونیست کارگری ایران و دیگر چهره های مبارز و کمونیست،اما در مقابل احزاب چپ و سرنگونی طلب از امثال رضا رخشانها دفاع می کردند که از یک موجود جانی و جنایتکار دفاع می کرد، و دهها موارد از این قبیل!
معمولا یک حزب بی پرنسیپ و نامسئول که دارد به انتهای بن بست می رسد و رهبری اش اتوریته اش را از دست می دهد و هر روز بهترین عضو و کادرها از این حزب جدا می شوند و این میراث را برای صاحبانش جا می گذارند،طبیعیست که  سیاست های راست را اتخاذ کنند،خانه نشین بمانند،و به یک سکت و فرقه غیر اجتماعی تبدیل شوند و دنیا  را در دایره تنگ و ارتجاعی خودشان  ببینند و هر اعتراض و مبارزه ای به آنها وصل نباشد را مورد آماج رکیک ترین و وسیع ترین فحاشی ها قرار بدهند،و تنها بهانه ای که می توانند به آن آویزان شوند کار گر و طبقه کار گر است که خود آنها ربطی به طبقه کارگر ندارند،تا دیروز فقط حزب خودشان را مربوط به طبقه کارگر می دانستند،اما به محض اینکه یکی از یاران دیروز خودشان در همین حزب پیدا شد و راست روی های آنها را مورد نقد قرار داد،از آن پس به بعد آنها نیز جزو طبقه کارگر محسوب نمی شوند! تا دیروز بودند،اما وقتی آنها را مورد نقد قرار داد و جز جدای راه دیگری نداشت،در سنگر غیر خودی ها قرار می گیرد که این را به خودی ترین خودشان گفته اند! و هر کی با آنها نبود بر آنهاست!کارگر پناهی این جریان نیز تا همین حد برد دارد! بیچاره طبقه کارگر که شده بازیچه ی یک فرقه سکتاریزم و حاشیه ای!
تا جای که به حزب کمونیست کارگری ایران،کومله و دیگر احزاب و نیروهای  چپ و سرنگونی طلب بر می گردد،بنظرم می توان و باید جامعه بشری را بیش از این، از جرم و جنایات جمهوری اسلامی بر علیه مردم آزادیخواه ایران با خبر کرد،اگر جبهه آزادیخواهی در ایران راحت نمی توانند صدایشان را به گوش جهانیان برسانند،احزاب چپ و سرنگونی طلب می توانند در برخی از عرصه های مختلف اجتماعی در ائتلاف های مقطعی و یا دراز مدت متحد شوند و در تدارک یک قطپ وسیع و چپ در داخل ایران و خارج کشور باشند، باید بطور جدی به آن فکر کرد و فارغ از برخی اختلافات فکری،سیاسی و حزبی،باید فراتر را نگاه کرد تا جنبش چپ در ایران و کردستان با انرژی بیشتری به سراغ انقلاب برود و اکثریت جامعه را با خود همراه کند و همزمان در تدارک دادگاه ها و محاکمات سران جانی و جنایتکار اسلامی باشند و این پرونده را روی میز خود و دادگاه های معتبر جهانی و بین اللمللی بگذارند،این کار راحت و ساده ای نیست،اما رمز موفقیت  این امر و این قطپ چپ، به رهبری احزاب بر می گردد که مسئولانه به این بنگرند و آن را در ابعادی وسیع به جلو ببرند و مردمان بسیار شریف و مبارز در ایران نیز بر این باورند که باید این اتفاق بیفتد،این ضرورت زمانه ست و من نیز تا حد زیادی و فارغ از اختلافاتم مثلا با کومله و حزب کمونیست ایران،به این می اندیشم و فکر می کنم این اتحاد را باید کما کان و به قوت خود به جلو ببریم و آلتر ناتیو آینده ایران و کردستان باشد،مردم از ما انتظار دارند،و انتظار طیف های وسیع مردم مبارز و انقلابی در داخل ایران کاملا به حق و واقعیست،چونکه خودشان بیشتر از ما و از نزدیک این ضرورت و شرایط را تشخیص می دهند و حد اقل من نیز مثل این انسانهای آزادیخواه فکر می کنم!و این یک ضرورت سیاسیست و در این رابطه اگر لازم باشد می توانم دلیل و استدلالات خودم را بنا به واقعیات عینی جامعه ایران و کردستان بیان کنم و از آن دفاع کنم و مطمئنم که این آرزوی قلبی هزاران تن از زن و مرد این جامعه ست.
در پایان می خواهم یک بار دیگر بر ضرورت مبارزات و اعتراضاتمان در خارج کشور تاکید کنم که باید زمینه های منزوی شدن کامل جمهوری اسلامی را فراهم کنیم،راهکارهای زیادی موجود است که خوشبختانه به یمن تلاش شبانه روزی چهره ها و رهبرانی مثل مینا احدی داره  کانالیزه می شود و بعضی از این مسائل به پیش می رود و باید این تلاش ها را صد چندان کرد،باید مردم متمدن دنیا را با خود همراه کنیم،خارج کشور یکی از این نبرد هاست و می توانیم توجه میلیونها انسان آزاد منش را به وقوع انقلاب در ایران جلب کنیم،امروز در خارج کشور صدها نفر از زن و مرد آزادیخواه از مبارزاتمان استقبال می کنند،آنهای که تازه با ما  آشنا می شوند و قبلا شناخت چندانی نداشتند، می گویند شماها اهل کشور ندا هستید! دختر و جوان سوریه ای وقتی عکس دیکتاتورها،بشار اسد و خامنه ای را کنار هم می بیند با خوشحالی بسیار زیاد به وجد می آیند و می گویند شماها کی هستید،ما خوشحالیم که انسانهای را می بینیم وهستند که از مردم سوریه دفاع می کنند و آنها نیز می گویند ما و جنبش ما همگی با شماها هستیم،همه ما علیه هر نوع دولت دیکتاتور و مذهبی هستیم! دیگران که وسیعا از ما حمایت می کنند،با ما ابراز همدردی می کنند، می گویند همه ما با شما هستیم و بزودی جمهوری اسلامی سرنگون می شود! یک رکن اصلی پیگیری مبارزات کوبنده ما بر علیه جمهوری کثیف و آدمکش اسلامی در خارج کشور همینست و باید ادامه دهیم.
زنده باد آزادی،برابری،حکومت کارگری.
سرنگون باد جمهوری جانی و جنایتکار اسلامی ایران
زنده باد انسانیت.
پیشرو علی پور   septem  ۱۲,۹,۲۰۱۱