حمله به بهروز خباز چه پیامی دارد؟

پس از این که گفتگوی بهروز خباز، فعال جنبش کارگری و سخن گوی سابق کمیته هماهنگی با کومه له تی وی، پخش شد سلسله حملات هیستریکی از سوی یکی از اعضای یک گروه، علیه وی راه افتاده است. به نظر می رسد این حملات قبل از این که به بهروز خباز باشد به کومه له تی وی بوده است. زیرا بلافاصله این مصاحبه خباز از صفحه اینترنتی این تلویزیون محو شده است.

به این ترتیب، پیام آشکار این حملات تحت فشار قرار دادن کومه له تی وی در جهت برداشتن مصاحبه بهروز خباز از سایت این تی وی، تقابل تازه گرایشات در کمیته هماهنگی با استعفا محمود صالحی و تحت فشار قرار دادن بهروز خباز به ویژه به دلیل ورود او به بحث معروف «سولیداریتی سنتر» است. بحثی که «سرقفلی» دارد و هر کس نمی تواند به آن وارد شود؟

در حقیقت بحث هایی که چند سال پیش در رابطه با اختلاف بر اساسنامه کمیته هماهنگی و دستگیری تعدادی از فعالین دانش جویان آزادی خواه و برابری طلب آغاز شد این بار نیز به صورت دیگری در حال تکرار شدن است. گردانندگان این سناریوها همانند، فقط صحنه ها و آدم ها عوض شده اند.

 

بهروز خباز، تحت عنوان «نکاتی پیرامون یک مصاحبه»، در تاریخ چهارم سپتامبر ۲۰۱۱، نوشته است:

«بعد از مصاحبه من در برنامه چشم انداز، تلوزیون کومه له، آقای بهزاد سهرابی مطلبی را با عنوان «جنبش کارگری نیازمند صداقت است نه تحریف» منتشر کردند. ایشان در آن نوشته اتهام دروغ گویی! را به من نسبت داده است. البته من این جا وارد این نمی شوم که آقای سهرابی …

که از صداقت و راست گویی دم می زند، چقدر تاکنون در عرصه ی رفتار سیاسی، اجتماعی اش صادق بوده است، باید دید این کلمه «صداقت» بر زبان چه کسی جاری می شود و….

اما تصمیم به نوشتن این پاسخ کوتاه را بنا به پیشنهاد برخی از دوستان، به خاطر برخورد وهن آمیز آقای سهرابی گرفتم، در واقع من ناگزیر از پرداختن هر چند کوتاه به آن شدم، چرا که به باور من پرداختن و درگیر شدن بیش از حد با چنین مجادلات بیهوده ای نه تنها مفید نیست، بلکه پیش از هر چیز اتلاف وقت است، تفرقه را دامن می زند و می تواند ما را از ضرورت های واقعی جنبش کارگری بازدارد.»

خباز، در پایان نوشته خود تاکید می کند: «اظهار نظر آقای سهرابی در مورد معرفی من از طرف مجری برنامه به عنوان سخنگوی پیشین کمیته هماهنگی، بسیار مضحک می نماید، و نشان دهنده اوج تنگ نظری و برخورد هیستریک وی می باشد. در ارتباط با مقوله استقلال تشکل های کارگری از دولت و احزاب نیز حداقل می توانم بگویم مباحث من در آن گفتگو هیچ ربطی به توضیحات آقای سهرابی در این خصوص ندارد.

قضاوت در مورد اظهارات و اتهام دروغ گویی ایشان را به افکار عمومی و فعالین صدیق جنبش مستقل کارگری واگذار می کنم.»

 

بهزاد سهرابی، در تاریخ ۵ سپتامبر ۲۰۱۱، در جواب به بهروز خباز، مطلب دیگر تحت عنوان «باز هم تحریف؛ تحریف بس است!!»، می نویسد و تاکید می کند: «… صادق بودن را نه تنها در گفتار، بلکه باید در متن یک موضوع بر رسی کرد و حکم قطعی را از آن استنتاج نمود؛ آقای خباز، با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.»

سهرابی، قبل از این نیز طی نوشته ای تحت عنوان «جنبش کارگری نیازمند صداقت است، نه تحریف!»، در تاریخ ۲۳ آکوست ۲۰۱۱ از جمله نوشته بود: «در مورخه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ از تلویزیون کومله در برنامه چشم انداز، مصاحبه ای با بهروز خباز، در رابطه با  تاریخچه و موقعیت کمیته هماهنگی، پخش شد که در این ارتباط لازم دیدم ضرورتا به دو نکته از بحث های ایشان اشاره ای کوتاه داشته باشم.

 در شروع برنامه توسط مجری، بهروز خباز بعنوان سخنگوی گذشته کمیته هماهنگی معرفی شد تا شاید تاکیدی برتائید صحبت های ایشان  باشد.»

بهروز خباز، در نوشته خود تاکید دارد که به عنوان سخن گوی سابق کمیته هماهنگی معرفی شده است. بهروز سهرابی، پافشاری می کند که شما به عنوان سخنگوی کمیته هماهنگی معرفی شده اید. حتی اگر فرض کنیم در این برنامه، وی به عنوان سخنگوی کمیته هماهنگی معرفی شده است، این سئوال را نخست باید از مجری این برنامه که ایشان را معرفی می کرده، سئوال کرد. بعلاوه این مساله «جرم» محسوب نمی شود که بهزاد سهرابی، به عنوان «قاضی» مچ مجرم را گرفته است؟ سهرابی، نوک حمله خود را هم به بهروز و هم مجری برنامه «چشم انداز» کومه له تی وی گذاشته و مهم تر از همه، سهرابی به عنوان قفل دار و قیم «کمیته هماهنگی…» و بحث سولیداریتی سنتر نیز ظاهر شده است. به همین دلیل، سهرابی می نویسد: «باید یادآور شوم که سخنگو بر اساس تعریف در کمیته هماهنگی، تنها  زمانی می تواند در این مقام صحبت کند که حامل نقطه نظرات هیئت اجرایی وقت کمیته باشد  و خارج از آن، ارائه هر گونه بحثی قطعا نظرات شخصی قلمداد خواهد شد و لاغیر.»

یک سئوال دیگر این است که آیا سخنگویان کمیته هماهنگی تاکنون برای سخن گفتن و اطلاعیه دادن، همواره از همه اعضای رای گرفته اند؟

سهرابی، در ادامه می نویسد: «بهروز خباز به  موضوعاتی اشاره داشت  که به دلیل علنی بودن کار کمیته جواب دادن  به آن ها، آن هم با آمار و ارقام شاید امکان پذیر نباشد. وی معتقد است که اکثریت اعضای کمیته هماهنگی برای… باور دارند که تشکل های کارگری باید مستقل از احزاب باشند.»

به نظر می رسد سهرابی از این موضع بهروز خباز، بیش تر برآشفته شده که چرا ایشان گفته است «تشکل های کارگری باید مستقل از احزاب باشند.» خوب روشن است که تشکل های کارگری و هر تشکل دمراتیک دیگری، باید مستقل از دولت و احزاب عمل کند. اما هیچ کس نیم تواند مانع عضویت کسی شود که عضو یک سازمان و حزبی است. چرا که او، با اساسنامه و برنامه این تشکل توافق دارد و حق طبیعی اش است که عضو آن تشکل بشود. حالا بعد از عضویت در جایی او خواست این تشکل را به دنبال سازمان و حزب خودش بکشد و اساسنامه و برنامه تشکل کارگری را نقض کرده باشد آن موقع می توان مساله او را در مجمع عمومی و نشست همان تشکل کارگری مورد بحث و بررسی قرار داد و درباره آن تصمیم گرفت. تا آن جا که من اطلاع دارم نظر خباز هم همین است و مخالف عضویت اعضای احزاب و سازمان ها در تشکل های کارگری نیست.

گویا از نظر سهرابی، اعضای سازمان ها و احزاب تا آن جا که قدرت دارند می توانند در تشکل های کارگری به طور نادرست و ناشایستی اعمال نفوذ کنند و کسی هم صدایش در نیاید؟ قطعا باید تشکل کارگری و هر تشکل دمکراتیک دیگری را باید استقلال خود را حفظ کند و به هیچ کسی و سازماین اجازه ندهد در روابط و مناسبت درونی آن اعمال نفوذ ناشایستی کند. بنابراین، به احتمال قوی بهزاد سهرابی، با این موضع سنگ گروه معینی را به سینه می زند که خودش نیز وابسته بدان است؟

سهرابی، می افزاید: «اما روی دیگر سکه این چنین نیست، افراد و جریاناتی هستند که کاملا ضد تشکیلات و در واقع ضد تحزب کارگری می باشند (یکی از اختلاف نظر های اکثریت اعضای کمیته با جریان لغو کار مزدی  همین رویکرد بود) و در پوشش چنین نگاهی همیشه به دنبال آن هستند تا با دادن آدرس غلط و مغلطه کردن، سطح توقع و مبارزه سیاسی کارگران را فرو نشانند و تنها کارگران را وادار به چانه زنی روزانه کنند.»

اگر آقای سهرابی، به یاد داشته باشد چند سال پیش در مطلبی علیه فعالین لغو کار مزدی نوشته بود که محسن حکیمی و دوستانش در کمیته هماهنگی به صورت «یک سازمان – لغو کار مزدی»، رهبری را قبضه کرده اند و اکنون باید کنار بروند. آیا این مساله تهمت و افترا نبود و امنیت آن ها را به دلیل این که گویا سازمان سیاسی مخفی تشکیل داده اند، به خطر نمی انداخت؟ کدام سازمان لغو کارمزدی در ایران و خارج ایران وجود دارد؟ در دعوای آن دوره، هم فکران بهزاد سهرابی در خارج کشور، تمام تلاش خود را به بهانه اختلاف بر سر اساسنامه کمیته هماهنگی، به ویژه محسن حکیمی به کار انداختند و متاسفانه سرانجام در کمیته هماهنگی انشعاب روی داد. همان واقعه سنگ بنای وضعیت امروز گذاشته شد. همان موقع یکی از خط دهندگان بهزاد سهرابی، به نام رضا مقدم، بارها از یکی از برنامه های تلویزیون کومه له، بر علیه فعالین لغو کار مزدی و شخص محسن حکیمی، سخن گفت بدون این که حتی ذره ای مساله امنیتی فعالین این جریان در ایران را در نظر بگیرد. ایرج آذرین «تکالیف تعیین کن»، یار دیگر رضا، مطلب بی نام و نشانی بر علیه دستگیرشدگان دانش جویان آزادی خواه و برابری طلب که زیر بازجویان و شکنجه گران وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بودند، نوشت و بعدا بدتر از همه این نوشته خود را انکار کرد اما همان مواضع را ادامه داد که همه به یاد دارند.

رضا مقدم نیز یک دوره سلسله بحث هایی در یکی از برنامه های کومه له تی وی، پخش شد و هم چنین نوشته هایی در سایت های اینترنتی منتشر کرد. او، حتی در یک مطلب خود علیه فعالین لغو کار مزدی در کمیته هماهنگی نوشت و تیتر آن را «شورای نگهبان لغو کار مزدی در کمیته هماهنگی» گذاشت. همگان می دانند که شورای نگهبانی که دستش به خون صدها هزار انسان و سرکوب یک جامعه ۷۵ میلیونی آلوده است، توسط رضا به فعالین لغو کار مزدی نسبت داده می شود، اوج رذالت سیاسی اش است.

البته ناگفته نماند که من هیچ رابطه شخصی و یا سیاسی با فعالین لغو کار مزدی در داخل و خارج کشور ندارم؛ بعلاوه نقدهای جدی نیز به سیاست های آن ها دارم و قبلا هم در موقع خودش، این نقدهای خودم را نوشته ام.

اما کدام سازمان سیاسی به خاطر منافع حقیر و فرقه ای خود، این چنین تشکل ها و فعالین جنبش کارگری و جنبش های دیگر را این چنین مورد فحاشی قرار می دهد که رضا مقدم و ایرج آذرین و بهزاد سهرابی قرار می دهند.

متاسفانه اخیرا آقای محمود صالحی نیز با انتشار نوشته کوتاهی، البته به دلیل «مریضی» از کمیته هماهنگی کناره گیری کرده است. من ضمن آرزوی سلامتی برای ایشان، امیدارم فرصت کنند و جمع بندی خودش را از وضعت کنونی کمیته هماهنگی بدهند. بی شک، جمع بندی و تجربه محمود صالحی، به ویژه از سال ۸۳ تاکنون در این تشکل فعالین جنبش کارگری ایران می تواند برای بسیاری از فعالین سیاسی کارگر و هم چنین توده کارگران بسیار آموزنده باشد.

نمی دانم آیا حمله به بهروز خباز، آن هم به دنبال کناره گیری محمود صالحی از کمیته هماهنگی، تصادفی است و یا زمینه ساز ماجرای های دیگر؟

مسلما، هر فعال جنبش کارگری کمونیستی ایران، نگران وضعیت امنیتی فعالین کارگری و فعالین دیگر جنبش های اجتماعی و تشکل های آنان که دایما در تهدید امینی- پلیسی قرار دارند، است. از این رو، نخست باید در هر مطلب و سخنی با وسواس بیش تری، مساله امینت فعالین داخل کشور و حتی با آن هایی هم که مخالفت هستند را در نظر گرفت و به خاطر منافع حقیر فرقه ای و از موضع سکتاریستی نباید این مساله را نادیده گرفت. دوم این که کارگران و فعالین کارگری، هر تشکلی از نوع رادیکال و رفرمیستی برپا می دارند حق طبیعی شان است و هیچ فرد و سازمانی و جمعی حق ندارد در جهت فروپاشی آن ها گام بردارد. اما باز هم بسیار طبیعی ست که در فضای رفیقانه و صمیمانه و با در نظر گرفتن موازین امنیتی، می توان سیاست های ناظر بر این تشکل ها را نه با هدف تخریب، بلکه با هدف سازندگی مورد نقد و بحث و بررسی قرار داد.

در هر صورت در ادامه نوشته سهرابی، دم خروس بیش تر بیرون می زند و دلیل اصلی فحاشی اش به بهروز خباز بیش تر عیان می گردد. او، می نویسد: «نکته دوم:بهروز خبازدر ادامه گفتگوی خود مدعی است، کسانی در کمیته هماهنگی سعی داشتند تا استقلال کمیته را از بین ببرند و برای اثبات ادعای خود به مسئله سولیداریتی سنتر اشاره می کند. او می گوید کمیته وارد این مناقشات (صدور اطلاعیه بر علیه سولیداریتی سنتر) نشد و بر استقلال خود پای فشرد!!  چرا که به باور ایشان، جریان خاصی در کمیته پافشاری داشت تا اطلاعیه ای بر علیه سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی نژاد صادر شود اما با تصمیم درست و به جا کمیته هماهنگی، این عملی نشد و نشان داد که کمیته مستقل است و ربطی به جریانات ندارد و…»

بلی بحث «شیرین» سولیداریتی سنتر، ناموس هم فکران سهرابی، به ویژه رضا مقدم و گروه اوست. گویا تنها این ها بودند که سولیداریتی سنتر، این ارگان وابسته به دولت آمریکا را که قصد نفوذ در میان فعالین کارگری را داشته، فاش کرده اند. این مساله و سئوالاتی پیرامون آن را من همان موقع نوشتم. بحث ها و نوشته هایی چون درباره اساسنامه کمیته هماهنگی، دستگیری داشن جویان آزادی خواه و برابری طلب، توطئه مخفیانه پلیسی گروه رضا – آذرین علیه من و…، در سایت های اینترنتی منتشر شده اند هم اکنون نیز قابل دسترس می باشد. یکی از این مطالب من در جواب به بحث سولداریتی سنتر در زیر همین مطلب ضمیمه است و خواندن آن نشان می دهد که چرا بحث پیرامون سولیداریتی سنتر، از سوی بهزاد سهرابی برای بهروز خبازه «میوه ممنوعه» به شمار آمده است.

در هر صورت بهزاد سهرابی و هم فکرانش کارنامه خوبی در میان اپوزیسیون چپ ندارند و فعالیت هایشان نیز صرفا کاغذی و اینترنتی و نمایشی است. مشخصا به عنوان یک محفل چند نفره «چپ» در خارج کشور، یک بار به نام «کمیته سوسیالیست داخل کشور» اطلاعیه می دهند و یک بار دیگر به نام «کانون دوست داران کارگران سوسیالیست» در خارج کشور، همان اطلاعیه را منتشر می کنند، بیش تر از این که نفعی به کارگران برسانند با توهم پراکنی و اعلام سازمان و گروه های غیرواقعی اینترنتی و کاغذی لطمه به کارگران و تشکل یابی و مبارزه آنان می زند.

اخیرا همین محفل یک وبلاگ به نام «وبلاگ کارگران سوسیالیست کردستان» راه انداخته که گویا تاریخ مبارزه کارگران کردستان، با تاریخ بازگشایی این وبلاگ آغاز کرده است. چنین محافلی به دلیل این که صادقانه وارد مبارزه سیاسی نشده اند و عشق و عطش قدرت و رهبری و سکتاریسم و فرقه گرایی نیز چشم شان را آن چنان کور کرده است که هر جایی وارد می شوند به مرور زمان در ابتدا به اختلافات درونی اعضای آن تشکل دامن می زنند تا آن را به سوی گروه خود بکشانند و اگر در این راه موفق نشدند، سپس سعی می کنند آن تشکل را از درون بپاشانند. پرخاشگری و بد دهنی و تهمت و افترا زنی به مخالفین و منتقدین خود، دروغ گویی و توطئه گری از ویژگی های این محفل است. البته من در این جا، به طور گذرا این مثال آوردم و پرداختن به چنین گرایشات و محافلی مطلب مستقلی می طلبد. همین محفل چند سال پیش از این نیز هنگامی که تعداد زیادی از فعالین دانش جویی دستگیر شده و در زیر بازجویی شکنجه گران حکومت اسلامی بودند، با انتشار مطلب بی نام و نشانی، هم زبان با وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، دانش جویان زندانی را به یک حزب برانداز نسبت داده بود و موقعیت آن ها را به خطر انداخته بود، همان موقع نیز وبلاگی به نام «دانش جویان سوسیالیست دانشگاه های ایران» باز کرده بودند. ای کاش همه این ها تشکل های واقعی بودند اما متاسفانه همه شان پوشالی و صرفا اینترنتی هستند.

بی شک، چنین سیاست هایی قبل از آن که نفعی به مبارزان کارگران برساند، به آن لطمه می زند و در بهترین حالت، خوراک و تغذیه سیاسی گرایشات لیبرالی و رفرمیستی می گردد.

سئوالی دیگری که من دارم از رفقایم در تلویزیون کومه له است. چرا مصاحبه بهروز خباز از سایت این تلویزیون برداشته شد؟ دلیلش چه بود؟ شما اگر مخالف نظریات بهروز خباز بودید چرا مصاحبه کردید و اگر بعد از مصاحبه اشکالی دیدی چرا آن را پخش کردید؟ آیا شما از اعمال نفوذ بهزاد سهرابی و هم فکرانش در فلان برنامه تی وی خبر ندارد؟ و…

مگر از این است که کمونیست ها باید با جامعه و جنبش ها و به ویژه طبقه کارگر روراست باشند و صادقانه هم خود را نقد کنند و هم در فضایی رفقیانه و صمیمانه نظریات دیگران را نقد نمایند.

آیا باید اجازه داد هر کسی از راه رسید این چنین حرمت فعالین حنبش کارگری چون بهروز خباز را لگدمال کنند. آیا برداشتن مصاحبه بهزور از کومه له تی وی، تعرض به آزادی بیان و حق بهروز نیست؟

من شخصا با برخی از نظریات بهروز خباز مخالفم و فراتر از آن یادآوری کنم که چند سال پیش که خود بهروز سخنگوی کمیته هماهنگی بود در رابطه با داستان های فردی به نام «لنا» و نقدهای من از او و هم فکرانش مقدم و آذرین، اطلاعیه ای علیه من داده بود، متاسفانه الان این سناریو دامن خودش را نیز گرفته است؟ کو، پس این کجا «لنا»؟ اکنون هم فکران او، مشغول چه توطئه دیگری در میان فعالین کارگری و تشکل های آن ها هستند؟

 

سهرابی، در ادامه نوشته اش با تهدید آشکار خباز، می نویسید: «آقای خباز، آیا منظور شما از استقلال و پافشاری این است؟!! کمی با خودتان رو راست باشید شما می توانید به دیگران دروغ بگوید اما قطعا نمی توانید به خودتان دروغ بگوئید. امیدوارم که روزی مسائل پلیس و امنیتی از جامعه ایران رخت بر بندد تا من و شما و دیگران بتوانیم حقایق ناگفته را بیان کنیم. جنبش کارگری نیازمند صداقت است نه تحریف.»

واقعا آن روزی که بهزاد سهرابی آرزویش را می کشد، هر چه زودتر برآوده شود تا خودشان نیز سئوالاتی را که فعالین سیاسی کردستان به ویژه فعالین کومه له، از او در مورد ماجراهای سال ۹۱ و سال های بعد از آن دارند، «روراست باشد، دروغ نگوید» و «حقایق ناگفته» را بیان کند؟!

سه شنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۰ – سیزدهم سپتامبر ۲۰۱۱

 

ضمیمه:

ادعاهای بی اساس رضا مقدم؟!

                                                   بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu

 

در ادامه جلسات پالتاکی درباره سولیداریتی سنتر (مرکز همبستگی آمریکایی) که گردانندگان اصلی آن علی خدری از اتحاد سوسیالیستی کارگری و صدیق اسماعیلی از اعضای حزب کمونیست ایران بودند این بار سناریوی سوم را رضا مقدم وارد صحنه کرده است تا به نوعی خرابکاری این رفقایش را از ذهن ها پاک کند. چه در نامه  «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران»، چه در این دو جلسه پالتاکی و چه در سخنان رضا مقدم هیچ سند حتا محکمه پسندی در رابطه با نفوذ مرکز همبستگی آمریکا در جنبش کارگری ایران و هم چنین عضویت مهدی کوهستانی نژاد در این مرکز ارائه نشده است. بعلاوه رضا مقدم، در این بحث خود یک مشت اتهام واهی و بی اساسی را آن هم به زشت ترین و نارواترین شکل به برخی از فعالین سیاسی و سازمان های چپ مخالف خود نسبت داده شده است.

همان طور که در مطلب قبلی خود در تاریخ سی ام آذر ۱۳۸۷ – بیستم دسامبر ۲۰۰۸، در مورد نامه «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران» و جلسات پالتاکی در این مورد نوشته بودم، در این جا باز هم تکرار می کنم تا خواننده ای که از این ماجرا اطلاعی ندارد دچار سر در گمی نشود:

«اطلاعیه اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران به تاریخ بیست و ششم نوامبر ۲۰۰۸، مبنی بر خاتمه دادن به همکاری این نهاد با آقای مهدی کوهستانی نژاد، موضوعیتی برای یک هیاهو و جنجال تازه اینترنتی و فعالیتی جدید برای برخی از تشکل­ هایی که گویا برای «دفاع از مبارزات کارگران ایران» به وجود آمده ­اند و فعالینی که گویا تمام هم و غم­ شان «اتحاد و همبستگی کارگران» در مبارزه علیه ستم و استثمار سرمایه داری است، فراهم کرده است. متعاقب این اطلاعیه، چندین مقاله و اطلاعیه شخصی، دو جلسه پالتالکی از سوی کمیته­ های همبستگی کارگری در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکای شمالی و استرالیا، اطلاعیه ­ای از جانب کارگران اخراجی بافت غرب مبنی بر عدم شرکت آن ها در این جلسه، و هم چنین اطلاعیه­ هایی از جانب «سندیکای شرکت واحد» و «آتحادیه آزاد کارگران ایران» در انتقاد و توضیح مسایل مربوط به این واقعه منتشر شده است و احتمالا سریال جلسات پالتاکی و غیره هم در راه است.»

حتا اگر هم فرض کنیم کوهستانی نژاد، عضو مرکز همبستگی آمریکا هست و یا نیست تاثیری بر این واقعیت ندارد که تاکید کنیم نباید بدون سند و ثبوت فردی را متهم به عملی کرد که هنوز در هیچ دادگاه بی طرفی جرم وی به اثبات نرسیده است. همین دادگاه های بورژوایی غرب چنین مساله ای را رعایت می کنند و اصل را بر برائت مجرمین می گذارند. اما کسانی نظیر رضا مقدم، با یک چرخش قلم و زبان، به هر کسی که مخالفند تهمت و افترا می زنند؛ متهم می کنند و برایش پرونده می کنند.

یکی از ویژگی های مهم سیاسی و اخلاقی کمونیست ها رک گویی و بیان واقعیت ها به توده کارگران و مردم آزادی خواه است که هر چند به ضررشان هم تمام شود. کسی که به معنای واقعی به افکار سیاسی و اخلاقی و انسانی کمونیسم پایبند است و حرمت انسانی را پاس می دارد هرگز منافع خصوصی و تشکیلاتی خود را بر منافع طبقه کارگر و مردم آزاده ترجیح نمی دهد؛ به هیچ کس، حتا به مخالفین سیاسی خود نیز تهمت و افترا نمی زند و با خلوص نیت در فضایی سالم نقد و نظر خود را پیش می برد.

بحثی که اخیرا از رضا مقدم منتشر شده است آن چنان زمین و زمان را از بحث امپریالیسم لنین تا فروش جنبش انقلابی کردستان به آمریکایی ها، از موضع اسانلو در رابطه با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری خاتمی، از سفر آنا بیوندی به ایران در سال ۱۳۸۳ تا برداشتن اطلاعیه جلسه پالتاکی در رابطه با مرکز همبستگی آمریکایی از سایت اتحادیه آزاد کارگری و… به هم دوخته است تا نشان دهد بحث های پالتاکی هم فکرانش در رابطه با ماجرای مهدی کوهستانی نژاد و مرکز همبستگی آمریکا از موضع چپ و رادیکال بوده و کسانی که با این جلسات مخالف کرده اند راست و طرفدار مرکز همبستگی آمریکا هستند. رضا در این بحث خود، به شکلی غیرمسئولانه و ارادی و دل به خواهی و من درآوردی گرایش سازی می کند؛ دشمن خیالی می آفریند؛ یک طرفه به قاضی می رود و سرمست و پیروز هم برمی گردد. ایشان ادعاهایی را هم چون گذشته در مورد خودشان و دیگران پیش کشیده که در واقع علل و ریشه آن را باید در تفکر نئوتوده ایستی و فرقه ای ایرج آذرین – رضا مقدم مورد بررسی قرار داد. فرقه «اتحاد سوسیالیستی کارگری» که پایه های فکری خود را در این سال ها بر روی تزها و تئوری های رفرمیستی و پاسیفیستی ایرج آذرین بنا کرده است؛ تئوری هایی هستند که چندین دهه طولانی در جنبش کارگری جهان به عنوان گرایش راست و رفرمیست و سندیکالیست معروفند. این ها، در سال ها اخیر رسما و علنا نه تنها پاسیفیسم را تبلیغ کرده اند، بلکه فراتر از آن همه سازمان ها و احزابی که به نام چپ و سوسیالیسم و کمونیسم فعالیت دارند و بر سرنگونی حکومت اسلامی توسط جنبش های اجتماعی و در پیشاپیش همه طبقه کارگر تاکید می کنند «نور ستارگان مرده» نامیده اند؛ به شدت مبلغ و مرج «انشعاب و جدایی» و «تفرقه و پراکندگی» بوده اند. عملکردهای فرقه گرایی و تفرقه افکنی این ها را می توان به دقت ریاضی در برخورد به «کمیته هماهنگی…»، در برخورد به فعالین دانشجویی آزادی خواه و برابری طلب دستگیرشده در سال گذشته و اکنون نیز تفرقه اندازی در کمیته های همبستگی با کارگران ایران در خارج کشور و… نشان داد. ایرج آذرین – رضا مقدم، سال گذشته سیاست توده ایستی خود را در هم جهتی با پرونده سازی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی برای فعالین جنبش دانشجویی نشان دادند و قبل از آن نیز تمام تلاش خود را در جهت تفرقه و شکاف و انشعاب در کمیته هماهنگی… به کار انداخته بودند و اکنون نیز در جهت متلاشی کردن کمیته های همبستگی با کارگران ایران در خارج کشور «عزم و اراده به اصطلاح طبقاتی» خود را با تمام انرژی به کار گرفته اند. تیم مقدم – آذرین به نام کارگران جزوه منتشر می کند؛ با اسامی مستعار مختلف در مورد جنبش کارگری و دانشجویی مطلب منتشر می کند؛ مشغله های کاذب و غیرواقعی برای فعالین جنبش کارگری کمونیستی می تراشند و… همه این اعمال آن ها، عملا به نفع بورژازی و به ضرر کارگران تمام می شود.

بحث رضا مقدم که به لحاط فنی نه رییس جلسه ای دارد و نه کسی آن را آغاز و به پایان می رساند و نه صدایی، سرفه ای و عطسه ای، سئوالی، دست زدنی و… شنیده می شود؟ فقط وی نوشته ای را بدون این که حتا لحظه ای هم مکث کند تند و تند قرائت می کند. البته این مساله مهم نیست تاکید من به این خاطر است که این ها حتا در امور فنی نیز صادق نیستند حال اگر منافع سیاسی و تشکیلاتی شان در میان باشد بی شک به هر گونه توطئه گری متوسل می شوند. در هر صورت گویا رضا، بحث خود را تحت عنوان «مرکز همبستگی آمریکایی و غوغای حکمتیست ها، ظاهرا در جلسه تشکیلاتی اتحاد سوسیالیستی کارگری، ۱۷ ژانویه ۲۰۰۹»، ضبط و سپس در سایت شان «خانه کارگر آزاد» منتشر کرده است.

مرکز همبستگی آمریکا، یکی از مراکز وابسته به هیات حاکمه آمریکاست که همواره تلاش می کند در جنبش کارگری ایران و یا کشورهای دیگر نفوذ کند. در این مورد تاکنون مقالات و گزارشات افشاگرانه زیادی به طور اثباتی و بدون این که خبری از نامه اتحاد بین المللی و بحث های پالتاکی در این مورد باشد در سایت های اینترنتی منتشر شده است. بنابراین، یک وجه مهم سیاست پایه ای دولت های امپریالیستی، نه تنها نفوذ در جنبش های کارگری، بلکه نفوذ در همه جنبش های رهایی بخش و آزادی خواه است که از یک سو، این جنبش ها از مضمون و محتوای سیاسی – طبقاتی شان تهی سازند و از سوی دیگر، آن ها را به سیاهی لشکر بورژوازی تبدیل کنند. اما مساله مهم سیاسی که رضا و هم فکرانش از پرداختن به آن طفره می روند و حتا در برخورد به ماجرای مهدی کوهستانی نژاد نیز هیچ اشاره ای به آن نمی کنند سیاست های سندیکالیستی و رفرمیستی است که رضا و مهدی کوهستانی نژاد و هم چنین دیگر هم فکرانشان سال ها در «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران»، تبیین و ترویج و تبلیغ می کردند. بنابراین، افشاگری های رضا و هم فکرانش از مرکز همبستگی آمریکایی و ماجرای مهدی کوهستانی نژاد را صرفا باید در رقابت های اعضای درون «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران» مورد بحث و بررسی قرار داد و خارج از آن، به معنای واقعی کوچک ترین ربطی به جنبش کارگری ایران ندارد. امروز بزرگ ترین خطری که جنبش کارگری ایران را تهدید می کند سیاست های راست و رفرمیستی تفکر طیف توده ایستی، سندیکالیستی و سکتاریستی است که در جنبش کارگری ایران ریشه تاریخی دارد.

به ادعاهای رضا مقدم در این بحث اخیرش توجه کنید: «… موقعی که آنا بیوندی به ایران رفت هیچ کدام از فعالین گرایش راست کارگری با وی دیدار نکردند چرا که یک جوری چغلی حکومت بود…»

برای این که بی پایه بودن این ادعای رضا را به طور مستند و از قلم خودش نشان دهیم به این فاکت توجه کنید: «در هفته اول اردیبهشت سال ۱۳۸۳ هیاتی از کنفدراسیون اتحادیه های آزاد کارگری به ایران رفتند. خانه کارگر میزبان آن ها بود و به همراه به بازدید از چندین مرکز صنعتی رفتند تا وضع کارگران ایران را مشاهده کنند…» (رضا مقدم، به نقل از «به پیش!۳۰»، یک شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷، ۲۰ آپریل ۲۰۰۸)

می بینیم که رضا مقدم، چه حافظه تاریخی قوی دارد و در تحلیل های به اصطلاح سیاسی و تاریخی خود چقدر «صداقت» سیاسی و واقع بینی از خود نشان می دهد؟! به قول معروف مشت نمونه خروار است. ادعاهای بی پایه رضا مقدم را پی می گیریم:

«… می توان دو استراتژی را در جنبش کارگری مطرح کرد: گرایش چپ درباره مرکز همبستگی آمریکا موضع می گیرد و گرایش راست موضع نمی گیرد و چرا ساکت است… این ضعف گرایش راست است که ایدئولوگی ندارد که بیاد تبیین کند ارتباط با مرکز همبستگی آمریکایی را از نظر تئوریک و سیاسی و بگوید چرا جنبش کارگری به این مرکز احتیاج دارد. کمبود این ایدئولوگ ها باعث شده دست به یک سری اعمال کثیفی علیه مخالفین مرکز همبستگی بزنند. که کثیف هنوز کم است.»

واقعا تحلیل «کارشناس؟!» مسایل کارگری ما، به حدی سطحی و تخیلی است که ادعا می کند بحث مرکز همبستگی آمریکایی، فعالین جنبش کارگری را دو تکه کرده است: طرفداران مرکز همبستگی آمریکایی و مخالفین این مرکز که پرچمدارش رضا و هم فکرانش هستند. فقط یک فرقه گرا می تواند این چنین تراوشات فکری خود را با هدف آلوده کردن فضای سیاسی، به زبان بیاورد. رضا آشکارا تلاش می کند با طرح مسایل غیرواقعی فضای بی اعتمادی و کدورت را در میان فعالین سیاسی جنبش کارگری دامن بزند. آیا واقعا تاکنون کسی شنیده و یا خوانده است که از فعالین مدافع مرکز همبستگی آمریکا باشد؟! من شخصا نه دیده ام و نه شنیده ام. از این رو، طرح چنین مساله غیرواقعی چندش آور و به لحاظ سیاسی و حتا غیراخلاقی و شنیع و فاجعه بار است. حتا گرایشات راست متمایل به سلطنت طلبان هم اگر ارتباط خود با این مرکز و یا مراکزی مشابه آن هم داشته باشند نه تنها به زبان نمی آورند، بلکه سعی می کنند آن را پرده پوشی کنند؛ با این هدف که از یک سو در جامعه رسوا نشوند و از سوی دیگر، همکارانشان در ایران، دچار مشکل امنیتی نشوند. اما برای رضا مقدم، مهم نیست که این بحث هایش شاید به عنوان بهانه و دستاویزی در دست مامورین وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بر علیه فعالین کارگری مورد بهره برداری قرار گیرد. هم اکنون تعدادی از فعالین کارگری از منصور اسانلو تا محسن حکیمی در زندان به سر می برند و یکی از اتهامات مشترک آن ها به خطر انداختن «امنیت ملی» است. رضا در این بحث خود شدیدا به اسانلو حمله می کند اما حتا یک جمله در رابطه با زندان و شکنجه وی و محکوم کردن جنایات حکومت اسلامی به زبان نمی آورد؟ در حالی که مثلا به بهمن شفیق و حکمتیست ها به شکل شنیع و هیستریکی می تازد، به «اصلاح طلبان» درون حکومت اسلامی چنین حمله ای نمی کند و آن قاتلان و مرتجعان را مفتخر به «جنبش اصلاحات؟» می کند. مثال دیگری بزنم رضا و هم فکرانش تا دیروز شنیع ترین دشنام های سیاسی را حتا با تنزل خصلت های اخلاقی نثار محسن حکیمی، عضو کمیته هماهنگی و کانون نویسندگان ایران می کردند که اکنون چند هفته ای است وی دستگیر و زندانی شده است، رضا و گروهش حتا یک اطلاعیه خشک و خالی دو سطری نیز در محکوم کردن حکومت اسلامی مبنی بر دستگیری وی نداده اند؟! این دیگر اوج سیاست فرقه گرایی است که عملا می گوید اگر مخالفین سیاسی ما زندانی شود نه تنها حمایت نمی کنیم، بلکه در دل خود نیز احتمالا به نوعی اظهار خوشحالی می کنیم که یکی از مخالفین سیاسی مان از سر راه برداشته شده است. بنابراین، رضا مقدم، فعالین جنبش کارگری را به دل خواه به راست و چپ تقسیم می کند و برای آن ها پرونده کاذب درست می سازد از ویژگی ها و خصوصیات بارز فرقه گرایی اش است.

یک سئوال اساسی دیگر از رضا، این است که واقعا چرا وی، نگران است کسی از فعالین جنبش کارگری داخل و یا خارج کشور، از مرکز همبستگی آمریکایی دفاع نمی کند؟ این تخم تفرقه افکنی آشکار رضا مقدم در میان فعالین جنبش کارگری ایران را چگونه باید تحلیل و تفسیر کرد؟!

رضا به ادعاهای خود چنین ادامه می دهد: «در صورتی که توجه کنید توی جنبش کردستان این اتفاق افتاد. مهتدی یکی از برادران عبدالله مهتدی، یک تبیینی به دست داد یک تبیینی کاملا سیاسی. به این شکل که اگر آمریکا مخالف حق ملت ها برای خودمختاری، دولت واحد و غیره بوده به خاطر این بوده که در دوران شوروی این جنبش ها نزدیک بودند به جنبش های سوسیالیستی و اگر مخالفت می کرد آمریکا با این جنبش ها که ماهیت و اهداف سوسیالیستی نداشتند و خواست های ملی داشتند به خاطر ماجرای شوروی بوده الان که ماجرای شوروی تمام شده و جنگ سرد تمام شده آمریکا برخوردش به مسایل ملی فرق می کند و  ماهیت برخوردش تفاوت کرده و به این اعتبار آمریکا می تواند متحد جنبش های ملی باشد از جمله آن راجع به جنبش کردستان حرف می زد و می تواند متحدش باشد و می تواند ازش کمک بگیرد. این یک تبیین سیاسی داد راجع به این ماجرا بالا و پایین و دوره قبل و بعدش را  همه توضیح داد. ما در گرایش راست جنبش کارگری کسی که بیاد این ها را به سیاسی ترین شکل ممکن توضیخ دهد نداریم…»

«… مخالفان مرکز همبستگی آمریکا اجازه نخواهند داد جنبش کارگری ایران به اصطلاح آلت دست مرکز همبستگی آمریکا باشد این جور که جنبش کردستان شد. بخشی از جنبش دانشحویی که تحکیم وحدت بود آمریکایی ها خوردند. جنبش کردستان هم با هاش همین کار را کردند. حتا اگر به گروه های زنان و تشکل هایی که دارند نگاه کنید می بینید که چه استراتژی دارند نوع فعالیتی که دارند چه نزدیکی هایی وجود دارد و یا چه مطابفت هایی وجود دارد و کجا بر هم منطبق می شوند برخی چیزهایشان…»

در این جا رضا مقدم، به روال سیاست های همیشگی شان به برخی از فعالین سیاسی و سازمان های سیاسی که حتا مخالف مرکز همبستگی آمریکایی هستند بی محابا می تازد، برای آن ها پرونده سازی می کند؛ آن ها را به مرکز همبستگی آمریکایی متصل می کند، در حالی که چنین چیزی واقعیت ندارد.

رضا، برای طرفداران خود چنین «قول؟!» می دهد: «… ممکن است یک عده رفتند جنبش کردستان را فروختند به آمریکایی ها، این اتفاق در جنبش کارگری ایران نخواهد افتاد…» در واقع رضا به طرفداران خود می گوید: آسوده بخوابید که من بیدارم!

بدین ترتیب، این که رضا مقدم می گوید یک عده جنبش کردستان را به آمریکایی ها فروختند، ادعای کمی نیست که به سادگی از کنار آن بگذریم. اگر از این موضع سیاسی به غایت راست مقدم بگذریم، چنین ادعایی به حدی غیرواقعی و غیرسیاسی است که به داستان های تخیلی شباهت دارد که فقط تراوشات فکر گوینده و نویسنده آن است. به ویژه با وجود این که حکومت ارتجاعی سرمایه داری اسلامی، سی سال است در این منطقه سرکوب و کشتار می کند، اما هنوز هم نتوانسه حاکمیت خود را در کردستان تثبیت کند و روزبروز نیز نفرت مردم از این حاکمیت افزایش می یابد، هم چنین ناسیونالیسم کرد نیز در مقاطعی از جناح های حکومت اسلامی و در دوره دیگری با نیروهای آمریکایی هم جهت و هم سیاست شده اند اما هنوز نتوانسته اند جنبش انقلابی کردستان و به ویژه جنبش کارگری را مرعوب کنند به طوری که حتا هیچ تحلیل گر واقع گرای بورژوازی نیز نمی تواند از این واقعیات چشم پوشی کند. اما تحلیلگر به اصطلاح چپ ما، شکست این جنبش و فروش آن به آمریکایی ها را نه به در یک تحلیل علمی و اثباتی مستقل، بلکه در لابلای یک بحث دیگری به طور مرموزانه و زیرکانه پیش می کشد.

در این میان، کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، در سی سال حاکمیت جنایت کارانه اسلامی، با هر ضعف و کمبودی از موضع سوسیالیستی و چپ پرچم دار جنبش انقلابی کردستان است. من جدا زا هر مساله ای هیچ منطقی در این بی منطقی رضا مقدم نمی یابم، شاید این پرخاشگری هیستریک رضا مقدم به جنبش انقلابی کردستان، ناشی از آن است که از امکانات تلویزیونی، رادیویی، سایت های اینترنتی حزب کمونیست ایران و کومه له محروم شده است؟!

اما به این مساله هم نیز در این جا تاکید کنم که از یک لحاظ می توان گفت رضا و گروه وی، به ویژه ایرج آذرین، در رابطه با جنبش انقلابی کردستان به همان موضع قبل از سال های نود خود برگشته اند. در آن سال ها، فراکسیون کمونیسم کارگری توسط دفتر سیاسی وقت متشکل از «منصور حکمت، رضا مقدم، ایرج آذرین»، در درون حزب کمونیست ایران تشکیل شد و این فراکسیون رهبری و هدایت کلیه ارگان های تشکیلاتی را به اصطلاح آن دوره «تسخیر» کرد. اما هنوز دو سه ماهی از عمر این فراکسیون نگذشته بود که شوروی از هم پاشید، آمریکا با هدف برپایی «نظم نوین جهانی» به عراق حمله کرد و شرایط بسیار سخت و خطرناکی را در منطقه حاکم شد، یک دفعه دفتر سیاسی که از رهبری تشکیلات در آن دوره سخت ناتوان شده بود راه فرار را در پیش گرفت و از حزب کمونیست ایران و کومه له جدا شد و در آن شرایط بسیار سخت و دشوار و خطرناک حزب کمونیست ایران را تا پای انحلال پیش برد. از سوی دیگر، سنتی را تحت عنوان فراکسیون سازی از خود بر جای گذاشتند که هنوز هم دامنگیر حزب کمونیست ایران و کومه له است.

هم چنین رضا مقدم و ایرج آذرین، هیچ فرصتی را برای حمله به زنده یاد منصور حکمت از دست نمی دهند و و همه گناه ها و تقصیرها و اشتباهات و خطاهای سیاسی را به گردن منصور حکمت می اندازند. در حالی که تا روزی که این ها در کنار منصور بودند حتا برای نمونه یک صفحه هم در نقد سیاست ها و عملکردهای وی ننوشته بودند. بنابراین، هر اتفاقی که در سال ۱۹۹۱ در جدایی فراکسیون کمونیسم کارگری روی داد این دو نفر هم با منصور حکمت در دفتر سیاسی بودند. بنابراین، در خوب و بد فعالیت سیاسی آن دوره شریک و سهیم بودند. حتا قبل از جدایی ۱۵۰ نفر از اعضا و کاردهای حزب کمونیست کارگری ایران که رضا مقدم نیز جزو آن ها بود قبل از آن تاریخ هیچ کس از این ها حتا برای نمونه یک صفحه نیز در نقد سیاست های منصور حکمت و سیاست های کمونیسم کارگری ندیده و نشنیده است. ایرج آذرین نیز پس از شش هفت غیبت سیاسی و عزلت گزینی سر و کله اش پیدا شد که انتقادشان نه انتقاد به بنیادهای سیاسی و مواضع کمونیسم کارگری، بلکه به خطای رهبری و در راس همه منصور حکمت محدود بود. فقط حدود ۱۵ نفر با رضا و ایرج هم مواضع و هم تشکیلات شدند چون بسیاری از این ۱۵۰ نفر اعتماد سیاسی به این ها نداشتند. این ها می خواستند در هر ارتشی اگر هم در ارتش قبلی شکست خورده باشند هم چنان درجه سرهنگی داشته باشند؟! اما سرهنگی که در ارتش قبلی شکست خورده باشد خلع درجه می گردد نه ارتقا درجه. سرانجام از این ۱۵ نفر نیز تعدادی پس از مدتی از این ها کناره گیری کردند. شاید در مورد سیاست ها و عملکردهای گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری به یک بررسی و نقد مستقلی نیاز باشد.

امروز حتا گروه عبدالله مهتدی نیز که دوره ای از جلسات وزارت امور خارجه آمریکا نیز سر درآورد و از کمک های «سخاوت مندانه» مادی و معنوی دولت آمریکا نیز برخوردار گردید اکنون بیش از هر زمان دیگری در جنبش انقلابی کردستان به حاشیه رانده شده و بد نام است. حزب دمکرات دچار انشعاب شده و امروز حتا گرایش ناسیونالیستی کرد را نیز همانند سابق رهبری نمی کند. پژاک هم با تغییر سیاست های آمریکا در منطقه، موقعیت قبلی خود را از دست داده است و پایگاه چندانی در میان مردم کردستان ندارد. در چنین شرایطی، تنها کومه له است که هم چنان پرچم دار گرایش سوسیالیستی در کردستان و جنبش انقلابی کردستان است. مساله ای که رضا مقدم – ایرج آذرین، هرگز عمیقا آن را نپذیرفته اند. به طور کلی امروز شرایط سابق تغییر کرده و  تبلیغات حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران نیز کم رنگ شده است رضا مقدم چنین بحثی را به صحنه سیاسی کردستان پرتاب می کند؛ قبل از هر چیز توهین و دهن کجی و بی احترامی بزرگی به همه جان باختگان راه آزادی و سوسیالیسم در جنبش انقلابی کردستان و همه زنان و جوانان و کارگران سوسیالیست است که در جنبش انقلابی کردستان قهرمانانه مبارزه می کنند. تحلیل های عینی و واقعی سیاسی و نظری جنبش کارگری و جنبش انقلابی کردستان هم خلاف ادعاهای رضا مقدم را نشان می دهد.

حال باید دید که آیا کسی از نویسندگان حزب کمونیست ایران و کومه له به موضع تازه مقدم که عملا نقش واقعی سیاسی و اجتماعی کومه له در جنبش انقلابی کردستان را نفی کرده است، جوابی خواهد داد؟ و خواهد گفت درست است که جریان راست عبدالله مهتدی برای یک دوره ای در مقطع جدایی از حزب کمونیست ایران و کومه له ضربه ای به جنبش انقلابی کردستان زد اما چندی طول نکشید که رابطه این ها با آمریکا و اتخاذ سیاست های راست و ناسیونالیستی شان به حدی آشکار و دست شان رو شد که بین رهبری این جریان نه تنها شکاف و کشمکش عمیقی در گرفت، بلکه حتا درگیری فیزیکی نیز روی داد که نهایت امر به جدایی شان منجر گردید، هر دو جناح عبدالله مهتدی – عمر ایلخانی زاده در نزد مردم کردستان بی آبرو شدند. تحلیل و مشاهده واقعی از جنبش انقلابی کردستان این است که کومه له در پیشاپیش این جنبش حرکت می کند. بنابراین، اگر عبدالله مهتدی ها نتوانستند جنبش انقلابی را به آمریکایی ها بفروشند اکنون رضا مقدم با یک چرخش زبان، آن را دودستی تقدیم نیروهای آمریکایی می کند. به این ترتیب، فرقه رضا مقدم – آذرین پس از بالا آوردن رسوایی در کمیته هماهنگی… جنبش دانشجویی و اکنون نیز مشغول توطئه چینی در جنبش انقلابی کردستان و صحنه سیاسی این منطقه است. بر این اساس ضروری ست کسانی که در حزب کمونیست ایران هنوز هم به سیاست های مخرب این گروه، متوهم هستند اکنون تعمق فکری بیش تری به خرج دهند و با این موضع رضا مقدم بدانند که این ها آن چنان به سیاست های مخرب و توطئه گرایانه ای آلوده شده اند که هر کس به آن ها نزدیک شود آلوده تر خواهد شد!

رضا در این بحث خود، از پرونده سازی برای اتحادیه آزاد کارگری در ایران نیز غافل نمانده و به این بهانه که به ادعای وی، بیانیه مربوط به مهدی کوهستانی نژاد را از سایت خود برداشته اند می گوید بعدا در این مورد توضیح خواهند داد.

رضا مقدم و رفقایش که تا دیروز عضو «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران» بودند اساسا سیاست های رفرمیستی و سندیکالیستی را تقویت می کردند از جمله با مهدی کوهستانی نژاد سال ها همکار و هم فکر بودند. اکنون به نظر می رسد که رضا مقدم و هم فکرانش یا از اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران، بیرون آمده اند و یا رقبایشان آن ها را وادار به خروج از این اتحاد کرده اند. این را می توان از برخورد هیستریک رضا به یدالله خسروشاهی و هم چنین واحد لندن اتحاد بین المللی حس کرد.

دیدیم که رضا در مورد همه چیز سحن گفت و به تعداد زیادی پرخاشگری کرد جز این که بتواند نشان دهد که مرکز همبستگی آمریکایی در میان تشکل ها کارگری و فعالین آن ها نفوذ دارد و بی آن که نشان دهد بالاخره چه کسی مدافع این مرکز است؟

در واقع رضا و هم فکرانش در زیر پا گذاشتن حرمت انسانی، وارونه کردن واقعیات سیاسی، تفرفه افکنی در میان فعالین سیاسی کارگری و تشکل های آن ها، نفی واقعیت های مبارزه تاریخی و هم چنین پرونده سازی علیه مخالفین تبحر پیدا کرده اند. از این رو، این گروه تا خرخره در توطئه گری و فرقه گرایی فرو رفته و هر قدمی نیز برمی دارد بیش تر در این باتلاق فرو می رود.

در اندیشه فرقه گرایی، استقلال فکری اعضای فرقه بی معنی است و هر چه رهبر بگوید بدون هیچ کم و کاستی باید پذیرفته شود در غیر این صورت، با خشم رهبری فرقه مواجه می گردد. رهبر در برج عاج می نشیند، چهره اش را به کم تر کسی نشان می دهد و به خصوص با دستورالعمل های کتبی و نامه نویسی دستورات خود را صادر می کند و هر کسی را مخالف خود بداند انواع و اقسام تهمت ها را نثارش می کند. در اندیشه فرقه، تاریخ از جایی آغاز می شود که خود می نویسد و خارج از خواست و اندیشه فرقه، همه چیز باید نفی شود و هر کسی با فرقه و رهبری آن مخالفت کند، دشمن محسوب می گردد. بر این اساس، بی جهت نیست که رضا مقدم، به همه کسانی که با وی و فرقه شان مخالف هستند شدیدترین تهمت ها و دشنام ها را می دهد.

عموما به هر درجه ای که جنبش کارگری ایران در جهت خودسازمان دهی گام های جدی برمی دارد و فعالین واقعی و دلسوز خود را پیدا می کند به همان درجه نیز دوستان دروغین این طبقه، همانند «اتحاد سوسیالیستی کارگری» به حاشیه رانده می شوند. در هر صورت، با راه انداختن جنجال و هیاهو در مورد مرکز همبستگی آمریکایی و آن هم بدون هیچ گونه سند محکمه پسندی، اگر برای فرقه هایی هم چون فرقه مقدم – آذرین، سیاستی برای از تب و تاب نیفتادن است اما بر عکس، برای فعالین کارگری و تشکل های آن کاملا مضر بوده و امنیت آن ها را به خطر می اندازد. هم چنین روابط و مناسبات فعالین کارگری را نیز تیره می کند. از این رو، ضروری است که فعالین جنبش کارگری کمونیستی ایران و تشکل های آن در خارج و داخل کشور، مرزبندی محکم و شفافی با این نوع فرقه ها و فرقه گرایانی که کسب و کارشان تفرقه اندازی است ترسیم کنند تا دچار انحراف، انشعاب و کدورت و دشمنی نشوند.

مسلم است که جنبش کارگری کمونیستی ایران، در گام نخست هنگامی می تواند از نفوذ ارگان ها و گرایشات سرمایه داری از جمله مرکز همبستگی آمریکا مصون بماند که با استراتژی کمونیستی بر علیه سرمایه داری و حکومت های حامی سرمایه مبارزه کند و همواره گرایشات رفرمیست و فرقه گرا و سندیکالیست را به طور اثباتی و در فضایی سالم عمیقا مورد نقد سیاسی قرار دهد.

 

هشتم بهمن ۱۳۸۷ – بیست و هفتم ژانویه ۲۰۰۹

 

*برگرفته از سایت گفتگوهای زندان و…