دنیا پس از دهه “یازده سپتامبر” / مصاحبه انترناسیونال با حمید تقوایی

انترناسیونال: حمید تقوایی ١٠ سال از جنایت ١١ سپتامبر گذشت. ده سال پرتلاطم و جنگ و کشتار. اولین سوال ما اینست که کل ماجرا از چه قرار بود؟ چرا این اتفاق افتاد؟  برخی میگویند همه چیز تقصیر دو مجنون و جنایتکار یعنی بوش و بن لادن بود. برخی بالاخره سرنگونی صدام و طالبان را مثبت ارزیابی میکنند و میگویند آمریکا و غرب موفق از این دوره بیرون آمده اند. برخی باتلاق جنگ عراق و افغانستان را بعنوان شکست بورژوازی غرب می بینند. شما این دوره را چگونه می بینید؟

 

حمید تقوایی: این نوع تحلیلها سطحی و بی پایه است. نه جنایت ١١ سپتامبر و نه پاسخ به آن نتیجه تصمیمات شخصی و جنون آمیز بن لادن و یا بوش و یا هر فرد و حزب سیاسی دیگری نبود. در اینجا هم، مانند دیگر تحولات سیاسی در طی تاریخ، افراد عاملین و محملهای انسانی اهداف و سیاستهای معینی هستند. برای توضیح یازده سپتامبر قبل از هر چیز باید این اهداف و سیاستها را شناخت. نظراتی هم که پیشروی و عقب نشینی یا شکست و پیروزی هر یک از طرفین را بر مبنای تغییر و جابجائی افراد و حتی دولتها ارزیابی میکند چیزی را توضیح نمیدهد. بر کناری بوش و  یا مرگ بن لادن عامل مهمی در سیر روندی که بعد از یازده سپتامبر آغاز شد نبوده است. سرنگونی صدام و طالبان و بن بست غرب در عراق و افغانستان فاکتورهای مهمتر و قابل بحث تری است اما در رجوع به این فاکتها هم باید زمینه و بستر سیاسی این تحولات را مد نظر قرار داد.  در  هر حال واضح است که برای  ارزیابی شکست و پیروزی هر یک از طرفین قبل از هر چیز باید از  سیاستها و اهداف طرفین این کشمکش درک و شناخت درستی داشت.   

 

یازده سپتامبر ٢٠٠١ خود نقطه عطفی در یک دوره سیاسی بود که از حدود ده سال قبل آغاز شده بود. دوران پس از جنگ سرد و در دستور قرار گرفتن  استراتژی سلطه بر دنیای بعد از شوروی بوسیله کمپ غرب و بزعامت دولت آمریکا. این دوره با جنگ اول خلیج در سال ٩١، که منصور حکمت آنرا “طلوع خونین نظم نوین جهانی” نامید، آغاز شد. دوره ای که چهره سیاه آن با تحولاتی نظیر جنگهای ملی- مذهبی- قومی در یوگسلاوی، فعال شدن مذهب و شوونیسم ملی در جمهوری های سابق شوروی، گسترش جنگهای قبیله ای و قتل عام و نسل کشیهای بیسابقه در کشورهای آفریقائی، بجلو رانده شدن پاپ و کلیسای کاتولیک و کلا مذهب  در عرصه سیاست در خود جوامع غربی، دست بالا پیدا کردن دخالتگری نظامی و سیاستهای میلیتاریستی در کمپ غرب و غیره مشخص میشود. جنبش مافوق ارتجاعی اسلام سیاسی که جنایت یازده سپتامبر را آفرید خود در امتداد این تحولات و جزئی از فرآورده ها و ملزومات سیاسی این دوره بود.

 

با یازده  سپتامبر “نظم نوین جهانی” خونین تر و وحشیانه تر شد. نیروهای اسلامی که در اواخر دوره جنگ سرد با هدف مقابله با نفوذ شوروی مشخصا در افغانستان و در برخورد به انقلاب ۵٧ ایران بوسیله خود دولتهای غربی تقویت شده و بجلو رانده شده بودند، بعد از یازده سپتامبر رسما و علنا بعنوان دشمن شماره یک غرب و ” محور شر”  بدنیا معرفی شدند  و به این ترتیب دولت آمریکا و شرکا جانشین تازه ای برای “امپراطوری شر” شوروی سابق و حفظ  انسجام و موضوعیت کمپ غرب یافتند. جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا اعلام کرد یا با ما هستید و یا با تروریستها. و به این ترتیب جهان دوقطبی تازه ای، قطب تروریسم میلیتاریستی کمپ غرب در برابر تروریسم اسلامی شکل گرفت.

 

کشمکش میان این دوقطب در دهه بعد از یازده سپتامبر مهر خود را تقریبا بر همه تحولات سیاسی این دوره کوبید. از حمله به عراق و اقغانستان تا عملیات انتحاری نیروهای اسلامی در مالی و مادرید و لندن، از بقدرت رسیدن حماس در نوار غزه تا افسار گسیختگی حزب الله لبنان و رشد نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و تا شکل گرفتن نیروهای اسلامی ” خوش خیم” در عراق و افغانستان و حتی در خود کشورهای غربی و رواج یافتن مسجد سازی و دادگاههای شریعه و قتلهای ناموسی در این کشورها. این ماحصل دوره ای است که این روزها رسانه ها بعنوان “دهه یازده سپتامبر” به جمعبندی و ارزیابی اش میپردازند. این دهه حاصلی بجز جنگ و کشتار و بیخانمانی و فعال مایشائی ارتجاعی ترین گرایشات و نیروهای سیاسی در غرب و در شرق برای توده مردم دنیا نداشته است.

 

انترناسیونال: بهرحال برنده این جنگ و کشاکش بنظر شما کدام طرف بود؟ بازنده کیست؟ بعد از ١٠ سال جنگ و کشاکش خونین دنبا به کدام سمت میرود؟

 

حمید تقوایی: به نظر من هیچیک از طرفین این کشمکش به اهداف خود دست نیافته و حتی پیشروی جدی ای در این جهت نداشته است. بعبارت دیگر هر دو طرف بازنده این جنگ بوده اند.

 

در این دوره کمپ بورژوازی غرب، و یا بهتر است بگوئیم کمپ سرمایه داری بازار آزاد که طرف پیروز جنگ سرد بود، بوسیله نئوکنسرواتیسم و نئو لیبرالیسم نمایندگی میشد. این خط از همان دوران مارگارت تاچر و رونالد ریگان در کمپ بورژوازی جهانی دست بالا پیدا کرد، فرو ریختن دیوار برلین را بحساب خودش گذاشت و بعد از جنگ سرد، همانطور که در جواب به سئوال قبل اشاره کردم، عامل اجرای سیاست تامین  هژمونی آمریکا و شرکایش بر دنیای یک قطبی پسا جنگ سرد بود. برای پیشبرد این استراتژی نئوکنسرواتیستهای امریکا از همان مقطع جنگ خلیج در سال ٩١، مشخصا سیاست میلیتاریستی و دخالتگری نظامی ( که بعد از یازده سپتامبر تحت عنوان “حمله پیشگیرانه” رسما بدنیا اعلام شد)  را در دستور خود قرار دادند.  بر متن این شرایط سیاسی یازده سپتامبر در واقع محملی شد برای تعرض همه جانبه و  فعال مایشائی این خط میلیتاریستی در کمپ بورژوازی غرب.

 

 با اینهمه و علیرغم تمام لشکرکشیها و تبلیغات دولتها و رسانه های غربی امروز دولت آمریکا و کل کمپ غرب  نه تنها به قدرت بلامنازع و هژمونیک در جهان- حتی در همان سطح موقعیتی که در اواخر دوره جنگ سرد در دهه هشتاد داشت-   تبدیل نشده بلکه کمپ غرب از هر زمان دیگری بهم ریخته تر و بی ثبات تر است. در عین حال اشتباه است اگر این نافرجامی را بحساب پیروزی و یا پیشروی قطب مقابل یعنی جنبش اسلام سیاسی بنویسیم. این جنبش نیز در مقایسه  با دوره اوج خود در اواخردهه نود و اولین سالهای بعد از یازده سپتامبر، بسیار ضعیف تر و نامنسجم تر است. ضعف و درماندگی  جمهوری اسلامی، حکومتی که ستون فقرات جنبش اسلام سیاسی است، هم در عرصه سیاست داخلی و هم سیاست خارجی،  خود نشانه گویائی از افول این جنبش است. دیگر نیروهای کمپ اسلام سیاسی  نظیر القاعده و حزب الله و حماس و دولت سوریه  نیز وضعیت چندان بهتری ندارند. جنبش اسلام سیاسی نیز مانند کمپ غرب دستاورد چندانی از این کشمکش دهساله  نداشته است.

 

اما اگر هردو طرف بازنده اند، برنده چه کسی است؟ چه عاملی هر دو طرف را در پیشبرد سیاستهایشان ناکام کرده است؟  پاسخ روشن است. لااقل در دوره هشت ماهه  اخیر از انقلاب تونس تا امروز باید پاسخ این سئوال برای هر کسی روشن باشد: عامل ناکام ماندن دو قطب تروریستی مردم انقلابی و معترضی هستند که علیه وضعیت موجود بمیدان آمده اند. امروز با قاطعیت میتوان اعلام کرد که هر دو قطب جنگ تروریستی در کشاکش دهساله خود نه از یکدیگر بلکه از مردم شکست خورده اند.

 

واقعیت اینست که در  مقابل این دو کمپ ارتجاعی توده مردم، نیروی سومی که منصور حکمت آنرا جهان متمدن نامید، قرار دارند . منصور حکمت در “دنیا بعد از یازده سپتامبر” نوشت “صحنه به دو سوى این جدال محدود نیست. یک نیروى سوم، یک غول خفته، وجود دارد که میتواند ورق را برگرداند” و امروز این غول بمیدان آمده است. انقلاباتی که امروز در خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد آن هستیم و  همچنین اعتراضات بیسابقه در انگلیس و یونان و اسپانیا و اسرائیل و ایتالیا و دیگر کشورهای کمپ غرب بروشنی شکست طرفین کشمکش دهه یازده سپتامبر و ختم این دوره را اعلام میکند.

 

انترناسیونال: چرا فکر میکنید انقلابات جاری نقطه پایان این دوره است؟ آیا سیاست تامین هژمونی از سوی آمریکا و شرکا و یا تلاشهای جنبش اسلام سیاسی برای بسط نفوذ خود بپایان میرسد؟

 

حمید تقوایی: بی تردید دولت آمریکا همچنان سیاست تامین قدرقدرتی و سلطه خود بر دنیا را دنبال میکند و نیروهای اسلامی نیز از تلاشهای تروریستی خود دست بر نمیدارند. اما این کشمکش دیگر نه تنها آن نقش و جایگاه گذشته را در شکل دادن به وضعیت سیاسی جهان نخواهد داشت بلکه کاملا حاشیه ای خواهد شد. تا همینجا نظریه ها و سیاستهای “جنگ تمدنها” و یا “گفتگوی تمدنها” که تا یکسال قبل مضمون بحث و مناظره صاحبنظران سیاسی و رسانه ها و دولتها بود تماما تحت الشعاع انقلابات و اعتراضات توده مردم در منطقه نفوذ هر دو کمپ  قرا گرفته است.

 

  از یک نقطه نظر یعنی تا آنجا که به سیاستهای میلیتاریستی کمپ غرب – که نئوکنسرواتیستهای آمریکا جلودار و رهبر آن بودند- مربوط میشود میتوان گفت  دوره جنگ تروریستها از مدتها قبل، از همان سالهای آخر ریاست جمهوری بوش، بپایان رسیده بود. به این معنی  بن بست عراق و افغانستان و شکست نئوکنسرواتیستها در انتخابات آمریکا اعلام پایان این دوره بود. از نقطه نظر اقتصادی نیز اوجگیری بحران سرمایه جهانی و سقوط وال استریت در اکتبر ٢٠٠٨ ضربه کاری ای به کمپ سرمایه داری بازار آزاد وارد آورد.

 

تروریسم اسلامی نیز دوران رونق خود را مدتهاست پشت سر گذاشته و در سراشیب قرار گرفته است. بنابرین میتوان گفت سیر افول تروریسم اسلامی و تروریسم میلیتاریستی غرب مدتهاست آغاز شده اما اهمیت انقلابات اخیر، که انقلاب ٨٨ ایران طلایه دار آن بود- در آنست که  توده مردم دنیا که در “دهه یازده سپتامبر” ناظرین خاموش و قربانیان جنگ تروریستها بودند علیه نظم موجود و برای تغییر ریشه ای آن بپا خاسته اند. این فاکتور قدرت مردم کل بساط نیروهای ارتجاعی کمپ سرمایه را بهم میریزد. انقلابات منطقه، همچنانکه اعتراضات در آتن و پاریس و لندن و مادرید، بر خلاف بسیاری از تحولات دوره گذشته، تماما در خارج از چارچوب  کشمکشهای غرب و جنبش اسلام سیاسی و کاملا در نقطه مقابل این کشمکشها قرار میگیرد. این انقلابات علیه نیروها و دولتهائی از هر دو کمپ – مصر و تونس از کمپ غرب و ایران و سوریه و لیبی از کمپ اسلام سیاسی- و لذا علیه هر دو قطب است.  بیجهت نیست که تحولات جاری هر دو سوی این کشمش را غافلگیر و هراسان ساخته است. من در نوشته های قبلی هم به این اشاره کرده ام که در دهه یازده سپتامبر، و کلا در دوران پس از جنگ سرد، این سیاستها و تحرکات و ابتکار عمل نیروهای ارتجاعی، نیروهای اسلامی و غیر اسلامی در اردوی بورژوازی جهانی  بود که به تحولات و نقاط عطف تاریخ معاصر شکل میداد: فروپاشی دیوار برلین، جنگ داخلی یوگسلاوی، جنگ خلیج، یازده سپتامبر، حمله به عراق و افغانستان، سقوط وال استریت و واریز کردن بودجه خدمات عمومی به حساب بانکها و سرمایه های مالتی میلیارد دلاری وغیره،  همه اینها تحولاتی بودند در کمپ سرمایه و علیه توده مردم. با انقلاب ٨٨ در ایران و بدنبال آن زنجیره انقلاباتی که هنوز ادامه دارد، نه تنها این روند  فعال مایشائی نیروهای ارتجاعی متوقف میشود بلکه این فاکتور قدرت مردم، فاکتور انقلاب و اعتراض، وجنبش و خیزش مردم بجان آمده علیه  وضع موجود است که نیروهای  کمپ ارتجاع جهانی را سراسیمه میکند و به عکس العمل و حالت تدافعی میراند. تا همینجا اعاده حیثیت از پدیده و نام انقلاب – که بویژه از فروپاشی دیوار برلین به بعد دولتها و رسانه ها آنرا به یک تابو  و امر مذموم تبدیل کرده بودند- و گفتمان “ارزشهای جهانشمول انسانی” و “حق مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود” و همچنین بی اعتباری نظریه های ارتجاعی ای نظیر نسبیت فرهنگی و قومی- ملی- مذهبی تعریف کردن جوامع و تز “گفتگو و جنگ تمدنها” و غیره، از دستاورهای این دوره تازه بوده است. و ما هنوز در ابتدای راهیم. به نظر من کاملا این احتمال وجود دارد که این جنبشهای انقلابی تا سطح بچالش کشیدن دموکراسی و دولت مافوق مردم و کل نظم اقتصادی و سیاسی سرمایه داری در غرب و در شرق به پیش بروند. این البته بیش از هر چیز در گرو ایفای نقش ما کمونیستها است – که خود بحث جداگانه ای می طلبد- اما تا آنجا که به شرایط عینی سیاسی مربوط میشود بروشنی میتوان نشانه های شکل گیری نقد و اعتراض ریشه ای به دموکراسی و دولت مافوق مردم را در این تحولات مشاهده کرد. دور تازه و کاملا بیسابقه ای از انقلابات و اعتراضات علیه نظم سرمایه داری در جهان آغاز شده است. باید با تمام قوا باستقبال این شرایط رفت.*