حمایت از آنارشیزم یا نقد آنارشیزم؟! پاسخی به رفیق عباس گویا

مقدمه:

رفیق عزیزم عباس گویا در یادداشت کوتاهی به نقد من از آنارشیزم و نقشش در جنبش اعتراضی معاصر در غرب پرداخته که من همینجا از ایشان تشکر می کنم. فرض من بر اینست که شاید این بحث لازم داشت مقداری بقول معروف پا بخورد و نقد عباس و پاسخ متقابل من امیدوارم مقداری این کار را پیش ببرد.

یادداشت عباس گویا طبعا یاد داشت است و از بررسی همه جانبه مقاله من فکر می کنم فاصله دارد. عباس چند جمله را از مقاله من بطور انتخابی جدا کرده و خواسته از روی آن چند جمله به هدفش نزدیک شود. با اینکه ایشان در مقدمه و تیتیر یادداشتش ظاهرا می پذیرد که به کمپی تعلق دارد که مثل مارکس به آنارشیزم نقد دارد  و مدعی است که احتمالا نقد مارکس دیگر جائی برای نقدهای دیگر در زمانهای دیگر نگذاشته، در کمرکش یادداشتش بنوعی چرخش می کند و به دفاع از آنارشیزم می رسد و می رسد به آنجا که “کمونیزم کارگری و آنارشیزم در خیابانها می چسبند به هم”!

عباس گویا در جائی دیگر از مقاله اش حتی مخالفت می کند که آنارشیزم اعتراضات ضد سرمایه را منحرف می کند! من منبع یادداشت ایشانرا در انتهای این مقاله آوردم که خوانندگان عزیز خودشان بخوانند و قضاوت کنند!

هدف من از این نوشته اینست که روشن کنم که نقد من به آنارشیزم بطور واقعی چه بود و چرا برخلاف رفیق عباس گویا در شرایط کنونی لازم می بینم که آنارشیزم را بعنوان یک جریان انحراقی و مخل جنبش ضد سرمایه افشا کنم. در عین حال مدعی هستم که رفیق عباس گویا سندی در دست ندارد که نظرات ایشان نظرات حزب ماست یا نظرات حمایت از آنارشیزم جائی در اسناد حزب ما یا حتی نوشته های شخصی منصور حکمت جائی داشته:

(۱)برخورد انتخابی و ندیدن هسته نقد من

من در مقاله ام که دارای یک مقدمه و چند بخش است هم مسئله آنارسیزم و حضورش را در جنبشهای اعتراضی اخیر مطرح کردم و هم مختصری از گرایشات کاملا متفاوت و متضادی که الان در آنارسیزم وجود دارد برشمردم که این گرایشات فقط “سوسیالیستی” هم نیستند و امروزه آنارشیزم حامی سرمایه داری و اشکال اکلکتیک آنارشیزم اسلامی هم ارائه شده! در مرحله بعدی طی دو تیتیر مجزا به ادله خودم در نقد منطقی آنارشیزم مورد بمورد پرداختم که در یادداشت رفیق گویا اساسا انعکاسی نیافته!

رفیق گویا ظاهرا تلاش داشته که از “نقطه به اصطلاح ضعیف” مقاله من اساستفاده کند و مدعی شود که نقد من فقط به قیافه های این آنارشیستهاست! و نتیجه خودش را بگیرد! به جهت متد نقد من فکر می کنم این عکس سنتی است که منصور حکمت همیشه در نقدها بکار می برد و آن این بود که مخالف را در نقطه قدرتش نقد کند!

مرکز نقد من به آنارشیزم اینست که این جنبش و تئوری ضد تحزب است و ضد حکومت و بدون این دو به جهت علمی و عملی نمی شود از سوسیالیزم خواهی حرفی باشد! من گفتم و تاکیید می کنم که ریشه طبقاتی آنارشیزم به جنبشی که بخواهد و بتواند نظام سرمایه را پائین بکشد تعلق ندارد. تئوریزه کردن فوران خشم است نسبت به وضع موجود بدون ارائه راه حل منطقی برای تغییر آن. اتفاقا این همان نقدی است که مارکس دارد به آنارشیزم!

رفیق عباس گویا ظاهرا با نکته فرعی تر نقد من یعنی بیان اینکه آنارشیستها شیشه شکستن و سوزاندن ساختمانها و پوشاندن صورتشان و پوشاندن قیافه هایشانرا تبدیل به هدف نهائی “عملیات اعتراضی کرده اند” و این متد هم مردم را از مبارزه دور می کند و هم دست  حکومتها را در سرکوب باز می کند ، “ایراد” می گیرد و اینرا یک نقد از “راست” می داند! در حالیکه این دو موضوع یعنی بی ربط بودن تخریب ساختمانها و آتش سوزی بعنوان شکل عقب افتاده مخالفت و سوء استفاده حکومتها از این “عملیات” بطور شفاف هم در بحث رفیق تقوائی در حاشیه ماجرای لندن منعکس است و هم در نقدهای مارکس به اشکال عقب افتاده و بدوی مخالفت طبقه کارگر و طبقات خرده بورژوا نسبت به نظمک سرمایه از جمله نقد به جریاناتی که شکستن ماشینها را در کارخانه ها “مبارزه سیاسی و طبقاتی” می نامیدند! لذا از دید من نقد رفیق عباس گویا به نقدهای اصلی من یا انجام نشده یا رسما ایشان با نقدهای تاکنونی مارکسی از آنارشیزم مسئله دارد و مقاله منرا بهانه کرده

 

(۲)”آنارشیستها شریفند”، جدا شدن مارکس از آنارشیستها ، بیسمارک را خوشحال کرد!

رفیق عباس می گوید:

“….– اتفاقا آنارشیستها پس از فروپاشی بلوک شرق از جمله انسانهای شریفی بودند که رنگ عوض نکرند”

…بعید میدانم کسی بهتر از مارکس آنارشیسم را نقد کرده باشد- او نه تنها باکونین را در انترناسیونال اول نقد کرد که نقد او برد و آنارشیستها از انترناسیونال خارج شدند¸ اتفاقی که بیسمارک با خوشحالی از آن یاد کرد چون بزعم او جدایی ًسرخ ها از سیاه هاً بنفع سرمایه دارن تمام میشد.”

 

همانطور که خواننده گرامی می بیند، رفیق عباس از آنارشیستها بخاطر شرافتشان حمایت می کند! چون “رنگ عوض نکرده اند”! اولا این “آنارشیستها” که رنگ عوض نکردند دقیقا کدام فرقه از آنارشیستها هستند؟ چرا که من توضیح دادم که انواع و اقشام دارند اینها! دوما تحلیل سیاسی را ما با معیارهای اخلاقی اندازه نمی گیریم و “شرافت” یک معیار اخلاقی است! سوما آنارشیستهای چپ در اروپا و آمریکا در مقابل قطب بسیار مهم ارتجاع جهانی یعنی اسلام سیاسی کاملا سکوت کردند و در بسیاری مواقع تحت عنوان “مقابله با اسلاموفوبیا” به دفاع از جنبشهای اسلامی هم پرداخته اند!

بخش دوم نوشته رفیق عباس گویا بیشتر روشن می کند که ایشان با اصل نقد آنارسیزم حتی توسط مارکس مشکل دارد! ایشان تئوریش اینست که مارکس نباید آنارشیستها را نقد می کرد چون “بیسمارک خوشحال شده”! چون به ادعای ایشان “سرمایه داری از جدائی آنارشیزم و مارکس سود می برد”!

به دید من این هسته واقعی “نقد رفیق عباس گویاست نسبت به مقاله من! ایشان با این طرح شروع کرده بود که مارکس همه نقدهای لازم را به آنارشیزم کرده و ظاهرا بقیه در تمامی اعصار باید بروند دنبال کارشان! و نقد سعید صالحی نیا هم راست است و “از ما نیست”! (که البته من به این تعارفها عادت دارم!) …اما در کمرکش یاد داشت ایشان متوجه می شویم که خود مارکس هم نباید آنارشیستها را از انترناسیونال فراری می داد (که نداد و ایشان نادرست اینرا می گوید!) و تنها سرمایه داری بود که از جدائی مارکس و آنارشیستها سود برد!

لذا من اینجا مدعی هستم که مسئله عباس گویا بطور واقعی این نیست که سعید صالحی نیا نقد از موضع راست به آنارشیزم دارد بلکه ایشان اساسا نوعی همجوشی و همگرائی را با آنارشیزم دارد نمایندگی می کند و اساسا نقد آنارشیستها را در حال

حاضر که هیجچ در زمان مارکس هم درست نمی داند و احتملا سیاستی “ضد اتحاد” می داند!

 

(۳)آیا بالاخره آنارشیزم جنبش انحرافی در مبارزه با سرمایه هست یا نیست؟!

فکر می کنم این سوال مرکزی است که من مقاله ام را روی این سوال استوار کردم و مدعی هستم که رفیق عباس گویا ، آنهم از قول ما (یعنی احتمالا تمامی جنبش کمونیزم کارگری) آمد تا ثابت کند که اینطور نیست و آنارشیستها متحدین چسبنده ماها هستند! دلیلش هم اینست که آدمهای شریفی هستند و مثل ماها در دوران سقوط بلوک شرق “به مبارزه ادامه داده اند”!

اگر این معیار باشد احتمالا رفیق عباس گویا یاید متحدینش را در کمپ چپ سنتی از جمله فیدل کاسترو و چاوز و ….خیلی های دیگر هم بیابد! اونها هم شریف هستند و بعد از سقوط بلوک شرق همچنان “مبارزه کردند”!

اما من کمونیزم کارگری را اینطوری نفهمیدم! کمونیزم کارگری جنبش “متحد کردن ” برنامه های سیاسی” نیست. خودش برنامه خودش را دارد و نقدش بطور دائم نه تنها بسوی راست بلکه در مقابل انواع انحرافی و تغییر شکل یافته “چپ” هم بوده و خواهد بود! آنارشیزم تئوری و پراتیک ضد تحزب است. تئوری و پراتیکی ضد سازماندهی حکومت سوسیالیستی است. آنارشیزم مبارزه اجتماعی را نمی تواند رهبری کند زیا اشکال مبارزه اش بی ربط است به طبقه کارگر و قابل تکرار از سوی جامعه نیست. آنارشیزم بطور واقعی با سوزاندن و آتش زدن و حرکات عصیانی بهترین ابزار سرکوب قانونی را فراهم می آورد برای حکومتها و این واقعیتی است جلوی چشم ما! اینطور نیست که “راست مدعی باشد” دارد عملا اتفاق می افتد!

رفیق گویا باید روشن کند که جنبش کمونیزم کارگری و خصوصا رهبریش چه در زمان منصور حکمت و چه در اسناد رسمیش کجا و چه موقع از اشکال مبارزه آنارشیستها حمایت کرده و آنها را موجوداتی شریف و چسنده به خود دانسته؟ من و رفیق عباس گویا بطور واقعی سر همین پیچ با هم اختلاف داریم . سوال اینکه آنارشیزم به نفع جنبش ضد سرمایه است یا نیروی این جنبش را به هرز می کشد؟

مارکس از همینجا نقدش را به آنارشیزم شروع کرد و برایش مسلم بود که نقد و انزوای آنارشیزم به نفع طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی است اما ظاهرا رفیق عباس گویا به همین جدائی انتقاد دارد و منرا مورد نقد قرار می دهد!

 

منابع دیگر:

عباس گویا: متد نقد آنارشیستها

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/7748-1390-06-16-18-19-47.html

 

سعید صالحی تیا: آنارشیزم راه رهائی انسانیت نیست! در حاشیه تاثیر آنارشیستها بر منحرف کردن اعتراضات ضد سرمایه

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/7690-1390-06-04-09-48-26.html

 

مارکسیزم در مقابل آنارشیزم

http://www.socialistaction.org/anarchism.htm

 

مارکس و آنارشیستها در انترناسیونال(توماس پال)

http://www.socialistaction.org/anarchism.htm

 

آنارشیزم بین الملل:

http://www.anarchy.no/ai.html

 

آنارشیزم و اسلام:

http://struggle.ws/wsm/rbr/rbr7/islam.html