خیابان‌های ایران ( شعر )

ی. صفایی

 

در خیابان‌های ایران

روز نفس‌های ممنوعه می‌کشد

و شب در سلول تنهایی، شکنجه

سر چهارراه‌ها

پشت چراغ قرمز

عابرین رها شده در امتداد بی‌حوصلگی

لبخند های سرد و خشک می‌زنند

 

در خیابانهای ایران

شرم قدم می‌زند

اعدام نظاره‌گر است

دروغ می‌خندد

شلاق آیه می‌خواند

سنگسار نفرت می زاید

اعتیاد خمیازه می‌کشد

عدالت پوزخند می‌زند

و حیله و نیرنگ و دسیسه و قتل

مهمان شب های چرب و چیل هستند

 

در خیابانهای ایران

حجاب در حاله‌ای مه‌آلود نفس می‌کشد

دانشگاه در سکوت روز، فریاد

و آزادی کتک می خورد

جوانان در پی کوچه‌های ممنوعه می‌گردند

دستهای آلوده، همه جای شهر را مسموم کرده است

در کوچه‌های بن‌بست ایران

کودکان با اندامهای استخوانی بدنبال استخون‌های گوشتی

در میان آشغالها می‌گردند

نوجوانان در خط مافیای اعتیاد بسته‌های کوچک را

دست به دست از خیابانهای ممنوعه به راحتی عبور می‌دهند

و دختران با لبخند های نه زیبا به دنبال نان

در دل شب گم می‌شوند

 

در خیابان‌های ایران……….

 

۲۴٫۰۶٫۲۰۰۷