فلسطین، جنون توحش سرمایه داری، فرجام تیره ناسیونالیسم. چاره کار توده های کارگر فلسطینی چیست؟

ناصر پایدار :  دنیای سرمایه داری در بند بند وجودش، کانون وقوع هولناک ترین جنایت ها، شرارت ها و توحشهاست. آنچه از دیرباز تا امروز بر سر مردم کارگر و زحمتکش فلسطین رفته است نیز گوشه ای از همین درندگی ها و شرارتهاست اما مسلماً از نوع بدترین و فاجعه بارترین آنهاست. در اینجا همه چیز با هم جمع بوده و اکنون نیز جمع است!!

 دستیازی سرمایه جهانی به عظیم ترین حمام خونها علیه بی پناه ترین توده های انسانی، با هدف تسطیح راه برای ایجاد دژخیمانه ترین پایگاههای توحش علیه هر نفس کشیدن جنبش های کارگری و اجتماعی مخالف بربریت بردگی مزدی در منطقه، قربانی شدن هر چه سهمگین تر و دردناک تر نفرین شدگان دوزخ سرمایه در چنگال رقابتها و سودجوئیهای کرکس وار بخشهای مختلف بورژوازی بین المللی، توطئه های مردارخوارانه  بی امان کل دولتها و کل بورژوازی عرب و اسلامی خاورمیانه برای تبدیل مبارزات توده ها به دستمایه مناقشات سیاسی درون طبقاتی خویش، و بالاخره فاجعه تسلط سراسری و ریشه دار ناسیونالیسم فلسطینی بر هر جنبش و هر مبارزه حق طلبانه توده های کارگر این سرزمین، همه و همه همسو و همنهاد و همگن زندگی میلیونها کارگر گرسنه و برهنه و آواره فلسطین را در محاق شرارت خود گرفته است. هر کدام از این موارد بطور قطع برای خود تاریخی دارد که شرح آنها نه علاج درد است و نه در حوصله این مقال می باشد. تمام بحث بر سر چرائی این وضعیت و راه برون رفت از سیطره تسلط این فاجعه سیاه انسانی است. اینکه سرمایه جهانی چه کرده است و در حال حاضر چه می کند، توضیح واضحات است، اینکه دولت بورژوازی سفاک اسرائیل و امریکا یا دولت های جنایتکار عرب و جمهوری اسلامی بر سر جنبش مردم این دیار چه آورده اند نیز هیچ بحث تازه ای نیست. موضوع اساسی یا اساسی تر از همه آنست که چرا فرجام ۶۰ سال کارزار مستمر، گسترده، سراسری و خونین یک توده وسیع تحت فشار استثمار، بربریت و بیحقوقی سرمایه جهانی به وضعیت دردناک موجود دچار آمده است؟ هر نوع گفتگو زیر نام فلسطین و فاجعه انسانی جاری در این دیار بدون تمرکز روی این محور اساسی هیچ راهی به هیچ  گشایشی در چند و چون این تراژدی غمبار طبقاتی و بین المللی و تاریخی نمی برد. مرکز ثقل بحث اینجاست و باید به کندوکاو این موضوع پرداخت.

فلسطین بخشی از جغرافیای جهان سرمایه داری است. جهانی مبتنی بر رابطه تولید اضافه ارزش و استثمار شرربار نیروی کار، جهانی با ساختار سیاسی، مدنی، حقوق، قانون و نظم سیاسی متناظر با بازتولید رابطه کار و سرمایه، جهانی در سیطره قدرت دولتی سرمایه داری، آکنده از رقابت های سبعانه میان بخش های مختلف بورژوازی جهانی و اتحاد سراسری همه این بخش ها برای درهم کوبیدن هر فریاد اعتراض کارگران دنیا یا هر جنبشی که به نوعی ثبات اقتصادی و سیاسی نظام بردگی مزدی را دچار اختلال کند. در چنین جهانی رهانی هیچ کارگری، هیچ انسان ستمکشی، هیچ آدم بی حقوقی، هیچ بشر فردوستی، هیچ موجود انسانی گرسنه و آواره و بی خانمانی در غیاب یک جنبش نیرومند طبقاتی ضد سرمایه داری هم محال است، هم ادعای آن دروغ محض است، عوامفریبی است و اصرار بر آن مشارکت آگاه یا ناآگانه در ماندگارسازی وضعیت موجود است. جنبش رهائی طلبی توده های فلسطین در بنیاد بر روی این حقیقت شفاف پل بسته است و دهه های متمادی است که لحظه به لحظه با بند بند حیات ساکنان آن خطه تاوان گریز از این حقیقت را پرداخت می کند.

دولت اسرائیل تشکیل شد تا به گفته زمخت « هرتزل» « برج دیده بانی تمدن علیه وحشی گری»!!! و به زبان مبارزه طبقاتی، ستاد قهر ارتجاعی سرمایه برای حفظ بردگی مزدی و پالایش نظم سرمایه به نفع قطبهای مسلط تر بورژوازی جهانی باشد. کارزار مردم فلسطین در سرچشمه حیات و در تمامی مراحل تکوین، بلوغ و پیری خود فاقد ظرفیت لازم برای چالش این قدرت یا این ستاد قهر بورژوازی بود. جنبش فلسطین فریاد اعتراض مردمی خشمگین علیه جنایت روز بورژوازی جهانی بود اما این جنبش با قابلگی ناسیونالیسم عرب مسلمان از مادر زائید. توسط حاج امین الحسینی ها رهبری شد. تا خواست به هستی خود بیأندیشد در دامان دایگی عبدالناصرها و ناسیونالیستهای کارگرکش عرب به خواب شد. همه جا ناسیونالیسم و ارتجاع عرب و پان اسلامیستی بود که چهارچوب ابراز حیات و نشو و نمای آن را معماری کرد. نیروهای لائیک و چپ نمای آن درس آموختگان اردوگاه و قطب دولتی سرمایه داری جهانی بودند. این جنبش همه جا فشار این نیروها و تندنس ها را بر سینه خود سنگین یافت و در فضای تیره آموزش ها، راهبردها و راه پردازیهای آنها، همه چیز را وارونه دید و باژگونه پی گرفت. از شرارت بورژوازی دژخیم بین المللی به آغوش بورژوازی مرتجع عرب پناه برد. برای مقابله با وطن سازی بشرستیزانه سرمایه جهانی به میهن پرستی فلسطینی روی نمود. به جای ستیز با تجاوز و تعرض سفاکانه بورژوازی، یهود ستیز شد. جبران جنایت دیریاسین و کفرقاسم و صبرا و شتیلا را در کشتار مردم عادی اسرائیل دنبال کرد و در یک کلام به عنوان جمعبست همه این باژگونه دیدن ها و باژگونه رفتن ها به جای مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری جهانی، تمامی اندامواره اجتماعی خود را با راهکارها و افق سازیهای بورژوائی و ناسیونالیستی شمع آجین ساخت. به جای روی کردن به کارگران عرب، کارگران اسرائیلی و کارگران سراسر جهان، از عموزادگان قومی قدرت سرمایه در اندرون قلاع دولت ها و حکومت ها یاری خواست. به جای جستجوی بستر بالندگی طبقاتی و کارگری بر کل هستی واقعی طبقاتی و اجتماعی خود پل بست.

اگر از گذشته های دور، از دوره های اسارت فلسطین در چهاردیوار سیاست های مستعمراتی امپریالیسم بریتانیا بر منطقه، دوره مقدماتی بسترسازی تروریستی بورژوازی جهانی برای برپائی دولت اسرائیل و حلقه های زمانی متصل آنها چشم پوشیم اینک قریب ۶۰ سال از روزهای تأسیس واقعی دولت
اسرائیل می گذرد. ۶۰ سال است که ساکنان عرب این سرزمین آواره ممالک عرب یا نواحی دیگر دنیا شده اند و یا در باریکه های غزه و ساحل غربی رود اردن دردناکترین نوع زندگی مالامال از گرسنگی و فقر و ستمکشی را در زیر بمباران های مستمر دولت بورژوازی سفاک اسرائیل و سرمایه جهانی تجربه می کنند. در طول این ۶۰ سال عظیم ترین بخش سکنه ۴ میلیونی خطه فلسطین عملاً به صورت نیروی کار شبه رایگان، مستأصل، تحقیر شده، آواره و محروم در اینجا و آنجا روزگار سپری می کنند. در کویت، لبنان، سوریه، اردن و مصر نیروی کار خود را به ارزان ترین بهای ممکن به سرمایه داران عرب « هم تبار»، هم نژاد، هم قوم، هم مذهب و هم زبان می فروشند. در نوار غزه و ساحل غربی رود اردن هم عین همین کار را برای صاحبان کارگاهها، مزارع و فروشگاههای فلسطینی الاصل ناب هموطن انجام می دهند. میلیونها کارگر در کنار کارگران عرب خاورمیانه به شدیدترین شکل ممکن استثمار می شوند و ببشترین نقش را در تولید سود سرمایه ها و افزایش سرمایه سرمایه داران عرب و غیر عرب ایفاء می نمایند. بالغ بر ۰۰۰ ۶۵۰  فلسطینی مقیم اسرائیل در کنار خیل وسیع کارگران یهودی این کشور آماج شررباترین شکل استثمار و توحش سرمایه های اسرائیلی هستند و روزانه بیش از ۰۰۰ ۶۰ برده مزدی مقیم غزه برای فروش نیروی کار خود به اسرائیل رفت و آمد می کنند.

داده های فوق به سهم خود، حدیث فاجعه ای هولناک در کنار فاجعه حمام خون مستمر  انسان ها توسط دولت بورژوازی سفاک اسرائیل و عرب و سرمایه جهانی است. ۴ میلیون کارگر فلسطینی در لابلای زندگی و کار چند ده میلیون کارگر عرب و اسرائیلی، در درون زنجیر سراسری توحش بردگی مزدی و در شرائطی که همه با هم، در کنار هم، همسان هم به سفاکانه ترین شکلی توسط سرمایه استثمار و توسط نظام سرمایه داری ار هر نوع حقوق انسانی ساقط می گردند، تنها و تنها کاری که نمی کنند، تلاش سازمان یافته آگاه برای مبارزه علیه سرمایه و به تبع آن مبارزه علیه کل ساختار نظم سیاسی و دولتی سرمایه داری در منطقه و از جمله دولت بورژوازی جنایتکار اسرائیل است. همه این چند میلیون کارگر زیر فشار بختک توهمات ناسیونالیستی و فرسوده از کوله بار سنگین آموزش های ارتجاعی وطن پرستانه، بر روی کل هستی طبقاتی و کارگری خود خط کشیده اند و همگی در هر کجا که هستند فریاد وافلسطینا، واوطنا! قدس، قدس، مام میهن فلسطینی، سر می دهند!!! این امر، لولیدن در ورطه این توهمات رعب آور، فاجعه ای است که عمق آن از فاجعه نخست کمتر نیست و دوام آن عمر فاجعه اول را بیشتر و بیشتر دوام و قوام می بخشد.

قرنی است که جنبش مردم کارگر و آواره و فرودست فلسطینی بر صلیب سیاه ناسیونالیسم میخکوب شده است. در تمامی این مدت ارتجاع بشرکش پان اسلامیستی فتوای جنگ اسلام علیه یهود را در گوش توده های این جنبش خوانده است، بورژوازی لائیک راست، سرود میهن فلسطینی را در گوش وی ساز کرده است و بورژوازی چپ به صورت مدام به او آموخته است که بدون حصول پیروزی در چهارچوب « جنبش ملی» هیچ راهی به سوی رهائی قابل تصور نیست. چیزی که ترجیع بند ناسیونالیسم چپ در سراسر دنیا و از جمله سازو کار ناسیونالیسم کرد و شرکای سوسیال بورژوای وی در روزهای بعد از تغییر نام سازمان زحمتکشان خلق کرد، به « حزب کمونیست ایران» در رابطه با کردستان بود. چند میلیون کارگر و زحمتکش آواره فلسطینی دهه های بسیار طولانی به بدترین و سنگین ترین شکل ممکن، تاوان تبعیت از این راهبردها، راه حلها و راه پردازیها را پرداخت کرده اند. وضعیت امروز جنبش توده های کارگر فلسطینی، وضعیتی که نگاه هر کارگر آگاه بیننده را، جریان انتقال جهانی غم و درد و خشم و رنج، به اندرون انسانی و طبقاتی وی می سازد، منتجه طبیعی روندی است که این جنبش طی کرده است.

چند میلیون کارگر فلسطینی در هر کجای این جهان که هستند، در داخل مرزهای اسرائیل، در اردن، سوریه، لبنان، مصر، کویت، در نوار غزه یا ساحل غربی رود اردن، باید بدانند که کارگرند، باید بدانند که هیچ کارگری وطن ندارد، بدانند که وطن در هر شکل و شمایل و با هر رنگ و انگ صرفاً دام تزویر سرمایه برای تحکیم طوق بردگی مزدی بر گرده آنهاست. جنبش ملی جنبشی سراسر موهوم، ارتجاعی و ظرف انقیاد و تباهی جنبش طبقاتی کارگران در منجلاب منافع بورژوازی است. این امر به همان اندازه در مورد کارگر فلسطینی صدق می کند که در مورد همزنجیر ایرانی، چینی، روسی، ترک، عرب، آسیائی، امریکائی، افریقائی، کرد و امریکای لاتینی او مصداق دارد. تاریخ زندگی روز هر کارگر فلسطینی در جای خود، گواه زنده و بسیار صادق این مدعاست. برای لحظه ای به آنچه دولت فلسطینی نام گرفته است نگاه کنید. حماس و فتح، جبهه دموکراتیک خلق و سازمان جهاد اسلامی، محمود عباس و اسماعیل هنیه و سلام فیاض و حبش، همه و همه را در نظر بیاورید. درست در همان روزهائی که ارتش جنایتکار و دژخیم اسرائیل آخرین آلونکهای نمور مسکونی گرسنگان فلسطینی را بر سر کودکان و پیران این دیار فرو می ریزد، در زیر بمبارانهای هولناک بشرستیز سرمایه جهانی، اینها خود هر کدام با نام فلسطین، در زیر بیرق دولت ملی فلسطین و در شعاع غرورپردازیهای پرفریب ناسیونالیسم عربی و فلسطینی به جای جنگ با اسرائیل، تمامی جان و زندگی و خانه و کاشانه و موجودیت این توده ها را وثیقه پیشبرد رقابت ها و تسویه حسابهای گروهی خود می سازند.

کارگر فلسطینی در هر نقطه جهان که هست باید از هستی طبقاتی خویش، از کارگر ب