مجید خوشدل
منبع: www.goftogoo.net
تا هستیم، بودنمان با حجیم نشان دادن خود و تحقیر و انکار دیگران تعریف و تداعی میشود. این ویژهگی خیلی پیشتر از تشکیل «شورای متحدهی کارگری» و مرتد خواندن یوسف افتخاری شروع شد و تا همین حالا هم ادامه داشته است. درمان این بیماری مزمن با «دعانویسی» و خوراندن آن به بیمار ریشه کن نمیشود. چرا که اگر میشد، تاریخ پنجاه سالهی حزب تودهی ایران بیمار نزار را از رختخواب بلند میکرد و شفایش میداد… ما که به گردپای آنان هم نمیرسیم.
گاهی عوارض این نارسیسیم پیشرفته تا مرحلهای میرود که امر بر خود ما هم مشتبه میشود و وهم برمان میدارد که دیگران اصلاً داخل آدم نیستند و این ماییم که میخ فتح جهان بر مرکزمان فرود آمده است.
امّا تاریخ بیرحمتر از این حرفهاست؛ چندی که میگذرد و تاسها کورـ کور مینشیند، درمییابیم «فتحی» که در کار نبوده، هیچ، میخ جدایی نیز برملاجمان فرود آمده است. شوربختانه در این برهه هم دست از سبک سریها و سناریوسازیها برنمیداریم و حق به جانب انتظار داریم که جامعهی هشتاد میلیونی ایران تشکیلات مربوطه را میراث فرقهی حسن صباح قلمداد کند.
با رنج و شکنجی که نسل انقلاب ایران به ناحق متحمل شده، و راه سخت و دشواری را که تاکنون پیموده است، شاید بتوان تمام چرک و خونهای مورد اشاره را مثل زهر هلاهل نوشید و عوارض مسمویت را به جان خرید. منتها با یک پیش شرط مهم: جای کوچکی برای پشیمانی باقی بگذاریم تا پس از سر به سنگ خوردنها، سنگ پراکنیها و سر به سنگ زدنهای متوالی، دستی وجود داشته باشد تا ما را از اعماق بیرون کشد و مادامالعمر رو سیاهی برای ذغال باقی نماند. حالتی را میگویم که تاکنون بسیارانی رفتهاند و امروز وقتی با آنان از سیاست و فعالیّت سیاسی صحبت میکنیم، سیستمهای دفاعی بدن شان از کار میافتد و به زبان ساده تمام تنشان کهیر میزند.
* * *
جدایی و انشعاب در حزب حکمتیست (و حزب کمونیست کارگری ایران) ظاهراً میرود به یک تفنن و بازی مهیج تبدیل شود. براندام اغلب «اختلاف»ها نمیتوان لباس «سیاسی» دوخت، چرا که آنها تا زمان لیدری منصور حکمت در آن حزب وجود داشته و حتا خود ایشان این ویژهگی را وجه تمایز و نقطهی قوت حزب کمونیست کارگری ایران با تشکیلاتهای «چپ سنتی» ارزیابی میکردند.
واقعیتیست که انسانهای مبارز و آزادیخواه از این شقه شدنهای پیاپی استقبالی نمیکنند و با عبارات و مفاهیم غیرسیاسی حاکم بر بخشی از ادبیات سیاسی این دو حزب ارتباطی نمیگیرند.
اینکه آیا رفقای ما در حزب حکمتیست (و حزب کمونیست کارگری ایران) بالاخره درخواهند یافت که «از هر دو سو کشته به سود اسلام است» تاریخ به آن پاسخ خواهد داد.
در این رابطه با سعید آرمان، دبیر اول حزب حکمتیست در انگلستان به گفتگوی حضوری مینشینم تا مواردی از پرسشهایم را با ایشان در میان گذارم:
* سعید آرمان عزیز ممنون از شرکتات در این گفتگو.
ـ مرسی. من هم از شما تشکر میکنم که این فرصت را برایم فراهم کردید.
* چون «قصه»ای که شروع شده، ظاهراً سر درازی دارد، گفتگو را اینگونه شروع میکنیم: قبل از جداییها در حزب کمونیست کارگری ایران، در مراسم ترحیم منصور حکمت مصاحبهای داشتم با رفقا آذر ماجدی و اصغر کریمی. در گفتگو با اصغر کریمی راجع به جدایی بخشی از اعضاء و رهبری حزب در فقدان منصور حکمت از ایشان سؤال کردم (چون منابعام موثق بودند) که ایشان از اساس منکر چنین چیزی شدند. حالا همین پرسش را با تو در میان میگذارم، منتها در رابطه با حزب حکمتیست: آیا دوباره ما شاهد انشعاب یا جداییهایی در حزب شما خواهیم بود؟
ـ در حال حاضر تعدادی از رفقایی که در مرکزیت بودند، و یا قبل از کنگره از قبول یک سری از مسئولیتها سر باز زده و یا خودشان را کاندید نکردند، یا حتا بعد از آخرین پلنوم از حزب ما استعفا دادند. این که آیا فردا جمع دیگری [از حزب ما] به آنها محلق شود یا نه، قابل پیشبینی نیست و…
* این رفقا چه تعداد بودند؟
ـ این رفقا ایرج فرزاد بود، عبدالله شریفی بود، که از عضویت در حزب استعفا دادند. که البته عبدالله شریفی عضو کمیته مرکزی هم بود.
* به عنوان دبیر اول حزب حکمتیست در انگلستان آیا فکر میکنی این جداییها باز هم ادامه پیدا کند؟
ـ در دنیای سیاست و فعالیت حزبی چیزی را غیرممکن نمیبینم. به هر صورت مسایل سیاسی وجود دارد، یک حزب سیاسی رو به جامعه کار میکند و تحولاتی پیش میآید، و حزب در رابطه با این تحولات پاسخگو است و موضع میگیرد. قطعاً افرادی هستند که موضع دیگری دارند. مشخصهای که ما در حزب حکمتیست داریم، آنقدر باز و آزاد هستیم که هر کس بتواند اظهار نظر کند. یعنی به عنوان حزب تعدد نظرها ما این را به رسمیت شناختهایم. امّا آنجایی که به تاکتیک حزب مربوط میشود، نظری پراتیک خواهد شد که متعلق به اکثریت باشد و…
* نمیدانم سعید جان! ظاهراً همهی تشکیلاتهای سیاسی چپ از فردای انقلاب برای همهی اختلافها مبنا و محملهای سیاسی تراشیدهاند، در صورتیکه عموماً چنین نبوده. همهی این رفقا گفتهاند که مارکسیسم علم تغییرات بنیادین جهان و یافتن «چه باید کرد»هاست. امّا ظاهراً کسی به این واقعیت توجه نمیکند که مارکسیسم علمیست که مبنا و ما به ازای اجتماعی دارد. یعنی ایدئولوژی نیست که توسط چند آیتالله بشود از حوزهی علمیه جنبشی را رهبری کرد.
از این زاویه از شما میپرسم، آیا رفقای شما نمیدانند قبل از آنکه بتوانند در جامعه تأثیرگذار باشند، میبایستی با فعالیت جمعی و با فرهنگ کار جمعی دشمنی نداشته باشند.
ـ جمعی که در یک حزب سیاسی جمع میشود، از همان جامعه برخاسته و به همان جامعه هم پاسخگو است. گرایشاتی در همان جامعه حی و حاضر وجود دارد و همانها هم در احزاب شکل پیدا میکند. یعنی اینگونه نیست که گرایش «حکمتیسم» از آسمان آمده باشد. این گرایشی ا