کمونیستهای کارگری و خشونت , در حاشیه سوالی از رفیق کاظم نیکخواه

مقدمه:

وقتی منصور حکمت در طرح پیشنهادی برنامه حزب کمونیست کارگری از لغو مجازات اعدام و حتی لغو مجازات حبس ابد صحبت کرد و این طرح توسط حزب پذیرفته شد، صفحه مهمی در تاریخ کمونیزم در ایران ورق خورد. قبل از عروج کمونیزم کارگری، کمونیزم با “خشم انقلابی”، “دادگاه انقلابی”، “اعدام انقلابی” شناخته می شد. کمونیستها از خودشان موجوداتی تفنگ بدست ساخته بودند که عدالتشان را از طریق “کشتن دشمن خلق” نشان می دادند. اصلا واژه عدالت با واژه مجازات آمیخته بود همانطور که در آنطرف جنگ طبقاتی، حکومتها و فرهنگ طبقه حاکمه عدالت را همینطور معرفی می کرد. آن کمونیزم قدیمی فرهنگش عکس العملی بود و عاریه ای. عاریه گرفته بودند مفهوم عدالت را از حاکمان، قاتلان دولتی و مردم را هم مثل خودشان فریفته بودند. کمونیزم نتوانسته بود سهمش را در بسیاری جهات از فرهنگ حاکم جدا کند و درون همان فرهنگ تلاش داشت، “اپوزسیون” باشد! در آنسوی جنگ طبقاتی هم حاکمان و دستگاه تبلیغاتیشان همین “همزبانی” کمونیستها را بهترین ابزار می کرد تا به مردم بقبولاند که “کمونیستها که بیایند” حمام خون می شود. بگیر و ببند می شودو… البته خود واقعیت تاریخی حاکمیتهای بنام کمونیزم هم به ادعاهای تبلیغاتی آنان کمک می کرد.

 

 

راستی این چرخش کمونیزم کارگری و جدا شدنش از مفهوم “مجازات ابزار عدالت” از چه منابعی ریشه گرفت؟ اجازه بدهید چند نکته را در این موضوع مهم از دید خودم باز کنم:

(۱)دو ریشه مهم تغییر دیدگاه نسبت به مفهوم مجازات در درک کمونیزم کارگری

 

اینکه کمونیزم منصور حکمت ریشه اش در کمونیزم جهان سومی و اردوگاهی نبود ، اصول موضوعه کمونیزم کارگری را روی فرهنگ پیشرفته تر غرب استوار کرد، تعاقبهائی داشت. فرهنگ غرب در پاسخ به جنبشهای عظیم انسانگرای دو قرن بعد از مارکس ، از یکسو درک بسیار عمیقتری نسبت به انسان را جلوی جامعه قرار داد و از سوی دیگر درک علمی روانشناسی و رفتارشناسی خصوصا از دهه ۶۰ میلادی به این سو ، توانست ریشه بسیاری از رفتارهای نابهنجار و جنایتها را بهتر بشناسد. جنایت از مفهوم مذهبی و منفور گناه آلود به بیماری قابل درمان تبدیل شد. بیماری قابل درمانی که ریشه های بیولوژیک و روانشناسانه اش هر روز بیشتر شناخته می شد. این شد که بتدریج در سالهای هفتاد میلادی هم رفتار شناسی و روانشناسی و هم جرم شناسی علمی از یک سو و فشار جنبشهای احتماعی ضد خشونت از سوی دیگر زمینه را آماده کرد که درک نسبت به جنایت و جرم بطور انقلابی تغییر کند.

 

جنبشهای مبارزه با اعدام انعکاس این تغییر نگرش ماهوی به جرم و جنایت بودند و بتدریج قوانین جزائی اروپا را تغییر دادند و پیامدش هم پایان دادن به حبس ابد بود. اما داستان تعمیق درک انسان نسبت به جرم و جنایت در این مرحله متوقف نشد. سوالهای مهمتری مطرح شد. از جمله اینکه چرا اساسا انسانها جنایت مرتکب می شوند؟ جگونه می شود جنایت و ستم انسان بر انسان را از میان برداشت؟ برداشتهای روانشناسی و رفتار شناسی فردی توان پاسخ دادن به این سوالات مهم را نداشتند اما بخشی از پاسخها را در بر داشتند. اتفاقا کمونیزم کارگری با درک عمیق انسانگرایانه اش توانست وسط این نقطه تاریخی از یکسو به دستاوردهای علم جرم شناسی تکیه کند و هم پاسخهائی که رفتارشناسی فردی از بیانش عاجز است ارائه دهد.

 

لذا از دید من ارائه برنامه سیاسی ضد اعدام و ضد حبس ابد روی کوهی از نگرشهای علمی و اجتماعی مدرن نسبت به انسان و جنایت استوار شد و متد رادیکال این کمونیزم برای همیشه از کمونیزم گذشته جدا شد.

 

کمونیستهای کارگری نه فقط مجازات اعدام و حبس ابد را مردود اعلام کردند بلکه با اعلام اینکه جنایت در بستر جامعه طبقاتی اتفاق می افتد و برای پایان دادنش بعنوان یک بیماری رفتاری هم باید زمینه های فردی و هم زمینه های اجتماعی آن بخشکد، گفتمان مربوط به مسئله عدالت را برای همیشه از مفهوم “مجازات” جدا کردند.

 

(۲)جرم شناسی و سیستمهای فکری موجود در “چپ” و راست:

 

“چپ” قدیم فرهنگش در موضوع جنایت و عدالت تفاوت چندانی با راست نداشته و ندارد. پیشروترین راستها در غرب حداکثرش رسیده اند به لغو مجازات اعدام و حبس ابد اما زمینه های جامعه شناسی جنایت را که فقر باشد و مشکلات رو به تزاید فرهنگی ناشی از تضاد طبقاتی، می پوشانند و عدالتشان حداکثرش ساختن زندانهای بیشتر و بکارگماردن روانشناسان و روانپزشکان است به امید اینکه این “بیماران اجتماعی” با دارو و رواندرمانی “درمان” شوند یا در سلولهای زندانها بمانند و بپوشند.

 

کمونیزم قدیم هم که ریشه در طبقات متوسط و فرهنگ مذهبی دارد و بین زمین و آسمان یکجائی دنبال “عدالت طبقاتی” از طریق خشم توده هاست ، به کمونیستهای کارگری ایراد می گیرد که “آشتی طبقاتی” را توصیه می کنند و” دارند ادای “گاندی” را در می آورند!” نسخه این کمونیستها همان برکشیدن تفنگ و فریاد خشم توده ها و اعدامهای انقلابی است! کشتن و کشته شدن که از دیر باز سنتی شهادت طلبانه و مقدس در مذاهب بوده ، هسته روانشناسی این کمونیزم است که تلویحا دارد مدعی می شود که مرگ ،”گناهان بندگان مجرم و گناهکار را پاک می کند”!

 

اینها جرم شناسی گرایشهای سیاسی موجود است. به غایت الکن و ناتوان. بدور از واقعیتهائی که از سوی علم به اثبات رسیده. تکرار فاجعه نابود کردن انسانها به امید “از اول شروع کردن” و ساختن جامعه پاک و منزه از انسانهای پاستوریزه!

 

(۳) حذف خشونت چگونه ممکن است و پرچمدار واقعی حذف خشونت کیست؟

 

خشونت ارثیه زندگی حیوانی است. قانون بقا اینست که حیوانات هم را بدرند. خشونت ابزار تداوم حیات و تکامل موجودات زنده است. در دنیای حیوانات بحثی از حذف خشونت نمی تواند باشد. در تاریخ زندگی انسان هم که ما شاهد بالا رفتن قدم بقدم و دشوار انسان از سکوی زندگی حیوانی بوده ایم، سایه خشونت را هم انسان بتدریج روی زندگیش حس کرد تا بتواند عقب بزند.

 

قدیمها خشونت بعنوان امری پذیرفته شده تلقی می شد. نه فقط برده دار بلکه خود برده و خود رعیت و حتی خود کارگر، خود زن و خود کودک تحت ستم هم خشونت را امری طبیعی و ابدی و “سزاوار ضعیف و سیه روز” می دیدند. اما انسان که قدم گذاشت به دوران سرمایه داری با رشد تولید نعم مادی ، چیزی جدید شکل گرفت. انسانها وقت زندگی کردن و وقت فکر کردن پیدا کردند. این وقت زندگی کردن و فکر کردن از انحصار طبقات حاکم در آمد. آدمها متوجه شدند که ارج و قرب دارند. متوجه شدند که نباید بعنوان حیوان بهشان برخورد کرد. انقلاب پس انقلاب، انسانها دنبال حرمت انسانی جنگیدند. فریاد زدند که نباید دستشان قطع شود چشمشان از کاسه در آید. نباید شمع آجین شوند و در دیگ روغن سوزانده شوند. دیگر زندگی حیوانی را بر نتافتند!

 

زمان که گذشت انسانها امکان اینرا یافتند که سایه منحوس خشونت را احساس کنند. بدنبال پایان دادن به خشونت بودند. اما خشونت طبقاتی مانعشان بود. مثل همیشه ابتدا با همان فرهنگ خشونت به معادله نگاه کردند و هنوز هم اکثرا نگاه می کنند. نظام طبقاتی نمی گذارد آدمها از دیواری که بدورشان کشیده شده سربکشند.

 

اما.. بالاخره خشونت را کی باید پایان دهد؟ اون بالائی ها؟ خشونت در دستان بالائیها لازم است برای نگه داشتن موازنه نامتوازن اجتماعی! بالائیها خشونت را بازتولید می کنند. بدون خشونت انسانی که دارد فریاد ازادیخواهی و برابری طلبی سر می دهد نمی شود برجایش نشاند. پابپای عقب نشینیهای طبقه حاکم و برچیده شدن بساط اعدام و سنگسار و شکنجه و زندان، خشونت را در اشکال پیچیده تر بازتولید می کنند و “توجیهات عوام پسند” می سازند. مذهب را همینجا بازتولید می کنند تا “چشم در برابر چشم” را از زبان خدا انقدر تکرار کنند تا حداقل بشود یک جاهائی “مقابله به مثل” را به کرسی بنشانند!

 

لذا آن طبقه ای که بطور واقعی از حذف خشونت سود می برد و می تواند پرچمدار حذف خشونت باشد ، طبقه ای است که از تداوم نظام طبقاتی یودی نمی برد که هیچ هر روز مصیبت می بیند! طبقه کارگر، طبقه ای که کار فرکی و یدیش را می فروشد تا به زندگی ادامه دهد بطور عملی می تواند پرجمدار پایان دوران خشونت باشد.

 

پایان دوران خشونت، آغاز دورانی است که انسان به محور فعالیتهای جامعه تبدیل شود. پایان دوران خشونت، پایان دادن به دورانی است که تغییر رفتارهای انسانها را از طریق “مجازات” ممکن می دانستند. در رفتارشناسی مدرن، مجازات، بدترین شکل تغییر رفتار انسانهاست و کمترین تاثیر را دارد. رفتار انسانها از طریق بکارگیری ابزارهای تشویقی ، آموزش از دوران کودکی، رفع فقر و بی آیندگی و پایان دادن کشمکش های نابجا بخاطر منابع مادی در بستر جامعه غنی از فراورده های انسانی، جامعه آزاد امکانپذیر است. ساختن بستری چنین هم بدوش پایان دهندگان به دوران بهره کشی انسانست. سازندگان جامعه انسان محور یعنی طبقه کارگر و پیشروترین نمایندگانش یعنی کمونیستهای کارگری!

 

با رفیق کاظم نیکخواه موافقم که پایان عصر خشونت دقیقا به معنی پایان دادن به نظام سرمایه داری است و سوسیالیزم در بطن خود بمعنی جامعه فاقد خشونت خواهد بود. باید برای ساختن چنین جامعه ای از همین امروز دست بکار شد!

 

منابع دیگر:

:کاظم نیکخواه: دنیای جان بولتون و دنیای دکتر سوایر

 http://rowzane.com/fa/articles-archiev/43-kazem-n/7727-1390-06-11-20-32-59.html

 

 برنامه های تلویزیونی بهداشت برای همه در موضوع روانشناسی تنفر در عرصه فردی و اجتماعی: برنامه شماره ۶۷  (۹ فوریه ۲۰۰۹) روانشناسی تنفر و عوارض فردی و اجتماعی

http://video.google.com/videoplay?docid=4138418586115601836

برنامه شماره ۶۸  (۱۶ فوریه ۲۰۰۹)   روانشناسی تنفر در سیاست 

http://video.google.com/videoplay?docid=-5598310324523589689

 برنامه شماره ۶۹ (۲۳ فوریه ۲۰۰۹)  روانشناسی خشم و درمان آن

http://video.google.com/videoplay?docid=-3455917044382775264

 سعید صالحی نیا: از نزدیکتر با هیتلری که دیر بدنیا آمده!

 http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/7490-b.html