قدرتهای بزرگ جهانی توسط ناتو جنگِ خانمانبراندازی را علیهی مردم لیبی سازمان دادهاند و تاکنون صدها نفر را کُشته و هزاران خانه را ویران و زیر ساختهای جامعه را زیر و رو نمودهاند. بی تردید این جنگِ تازهی امپریالیستها علیهی کارگران و زحمتکشان نیست و دنیای انسانی با راهاندازی چنین جنگهای ناعادلانهای بیگانه نیست و بر نتایج مخرب و عواقب آن آشناست؛ تاکنون و به عمل دریافته استکه چگونه سرمایهداران جهانی به بهانهی دفاع از “حقوق انسانی”، به تتمههای میلیونها انسان یورش آورده و دارند زندگی را بهکام آنان تلخ مینمایند. جنگ ناعادلانهی سرمایهداران چنین خاصیتی دارد و تحت هر نامی، بدرد طبقات ظالم، استثمارگر و مدافعیناش میخورد. در حقیقت چنین جنگهایی در خدمت به گردش روانتر سرمایههای جهانی و باز تقسیم دنیاست؛ بزعم خود میخواهند با حملهی هوائی و زمینی و با حضور مستقیم جامعه را از چنگ حاکمان زورگو بدر آورند و “دمکراسی” و “آزادی” را به محرومان باز گردانند!! میخواهند تا با لت و پار نمودن هر چه بیشتر قربانیان سیستم ظالمانانه، بر حیات بناحق خویش قوام هر چه بیشتری بخشند. اینها تعریف و اهداف سرمایهداران از اوضاع کنونی، و این راه حل جانیان بشریت از بحران دائمالتزیدشان میباشد. به همین دلیل استکه چند دههای منطقهی خاورمیانه را بهمیدان کُشت و کُشتار و بهمیدان سودجوئی خود تبدیل نمودهاند و شمال افریقا را در یکی دو سالهی اخیر به چنین مسیر دردناکی کشاندهاند که بدون شک سرنوشت لیبی و قذافی را نمیتوان از زمرهی آخرین آنها، بلکه باید و میبایست در تداوم اجرای نقشهها و سازماندهی بزرگان جهانی تحت لوای “برقراری نظم نوین جهانی” به حساب آورد.
به عبارتی حقیقی باید گفت که دلیل بنیادی چنین اوضاعی حاصل فشار پائینیهاست؛ حاصل شکاف طبقاتیست که چنین جوامعی تکبتباری را در بر گرفته است؛ جوامعای که اکثریت آحاد آن از تهیهی مایحتاج اولیهی زندگی خود باز ماندهاند و حق اعتراض را حاکمان زورگو از آنان سلب نمودهاند. پر واضح استکه عملکرد قذافی و رژیمهای از ایندست، در خدمت به طبقات بالائیها بوده و میباشد؛ و پر واضح استکه همهی سردمداران نظامهای کنونی در میان مردم فاقد اعتبار و حیثیتاند. چرا که همهی آنان تا توانستهاند، بُردند و کُشتند و زندگانی میلیاردها انسان را به تباهی کامل کشاندهاند. بنابراین سخن گفتن از برسمیت شناختن پایهایترین حقوق انسانی در جنین نظامهایی پوچ است و قذافی هم بهمانند دیگر همپالگیهایاش وظیفهای جز تخریب زندگانی کارگران و زحمتکشان را بر عهده نداشت و بیش از چهار دهه، هر گونه صدای اعتراضی را با بگیر و به بند و شکنجه پاسخ داده است
در حقیقت مردم از دست دولتمردان کنونی و از دست سیستمهای موجود و سرکوبگر زلهاند و بهعناوین متفاوت دارند تنفر و انزجار خود را از طبقات بالا ابراز مینمایند. همهجا تنش قیمابین بالائیها با پائینیها به بالاترین حد ممکنهی خود رسیده است و همهجا مردم در زیر خط فقر قرار دارند و فاصلهی طبقاتی روز به روز دارد گسترده و گستردهتر میگردد. نارضایتیها همهگیر شده است و رژیمهای وابسته به سرمایههای جهانی بیش از این قادر به کنترل اوضاع جامعهی اعتراضی نیستند. به همین دلیل امپریالیستها چارهی کار و پاسخگوئی به بحرانهای اقتصادی را در حمله و حضور مستقیم توأم با خرابی زیر ساختهای جامعه یافنهاند و بیجهت و بیهوده دارند بر سر مردم بمب میاندازند و ساختمانها و پلها را به ویرانه تبدیل مینمایند تا در فرادی “آزادی”، شرکتهای متفاوتِ وابسته به آنان، قادر گردند تا با انعقاد قراردادهای کلان اقتصادی بر بحران دامنگیرشان فائق آیند؛ میخواهند از یکسو حضور مستقیم خود را قانونی و عملی نمایند و از سوی دیگر راهِ هرگونه رادیکالیزهتر شدن جنبشهای اعتراضی را در منطقهی خاورمیانه و افریقا به بندند. دخالتهای مستقیم امپریالیستها و جابهجائیهای درون جوامعی متفاوت در چنین بستری قابل توضیحست. سیاستی که اینروزها به رویهی معین و روتین امپریالیستها تبدیل گشته است و در حقیقت چیزی جز سرکوب جهانی نیست.
مسلماً و جدا از مسئلهی نفت و کنار زدن جناحهای رقیب و چنگ اندازی هر چه بیشتر بر منابعی طبیعی کشوهایی همچون لیبی، از دیگر اهداف امپریالیستها، کنترل و تسلط سیاسی گستردهتر بر مناطق و پایگاه کمونیستها و انقلابیون در منطقهی خاورمیانه و کشورهای افریقائیست. واقعیت این استکه این مناطق از دیرباز – و بهدلیل بروز جنبشهای ضد استبدادی و انقلابی علیهی نظامهای ظالم و سرمایه – به محل و پایگاه انقلابات ضد امپریالیستی تبدیل گشته بود و بر همین اساس بر آنند تا با حضور مستقیم و با راهاندازی تحرکات خود ساخته، آثار و ریشهی هرگونه تحرکات کارگری – تودهای خالص را به خشکانند؛ میخواهند تا با علم نمودن “شوراها..”، جریانات “ملی” و امثالهم مسیر جنبشهای بهحق اعتراضی و رادیکال را تخریب نمایند و به تطهیر بانیان و مسببین اصلی چنین وضعیتی بپردازند. بی دلیل هم نیست که ما این روزها شاهد راه اندازی جریانات مزدور و کلاش، و ظهور جوامعی به ظاهر مستقل و آزادهای هستیم که در باطن – و آنهم در عرصههای متفاوت سیاسی، اقتصادی و نظامی -، تا خرخره وابسته به سرمایههای امپریالیستیاند. افغانستان، عراق، تونس، مصر و … لیبی نمونههای بارز چنین جوامعاند؛ جوامعی به اسارت گرفته شدهای که توسط عدهای از ارذال و اوباش تازهی سرمایههای جهانی، به اسارت گرفته شده است تا مبادا روزی آرامش دلبخواهی طبقات ظالم با مشکلات روبرو گردد.
خلاصه اینکه امپریالیستها قذافی را از اریکهی قدرتِ چندین دههاش به زیر کشیدهاند تا سیاست “نوین” خود را پی گیرند؛ حکومت قذافی را ساقط نمودند تا چرخش سیاست باز تقسیم دنیای فعلی را دنبال نمایند؛ دستان قذافی را از میدان چپاول و استثمار کوتاه نمودند تا علناً و قانوناً بر چپاول و حضور خود رسمیت بخشند. قذافی رفت؛ امّا به جرأت میتوان گفت که فقر و نداری و بگیر و به بندها و ناامنیها نه تنها از حرکت باز نخواهد ایستاد بلکه ابعاد دهشتناکتری هم بخود خواهد گرفت. اوضاع دهها کشور دیگر را میتوان شاهد گرفت و نشان داد که چگونه هجومهای ددمنشانهی سرمایهداران جهانی، بر دامنهی ناامنیهای حامعه افزوده است و مردم از فردای خود بی خبراند. دنیا انسانی به تحربه دریافته استکه در پرتوی چنین مناسبات و روابطی نه تنها کارگران و زحمتکشان به ابتدائیترین خواستههای خود دست نخواهند یافت بلکه زندگیشان در منگنهی هر چه بیشتری قرار خواهد گرفت. بنابراین راه اندازی و سازمان دادن دستههای مسلح و سرکوبگر در لیبی هم در خدمت به منفعت طبقات بالا و باز تقسیم و تعریف دنیای کنونی، توسط قدرتمداران جهانیست و چنین تحرکات به اصطلاح بشر دوستانه، به نفع میلیونها انسان تحت ستم نیست و از هماکنون و با صراحت تمام میتوان تاکید ورزید که اوضاع سیاسی – اقتصادی لیبی بعد از قذافی، ابعاد دردناکتری بخود خواهد گرفت و شمار نداریها و بدبختیها، مسیر رو به بالا را طی خواهد نمود. به این دلیل روشن که سرمایهداران جهانی و منادیانشان، فاقد پایهایترین خضائل انسانیاند و همهی هم و غمشان تأمین منافعی طبقهی سرمایهداریست. این نظامها و حامیانشان به این دلیل بر سر کاراند – و بر سر کار گمارده میشوند – تا به چپاول و غارت اموال عمومی تداوم بخشند.
در یک کلام سیستم سرمایهداری و آنهم با هر آرایش و ترکیبی بدرد هیچ قشر ستمدیده و کارگری نمیخورد. چرا که این سیستمها و مدافعیناش با استثمار و سرکوب جنبشهای اعتراضی زاده شدهاند و تحت هیچ شرایطی، طرفِ کارگران و زحمتکشان نیستند. تنها راه و چارهی کار در نابودی سیستمهای سرمایهداری و نمایندهگان ریز و درشتشان نهفته میباشد و با وجود چنین مناسبات و روابطی هیچ جامعهای از شر ظالمان و زورمداران نجات نخواهد یافت. در حقیقت جنبشهای اعتراضی نیازمند فعالیتهای هدفمند و مستقل از نهادها و جریانات راست و مدافعین سرمایه است و به وضوح دریافته شده استکه هیچ جنبش و اعتراض مردمی، بدون دخالتگری و عرض و اندام سازمانهای کمونیستی با برنامه و تحولگرا. به حقوق و مطالبات پایهای خود دست نخواهد یافت. متأسفانه خلائی که به عیان و در همهجا آشکار است و بی دلیل هم نیست که سرمایهداران جهانی دارند بهیاری اعوان و انصارشان، جنبشها و عصیانهای مردمی را ار مسیر واقعی خود منحرف مینمایند و بر چپاول کارگران و زحمتکشان و غارت اموال عمومی رسمیت هر چه بیشتری میبخشند.
۳ سپتامبر ۲۰۱۱
۱۲ شهریور ۱۳۹۰