لیبی به روایت چپ سنتی , در حاشیه سخنان ناصر زرافشان

از انقلاب مردم لیبی و مبارزات گسترده آنان بر علیه حکومت قذافی روایت های زیادی شده است. این مبارزات عموما مورد حمایت وسیع افکار عمومی مردم و نیروهای مترقی جهان قرار گرفته است. اما در هفته گذشته روایت دیگری از رویداد های چند ماهه گذشته لیبی توسط آقای ناصر زرافشان از تلویزیون پیام افغان منتشر شد که بیشتر به شوخی شباهت داشت.

اما در گرماگرم نبرد های خونینی که برای ریشه کن کردن باقیمانده رژیم قذافی جریان دارد و در هنگامه بازگشایی زندانها و نمایش صحنه های کسانی که بدست نیروهای قذافی مورد شکنجه، تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیده اند، بعید بنظر برسد که اگر حتی یک نفر  از مردم لیبی صحبت های آقای ناصر زرافشان را بشنود و بفهمد، بتواند به این شوخی دردناک بخندد. از مصاحبه ایشان می توان نتیجه گرفت که مردم لیبی باید معمر قذافی، خاندان و همکارانش را به قصر های خود برگردانند و از مبارزات خود بر علیه دیکتاتوری و فقر اظهار پشیمانی کنند. آقای زرافشان مصاحبه خود در مورد اوضاع لیبی را با این جمله آغاز می کند: “لیبی مورد تجاوز آشکار ناتو قرار گرفت و کاملا بدیهی است که مطامع امپریالیستی در پس این تجاوز نهفته است.” انقلابی در کار نیست. جنبش عظیم مردم بر علیه فقر، استثمار و خفقان و سرکوب در کار نیست. اصلا مردمی که بر علیه حکومت عشیره ای قذافی برخاسته اند، در کار نیستند بلکه “هواپیما های ناتو و مامورین اطلاعاتی انگلیسی و فرانسوی و یک مشت سلطنت طلب فاسد که چهل سال پیش بعد از سقوط ملک ادریس پناه برده بودند به ایتالیا”، هستند و “ما که از آنچه با بیشرمی بعضی آنها را انقلابیون لیبی خطاب می کنند، صحنه جنگی ندیدیم. هر چه رسانه های غربی نشان دادند، یک مشت  آدم غیر حرفه ای، مشخص، آدم بیکاره عقب چند تا وانت که به هوا شلیک می کردند. جنگی وجود نداشت و مردمی در کار نبودند که بجنگند.” بله. تئوری انقلاب را باید از دکتر زرافشان آموخت. به نظر ایشان انقلاب را آدمهای حرفه ای که اصلا شغل آنها انقلاب کردن است انجام می دهند که همگی کار درست و حسابی دارند، عقب وانت هم نمی ایستند، بلکه با ماشین های شخصی خود و یا با قطار و اتوبوس به محل انقلاب تشریف می آورند. تیراندازی هوایی نکرده بلکه با دقت و حوصله و کاملا حساب شده هدف گیری و تیراندازی می کنند و یادشان نمی رود که در هنگام استفاده از اسلحه، دستکش بپوشند. 

این دیدگاه البته تازه نیست. چپ سنتی همه چیز را با یک دو قطبی امپریالیسم و خلق توضیح میدهد و قادر به دیدن مبارزه طبقاتی نیست. این گرایش را در برخورد به خیزش انقلابی سال ٨٨ در ایران توسط برخی فرقه های منزوی دیده ایم که چگونه تمام مبارزات مردم را به حساب جناحهای حکومت گذاشتند و به موضعی ارتجاعی افتادند. این نوع گرایش را از جانب جریاناتی از قبیل اس دبلیو پی انگیس دیده ایم که چگونه از موضع “ضد امپریالیستی” خمینی و بن لادن و حسن نصرالله دفاع میکند. آقای زرافشان انگیزه رویداد های اخیر لیبی را چنین توضیح می دهند: ” طبیعی است که ایتالیا با اون اقتصاد ورشکسته و از نفس افتاده اش دندان تیز کرده برای نفت لیبی. طبیعی است که آمریکا و بقیه متحدان غربیش برای اورانیوم چاد که تنها راه دسترسی بهش لیبی هست، دندان تیز کرده اند.” ایشان همه کس و همه چیز را دیده اند بجز مردمی را که در همان قدم اول صدها هزار نفره به خیابان آمدند و چندین شهر را از دست رژیم قذافی خارج کردند. اگر ایشان اخبار لیبی را از اوایل زمستان گذشته با چشم باز و نه با عینک سیاه چپ سنتی تعقیب می کرد می دانست که آغاز این انقلاب تظاهرات های بزرگی بود که بر علیه خفقان رژیم قذافی در شهر های مختلف لیبی به راه افتاد.  طرح منطقه ممنوعیت پرواز توسط سازمان ملل از روز ۲۹ اسفند ۸۹ به اجرا درآمد که مردم بخش هایی از کشور را از دست ارتش قذافی بیرون آورده بودند، شهر بنغازی و چند شهر دیگر در تصرف نیروهای مردمی بود و نبردهای بزرگی بین شورشیان و ارتش تا دندان مسلح قذافی در جریان بود. و تازه زیر فشار افکار عمومی و مردم بود که غرب به فکر دخالت در اوضاع افتاد.
 
چپ سنتی، راست غیر سنتی است

منتقد “امپریالیسم” ما تازه دارد دخالت ایتالیا و غرب را در لیبی کشف میکند. او نمی داند که ایتالیا تا شش ماه قبل بزرگترین شریک تجاری رژیم قذافی بود. قراردادهای پرسودی توسط شرکت های بزرگ چند ملیتی و ایتالیائی بسته شده بود و پس از اولین موفقیت های مردم لیبی  در مقابل ارتش قذافی، ارزش سهام این شرکت ها سقوط فاحشی کرد و بحران اقتصاد ایتالیا خیلی جدی تر شد. آقای زرافشان نمی داند که بین رژیم قذافی و اتحادیه اروپا قرارداد امنیتی امضا شده بود تا مانع ورود پناهجویان آفریقایی به اروپا شود و مدرنترین تجهیزات امنیتی توسط کشورهای اروپایی به ارتش لیبی فروخته شده بود  و دست و دلبازی ژنرال قذافی در واگذاری قرار دادهای اقتصادی به شرکت های اروپائی زبانزد همه بود.
  دکتر زرافشان می گوید: ” قذافی یک نظامی قدرت طلب و مقتدر، قبول. رژیم او هم یک رژیم هم عشیره ای و هم مبتنی بر در آمد قابل توجه نفت. یک معجون پیچیده ای ازش درست میشه که هر چه هست. اگر قذافی این مدل هست، جامعه لیبی هم یک جامعه ای است که مثل آلمان و انگلیس و فرانسه نیست. یک جامعه عشایریه. با مختصات خودش. و قذافی درست نماینده آن جامعه عشایری است. قذافی عقب مانده نماینده آن جامعه عقب مانده است. باید به هم بخورند ولی هماهنگی طبیعی با هم دارند.” بله این همانجایی است که تمام چپهای سنتی در این دوره به آن میرسند و آن یک خط راست است. معلوم نیست که ایشان بر چه مبنائی جامعه لیبی با بیش از شش میلیون جمعیت را عشیره ای ارزیابی می کند آنهم در کشوری که اقتصاد آن بر گرده کارگر صنعتی نفت استوار شده است. این کارگران در اوایل اسفند ماه گذشته توانستند با اعتصاب های خود بویژه در جنوب لیبی، رژیم قذافی را فلج کنند و وحشت و هراس در شرکت های نفتی شریک رژیم ایجاد کنند. جامعه ای را که تکنولوژی و ابزارهای مدرن بکار گرفته می شود و سازماندهی و آغاز خیزش همگانی مردم از طریق شبکه رسانه های اجتماعی نظیر فیس بوک و توسط جوانان سازماندهی شد، با کدام استدلال می توان عشیره ای نامید؟ بدون شک حکومت معمر قذافی بر مبنای روابط عشیره ای شکل گرفته بود و تلاش داشت که مناسبات عقب مانده قبیله ای را از انقراض حفظ کند. حرکات مضحک سرهنگ قذافی از جمله بر پا کردن خیمه و بارگاه در سفر های او به اروپا و آمریکا و نمایش رسوم عقب افتاده عشیرتی، برای ما ایرانی ها می تواند با سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ مقایسه شود. این نمایشات مسخره با واقعیت های زندگی قرن بیست و یکم و افکار مردم و بویژه نسل جوان لیبی همخوانی نداشت و یکی از معضلات رژیم قذافی محسوب می شد و  بدون شک معضل ذهن دکتر ناصر زرافشان هم همین است. اما حقیقت ماجرا اینست که خانواده قذافی هم این عشیره گرایی و عشیره پرستی ژست ظاهریش بود و پسران قذافی در اروپا تحصیل کرده اند و دوست دخترهایشان دختران موبور و مانکنهای پلی بوی بودند و سرمایه هایشان در اقصا نقاط جهان دارد میچرخد و سود تولید میکند و سهام عمده برخی کنسرنهای بزرگ بین المللی در دست قذافی و خانواده اوست و خیلی فاکتهای دیگر در این زمینه وجود دارد. بنابرین این معادله که یک طرف گویا یک قبیله و سنت و عشیره خالص لیبایی وجود دارد و طرف دیگر تماما امپریالیستها و ناتو و دولتهای غربی هستند، بهیچ وجه واقعی نیست. این فقط تصویر کسی است که مبارزه طبقاتی را در دنیای امروز نمی بیند. این فقط تصویری است که چپ سنتی برای توجیه موضع راست خود از حکام مستبد و مرتجع آنجا که با دولتهای غربی سرشاخ میشوند، بدست میدهد.

متاسفانه از دهان دکتر ناصر زرافشان باید سخنان نمایندگان و سخنگویان احزاب دست راستی و راسیستی اروپائی و آمریکائی را شنید وقتی که مردم لیبی را مستحق حکومت معمر قذافی می داند. تولد میلیونها انسان در لیبی و در حکومت قذافی بطور مادرزاد یوغ قوانین ارتجاعی و وحشیانه را بر گردن آنها می گذارد و جنایتکاری همچون معمر قذافی را نماینده آنها قلمداد می کند. بنظر ایشان مردم لیبی شایستگی برخورداری از آزادی و برابری ندارند چرا که در یک جامعه عشایری زندگی می کنند.

” نظامی قدرت طلب و مقتدر ” و “حاکمی که در داخل کشور هم مسائلی داشته” ، این بیشترین “انتقاد” ناصر زرافشان به معمر قذافی است. قذافی برای سالها مورد تحسین چپ سنتی و عقب مانده ایران بود. او از شاخص های برجسته راه رشد غیر سرمایه داری و مورد ستایش طرفداران اردوگاه شوروی بشمار می رفت. از اینجهت می توان گفت که حمایت ناصر زرافشان از بقای حکومت قذافی بدون سابقه قبلی نیست. این نوع از “چپ” در محدوده تنگ ذهنی خودش باقی مانده، دنیا را نمی بیند و به انسان، حقوق انسانی و ارزش های انسانی، اعتنائی ندارد و همه را فدای مبارزات “ضد امپریالیستی” حاکمان در قدرت می کند. آزادی بیان، برابری زن و مرد، حقوق کودک، آزادی تشکل و تجمع باید در پیشگاه حاکمی که با امپریالیسم به خصومت برخاسته است، قربانی شود. مردم لیبی باید استثمار، خفقان و سرکوب را تحمل می کردند و خیزش آنها در مقابل این شرایط به نفع امپریالیسم تمام می شود.
 
تفسیر دکتر زرافشان از انقلاب نیز از چهارچوب مکانیکی چپ سنتی خارج نمی شود. ایشان در ابتدا جنبش آزادیخواهانه مردم لیبی را توطئه امپریالیستها و سلطنت طلب ها اعلام می کند و با این پیش فرض می گوید: “تحول اجتماعی یک امر “درونزا” است (چه واژه زیبا و مقدسی!). یعنی یک امری است که زمینه این تحول بتدریج و خرده خرده با تغییرات اجتماعی در داخل یک جامعه فراهم می شه. این تغییرات و تحولات مردم را هم تاثیر می ده، همراه خودش می کشونه تا یک جائی که وضع موجود که ثابته، تغییر نکرده همراه با این تغییرات، اونوقت اونقدر در تضاد و در مغایرت با تحولاتی که تدریجا روی هم انباشته شده قرار می گیره که برخورد بوجود میاره. از طرف دیگر وقتی یک جامعه ای تحول را، تحول نظام سیاسی اقتصادی اش را در دستور تاریخ قرار می ده، در دستور زندگی اجتماعی اش قرار می ده، توانائی انجام این وظیفه هم خود بخود و بطور ذاتی همراه با این ضرورت فراهم شده.” و نتیجه می گیرد چون هواپیماهای ناتو به ارتش قذافی حمله کرده اند پس جامعه لیبی خواهان هیچ تحول اجتماعی نیست. بجز آقای زرافشان کمتر کسی وجود دارد که چشم خود را ببندد و اگر از فعل و انفعالات درون جامعه لیبی بی خبر باشد و تغییرات اجتماعی آن را نبیند و تحولات جهانی و منطقه و تاثیر شگرف آن بر جامعه لیبی انکار کند. بی دلیل نیست که وی خیزش مردم لیبی را بدون ارتباط به انقلاب مردم تونس و مصر و سرنگونی حکومت های بن علی و حسنی مبارک ارزیابی می کند و کشورها و تحولات آن را بر مبنای “نفتی” و “غیر نفتی” تقسیم کند و بناچار وضعیت عراق و حمله ناتو به صدام در سال ۲۰۰۳ را با حمله امسال ناتو به لیبی در کنار هم قرار دهد. آقای زرافشان هنوز توسعه ارتباطات، دهکده جهانی و تاثیر عظیم مبادله اطلاعات را در دهه اخیرو در جوامع مختلف بشری درک نکرده است. چه معیار و چه شاخصی وجود دارد تا به آقای زرافشان نشان داده شود که مردم لیبی تشنه آزادی هستند، فقر و نابرابری عظیم اقتصادی را نمی خواهند، که کارگران لیبی خواهان تشکل های خود هستند تا ایشان لزوم ایجاد تحول اجتماعی را برای مردم لیبی تجویز کنند؟ آیا قرار بوده است که تحولات اجتماعی تدریجی مورد نظر ایشان در حکومت خاندان سرهنگ قذافی ها و در طول دهه ها و صده ها صورت بگیرد؟

جدا از ابداع حیرت انگیز در ارزیابی تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور های لیبی و عراق  و قیاس مع الفارق بین شرایط این دو کشور در دو شرایط متفاوت، دیدگاه آقای زرافشان در مورد دخالت ناتو در این دو کشور قابل ملاحظه است. برای ایشان “تجاوز” نیروهای خارجی به این کشور ها درجه اول اهمیت را دارد، یک کشور مورد تهاجم اجنبی قرار گرفته است. مهم نیست که میلیونها نفر در این کشور ها توسط رژیم های قذافی و صدام به بردگی کشیده شده و سرکوب شده اند، مهم نیست که در این “تجاوزات” دهها هزار نفر از مردم بیدفاع کشته و مجروح شده و یا بیخانمان گشته اند، که بیشترین قربانیان کودکان، سالمندان و زنان هستند. آقای زرافشان نگران نیستند که در جنگ دو قدرت یعنی ناتو و قذافی یا صدام گروه سومی هستند که تمام صدمات را متحمل می شوند. ایشان  بیش از هر چیز نگران “ویران شدن زیر بنای اقتصادی و اجتماعی عراق و لیبی و منهدم شدن آنچه که این دو کشور طی چند دهه با صرف درآمد های نفتی ساخته بودند” و اینکه “این کشورها ناچارند چند دهه دیگر هم درآمد های نفتی خودشان را هزینه کنند تا دوباره به نقطه ای برسند که شش ماه قبل از این تهاجمات داشتند” میباشد. لازم به توضیح نیست که طبقه کارگر و مردم زحمتکش لیبی و عراق بهره ای از این زیربنای اقتصادی نداشته اند و زیر بنای اجتماعی موجود هم بجز مبتنی بر سرکوب و استثمار هر چه بیشتر نبوده است. آنچه که موجب تاسف ایشان است بیش از هر چیز صدمه خوردن به منافع سرمایه داری یعنی مالکان زیربنای اقتصادی و از هم پاشیده شدن بنیاد های مسلط اجتماعی است. متاسفانه پرنده خیال دکتر زرافشان از شرایط “شش ماه قبل از این تهاجمات”، بلند تر پرواز نمی کند و دنیای بهتری نمی تواند آرزو کند.

نبردی در لیبی به انتهای خود رسیده است. مردم لیبی قد علم کرده و سنگ بزرگی را از راه خود برداشته اند ولی مصافهای دیگری در پیش خواهند داشت. حمله ناتو به ارتش قذافی با هدف همدردی و همیاری با کارگران و زحمتکشان لیبی و دهها هزار کارگر مهاجر که در آنجا مشغول به کارند، نبود.  دخالت ناتو سه ماه بعد از آغاز خیزش انقلابی مردم لیبی و پیشروی سریع آنها در مقابل ارتش قذافی بود. گسترش سریع امواج انقلاب در عین حال شکننده بودن رژیم قذافی و انزجار شدید مردم از رژیم او را نشان داد. برای آمریکا و متحدانش چاره ای بجز دخالت در لیبی نمانده بود. این انتخابی ناگزیر برای غرب برای ادامه کنترل بر منابع و صنایع نفتی این کشور بود. بر عکس تصور دکتر زرافشان سرمایه داران ایتالیا بیشترین کنترل را بر منابع اقتصادی لیبی داشتند و تا آخرین لحظات مخالف حمله ناتو به ارتش قذافی بودند. پیشروی مردم لیبی در مقابل رژیم آنها را ناچار به همراهی در این حرکت و جلوگیری از کشتار مردم در بن غازی و سهیم کردن سایر کشور ها در منافع احتمالی آینده کرد. سرمایه داری لیبی هر چند بخشی از سران مهم خود را از دست داده است اما همچنان جامعه لیبی را در چنگ خود دارد و بدون شک از حمایت آمریکا و متحدانش نیز برخوردار است. سرنگونی قذافی می تواند پیروزی یک مرحله از انقلاب لیبی به شمار بیاید اما پایان کار نیست. پیش بینی آینده آسان نیست. توازن قوا بین جنبش های مختلف اجتماعی و طبقات مختلف ناپایدار و ناروشن است. دهها سال اختناق امکان تحزب و تشکل را از بین برده است. اما پس از این پیروزی مردم برقراری دوباره شرایط اختناق و سرکوب کار آسانی نیست.  دکتر زرافشان در سخنان خود شکوه می کند که: “دوران بعد از دیکتاتوری هرج و مرج است”. به نوعی می توان این حرف را درست دانست. با سقوط دیکتاتور ارگانهای اعمال قدرت طبقه حاکمه از هم می پاشد و این فرصت مناسبی است تا احزاب و تشکل های سیاسی شکل بگیرند و نقش واقعی خود را در تحولات اجتماعی بازی کنند. نیروی سومی در مقابل دو قطب ارتجاعی قد علم کرده و شرایط نوینی فراهم کرده است. این شرایط می تواند فرصت مناسبی برای جنبش کارگری لیبی باشد تا تشکل های کارگری بوجود آید و طبقه کارگر لیبی بتواند مهر خود را بر تحولات آتی این کشور بزند و توازن قوا را به نفع خود و به نفع همه مردم لیبی تغییر دهد.*
Email: b.mehrabadi@gmail.com