راه رهائی، مبارزه سیاسی متشکل و متحزب است ٬ درباره یکی از مطالب دیوید هاروی

دیوید هاروی یکی از مارکسیستهای دوست داشتنی‌ای است که انسان با هر ملاحظه‌ای هم که درباره بعضی از نظراتش داشته باشد، اما نوشته‌هایش ارزش خواندن دارند. یکی از آخرین نوشته‌های دیوید هاروی درباره بحران “سقف بدهی ها” در آمریکا تحت عنوان “رأی به پایان سرمایه داری” است. دیوید در این مقاله نسبتا کوتاه و خواندنی، که نوشتن مطالب کوتاه معمولا شیوه نوشتاری او نیستند، با ادبیاتی ساده و شیرین کارکرد سرمایه داری، بازتولید سود و ارزش اضافه را توضیح می‌دهد. او در ادامه بحثش، اعتبار (credit) را تنها جواب برای ادامه تولید ارزش اضافه می‌داند؛ که پشتوانه این اعتبار هم، یعنی دادن اعتبار به سرمایه گذاران، وعده سود و ارزش اضافه بیشتر در روزهای آینده است. منتها برای تضمین آن هم شرط و شروطی را بر می‌شمارد و نقبی به گذشته و اقتصاددانان بورژوائی گذشته می‌زند که چگونه مسئله تقاضا را توضیح داده‌اند.
دیوید در ادامه می‌گوید که عدم برآورده شدن این وعده و در نتیجه عدم پرداخت قسطهای بانکی باعث سر برآوردن بحرانها می‌شوند. و از قول مارکس می‌گوید: “سرمایه داری یک سیستم گسترده سفته بازی است.” و بقول خودش “نتیجه تکان دهنده” می‌گیرد که جمهوریخواهان آمریکا با رأی بر علیه بالا بردن “سقف بدهی ها” سرمایه داری را به یک بحرانی رهنمون می‌کنند که آن را از بین می‌برد. یعنی آنچه را که برای بقائش لازم است را انجام نمی‌دهد. می‌گوید که “مارکس همیشه امیدوار بود که کارگران عاصی و متمرد شاید بر سیستم سرمایه داری نقطه پایانی بگذارند؛ اما فعلا که موفق نشده‌اند.” و در ادامه می‌گوید: “شاید برادران کاچ و حزب جمهوریخواه بتوانند کاری بکنند که کارگران از انجام آن ناکام بوده‌اند.” دیوید در آخر نتیجه می‌گیرید که این اتفاق نخواهد افتاد، چرا که تجربه نشان می‌دهد که وقتی که خود همینها سر کارند، با اشتیاق خاصی سرمایه داری را نمایندگی می‌کنند و نگران “بالا آوردن بدهی” هم نیستند.
در این یادداشت و اظهارنظر البته قصد نقد نظرات دیوید هاروی را ندارم؛ چرا که واضح است دیوید این یادداشت را برای توضیحات دیگری نوشته است. اما آنچه که در همین یادداشت کمرنگ و یا گم است، جایگاه مبارزه کارگر و مبارزه طبقاتی است. در کنار “مارکسیسم مبارزه طبقاتی” همیشه نوعی از “سوسیالیسم تدریجی” بوده است که مارکسیسم را با تشریح بحرانهای سرمایه داری می‌فهمد و بنحوی همانجا هم خلاصه می‌کند. برای نقد نظرات دیوید هاروی و بررسی احتمالی دفاع ایشان از این نوع از “مارکسیسم”، باید رفت دهها و صدها نوشته دیگر دیوید هاروی را با دقت خواند. اما با خواندن این یادداشت دیوید بود که احساس تأکید بر این نکته بار دیگر به من دست داد که بدون مبارزه متشکل و متحزب طبقه کارگر و انسانیت آزادیخواه، بدون نقش محوری فرد در مبارزه و سمت و سو دادن به اعتراض خود، بدون یک حزب کمونیستی کارگری، بحرانهای سرمایه داری لزوما به فروپاشی نظام سرمایه داری به نفع بشریت امروزی نمی‌شوند. بحرانهای سرمایه داری می‌توانند به جنگهای جهانی اول و دوم منجر شوند. به بالکانیزه شدن دنیا منجر شوند. به سر کار آمدن طالبان و خمینی هم منجر شوند! و دهها و صدها نمونه دیگر. مردمی که با بحران سرمایه داری، جان و مالشان تباه می‌شود، اگر یک حزب کمونیستی در رفتن از این وضعیت را پیش پایشان نگذارد، لزوما عصیانشان منجر به سیستم بهتری نمی‌شود. بسیار محتمل است که با دخالت و میانجیگری باندهای سیاه آدمکشی مثل باندهای آدمکش در عراق و افغانستان و رواندا و یوگسلاوی همسایه‌های دیروزی، مجبور شوند بروی همدیگر آتش بگشایند. بسیار دیده شده است که برای رقابت به ته، با همدیگر مسابقه می‌گذارند. همه اینها در یک بحران سرمایه داری و با حضور نیروهای باند سیاهی و بدون حضور یک حزب کمونیستی کارگری قدرتمند و بدون افقی بهتر، ممکن و محتملند!
یک نوع “مارکسیسم” توضیح دهنده بحرانهای سرمایه داری، که در واقع همان “سوسیالیسم تدریجی” است، دنیا را با مجموعه‌ای از قواعد و اصول اقتصادی توضیح می‌دهد که یکی به دیگری منجر می‌شود و آخر سر بحران آخری می‌آید و نوبت سوسیالیسم فرا می‌رسد. این سوسیالیسم تدریجی را برنشتاین تئوریزه کرده و بعدها کائوتسکی هم ضمنی همین تئوری را تأیید کرد. مبارزه کارگر و نقش انسان در این تئوری یا تماما غایب است و یا یک نقش حاشیه‌ای به او داده می‌شود. امید کارگر به زندگی نه در مبارزه و تلاش برای دنیائی بهتر، که در رسیدن نوبت این سوسیالیسم تدریجی و تکاملی است. منتها همچنانکه بالاتر هم اشاره کردم، معلوم شد که این شبهه مارکسیسم راه حلی جلوی انسان نمی‌گذارد و آنچه را که نمی‌تواند ببیند، فجایعی هستند که بحرانهای سرمایه داری می‌توانند به آنها منجر بشوند. معلوم شد که قواعدی را که از قبل در ذهن خود در کنار هم چیده بودند، به آن نتیجه‌ای که ظاهرا در نظر داشتند منجر نشد. و این می‌تواند بازتولید شود. اگر کسی واقعا بخواهد در همراهی با بحران سرمایه داری، به فکر فروپاشی سیستم سرمایه داری و رهائی انسان باشد، باید متشکل شود، کارگر را متشکل کند، حزب بسازد و با قدرت این حزب، قدرت سیاسی را بگیرد. بعید به نظر می‌رسد که راه میانبری باشد.
٢٩ اوت ٢٠١١