یاد رفیق فواد مصطفی سلطانی همیشه زنده است ! در سالگرد او ٬ بازگوئی یک خاطره

بعد از حماسه مقاومت ۲۴ روزه شهر سنندج در بهار ۵۹ خورشیدی و یورش گسترده حامیان جهل و خرافه سرمایه ، دور دوم جنبش حماسی انقلابی مردم کردستان در وسعتی دیگر و به فاز دیگری رسید . البته عقب نشینی از شهر سنندج درشرایطی حساس توسط ستاد فرماندهی مستقر در محل رفقای فداکار و جانباخته  ایوب نبوی ، علی گلچینی (صلاح) و محمد مائی (شوان ) سازمان داده شد و اجرای عملی آنرا رفیق شوان بعهده گرفت که با نظمی خاص و هماهنگ با واحدهای مستقر در شهر و اطراف پادگان و بنکه های داخل شهر به پیش برد که در نوع خود بینظر بود که در این نوشته نمی گنجد و خود رمانی خواهد شد .
پس از خروج تمام نیروها ، لازم بود  یک سازماندهی جدید به نیروها داده شود و از آن تمرکز در یک محل گذر کرد و تقسیم کاری صورت پذیرد تا کارها بر یک روال معین و روتین ادامه یابد . ودر این راستا ما جزو واحدی سازمان یافتیم به مسئولیت رفیق جانباخته و صمیمی محسن فرومند  و قرار شد پس از گشتی سیاسی از مسیر باوه ریز به طرف جاده سنندج ـ مریوان بر گشته و پس از شناسائی و بررسی وضعیت در روستای خروسه و تپه های اطراف آن مستقر شویم ، که اینکارانجام شد وپس از مدتی واحدی هم از سازمان پیکار به ما ملحق شد . این واحدها مرتب در این مسیر کنترل وصعیت را در دست داشت .
مدتی از این شرایط گذشت و اواسط تابستان بدنبال ماموریتی چند نفر به منطقه ذلکه و افراسیاب رفتیم و به رفیق ایوب نبوی و … ملحق شدیم و مدتی در اطراف ضمن گشت و جلساتی برای ماموریتهای مختلف که در دستور کار بود ، واحدی را که فرماندهیش به رفیق جانباخته خسرو رشیدیان سپرده شد قرار بود به منطقه مریوان و چون به نهم شهریور سالگرد جانباختن رفیق فواد نزدیک میشدیم در مراسم در آلمانه بر سر مزار رفیق حاضر شده و بهمراه ناحیه مریوان دراین بزرگداشت شرکت کنیم .
مسیری طولانی در پیش داشتیم و مسیر هم خطراتی داشت که مد نظر بود که در مسیر نزدیک شدن به جاده سنندج ـ مریوان در حوالی روستاهای تووار واحد جلو و فرمانده متوجه تحرکاتی در بلندی های مقابل شده و دستور تغییر مسیر داده شد و شایعاتی مبنی بر حضور دوباره نیروهای مرتجع اسلامی رزگاری که قبلا در سال ۵۸ توسط کومه له خلع سلاح شده بود  ، پخش شده بود ولی قدری غیر منتظره بود که واقعیت داشت و غافل از اینکه در تمام بلندیها مستقر هستند در این تنگنا و بدون آمادگی به کمینشان افتاده و در گرمای تابستان و از ساعت حدود ۵ بعد از ظهر تا تاریکی هوا مجبور به مقاومت و زمین گیر شدیم ، چون آنها در موقعیتی برتر قرار داشتند . متاسفانه در این جریان در اولین دقایق رفیق صابر باباحاجیان زخمی و در دم جانباخت و رفیق حبیب اله قوجری هم زخمی شدید برداشت که در مسیر بازگشت پس از چند ساعت خونریزی شدید پس از رسیدن به روستائی بنام  ” کانی تال ” جانباخت .
در مسیر بازگشت و دور شدن از میدان نبرد متوجه غیبت دو یا سه نفراز رفقاشدیم که اینهم خود نگرانی دیگری شد ولی در روز بعد بما خبر رسید که پیدا شده و سپس بما ملحق شدند . لازم بذکراست تعداد دگری زخمی داشتیم که خوشبختانه سطحی بود و تیم پزشکی همراه به معالجه آنان پرداخت .
اینجا باید یادآور شوم که بدلیل این واقعه ماموریت پیش بینی شده شرکت در یادمان کاک فواد منتفی شد و جمع دیگری از واحدهای مریوان به آنجا رفتند و ما در مسری دیگر و به ماموریتی دیگر گمارده شدیم .
با گرامیداشت یاد همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم و در راس آنها کاک فواد مصطفی سلطانی در سالگرد او نوشته ام را بپایان میبرم .
یادشان گرامی باد !

اردشیر نصراله بیگی
شهریورماه ۱۳۹۰ خورشیدی