علت مماشات سیاسی اسانلو درگشت خارج کشورش ترس نبود!

مهرنوش موسوی

اسانلو باید خودش صدی هزار مطمئن باشد که هیچ کارگر واحدی به خاطر اینکه  ایشان آن هم در خارج کشور، بیاید و قسم بخورد که دست چپی نیست، و لابد  آزارش هم به همین خاطر  قرار نیست به کسی برسد، او را اسانلو نکرده است. ایشان را به این خاطر که  دم از این بزند که در ایران بر اساس این یا آن مقاوله حق تشکیل سندیکا یا حزب و یا گروه و سازمان آزاد است،  اسانلو نکرده است! ایشان را به خاطر این اسانلو نکرده که بعد از این همه مرارت سوغاتیش برای مطبوعات غربی، یک جنس بنجل بی خاصیتی باشد که حتی جناب آقای گنجی برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر، مجبور شد عیار رادیکالیسم دو خردادی قبلی آن را بسیار بالاتر ببرد. ایشان را اسانلو نکرده است که تا به چپ میرسد برای توجیه دشمنی خود، قبای "غیر سیاسی" بپوشد، به منفعت دشمنان مردم که میرسد کاملا سیاسی از سعه صدر سران رژیم برای خارجیها سخن بگوید.

کارگر ایرانی برای مبارزه جهت عدالت همانقدر به حزب، به سیاست پیشرو، حق طلب، با افق نیاز دارد که به رهبر و رهبری! برای جنبش مبارزه برای عدالت، رهبری یک وسیله است، همانگونه که حزب و سازمان و مجمع عمومی وسیله است. کارگر محتاج عدالت، از طریق و به وسیله رهبر و رهبری مبارزه خودش را به جلو میبرد، کالبد میکند و رهبری هم این رابطه را با جنبش خود دارد.  رهبری هیچ، و به یقین هیچ جنبشی نمیتواند خلاف منفعت و مسیر این جنبش عمل کند. این جنبش عدالتخواهی وی را کنار میزند، لایروبی میکند، یک جایی پرت میکند وسط جنبشهای اجتماعی صف مقابل و میرود تا در مسیر خودش با یک رهبری متناسب با خودش به پیشروی ادامه بدهد. آن هم در ایران! آن هم با این کارگری که همین قبل از سفر اسانلو و خانواده شان، در خیابانهای این مملکت فریاد مرگ بر سرمایه دار و حامی سرمایه دار سر داده است. در ایرانی که چپ و کمونیسم دیده است!  به نظر من در ایران مسئله رهبری چه در سطح ماکرو و چه در سطح میکرو به سازش ناپذیر بودن در مقابل دشمنان مردم گره خورده است. چرا که تنها جنبشی که با سازش و بند و بست و ساخت و پاخت کارش پیش نمی رود این جنبش ماست. این جنبش حتی برای حق آزادی تشکل کارگری باید سفت حرف بزند و من و من نکند. در مملکتی که سطح معیشت و حقوق کارگر مبنا و میزان الحراره سنجش و گز کردن مدنیت است، شوخی نداریم با کسی. یا میگیریم حقمان را، با مشت پر، با قدرت، میزنیم و میگیریم و حق کارگر را قانون اساسی مملکت میکنیم یا با گردن کج کردن، کارگر معترض را خسته و بدل به عمله و اکره اپوزیسیونهای دولتی و مجاز میکنند، شکستش میدهند، از روی جنازه اش رد میشوند و تولید فوق سودشان را سازمان میدهند. اینجا ایران است!

اسانلو باید بداند علت اینکه جامعه کارگری و مردم ایران دوم خرداد را تحویل نگرفتند و از آن عبور کردند این نبود که دست لیدرشان روغنی نبود و لباس کارگری نداشتند، علتش همانا این بود که این سیلی که راه افتاده منطق موج دریا را دارد، جلوش بایستی میروی. اگر آقای اسانلو جدا به این حقیقت پی میبرد که احتیاج کارگر به رادیکالیسم و نه گفتن، ایشان را به این جایگاه هل داده است، باید کلاه احترام در مقابل این اعتراض حق طلبانه سوسیالیستی و کارگری بر میداشت و اگر هزینه خارج آمدن این بود که ما دیدیم، عطای آن را به لقایش میبخشید و نمی آمد. کارگری که در ایران ۳۰ خرداد دیده، اعدام و سنگسار دیده است مطمئن باشید میفهمید چرا آقای اسانلو پس از آزادیش مثلا سکوت پیشه کرده است. اما برای این نوع ابراز وجودهای سیاسی با پز اپوزیسیون رسمی، دیگر قبول کنید که کسی کنار نمی آید. حکومت ایران هم سوسیال دمکراسی آلمان و لیبر انکلیس نیست. برای حکومت ایران باید زبان کارگر را ببرند تا مجبور بشود علیه هم طبقه ایی های خود حرف ناحق بزند. برای حکومت ایران دانشجوی به اسارت گرفته، دفرمه و آزاد شده هم همین فونکسیون را دارد. یک بار مصرف است.

اسانلو میتوانست در خارج کشور خود را محمل سیاستهای ضد کارگری نکند. الان وضع به منوالی است که کسانی که هیچ کسی پشت سرشان هم نیست حرفشان را میزنند، ایشان حتی اگر تحت فشار قرار گرفته است، شرافت داشت که سکوت کند. اما سخنانی که وی در مصاحبه های مطبوعاتی خود زده است به شدت به خود ایشان لطمه زده است. یک جنبش عظیم کمونیستی و چپ در خارج بسیج شد، پاشنه در اتحادیه های کارگری و سازمانهای مختلف را در آورد، به آنها ثابت کرد که زبان یک کارگری را فقط به خاطر حرف زدن از دهانش بیرون کشیده و بریده اند، حال این کارگر خودش این موقعیت را پیدا میکند که بیاید، گیریم که اصلا نمی تواند حرف بزند، فقط زبانش را نشان بدهد، بگوید عکس بگیرید! این است موقعیت کارگر تحت بربریت کاپیتالیستی اسلامی در ایران! بر عکس می آید و داستان سر هم میکند و توجیه و تفسیر که گویی اصلا شتر دیدید ندیدید! همین که سندیکای واحد هست همه چیز اوکی است! لابد حرفهایی هم که راجع به جنایات رژیم شنیده اند کار چپهاست! همان چپهایی که ایشان اصرار دارد بگوید اصلا با آنها نیست، ولی عجیب است که اصرار ندارد در حرف و عمل خود به کارگر ثابت کند که دست به سر و ریش دشمنان آنها نمی کشد!
 
ما این نمره ها را در خارج زیاد  دیده ایم. پری نیست که کسانی که هول کرده بودند برای جایزه شیرین عبادی گل ببرند، از ترس خرابی که قهرمانشان کرده بود، به ما میگفتند به خاطر رفت و آمد به ایران او اینجوری حرف میزند! بعدا خیلی سریع کاشفشان توسط ما به عمل آمد که نخیر آقا، این خانم اصلا به خاطر همین حرفها، رفت و شد خارج میکند! اصل همین حرفهاست و نه جغرافیای زدنش!
چه شد؟ شیرین عبادی تمام شد. دسته گلها را هم یواشکی یا آشکار پس گرفتند. این منطق مبارزه یک مردمی هست که هنوز در جنگ شکست نخورده اند که مجبورشان کنند تسلیم بشوند و معنای تسلیم و شکستشان تن دادن به رهبران و فیگورهایی باشد که رفتار و عمل سیاسیشان ربطی به مردم ندارد.

تصویری که اسانلو از کارگر ایران و مبارزه اش اینجا داد دون شان واحدیها و همه کارگران بود. آمده بود دست دراز کند و تظلم کند که اینها کمک کنند تا سندیکایی که البته مقاوله نامه اش را خود رژیم لابد به خاطر احترام به حق ازادی بیان و تشکل امضاء کرده فشار بیاورند تا رسمی شود. همین!
ما خداتا کنفرانس و سمینار کارگری در خارج کشور رفتیم که نماینده کارگری کشورهای دیکتاتوری نظامی در آمریکای لاتین در آن شرکت داشته و یک ادعانامه کارگری م
حکم با همان سطح خودآگاهی سیاسی نازل در این کشورها با توپ پر ارئه داده اند. این چه مسیون سندیکایی بود که آقای اسانلو در خارج از خود به جا گذاشت و رفت؟ مگر کارگر واحد مریض است به خاطر این غر و لند های پوسیده دوم خردادی این همه هزینه کند؟ آبروی کارگری که رهبرش با این همه مشقت به خارج بیاید و نتیجه آمدنش از شلنگ تخته انداختنهای فلان بچه پاسدار روشنفکر دینی بدتر باشد میرود.  این که ما دیدیم از " تسامح و تساهل"  هم بدتر بود.
جنبش مبارزه برای عدالت باید از این ایستگاههای نیمه راه عبور کند. رهبری این جنبش باید قواره تن اعتراض سوسیالیستی کارگر ایرانی باشد. این جنبش یک رهبری با کالیبر اجتماعی و سیاسی بالا  و پروفیل انقلابی، سازش ناپذیر و چپ معقول میخواهد. اسانلو اگر تسلیم مبارزه کارگری نشود، متاسفانه طعمه یک بار مصرف صف مقابل میشود. شرط آزادی از این زندان جدید، قرار گرفتن در کنار مردم و کمونیستهاست! تسلیم شدن و همراه شدن با آن جنبشی است که اسانلو را بزرگ کرد و به همان نسبت هم قادر است وی را سر جای خود قرار دهد. جنبش مباره علیه استثمار توانایی به جلو راندن رهبران صالح خود را دارد. من مطمئنم!