سرکوب داب ، تراژدی یا کمدی (حاشیه بر بحث بهمن شفیق)

 این مطلب بخشی از یک مقاله بلندتر در نقد نوشته “دولت و مبارزه طبقاتی در ایران-انباشت سرمایه …”بهمن شفیق است که بزودی منتشر میکنم.  

بهمن شفیق درادامه دگردیسی سیاسی “آن تز و چند توهم “اش هر روز ابعاد تازه ای به نظراتش میدهد وبه نتایجی میرسد که قبلا خود ازآن دفاع میکرد.تحلیل اخیرش ازپدیده دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب” داب” در اوت ۲۰۱۱ با تحلیلی که از آنها در ۲۰۰۷ داشت به مراتب متفاوت و خلاف آن است. البته اشکالی ندارد.دنیای سیاست است دیگر! میشود ازاین گوشه سالن به آن طرف رفت و به گذشته بد و بیراه گفت! و دیگران را مقصر”ناکامیهای” خود قلمداد کرد. بهمن شفیق زمانی نه چندان دور تزهایی دوخردادی در حزب کمونیست کارگری  تحت رهبری منصور حکمت ارائه داد که همان زمان جواب گرفت و رفت پی کارش! اما با عروج احمدی نژاد فیل بهمن دوباره یاد آن تزها افتاد و بر نظراتش دوباره بازگشت.اینباربا”عمیق شدن”بیشتر و به زعم خودش با دیدن نتایج بعضی از سیاستهای اتخاذ شده توسط جمهوری اسلامی و اپوزسیون و بعد از انشعابات مختلف در حزب کمونیست کارگری و شاخه های مختلف آن گویا مجالی دوباره برای طرح آن بحثهایش پیدا شده است. تلاش برای تبدیل شدن به زائده تحرک سندیکایی و به عهده گرفتن نقش عقب مانده ترین بخش جریان “کارگر کارگری” و ضدیت مالیخولیایی و کینه توزانه با منصور حکمت جواز این دگردیسی سیاسی است.

 

درکمونیسم معاصر ایران کسی جز منصورحکمت دارای نظرات منسجم  چه در بعد سازمانی وچه در بعد مارکسیستی و سیاسی بصورت متشکل نبوده و نیست. دستگاه فکری که منصور حکمت را به اینجا رساند روی دوش نظرات مارکس ، انگلس و لنین بود.اینجا من قصدم وارد شدن به کل نظرات وی نیست. سایت آثار منصور حکمت برای خوانندگان قابل دسترس است.* توصیه ام به بهمن شفیق و امثالهم اینست اگر میخواهند به نقد خط مشی حکمت بپردازند، (نه بروز بغض و کینه نسبت به شخص خودش) مقداری باید جدیتر، فکر شده تر و با استاندارد بالاتر سیاسی وارد این کارزار بشوند.

 

 بهمن در مدت این چند سال بعد از یک سکوت نسبتا طولانی فعالیت قلمیش را افزایش داده است. به همین دلیل بی مورد و با مورد سراغ منصور حکمت میرود و ایشان را مقصر همه نابسامانیهای جنبش کارگری و کمونیستی ایران میداند. به همین دلیل مطلبی از بهمن را سراغ ندارید که هسته اصلیش یا به اصطلاح “لپ” کلامش علیه منصور حکمت نباشد. من قبلا در مطلبی دیگر گفتم که سایه سنگین نظرات منصور حکمت اجازه سربلند کردن به امثال بهمن شفیق نمیدهد.دشمنی آنها را باید در این متن دید. بهمن در مطلبی به تاریخ اوت۲۰۱۱ در مورد” مبارزه طبقاتی و انباشت سرمایه در ایران” دوباره سراغ منصور حکمت رفته است و در بخشی از آن مطلب در مورد “داب” اظهار نظر کرده است و خود را در آغوش آذرین- مقدم  قرار داده است. وی در این باره میگوید:

 

” کمونیسم کارگری بر امتناع خویش از پذیرش ماهیت بورژوائی دولت به بهترین وجهی رویگردانی از سیاست طبقاتی و روآوری به طبقات میانی را – با فرمول ورود به «مرکز سیاست» منصور حکمت – مبتنی می‌کرد و به این ترتیب گرایشی را منعکس می‌کرد که در دهه نود قرن گذشته در سطح جهانی بر چپ مسلط شده بود و تبیین طبقاتی از سیاست را با تبیین پست مدرن جایگزین کرده بود. این گرایشی بود که در همه جا در اقشار تازه به دوران رسیده و در جنبشهای اجتماعی نوظهور مبتنی بر نژاد و جنسیت و مدنیت و امثالهم مسلط گردیده بود و در ایران نیز باید هنوز نقش خود را ایفا می‌کرد و چنین نیز شد.کمونیسم کارگری و نظریه پرداز اصلی آن به اصلی‌ترین منبع فکری جنبش دانشجویی نوظهور میانه دوران اصلاحات بدل گردید. بی ریشگی این نظرات به بهترین وجهی با حیات اجتماعی نسل جوانی خوانائی داشت که در جمهوری اسلامی رشد کرده بود و به همان اندازه بی‌ریشه بود که نظرات منصور حکمت. این نسل در این نظرات آئینه وجود خود را دید و آن را به مثابه راهنمای خود برگزید تا بعد هم راه تبعید و فرار را انتخاب کند و تاریخ نسل پیشین را، این بار به شکلی کمدی، تکرار کند”**(خط تاکید از من است)

 

اینکه کمونیسم کارگری” ماهیت بورژوازی دولت” را به رسمیت نمیشناسد و از” مبارزه طبقاتی رویگردان” است میتوان بعنوان  یک ادعای بی مایه مطرح باشد! برای کسانی که با تاریخ کمونیسم سه دهه اخیر ایران آشنا هستند، لازم به توضیح نیست، فقط این یادآوری کافی است که اتفاقا تنهاجریانی که حتی برای یک لحظه هم در ماهیت بورژوازی دولت و جمهوری اسلامی شک نکرد جریان منصور حکمت بود که اسناد آن به وفور قابل دسترس است که  در ادامه نقد به بهمن به آن خواهم پرداخت.اما بلند کردن پرچم کمونیسم متحزب در فردای فروپاشی بلوک شرق که به ازای هر کمونیست و مارکسیست ، صدها مارکسیست و کمونیست “سابقی”را میشد یافت که به تمجید از بازار آزاد مشغول بودند.در آن شرایط این کشتی کمونیسم کارگری منصور حکمت بود که امثال بهمن شفیق را از سرگردانی و هله هله بازار آزاد نگه داشت و لنگری شد که هزاران کمونیست در ایران و عراق بر آموزهای مارکس و لنین دوباره بر گردند.

 

نه نظرات “پست مدرنیستی” بلکه دفاع بی چون و چرا از مارکسیسم بود این جایگاه را به کمونیسم کارگری داد.اینکه نسل جوان در ایران دنبال نظرات حکمت افتاد نه از سر “بی ریشگی” این نسل چون در جمهوری اسلامی “رشد کرده” بلکه درست به دلیل  پرچمداری کمونیسم معاصر ایران توسط منصور حکمت بود.درسیستم عقب مانده جریان “کارگر کارگری” نه نسل جوان معنی دارد، نه راهی برای این نسل دارد و نه احتیاجی به سازماندهی آن میبنید.نه آنها را جزو طبقه کارگر و کمونیسم میداند و نه نیازی  به آنها احساس میکند. این در حالی است همین نسل به مراتب آگاه تر از نسل قدیم هستند! مارکس “خوانده تر” هستند. رو آوری به نظرات حکمت در دانشگاه نه اتفاقی بود  ونه از سر” بی ریشگی” این جوانان بود. “طیف چپ” در دانشگاه به منصور حکمت-با هر اختلافی که داشته باشد- بعنوان بیان امروزی  مارکسیسم  مینگرد. توجه  به “قدرت سیاسی” چه جرم بزرگی است که کمونیستها نسل اندر نسل باید بعنوان “میوه ممنوعه” به آن بنگرند. و چه خطای بزرگی است اگر به “مرکز سیاست “بروند. کمونیستها باید تا ابد در حاشیه جامعه بعنوان “گروه فشار” ، “مرغ عزا و عروسی” بورژوازی باشند. چه کار به سیاست دارند!! سرزنش کردن جوانان به خاطر بدست گرفتن مبانی کمونیسم کارگری راه به جایی نمیبرد.چون ریشه دوانده است. “داب مولود” این روی آوری به کمونیسم معاصر ایران  بود.

 

در جریان سرکوبهای سال ۱۳۸۶ جریان آذرین-مقدم “داب”  را به منصور حکمت و حزب حکمتیست منتسب کردند. به این بهانه کینه و دشمنی خود را نسبت به این پدیده افتخار آمیز بیرون زدند و به کسب عنوان جریان “نئو توده ایستی” مفتخرشدند. بهمن شفیق  قبل از بسط “آن تز و چند توهم “اش آن زمان در مقابل جریان منحط آذرین- مقدم  از”داب” دفاع کرد و امروز خود به آن انحطاط برگشته و معلوم میشود دفاعش چقدر “اصولی و شرافتمندانه” بوده است! مقایسه ای تلخ است، اما چاره ای نیست، همین چندی قبل  کیهان شریعتمداری هم در چند شماره به کالبد شکافی” داب” پرادخت و آنها را به نظرات “بی ریشه” منصور حکمت منتسب کرد! بهمن شفیق اگر فعال سیاسی پخته ای بود، به دام این شبیه سازی با کیهان شریعتمداری نمی افتاد.

واقعیت اینست لپ کلام شفیق و هم محفلیهایش نه کارگر و مبارزه اقتصادی و سیاسی و سازمانیش بلکه  نفرت پراکنی علیه  منصور حکمت است.

 

چه گناه کبیره ای این جوانان” بی ریشه” مرتکب شده اند که دنبال نظرات حکمت افتادند.از لحاظ علمی و عقلی هیچ پدیده ای” بی ریشه” نمیتواند چنان ریشه ای بدواند که ۳۲ سال سیاست و تحزب  یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه را در هم بتند. این چه نظریه ای “بی ریشه ای” است که  هزاران کمونیست را در ایران وعراق حول خود متشکل کرده است؟این چه نظرات” بی ریشه ای” است که  لغو کار مزدی را سر لوحه برنامه خود قرار داده است. این چه نظرات “بی ریشه ای” است، که هر کس و از جمله بهمن و هم محفلیهایش تا بخواهند حرفی در مورد جنبش کارگری بزنند، اول باید از زیر سایه سیاست حکمت در این عرصه خود را بیرون بکشند. این چه نظرات بی ریشه ای است که  برای اولین بار”جنبش زنان” را با کمونیسم در ایران آشتی داد؟ این چه نظرات” بی ریشه ای” است که معیار آزادی جامعه را حقوق کودکان ، لغو مجازات اعدام قرار داد.و دهها مورد دیگر میتوان به آن اضافه کرد.دردنیای هپروتی شفیق وامثالهم باید منصور حکمت را به جرم متشکل کردن کمونیستهای ایران و عراق به دادگاه “انباشت سرمایه در ایران” برد. و سنگسار سیاسیش کرد.

اگر بهمن شفیق در زمان سرکوب” دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب” در سال ۱۳۸۶ همانند آذرین- مقدم این نظرات را مرقوم می فرمودند، لابد جواب در خور خود را همان زمان میگرفت.اما بعد از ۵سال از آن سرکوبها دم خروس بهمن شفیق و قسم حضرت عباسش به سر “داب” نمایان میشود.چقدر نازل و زشت و سبک است از نتیجه سرکوب یک گروه یا حزب به بررسی آنها پرداخت.البته این روش اتفاقا “بی ریشگی” و غیر اجتماعی گری و مالیخولیایی بودن بهمن و امثالهم را نشان میدهد و جای تعجبی نیست. چیزی که در نظرات شفیق غائب است سرکوب سیستماتیک جمهوری اسلامی است. علت فرار دانشجویان نه نظرات “بی ریشه منصور حکمت” و “بی ریشگی” خود این فعالین  بلکه سرکوب ، زندان و تهدید به تجاوز و شکنجه آنها را به فرار وا داشت.این بی رحمی محض است کسی سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی را نبیند و به جایی مبارزه و محکوم کردن آن به قربانی بتازد که “فرار” را بر قرار ترجیح داده است. سرکوب، نسل بردار نیست! برای نسل شما “تراژدی” باشد برای نسل جوان” کمدی”! مگر نسل سرکوب شده بعد از انقلاب ۵۷ چند سال توانستند مبارزه کنند؟ مگر بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ کسی باقی مانده بود؟! چرا نسل قبلی و خود شما که جزو آن بودید مجبور به “فرار” شدید؟ چقدر زشت است کس و کسانی  که حداقل بیش از بیست سال است مجبور به فرار شده، اکنون با گرفتن قیافه انقلابی و رزمنده و معلم، فعالین داب را سرزنش کنند که چرا ۲-۳ سال به تبعید آمده اید. سبک است، شرم آور است. اینکار را نکنید.      واقعیت اینست ” داب” هم حداقل ۶-۷سال فضای مبارزاتی دانشگاه دستش بود و نمونه ای از امکان تشکل یابی کمونیستی را به نمایش گذاشت.اتفاقا اگر “کمدی” در کار باشد دگردیسی سیاسی شماست. لابد “چپ روی” کرده اند؟ زمانی  دانشجویان “بی ریشه”  با همان نظرات” بی ریشه” منصور حکمت دهها و صدها نشریه مارکسیستی در تمام دانشگاههای ایران راه انداختند همه انگشت تعجب به دهان گرفته بودند.بعضیها میگفتند:” بلوف است” و باور نمیکردند اما وقتی ابعاد سرکوبها معلوم شد و رهبران داب دستگیر و “فراری”  شدند. و دهها نفرشان به خارج کشور-بله- “فرار” کردند ابعاد حرکت آنها روشن شد. برای جان بدر بردن مجبور به ترک ایران شدند. خیلی ها از چپ و راست اپوزسیون و پوزسیون جمهوری اسلامی که انصافی داشتند، به تحسین آنها پرداختند. بعد از سرکوبهای سال ۶۰ برای اولین بار پرچم کمونیسم را در دانشگاه برافراشتند. صمیمانه در تلاش همسرنوشت شدن با جنبش کارگری و فعالین کارگری بودند، برای کارگران کلاس کاپیتال گذاشتند و دهها مورد دیگر. امثال بهمن شفیق به خود میبالیدند که کمونیسم در دانشگاه زنده است ولی وقتی خط سیاسی آنها توسط جمهوری اسلامی و پروکاتورهای پلیس در اپوزسیون به حزب “حکمتیست” منتسب شد آن وقت فاصله گرفتن و بد و بیراه گفتن این “دوستان نیمه راه” به آنها شروع شد. البته این روش در دنیای سیاست اسم دارد و بهمن بهتر از من میداند، اپورتونیسم است. خود بهمن شفیق بیست سال دنباله روی ازنظرات “بی ریشه ” منصور حکمت را  در کارنامه سیاسی خود دارد. چگونه به خواننده مطالبش آنرا توضیح میدهد؟ آیا ایشان اغفال شده دنبال نظرات” پست مدرنسیتی” منصور حکمت افتاد؟ این چه نظرات” بی ریشه ای” است که ۳۲ سال است مقدرات کمونیسم معاصر ایران را رقم زده است؟ کمی جدی باشید! رشد کنید و خودتان را جدی بگیرید. نمیشود هروقت قافیه به تنگ آید کاسه کوزه ها را سر منصور حکمت شکست. شما که از” بی ریشگی” مبانی کمونیسم کارگری ذوق زده و آنرا جار میزنید میشود برای خواننده مبانی کمونیسم خود را در رساله ای  یا جزوه ای بیان کنید؟

میشود مستقلا “تفاوتهای” خود را با کمونیسم کارگری روی پای خود منتشر کنید؟ اینها حداقل انتظاری است که خواننده از شما دارد. باور کنید با جنگ پارتیزانی قلمی و محفلی نمیتوانید مبانی کمونیسم کارگری را به چالش بکشید.

 

 

http://hekmat.public-archive.net/index.html  *سایت آثار حکمت 

 

**مطلب بهمن شفیق : دولت و مبارزه طبقاتی در ایران –انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی