شورش در انگلستان دلایل و پیامدها

یک دنیای بهتر: اعتراضات جوانان در انگلیس در چند دهه اخیر در این کشورها بی سابقه بوده است. رسانه های غربی تلاش میکنند این اعتراضات را شورش “اراذل و اوباش” قلمداد کنند. واقعیت کدام است؟ زمینه های سیاسی٬ اقتصادی و اجتماعی این اعتراضات کدامند؟ به این واقعیت که بالاخره اماکن برخی از خود مردم محروم و زحمتکش هم مورد تعرض قرار گرفته است چگونه باید برخورد کرد؟

 

آذر ماجدی: اتفاقات هفته اخیر همه را غافلگیر کرد. چنین شورش وسیع و گسترده ای در تاریخ انگلستان بی سابقه است. پیش از این هم در برخی از این مناطق شورش هایی شکل گرفته است، بطور مثال در تاتنهام در ابتدای دهه ۸۰ میلادی شورشی علیه خشونت و راسیسم پلیس شکل گرفت. اما هیچگاه چنین اعتراضاتی به مناطق دیگر یا شهرهای دیگر سرایت نکرد. وسعت و میزان خشمی که شورشگران از خود بروز دادند باعث هراس هیات حاکمه شده است. رسانه ها همه می کوشند به یک سوال جواب دهند: چرا؟ علت اصلی چنین عکس العملی چیست؟

 

دولت و پلیس این وقایع را نتیجه سوء استفاده یک عده “ارازل و اوباش” جنایتکار قلمداد می کنند. رسانه های لیبرال متعلق به گرایشات سیاسی مرکز و چپ مرکز می کوشند دلایل اجتماعی – اقتصادی برای این شورش بیابند. بعضا به برخی فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی اشاره می کنند، بطور نمونه فقر و محرومیت مردم ساکن این مناطق و برنامه ریاضت کشی ای که دولت به تصویب رسانده است. اما اینها نیز سریعا به عوامل جنایتکار اشاره می کنند. بیش از یک هفته است که جامعه انگلیس سر در گریبان گرفته و بهت زده به این وقایع خیره شده است.

 

مساله اکنون دو بعد اصلی دارد: ۱- چرا چنین شورشی سر گرفت و چنین گسترش یافت؟ ۲- برخورد خشن و سرکوبگرانه هیات حاکمه پس از فروکش کردن آشوب.

 

اگر دولت ریشه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شورش را منکر می شود، نه از ساده لوحی و سطحی بودن آن، بلکه بعلت هدف سیاسی – اقتصادی معینی است که دنبال می کند. دولت محافظه کار این جوانان عاصی و مستاصل را “ارازل و اوباش و جنایتکار” می خواند تا بتواند جامعه را منکوب کند، برنامه ریاضت کشی ارتجاعی اش را پیاده کند و سرمایه داری بحران زده را به هزینه طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش از بحران نجات دهد. کلمات ارازل و اوباش بار ایدئولوژیک کاملا معینی دارند. این کلمات با یک هدف ایدئولوژیک مشخص به اینطرف و آنطرف پرتاب می شوند.

 

داستان چه بود؟ روز پنجشنبه ۵ اوت پلیس به یک مرد سیاه پوست ۲۹ ساله، پدر چهار کودک، شلیک می کند و او در جا جان می بازد. خیلی روشن است که شلیک با هدف کشتن بوده است. ابتدا پلیس ادعا می کند که قربانی اول شلیک کرده است و عمل پلیس دفاعی بوده است. خانواده قربانی بعلاوه چند صد نفر از مردم تاتنهام روز بعد در مقابل اداره پلیس تجمع می کنند و خواهان اجرای عدالت می شوند. این اعتراض آرام سریعا به یک شورش گسترده بدل می شود. مغازه ها به آتش کشیده می شود و بهمراه آنها بعضی از آپارتمانهای مردم نیز به آتش کشیده می شود. جوانان به مغازه ها می ریزند و دست به غارت می زنند. پلیس در این زمان دخالت فعالی برای اجتناب از گسترش شورش انجام نمی دهد.

 

در عرض چهار پنج روز آتش شورش به محلات دیگری از لندن، از جمله هکنی، انفیلد، پکم و کرویدون سرایت کرد. لازم به اشاره است که تمام این مناطق، مناطق محروم و فقیر نشین با جمعیت عمدتا سیاه پوست یا مهاجر آسیایی هستند (جوانان شورشگر عمدتا متولد انگلستان هستند، اما از نظر قومی – نژادی به این گروه ها منتسب می شوند.) شورش به لندن محدود نماند و شهرهای دیگر، ناتینگهام، بیرمنگام، منچستر و لیورپول نیز کشیده شد.

 

اگر کسی ریگ ایدئولوژیک دفاع از سرمایه داری در کفش نداشته باشد، با یک نگاه حتی سطحی به شرایط زیست در این مناطق و موقعیت اجتماعی و اقتصادی آنها به این نتیجه می رسد که این شورش ها نتیجه خشم فرو خفته و استیصال انباشت شده نسلی است که جز محرومیت، تبعیض و تحقیر بهره دیگری از زندگی نداشته است. فقر دائمی، خانواده های از هم پاشیده بخاطر شرایط نابسامان زندگی، مدارس بی امکانات، هر نوع امید به یک آینده انسانی را از آنها سلب کرده است. بسیاری حتی دوره تحصیلات اجباری را نیز طی نکرده اند. به این شرایط اذیت و آزار دائمی پلیس را نیز اضافه کنید، بمب اجتماعی ساخته می شود. جوانانی که ظاهر آسیایی یا آفریقایی دارند، بویژه از سال ۲۰۰۱ به بهانه مبارزه با تروریسم، مدام مورد بازرسی بدنی قرار می گیرند. بعضا روزی چند بار پلیس آنها را متوقف کرده، به سمت دیوار هولشان می دهد و بازرسی بدنی شان می کند. این تحقیر نمکی است که بر زخم محرومیت و فقر پاشیده می شود.

 

این شرایط، این فقر و محرومیت، تبعیض و تحقیر است که عصیان و شورش نسل جوان در این مناطق را موجب شده است. همانگونه که جوان دستفروش تونسی را به خودسوزی کشاند. مساله اینجاست که بورژوازی و سخنگویانش، برای کسی که دست به خودسوزی می زند، اشک تمساح می ریزند، اما برای کسانی که بخود اجازه می دهند به ساحت “مقدس” سرمایه و مالکیت حمله کنند، مجازات سنگین، زندان و محرومیت باز هم بیشتر را تجویز می کند. این ماهیت ضد انسانی و ریاکار بورژوازی است.

 

قتل مایک داگنن توسط پلیس حکم کبریتی داشت که خشم فروخفته هزاران جوان و نوجوان و بعضا کودک را به عصیان و شورش بدل کرد. همانگونه که خودسوزی جوان تونسی مردم کارگر و زحمتکش تونس را به خیابانها کشاند. بورژوازی و دولتش هر نوع ربطی میان این شورش ها و خیزش توده ای در خاورمیانه و آفریقای شمالی را منکر می شوند. در حالیکه خود خوب می دانند که ربطی مستقیم میان تمام این وقایع وجود دارد. مردم در هر گوشه ای، بنا به شرایط اجتماعی، سیاسی محیط شان، بنوعی خشم خود را بروز دادند. نسل جوان محروم بی آینده مناطق محروم انگلستان نیز با شورش، به آتش کشیدن و غارت خشم خود را علیه نظم سرکوبگر موجود بیان کردند.

 

البته همانگونه که در مورد خاورمیانه و ایران در دوسال پیس هم صدق می کرد، تکنولوژی جدید نقش مهمی در گسترش این حرکات داشت. فیس بوک، تویتر، تلفن های موبایل و تکست مسج ابزاری است که نسل جوان برای ارتباط گیری استفاده می کند. و در دو سه سال اخیر نقش مهم این ابزار به اثبات رسیده است.

 

دولت دست راستی بریتانیا پس از خاموش شدن شورش، دستور سرکوب خشن به پلیس و سیستم قضایی داده است. نزدیک به دو هزار نفر دستگیر شده اند. دادگاه ها شبانه روزی کار می کنند و مجازات سنگین و بی سابقه برای این جوانان تصویب می کنند. یک دانشجو برای “غارت” چند بطری آب به قیمت ۳ پوند و نیم ۶ ماه زندان گرفته است. جوان دیگری بعلت فحش دادن به پلیس ۶ ماه حکم گرفته است. و امروز روزنامه ها نوشتند که دو جوان بیست ساله و بیست و دو ساله بخاطر درست کردن یک صفحه در فیس بوک که مردم را به شورش دعوت می کرد، هر یک به ۴ سال زندان محکوم شده اند. جالب اینجاست که این دو شورش هیچکدام سر نگرفته است. یعنی این دو جوان به جرم “جنایت” انجام نشده محکوم به زندان شده اند.

 

احکام آنچنان خشن است که حتی صدای روزنامه دست راستی دیلی تلگراف هم درآمده بود. دلایل آنچنان روشن است که حتی مجله اکونومیست هم در انکار کامل آنها دولت را مورد نقد قرار داه است. اما مساله این نیست که حقیقت کدامست؟ یا عدالت چیست؟ مساله پیامی است که بورژوازی دارد به کارگران و مردم محروم می دهد: “خفه شوید! همین است که هست! باید بسوزید و بسازید! صدایتان هم درآید، با چماق به سراغتان خواهیم آمد!”

 

این احکام و پیغام اخلاقی حکومت در شرایطی بر سر مردم ریخته می شود که کل هیات حاکمه اسکاندال پشت اسکاندال را از سر گذرانده اند. یک سال و نیم پیش سر و صدای دزدی و کثافت کاری نمایندگان پارلمان درآمد. اکثریت بزرگ این نمایندگان در اعلام هزینه های خود حساب سازی کرده اند. از چند هزار پوند تا ۳۰ هزار پوند پول بالا کشیده اند. اینها که باصطلاح باید “نمونه” اخلاق و قانوگرایی باشند در روز روشن برای دزدی از صندوق مردم توطئه کرده اند. نام دیوید کامرون و گوردون براون نیز در لیست این نمایندگان دزد قرار داشت.

 

سپس افتضاح سیاسی همکاری و رشوه گرفتن مالی و تبلیغاتی بخش بزرگی از هیات حاکمه، از جمله دو رئیس پلیس، نخست وزیر فعلی و سابق از امپراطوری رسانه ای روپرت مرداک به روزنامه ها کشید. هر روز بخش کثیف تری از این توطئه رسانه ای – حکومتی رو می شود. اما بورژوازی آنچنان وقیح است که حتی وقتی کثافت و آلودگی های جنایی و “اخلاقی” اش نیز رو می شود، باز به کارگران و مردم درس اخلاق و قانونگرایی میدهد. جالب اینجاست که اگر جوانان محروم در یک لحظه عصیان از خود بیخود شدند و شورش کردند، یک تلفن موبایل، یک کامپیوتر، دو تا بلوز یا چند بطری آب “غارت” کردند، این ریاکاران حاکم در روز روشن و با نقشه قبلی دزدی و جنایت کرده اند. این ماهیت جامعه سرمایه داری است. این مبارزه طبقاتی در عریان ترین شکل آنست.