خاتون و چادر مشکى

اخیرا روزنامه “ایران” یکی از نشریات دولتی و طرفدار احمدی نژاد ویژه نامه ای رایگان به اسم “خاتون ۱” منتشر کرده است که به فلسفه حجاب و بحث رنگ مشکی حجاب پرداخته است. با انتشار این ویژه نامه دعوای جناحهای در قدرت رژیم اسلامی یک بار دیگر بالا گرفته است. مدافعین خامنه ای در مقابل مدافعین احمدی نژاد صف کشیده و نوشته اند نگران طرح مسایل دیگری از جمله مجاز بودن یا نبودن رابطه با آمریکا٬ استفاده از دیش برای دیدن کانالهای تلویزیونی ماهواره ای و موضوع فلسطین و خود ولایت فقیه و تفکیک جنسیتی وغیره هستند.

اما سوال این است آیا این دعوا بر سر حجاب یا رنگ حجاب است٬ یا دعوایی بر سر موجودیت و بود و نبود حکومت اسلامی است. اصلا چرا بعد از ٣۲ سال باز هم بحث حجاب تا این حد حساسیت برانگیز است که میتواند مخالفت و موافقت با آن و یا بحث بر سر رنگ آن این چنین قشقرقی در درون حکومتیها به پا کند. جالب است بدانیم چرا پس از ٣۲ سال تازه گیها یکی از این اصولگراهای حزب الله کشف کرده است که رنگ مشکی حجاب را ناصرالدین شاه از فرانسه به ایران آورده است! در این نوشته به مضمون اصلی این دعوا و اصل واقعیت جدال جامعه بر سر حجاب خواهیم پرداخت.

 

موضع جناحهای در قدرت و خارج قدرت رژیم در مورد حجاب

 

واقعیت این است که همه جناحهای جمهوری اسلامی از اصولگرا و اصلاح طلب مدافع سرسخت اجباری بودن حجاب بوده و هستند. از نظر همه جناح های جمهوری اسلامی زن غیر محجبه و یا به قول خودشان حتی بد حجاب را مجرم میدانند. زن در سیستم فکری اسلامی که سیستمی است متعلق به هزارو چهار صد سال قبل٬ وسیله تمتع جنسی مردان و خود عامل فساد و در هم ریختگی بنیان جامعه است. به همین منظور میخواهند او را کنترل کنند. آخوندهای ریز و درشت شیعه و مفتیهای سنی همگی بر این امر توافق دارند که این “موجود خطرناک و فتنه گر” را باید کنترل کرد. حجاب یک وسلیه برای کنترل زنان است و در دنیای امروز با وجود جنبش اسلامی و اسلام سیاسی حجاب سمبل کنترل زن و سمبل تسلط برجامعه است. جنبش اسلام سیاسی حجاب را سمبل اسلامی بودن فرد و جامعه تعریف کرده و مخالفین حجاب را مروجین فساد میدانند.

طبق اخبار و گزارشات منتشر شده در هیچ کشوری به مانند ایران موضوع حجاب تا این حد جدی و مورد بحث قرار نگرفته است. اما موضوع حجاب چرا در ایران به طور تعطیل ناپذیر مدام مورد مناقشه و جدال است. این برمیگردد به اختلاف جامعه و نخواستن حجاب علیه حکومتی که به زور میخواهد حجاب را تحمیل کند. واقعیت این است که اکثریت بالایی از جامعه ایران هیچ وقت حجاب را به عنوان پوشش خود نپذیرفت و نمی پذیرد. این موضوع جدالی را دامن زده است که به آزادی پوشش و آزادی فرد در جامعه گره خورده است. اگر چه حجاب را نباید پوشش قلمداد کرد. اما در هر حال جامعه تمایلی به کوتاه آمدن از مدرنیسم در مقابل اسلامیسم ندارد.

در تمام مدت طول عمر رژیم اسلامی این موضوع داغ بوده است و فقط با زور اسلحه و اسید پاشی به صورت زنان و دستگیریهای دهها هزاران نفره در سال توانسته اند قانون اسلامی حجاب اجباری را به جامعه تحمیل کنند. معلوم است چیزی که تحمیلی باشد مورد اعتراض است و روند پیشرفت جامعه بشری هم به سمت آزادی و حقوق شهروندی سیر میکند نه باز گشت به عقب و تاریخ گذشته و یا دوران باستان. به همین دلیل همیشه بخشی از حاکمان و جناحهایی از رژیم اسلامی کجدار و مریز هر از چندگاهی به دلیل رقابتهای خود با جناح رقیب و یا به دلیل مهار کردن فشار اعتراض جنبش برابری طلبانه زنان سعی کرده اند با سیاست شل کن سفت کن خود را ناجی جامعه و کم کردن فشار بر جامعه و مخالف مذهبیهای سنتی نشان بدهند. یک دوره خاتمی این نقش را بازی کرد و با شکست مواجه شد و امروز احمدی نژاد سعی میکند این نقش را بازی کند.

 

اما همینکه یک جناح رژیم به این فکر میافتد که با برافراشتن پرچم کم کردن فشار به جامعه میتواند مورد توجه قرار گیرد٬ خود ناشی از نفرت جامعه از حجاب و نقض حقوق شهروندی از جانب نظام اسلامی است. انعکاس مبارزات مردم و تاثیر این مبارزات در ایجاد شکافهای بیشتر در صفوف بالای حکومت را میتوان در همین نمونه هم به وضوح دید. مبارزه برای بدست آوردن آزادی و حقوق برابر زن و مرد و خلاصی از قوانین و شریعت اسلامی در ایران تلاشی دائمی و عمری به اندازه عمر جمهوری اسلامی دارد.

دوره ای که خمینی اتوریته همه جناحهای رژیم بود آنها در اعمال قانون حجاب اسلامی به هر جنایتی دست زدند. همه سران ریز و درشت این رژیم و همه جناحهای حکومتی و همه مغضوبین امروز حکومت که ظاهرا به اپوزیسیون حکومت تبدیل شده اند٬ همگی  از تیغ کشیدن به صورت زنان تا چسباندن روسری و حجاب با پونز بر سر زنان٬ از اسید پاشی به صورت زنان تا دستگیری و شلاق زدن آنها٬ از بازداشت و شکنجه تا توهین و تجاوز به زنان معترض و مخالف حجاب٬ کوتاهی نکرده اند. اکنون که نفرت عمومی و عمیق مردم از قوانین و دستورات اسلامی را مشاهده کرده اند و هیچ اتوریته قابل قبولی در صفوفشان یافت نمیشود و کل نظامشان را از خطر مرگ نجات بدهد٬ هر روز جناحی و تفسیری از اسلام و قوانین اسلامی٬ سر بر میاورد. اما همین تفاسیر متفاوت و جناحهای تازه متولد شده هم نه با هدف کم کردن فشار بر جامعه بلکه بر عکس برای حفظ نظام اسلامی و دستیابی این جناحها به قدرت و ثروت بیشتر در مقابل جناح های رقیب است. مشکل هیچ کدام از اینها تفاسیر بهتر و بدتر از اسلام نیست مشکل در خطر قرار گرفتن کل نظام اسلامی و راههای نجات آن است. استراتژی حفظ نظام اسلامی از روز اول به قدرت رسیدن این جرسومه فساد مورد مناقشه باندهای مختلف حکومتی بوده است.

 

اخیرا هم آقای کلهر خواب نما نشده است که یکباره بحثی در مورد چادر مشکی راه انداخته است. او و دوستان و همفکرانش فرصت طلبانی هستند که میدانند جامعه از حجاب اسلامی متنفر است. به همین دلیل با راه انداختن این مباحث هم میخواهند از رقبای خود پیشی گیرند و توجه بخشهایی از جامعه را به خود جلب کنند و هم میخواهند انتظار جامعه را در همین حد و حدودی که مطرح کرده اند نگهدارند. به زعم آنها اگر زنان آزادانه رنگ غیر مشکی برای چادر خود انتحاب کنند موضوع حل شده است. اما مردم ایران و بویژه زنان همه این خیل اسلامی و جانی را میشناسند.

 

زنان و مردم ایران ارتباط نزدیک و اطلاعات لازم را از دنیای خارج از ایران دارند و سهم خود را از زندگی میخواهند. اعتراض و نارضایتی زنان و مردم آزادیخواه علیه قوانین اسلامی و محدودیتهای موجود و علیه کلیت جمهوری اسلامی در ابعاد تمام ایران در جریان است. حکومتیها میدانند که اعتراض و نارضایتی و سرپیچی زنان در مقابل قوانین اسلامی در ابعاد میلیونی و هر روزه در جریان است. هر دو جناح در قدرت اینرا دیده و میبینند. به همین دلیل سالانه دهها هزار نفر از زنان مورد تعرض٬ و یا دستگیر٬ جریمه و شکنجه میشوند و مورد توهین و.. قرار میگیرند. 

یک جناح رژیم همان سیاست همیشگی سرکوب و اسیدپاشی و جریمه و شلاق  و زندان و…  را تجویز میکند و جناحهای دیگر هر وقت احساس ضعف میکنند برای مقابله با رقیب قدرتمند خود وارد بازی با مسایلی میشوند که تا دیروز خط قرمز همه جناحهای رژیم بوده است.  موضوع حجاب یکی از این خط قرمزهای رژیم اسلامی و کل اسلام سیاسی است. 

اخیرا و در همین چهار چوب بازی و رقابت جناحها با همدیگر مشاور فرهنگی سابق احمدینژاد( کلهر)  گفته است که رنگ مشکی چادر اسلامی مناسب نیست و گویا وارداتی پادشاهان قاجار از فرانسه به ایران است. بعد از این مباحث آخوند دیگری از جناح اصلاح طلب (اشکوری) اعلام کرده است که چادر و رنگ مشکی آن از دوران ساسانیان بوده و ربطی به اسلام ندارد. این آخوندها و بچه آخوندهای ریاکار بعد از ٣۲ سال تازه یاد گرفته اند که باید در مورد حجاب حرف بزنند اما حرفشان باید طوری باشد هم مردم به آنها توجهی نشان بدهند و هم جناح رقیب پیامشان را بگیرند و هم ضربه ای به اسلام عزیزشان نرسیده باشد. این دودوزه بازی ممکن بود در دوران دوم خرداد بدرد تحمیق مردم بخورد اما اکنون که نسل قبلی و فعلی تره برای آخوند خرد نمیکند به این اراجیف فقط پوزخند میزنند و رد میشوند. مشکل این خیل آخوند و بچه آخوند این است که عقل و شعور مردم را در حد عقل و شعور خود میپندارند. در حالیکه مردم حداقل به باندازه یک دوران تاریخی و نظام اجتماعی از اینها جلوترند.

علاوه بر این مشکل مردم و اعتراضشان نه تنها به رنگ مشکی و فرهنگ عزا اسلامی  بلکه به کل قوانین و شریعت اسلامی است. چادر از هر جایی آمده باشد و هر رنگی که داشته است مشکل خیل آخوند است که باید صبح تا شب بر سر چگونگی آن مثل چگونه طهارت گرفتن چگونه با دختر بچه ۹ ساله ازداوج کردن و چگونه فحشای اسلامی به اسم صیغه بر پا کردن با هم کلنجار برروند.  مردم با کل این فرهنگ و قوانین ضد بشری ناسازگارند و میحواهند از آن رها شوند. اما حجاب از صدر اسلام تا کنون پرچم و سمبل این دین تبعیض آمیز بوده و هست. برخلاف نظر آقای کلهر و اشکوری اتفاقا رنگ سیاه همیشه رنگ مورد پسند اسلامی بوده و اسلامیها همیشه ضد شادی بوده اند. اینها دیگر تفسیر و تحلیل نیست فاکت است.

 

 حجاب پاشنه آشیل حکومت اسلامی

 

بحث و موضوع حجاب در تمام طول عمر رژیم اسلامی یک موضوع لاینحل مانده و تا پایان عمر این رژیم همچنان خواهد ماند. نه یک جمهوری اسلامی بدون تحمیل حجاب قابل تصور است و نه تمکین زنان و رضایت جامعه از این سیاست زورگویانه قابل تصور میباشد. دلیل این امر واضح است: اولا جمهوری اسلامی راس اسلام سیاسی است و سمبل این جنبش حجاب است و به دستور خمینی و با اعمال زورگویانه در ایران حجاب را سر زنان کردند. دوما جامعه ایران یک جامعه اسلامی نیست. در جامعه ایران مثل همه جوامع دیگر جنبشهای مذهبی و بی مذهبی و سکولاریسم و لیبرالیسم و کمونیسم ناسیونالیسم و… وجود دارند. اما با این حال حکومت فعلی حاکم بر ایران اسلامی است. قوانینش اسلامی است. همه مسئولین و پستهای دولتی و غیر دولتی باید مسلمان و قانونا شریعت و موازین اسلامی را باید رعایت کنند و به قول ایدئولوگهای رژیم اسلامی فراتر از این باید ولایت مطلقه فقیه را نه تنها نظرا بلکه عملا هم قبول داشته باشند.

این در حالی است که نه جامعه بطور کلی مسلمان است و نه تمام پیروان اسلام خواهان یک جامعه اسلامی و با قوانین شریعت اسلام هستند . با وجود اینکه منطقا و عقلا جامعه ایران را نمیتوان یک جامعه اسلامی نامید ولی احزاب و دولتها و جریانات مختلف آگاهانه و یا از روی عمد با توجه به منافع سیاسی مورد نظرشان همچنان جامعه ایران را یک جامعه اسلامی خطاب میکنند. بحث و استدلال ما در مقابل این طیف مذکور این است همچنانکه نمیشود جامعه آلمان و آمریکا و فرانسه و… را جوامع مسیحی نامید و کمتر کسی این کشورها را با این صفت مسیحی خطاب میکند٬ جامعه ایران و دیگر جوامع اسلام زده را هم نمیتوان و نباید اسلامی خطاب کرد.  ظاهرا این یک امر داده شده و بدیهی محسوب میشود که کشورهای سرمایه داری غربی را کشورهایی با سیستم جمهوری٬ دمکراسی٬ لیبرالی و راست و چپ و میانه بدانیم اما به محض اینکه به کشورهای اسلام زده میرسیم گویا صفت اسلامی برای آنها مناسبترین و جامع ترین تعریف و توصیف است. در حالیکه این صفت نه علمی است و نه از نظر جامعه شناسی و سیاسی مبنای  محکمی دارد.

حتی طبق آمارهای منتشر شده هم بکار بردن صفت مذهبی برای توصیف هیچ کشوری دقیق نیست و از پایه محکمی برخوردار نیست. طبق آماری که نشریه شپیگل در آلمان منتشر کرده است گروهبندیهای مذهبی و غیر مذهبی به این شکل اعلام شده است: پیروان مسیحیت در دنیا دومیلیارد و سیصدمیلیون٬ پیروان اسلام در دنیا یک میلیارد و ششصد میلیون و تعداد آته ئیستها  و غیر مذهبیها یک میلیارد اعلام شده است. تاز این آمار آته ئیستها فقط شامل کسانی میشود که رسما اعلام کرده اند مذهب ندارند. در کشورهای اسلام زده هر کس اعلام کند از مذهب خارج شده است حکمش مرگ است و به همین دلیل هیچکس امکان و توان اینرا ندارد که چنین موضوعی را اعلام کند. آمار مسلمانان در این نشریه شامل آمار جمعیت کشورهای اسلام زده است و نه آمار دقیق کسانی که از مذهب خارج شده اند.

 

حال اگر استدلال و موارد قبلی را هم در نظر نگیریم با توجه به همین آمار شپیگل این جوامع را چگونه باید مورد خطاب قرار داد. این در حالی است که با توجه به تجربه تلخ بیش از سه دهه حاکمیت اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی در ایران نقد تجربی اسلام و مذهب و دوری و تنفر از قوانین و سنتهای مذهبی و اسلامی در این کشور بیش از هر جامعه دیگری در دنیا رواج دارد و بی اعتقادی مردم بویژه نسل جوان به مذهب و اسلام این جامعه را به یک جامعه عمدتا غیر مذهبی تبدیل کرده است.

جنگ دائمی و بدون وقفه رژیم با زنان به دلیل بی حجابی و بد حجابی و آرایش و رابطه جنسی خارج از ازدواج و…. در تمام طول عمر این رژیم ادامه داشته است. به قول آخوندهای اسلامی ایران را “کفر برداشته است” و کسی علاقه به مسجد و نماز و روزه ندارد و تمام قوانین اسلامی و شریعت اسلامی هر روز در ابعادی میلیونی نقض میشوند و داد آخوندها را در آورده است. طبق آمار اعلام شده مجلس اسلامی ۸۵ درصد جوانان به اوامر و سنتهای مذهبی بی اعتنا هستند. فراتر از این اکثریت قوی مردم ایران فکر میکنند مسجد و آخوند باعث عدم پیشرفت و ترقی جامعه شده است. مردم فکر میکنند آخوندها موجودات ریاکار و دروغگو و بیماران جنسی و دایناسورهایی ۱۴۰۰ سال قبل هستند که امروز به جان آن جامعه افتاده اند. مردم در بهترین حالت خیل آخوند و کل روحانیت را بی خاصیت ترین و انگل ترین موجودات جامعه میدانند. تا جایی که این موضوع به عنوان جک و لطیفه در مورد آخوندها به خطبه های مساجد هم راه یافته است.

تعداد جوکهایی که علیه مذهب٬ و خدا و پیغمبر و امامان روزانه ساخته میشود از هر موضوع اجتماعی و سیاسی دیگر در جامعه ایران بیشتر است و چه بسا دهها  برابر موضوعات دیگر است. فرم لباس و آرایش و موزیکهای مورد علاقه و کتابهای خواندنی و سایتهای دیدنی و… نمونه های دیگر این موضوع هستند که مردم تا چه اندازه از مذهب و آخوند و شریعت اسلامی بدور و متنفرهستند.

 

 جدال بر سر حجاب دو جبهه عمومی در مقابل همدیگر را شکل داده است. جبهه مدافعین حجاب و جبهه دفاع از حقوق زن. تقابل این دو جبهه در طول عمر رژیم اسلامی هیچ وقت از صحنه سیاست و روابط اجتماعی جامعه ایران کم اهمیت و حاشیه ای نشد. زیرا حجاب به عنوان سمبل و پرچم اسلام سیاسی همیشه با اعتراض مواجه بوده و زنان و جامعه مدرن ایران آنرا نپذیرفت. اسلامگرایان و جمهوری اسلامی تا کنون فقط با زور شکنجه٬ زندان٬ شلاق و اسیدپاشی و اعدام و کشتار توانسته است قانون حجاب را تحمیل کنند. اما در مقابل این تحمیل بخش مدرن جامعه هیچوقت کوتاه نیامد و سر تسلیم فرو نیاورده است.

 

اخیرا اختلاف جناحی احمدی نژاد و  خامنه ای بحث حجاب را به یک موضوع روز و گرهی برای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. اما موضوع حجاب ٣۲ سال است در ایران یک موضوع جدی و سرنوشت ساز بوده است. این اقدامات اخیر نشانه شکست سیاسی و فرهنگی رژیم اسلامی را بیان میکند. برخلاف تصور بیماربسیاری از جریانات سیاسی اپوزیسیون راست و چپ که هیچ وقت به اهمیت جنبش اسلام سیاسی و موضوع حجاب به طور ویژه پی نبردند و یا منافعشان در همین راستا بود جامعه راه خودش را میرود. اکثر این جریانات هنوز هم در دنیای فرقه ای خود محبوس هستند. اما جامعه ایران در مقابل حکومت و شانه بالا انداختن اپوزیسیونی که میگفت حجاب و جنبش اسلام سیاسی مهم نیست هیچوقت مطیع سیاستهای اسلامی و از جمله حجاب نشد و جدالش با رژیم تا پایان عمر این حکومت و کل جنبش اسلام سیاسی ادامه خواهد داشت. جریاناتی که در چپ ترین حالت مرتب ورد زبانشان “جامعه سر مایه داری است” را تکرار میکنند کاری به جنبشهای سیاسی و از جمله اسلام سیاسی ندارند٬ اگر ریاکار و مدافع نظم موجود نباشند٬ نه از سرمایه داری چیزی فهمیده اند و نه از کارگر و سوسیالیسم و نه از تقابل و جایگاه جنبشها سیاسی حاضر در جامعه. در خوشبینانه ترین حالت اینها خیل معبدان تاریخ هستند که منافع سیاسی خود را در این راستا تعریف کرده اند.

۱۶ اوت ۲۰۱۱