٢٨ مرداد ۵٨ ، مرورى بر نقش ارتجاع محلى در کردستان

قبل از پرداختن به این موضوع، لازم است به یک نکته اشاره کنم.  در مطلبی تحت عنوان ” ۲۸ مرداد ۵۸ سالروز  صدور فرمان حمله خمینی و بنی صدر به کردستان” که در ایسکرا شماره ۵۸۲ با امضای من منتشر شده بود، به موقعیت بنی صدر در جریان این حمله اشاره شده بود. همینجا این نکته را اصلاح می کنم که در این نوشته، به  بنی صدر بعنوان رئیس جمهور رژیم اسلامی که به پاسداران و ارتش گفته بود ” تا تمام شدن غائله کردستان و سرکوب اشرار پوتین ها را از پا در نیاورید”، اشاره کرده ام. این فرمان از سوی بنی صدر در جریان جنگ خونین سنندج در بهار سال ۵۹ یعنی هفت ماه بعد از وقایع ۲۸ مرداد  صادر شده بود که  به اشتباه ۲۸ مرداد را اشاره کرده بودم. از این بابت از خوانندگان این مطلب پوزش می خواهم.

بنی صدر در مقطع ۲۸ مرداد ۵۸  عضو شورای انقلاب بود. او دراجتماع مردم ارومیه پیرامون اوضاع کردستان سخنرانی کرد. بی مناسبت نیست به قسمتهایی از سخنرانی او که در اجتماع مردم ارومیه ایراد کرده بود نگاهی بیاندازیم  بعد به موضوع اصلی خواهم پرداخت. بنی صدر در بخشی از این سخنرانی می گوید:

“حالا ما ارتشی که در کردستان داریم غیر ارتش بعث عراق است زیرا این ارتش معرف ۳۵ میلیون ایرانی می باشد که در آنجاست. ایران، ایران است که در کردستان با ضد انقلاب و ضد ایران می جنگد. همه شما خواهید دید ما تا حالا برق آسا پیروز شده ایم. بعد از این هم برق آسا پیروز خواهیم شد”. و در بخش دیگری از همین سخنرانی که در مورد تجزیه طلبی صحبت می کند می گوید: “البته وسوسه ای در برادران کرد ما نیست و آن اقلیت توطئه گر است که چنین وسوسه ای را در مغز خود می پروراند و من این جمله را بنام شما و همه ملت ایران می گویم پیام ملت ما پیام صلح است و با کسی که بخواهد قبول نکند شمشیر و جنگ است”.

بنی صدر پیرامون جنایات خمینی، خلخالی و دولت موقت در کردستان، چه در آن دوران و چه اکنون، مدام تلاش می کرده است که بگوید آنچه که در کردستان روی داد کار ضد انقلاب و وابستگان به رژیم بعث عراق بود و خمینی و دارو دسته اش و از جمله بنی صدر خود را محق می دانستند که برای تثبیت حکومت اسلامی در مقابل ادامه انقلاب که در کردستان همچنان شعله های آن  زبانه می کشید آنرا به رژیم عراق نسبت می دادند تا دستشان برای سرکوب بیشتر باز باشد. “پیروزی برق آسایی” که بنی صدر از آن با افتخار سخن می گفت، هجوم لشکریان خمینی به کردستان و کشتار مردم و اعدام جوانان انقلابی بود که آنرا پیروزی برق آسا عنوان می کرد. بنی صدر در مقام عضویت در ساختاری که خمینی اسم آنرا شورای انقلاب نام نهاده بود، بتاریخ ۱۲ شهریور ۵۸ یعنی درست ۱۵ روز بعد از صدور فرمان حمله خمینی به کردستان، گردن ننهادن مردم کردستان به خواست خمینی و دارو دسته اش را با “شمشیر و جنگ” پاسخ داد. شمشیر و جنگی که  نوروز خونین ۵۸ را ساخت، شمشیر و جنگی که در ۲۸ مرداد ۵۸ کردستان را به خاک و خون کشید و اعدام جوانان انقلابی را در دستور گذاشت، شمشیر و جنگی که جنایات آنان در مریوان را بوجود آورد، شمشیر و جنگی که جنگ ۲۴ روزه شهر سنندج در سال ۵۹ را به مردم تحمیل کرد، شمشیر و جنگی که ماجرای کشتار قارنا، قلاتان و کانی مام سید و کشتاری را که در شهرها و روستاهای کردستان بوجود آورد پاسخ حکومت تازه بقدرت رسیده به مردم کردستان بود. پاسخ شمشیر و جنگ بنی صدر به مردم کردستان در شهریور ۵۸، مقدمه ای بر فرمان حمله هفت ماه بعد او بعنوان رئیس جمهور اسلامی علیه مردم کردستان بود. با این توضیح به اصل موضوع می پردازم.

در مورد وقایع و رویدادهای قیام ۵۷ تا ۳۰ خرداد شصت که جمهوری اسلامی هنوز قادر به شکست  انقلاب سال ۵۷ نشده بود، از زوایای مختلفی گفته و نوشته شده است. اشاره به نقش مذهب و جریانات مذهبی در کردستان و درآن مقطع، هدف این نوشته است. بازگو کردن وقایع و رویدادهای آن دوره از دید کسانیکه خود در صحنه های مختلف این جدال حضور داشتند کاری لازم و ضروری است. نسل امروز که برای مذهب از هر نوعش تره هم خورد نمی کند نیازمند مطلع شدن از این تاریخ است. از سوی جریانات مذهبی حاشیه ای، چه در کردستان و چه در ادعاهای آندوره از سوی خمینی و جمهوری اسلامی، روایتهای  غیر واقعی و متفاوتی از آنچه که در کردستان می گذشت بیان شده است و هر یک تلاش  می کردند  جامعه کردستان را اسلامی و از نوع سنی گری آن معرفی کرده و آنرا و به خورد  مردم بدهند. این تقلاها برای همزِستی مسالمت آمیز آنان در تقابل با ادامه انقلاب و قدرت و نفوذ چپ و کمونیسم بود.

از ابتدای سال ۵۷ و با گسترش اعتراضات و تظاهراتهای وسیع و گسترده در شهرهای کردستان، ما با دو جریان مذهبی مواجه هستیم. یکی جریان مکتب قرآن احمد مفتی زاده که تلاش میکرد اسلام از نوع سنی آن را تبلیغ و بدور آن نیرو جمع کند و دیگری شخصی به اسم صفدری بود که در واقع بعنوان نماینده خمینی و برای تبلیغ و رواج اسلام شیعه در کردستان فعالیت میکرد. صفدری در ابتدای سال ۵۷ تا مقطع قیام ۲۲ بهمن از موقعیت و جایگاهی که بتوان او و دارو دسته اش را بعنوان نیرویی قابل ملاحظه نگاه کرد نبود. بعضا افراد انگشت شماری که گرایشات مذهبی داشتند و هنوز از کمونیسم و چپ چندان اطلاعی نداشتند ترجیح می دادند که برای مبارزه علیه حکومت شاه در کنار آنها باشند. این دو نفر با نیرویی که همراهشان بود در قیاس با فضای چپ و تمایلات کمونیستی جوانان و کلا مردم و همچنین نیروهای سیاسی، در مقایسه با جمعیتها و شوراها و بنکه های محلات که یک نیروی عظیم توده ای و اجتماعی در جایی مثل شهر سنندج نقش اصلی و تعیین کننده را داشتند،  دو همزاد حاشیه ای بودند. در ابتدا برای پیش برد امرشان تنها به اعمال فالانژیستی به شیوه های مختلف تلاش میکردند که با آلوده کردن فضای سیاسی و اعتراضات اجتماعی مردم، موقعیتی برای خود فراهم کنند. بعد از خلع سلاح پادگان توسط مردم و جوانان در شهر سنندج و مرکز ژاندار مری و شهربانی، مقداری سلاح سبک در سطح وسیعی به دست مردم افتاد که در شورای محلات و بنکه ها برای برقراری امنیت در سطح شهر و همچنین دفاع در مقابل هر گونه تعرضی از سوی پس مانده های حکومت قبلی، نیروهای مستقر در پادگان و دیگر مراکز نظامی که همگی یک شبه رهبری خمینی را پذیرفته بودند و همچنین مزاحمتهای این دو جریان مذهبی مورد استفاده قرار می گرفت اما این سطح از امکانات تسلیحاتی هنوز کافی نبود.

مطرح شدن مفتی زاده و صفدری به بعد از قیام ۲۲ بهمن و با بروز اختلاف بین این دو موضوعیت پیدا می کند. با فرو ریختن پایه های حکومت شاه توسط قیام و انقلاب مردم در سراسر کشور، در شهرهای کردستان نیز این روند با تسخیر ساواک و دیگر نهادها و مراکز نظامی توسط مردم در شهرهای کردستان نیز همراه بود. شوراهای محلات و بنکه یا مقر فعالیت جوانان و مردم محلات که بتدریج سازمانیافته تر عمل میکرد، شرایطی را فراهم نمود که هر نیرو یا جریان مرتجع مذهبی نتواند به راحتی به باز سازی دم و دستگاه فرو ریخته حکومت شاه بپردازد. به نوعی حاکمیت مردم از طریق شوراهای محلات اعمال اراده حاکمیت توده ای را در جایی مثل سنندج به پیش می برد. اما علیرغم چنین فضای سیاسی و چپی که در کردستان وجود داشت و علیرغم حضور گسترده مردم در صحنه سیاسی اوضاع آن روزها، مفتی زاده و صفدری بی کار ننشسته و هر کدام از آنان می کوشیدند تا برای خود مرکز قدرتی مهیا کنند.
در شهر سنندج صفدری بعنوان نماینده خمینی تلاش میکرد پادگان سنندج را در کنترل خود بگیرد و با در اختیار گرفتن مکانی همچون پادگان شهر سنندج که می توانست با اتکا به آن و با استفاده از اسلحه، توپ و تانگ و پرسنل داخل آن کاری از پیش ببرد، خواب تسلط بر شهر را در سر می پروراند. احمد مفتی زاده نیز نیرویش را در استانداری شهر متمرکز و بر روی این مکان سرمایه گزاری کرده بود. تقسیم و انتخاب این دو محل یعنی پادگان و استانداری شهر بتریب بین صفدری و مفتی زاده دقیقا گویای این بود که آنان در میان مردمی که در نهادهای مختلف در سطح محلات و در ابعاد توده ای دهها هزار نفره و به شیوه سازمانیافته در سطح شهر فعالیت می کردند، پایگاه و جایگاهی نداشتند. چسبیدن این دو جریان مرتجع به این دو مکان گویای قلدر منشی آنان از بالا و از طریق ساختار درهم شکسته شده رژیم شاه توسط مردم بود. تلاش آنها برای باز سازی این دو نهاد، برای دست یابی به اهداف خود و همچنین در رقابت با هم از یک سو و از سوی دیگر استفاده از آن بعنوان اهرم و مانعی در مقابل مردم و نیروهای سیاسی بود. 

مطرح و منزوی شدنشان از آنجا شروع شد که در ۲۶ اسفند ۵۷ احمد مفتی زاده چندین بار از صفدری که بعنوان نماینده خمینی در پادگان شهر مستقر شده بود درخواست فشنگ و مهمات می کند اما صفدری درخواستهای او را بدون پاسخ می گزارد. بلاخره مفتی زاده نامه ای به سرهنگ صفری که آن موقع فرمانده لشکر ۲۸ سنندج بود می نویسد و درخواست اسلحه و مهمات می کند. احمد مفتی زاده در این نامه می نویسد:
” جناب سرهنگ صفری! حراست شهر و منطقه را پاسداران ما بعهده دارند. تا کنون پاسداران ما اسلحه های گوناگون را به مقدار فراوان از دست مردم بی صلاحیت گرفته و به لشکر تحویل داده اند. همیشه شفاهی وعده های فراوان می دهید، و اکنون چند بار کتبی فشنگ و وسایل لازم درخواست می کنیم و اعلام می داریم که تفنگها و تپانچه ها فشنگ ندارند. جوابهای عجیب و غریب می شنویم در حالیکه بدون حساب سلاح و مهمات شما بدست افراد نا اهل و آشوبگر می رسد. می دانید که تا بحال آشوبگران بارها طرح حمله به پادگان را داشته اند و ما همیشه آنرا خنثی کرده ایم. راستی اکنون این موضوعات بصورت معمایی برایمان درآمده که نمی توانیم جواب آنرا پیدا کنیم. به هر حال این روش بسیار خطرناک است”. – احمد مفتی زاده- ۲۶ اسفند ۱۳۵۷ “. “به نقل از کتاب جنگ خونین سنندج انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق”.
از نامه مفتی زاده به فرمانده لشکر ۲۸ سنندج بخوبی پیداست که اگر اتحادی مابین او و صفدری وجود می داشت و دچار اختلاف نمی شدند، جنایات بسیار سنگینی از سوی این دو قلوی مذهبی در انتظار مردم بود. منظور او از مردم بی صلاحیت، مردم شهر سنندج بود که برای خلع سلاح پادگان و مرکز ژاندارمری به آنجا رفته بودند و تعداد زیادی از آنان توسط نیروهای مستقر در پادگان کشته یا اسیر شده بودند. او در نامه اش به روشنی بیان می کند طرح تسخیر پادگان توسط آشوبگران ( که منظورش مردم، جوانان و نهادهای اجتماعی و سازمانهای سیاسی است ) را به اطلاع فرمانده لشکر ۲۸ می رساند و به نوعی همسویی خود با سرکوبگران مستقر در پادگان علیه مردم را به نمایش می گزارد.  اینگونه نامه ها و این نوع خوش رقصی ها از سوی احمد مفتی زاده که تلاش می کرد دستگاه سرکوبگر حکومت ساقط شده شاه که می رفت تا در دستان پاسداران خمینی قرار بگیرد دست نخورده بماند و با این خوش خدمتی ها نیم نگاهی از سوی خمینی را به سوی خود جلب نماید. این چابلوسی ها از سوی مفتی زاده  بشدت مورد تنفر و انزجار مردم در شهر سنندج بود.
سرهنگ صفری در جواب به این نامه تحویل سلاح و مهمات به احمد مفتی زاده را منوط به گرفتن اجازه از نماینده خمینی یعنی صفدری و نماینده ستاد ارتش می کند. جواب منفی صفدری و علنی شدن این نامه بحران مابین این دو را تشدید می کند و موجب خشم طرفداران احمد مفتی زاده می شود. طرفداران مفتی زاده در اعتراض به تصمیم صفدری در استانداری به تحصن می نشینند. سپس صفدری به میان معترضان می رود و در سخنانی می گوید:
” این کار شما معنایش اختشاش و آشوب است و به نفع ضد انقلاب تمام میشود من از شما می خواهم که متفرق شوید”. همزمان با این مسئله در سطح شهر سنندج این شایعه وجود داشت که همین آخوند صفدری گندم های موجود در سیلوی سنندج و همچنین اسلحه و مهمات پادگان را به بهانه نبود امنیت در شهر سنندج به خارج از کردستان منتقل کرده است. این مسئله سبب شد که هزاران نفر از مردم سنندج در اطراف استانداری و مقر محمد رحمانپور معروف به شاطر ممد که دستیار و معاون صفدری بود اجتماع کرده و با سر دادن شعار هایی خواستار برچیدن مقر و خلع سلاح او و دارو دسته اش شدند. شاطر ممد و چند نفر از کسانی که با او بودند دست به مقاومت زده و سپس اقدام به تیراندازی به سوی جمعیتی که آنجا بودند می نمایند که سبب کشته شدن یک نفر و زخمی شدن سه نفر دیگر می شود.
این ماجرا سبب شد که نیروهای سیاسی و مردم مسلح در مقابل مقر شاطر ممد موضع بگیرند. صفدری از ترس به پادگان فرار کرد و مقر شاطر ممد نیز خلع سلاح و خود او نیز در جریان این مقاومت زخمی و بعدا کشته شد. مردم و نیروهای مسلح بطرف پادگان و همچنین پادگان ژاندارمری که در اطراف پادگان ارتش بود می روند و به پادگان ژاندارمری که صفدری هم خود را در آنجا پنهان کرده بود حمله می کنند. پادگان ژاندار مری در مقابل نیروی مسلح مردم و نیروهای سیاسی نتوانست مقاومتی از خود نشان دهد. مردم مسلح تمامی اسلحه های موجود در آنجا را مصادره می کنند. علاوه بر این، مردم بسوی شهربانی که باز سازی شده بود همراه با ساختمان رادیو تلویزیون رفته  و این دو مکان را نیز به تصرف خود در می آورند. در این موقع نیروهای سیاسی مسلح به طرف ستاد لشکر ۲۸ رفته و شورایی را بنام ” شورای موقت انقلاب ” برای هدایت و کنترل بر اوضاع شهر سنندج برپا می کنند. که صدیق کمانگر سخنگوی این شورا اولین بیانیه شورا را در در رادیو سنندج اعلام می کند.

گفتن و نوشتن از این تاریخ بسیار است اما تا همین حد اشاره به جریان مکتب قران مفتی زاده که می کوشید برای باد زدن سنی گری و چابلوسی در مقابل خمینی علیه کمونیستها و مردم سنندج دست به هر جنایتی بزند و از سوی دیگر آخوند صفدری که نماینده خمینی بود و تلاش میکرد اهداف خمینی را در کردستان متحقق کند کافی است. برخلاف آنچه که در همین دوران در بوق و کرنا می کردند که گویا جنگ در سنندج جنگی مابین شیعه و سنی است، نه تنها این مسئله هیچگونه واقعیت خارجی نداشت بلکه جنگی بود مابین مردم انقلابی و سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست و شوراهای محلات و بنکه ها که مردم شهر سنندج را نمایندگی می کردند از یک سو و از سوی دیگر دو جریان مرتجع مذهبی و حاشیه ای که می کوشیدند هر کدام به سبک و سیاق خود جای پای جریان خمینی را در کردستان باز کنند. این جنگی بود مابین نیروهای انقلابی و مردم مبارز شهر سنندج در مقابل تهاجم ضد انقلابی پیروان خمینی که می خواستند مردم به خانه هایشان بروند تا آنان بتوانند ارتش را برای سرکوب ادامه انقلاب بازسازی کنند.

خاصیت مکتب قرآن مفتی زاده برای خمینی و نماینده او صفدری در کردستان تا آنجا بود که بتوانند او را  در مقابل جریانات سیاسی چپ و کمونیست و مردم انقلابی قرار دهند. اما از آنجایی که  فضای سیاسی شهرهای کردستان و بویژه شهر سنندج رادیکال و چپ بود و هنوز مردم و نیروهای سیاسی انقلاب را تمام شده نمی دانستند، تلاشهای مفتی زاده و صفدری ناکام ماند. پتانسیل، قدرت و کارآیی چپ و نیروهای انقلابی و مردمی شهر سنندج در سطحی بود که توانست این دو نماینده ارتجاع محلی و مرکزی را به جان هم انداخته و سپس از صحنه جارو کند. اما بعد از فرمان حمله خمینی به کردستان، مفتی زاده جان تازه ای گرفت و شرایط و فضای سرکوب رژیم در پس فرمان حمله خمینی را فرجه ای برای کسب و تحکیم موقعیت خود غنیمت شمرد.
فرمان حمله خمینی به کردستان در ۲۸ مرداد ۵۸ برای مفتی زاده امید بخش بود. او و دارودسته اش از اینکه سپاهیان خمینی مردم و جریانات سیاسی را مورد تعرض، کشتار و سرکوب قرار می دهند خوشحال بودند و در پوست خود نمی گنجیدند. مفتی زاده در جریان وقایع ۲۸ مرداد ۵۸ تلاش می کرد تا به خمینی نشان دهد که می تواند به او اعتماد کند. سیل نوشتن نامه هایش به خمینی، دولت موقت و نیروهای ارتش و صدور اطلاعیه از جانب وی فرصتی بود تا بلکه خمینی به او نیم نگاهی بیاندازد. در یکی از اطلاعیه هایش که آنرا برای خمینی و دولت موقت فرستاده بود، اعلام آمادگی کرده بود که خود و نیرویش بعنوان مسلمانان کرد در همگامی با نیروهای مسلح رژیم در عملیاتها و همچنین شناسایی و دستگیری جوانان آماده همکاری هستند. از  این مقطع به بعد همه جا نیروهای مفتی زاده نیز با صورتهای پوشیده در کنار پاسداران و سربازان رژیم اسلامی و شرکت در عملیاتها و تیر اندازی به سوی تجمعهای اعتراضی مردم و تعقیب و دستگیری و اعدام جوانان حضور داشتند. اما این خوش خدمتی ها چندان دوام نیاورد و بعد از حدود دوماه و نیم از حضور نیروهای سپاه و ارتش در کردستان، در اواخر آبان ماه ۵۸ نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی مجددا وارد شهرها شدند و مورد استقبال گرم مردم قرار گرفتند. از این مقطع به بعد مفتی زاده و دارو دسته اش جرئت حضور پیدا کردن در اماکن عمومی را نداشتند. مفتی زاده خود به تهران می رود و همانجا می ماند. بعد از ورود نیروهای مسلح احزاب و سازمانهای سیاسی به داخل شهرها تا جنگ ۲۴ روزه شهر سنندج یعنی به مدت ۶ ماه، داستان مکتب قرآن مفتی زاده و آخوند صفدری از کل اتفاقات و از صحنه رویدادهای کردستان کنار گذاشته می شوند. در واقع چند روز بعد از تصرف مجدد شهرها توسط سازمانهای سیاسی مسلح و استقبال گستره مردم از ورود مجدد آنان، خمینی در اطلاعیه ای گنگ و مخشوش تلویحا شکست خود و سپاهیانش را آشکار کرد و به نوعی اعلام آتش بس می کند و دولت موقت را فرا می خواند تا به مذاکرات با سازمانها و شخصیتهایی از کردستان ادامه دهد.
شکست خمینی و دولت موقت او تنها در فاصله دو ماه بعد از سرکوب و فرمان حمله ۲۸ مرداد ۵۸ که موجب خسارات جانی و مالی زیادی برای مردم کردستان شد روی داد. حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی می دانست که نمی تواند در مقابل کانون ادامه انقلاب ایران ایستادگی کند. خمینی نیاز به تجدید قوا و خریدن زمان داشت تا آخرین تهاجم خود را علیه انقلاب سازمان دهد. همانطوره که اشاره شد بعد از تصرف شهرها توسط نیروهای سیاسی مسلح، آنچه که بوی شیعه یا سنی گری داشت و تلاش می شد وقایع نوروز خونین ۵۸ را در قالب جنگ شیعه و سنی نشان دهند محلی از اعراب نداشت. فضای سیاسی، چپ و کمونیستی، توقعات و آرمانهای انقلابی مردم که شهرهای کردستان قلب تپنده آن بود نشان داد که جنگ واقعی مابین مردم و نیروهای سیاسی و انقلابی با جریان اسلامی و مذهبی خمینی است که توسط دول غربی و برای ساکت کردن هر گونه صدای آزادیخواهانه و سوسیالیستی در روند انقلاب او را در راس قدرت بجای شاه نشانده بودند.
بعد از گذشت ۳۲ سال از آن تاریخ، آنچه که   در مدت زمان عمر حکومت اسلامی شاهدش  بوده ایم، ضدیت مردم با مذهب بوده است. در واپیسن روزهای عمر این حکومت، هم اکنون نیز تنفر و انزجار عمومی مردم بویژه زنان و جوانان در ضدیت با قوانین اسلامی و هر گونه شائبه مذهبی، به یکی از معضلات عظیم و روزانه  رژیم اسلامی تبدیل شده است. انقلاب مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی پایان کابوس ۳۲ ساله ای است که  تا کنون سران حکومت اسلامی با قتل، کشتار، زندان، شکنجه و اعدام بوده است که توانسته اند با اتکا به آن سرپا بمانند.

۱۵ اوت ۲۰۱۱