قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶٧، جینوساید اگاهانه حکومت اسلامی

بیش از٢٣ سال از کشتار هزاران انسان دربند و آزادیخواه به دست آدمکشان اسلامی گذشت. در هفته های اول مردادماه سال ١٣۶٧ اخبار وحشتناک و تکان دهنده ای از داخل زندانهای جمهوری اسلامی به خارج درز کرد که حاکی از کشتار و قتل عام هزاران زندانی سیاسی بود. این کشتار و وحشیگری در نیمه اول شهریورماه همان سال به اوج خود رسید. ابعاد کشتار زندانیان دربند به وسعت ایران بود. در بسیاری از شهرهای کشور یکی از وحشیانه ترین و بی سابقه ترین کشتارهای سیاسی در تاریخ ایران به وقوع پیوست که نمونه آن را تنها در جنگهای غارتگرانه امثال یورش چنگیزخان مغول به ایران، نسل کشی یهودیان به فرمان هیتلر و توسط نازیها، نسل کشی ارامنه در ترکیه توسط ترکهای جوان و همفکران کمال آتاتورک، یا قتل عام و انفال کردها در کردستان عراق توسط رژیم فاشیستی بعث در اواخر دهه هشتاد میلادی قرن گذشته می توان سراغ گرفت. این جنایات هولناک همچون دیگر نمونه های ذکر شده، مطابق برنامه ای آگاهانه و به منظور نابودی نسلی از مخالفین دربند حکومت اسلامی صورت گرفت که به حق می توان نام عملیات نسل کشی زندانیان سیاسی ایران را بر آن نهاد.
شاید یکی از ویژگی های مشابه کشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣۶٧ در ایران با دیگر موارد بیان شده در این باشد که تمام قربانیان این فاجعه عظیم، زندانی بودن آنان در پشت میله های آهنین بود که بسیاری از آنان سالهای عمر خود را در آن سیاهچال ها گذرانده و علی القاعده موازین ناظر بر حقوق زندانی سیاسی بر پرونده آنان حاکم بود. بسیاری از آنان دوره زندان خود را طی کرده بودند و در انتظار آزادی به سر می بردند. دلیل بازداشت بسیاری هنوز ناروشن و در انتظار به اصلاح تفهیم جرم بودند. اما کسانی که این جنایت علیه زندانیان را مرتکب شدند از جای دیگر باخته و خشم ضدانسانی خود را بر زندانیان دربند خالی کردند.
در خارج زندانها اتفاق بزرگی روی داده بود. جنگ ویرانگر ایران و عراق با ابعاد وسیع و میلیونی تلفات انسانی و خسارات و زیان های بزرگ اقتصادی و مالی که به تخریب بسیاری از شهرها و مناطق مسکونی دو طرف منجر گردید با شکست جمهوری اسلامی پایان یافته بود. خمینی کسی که آغاز جنگ را “نعمت الهی” می دانست با سرافکندی شکست در آن را با سرکشیدن جام زهر معروفش و قربانی کردن بیهوده جان صدها هزار انسان بیگناه در شهرها و جبهه ها قبول کرد. خمینی چه به عنوان رهبر مذهبی و معنوی حکومت اسلامی و چه به عنوان فرمانده کل قوا در روز ٢٧ تیرماه ١٣۶٧ قطعنامه ۵٩٨ شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر آتس بس را پذیرفت. این شکست در واقع شکست پان اسلامیسم جمهوری اسلامی و پایان صدور اسلام ناب محمدی به خارج از مرزهای ایران بود. دیگر راه قدس و حرمین شریفین از کربلا و نجف نمی گذشت و شعار “جنگ جنگ تا پیروزی” با شکست کامل مواجه شده بود. پایان جنگ برای مردم زجر کشیده ایران، گشایش دریچه امیدی بود که از یک سو می توانستند زندگی عادی و به دور از کشتار و بمباران روزانه را از سر بگیرند و از سوی دیگر خواست ها و مطالبات انسانی خود را که هر روزه به بهانه جنگ سرکوب می شد، مطرح کنند. بدینسان موجی از شوق و شادمانی در دل مردم بوجود آمد و شکست و زبونی رژیم اسلامی را نقطه امیدی برای پیشروی مبارزه و تحق خواست های خود در آینده می دانستند. سران جمهوری اسلامی و در راس همه خمینی و مشاوران اصلی اش همچون رفسنجانی و خامنه ای و دیگر همفکران آنان نسبت به این واقعیات کاملا آگاه بود. آنان نقشه مند و آگاهانه تصمیم گرفتند که شادی و خوشحالی مردم از پایان جنگ را به عزا و سوگواری تبدیل کنند. اما دلیل موجه ای برای کشتار مردم کوچه و بازار نداشتند. سران جمهوری اسلامی که بقول خودشان، حکومت شان محصول پیروزی خون بر شمشیر بود مصمم بودند که انتقام شکست در جبه های جنگ را از مردم ایران بگیرند. آنان برای بقای خود به ریختن خون هر چه بیشتر نیاز داشتند و این بار نیز همچون ٣٠ خرداد ۶٠ شمشیر خون آلود خود را در زندانها و علیه زندانیان سیاسی به کار انداختند. از نظر حاکمان ایران مناسب ترین و بی سروصداترین جا تنها زندانها بود که دهها هزار انسان معترض و مبارز و در عین حال بیدفاع در پشت میله های آهنین آن به بند کشیده شده بودند. خمینی با ایجاد کمیته ای مرکب از “نیری” قاضی شرع، “اشراقی” دادستان تهران و “موسوی اردبیلی” دادستان کل کشور و با صدور فتوای مذهبی و سعی کنید ” اشدا علی کفار” باشید، دستور قتل هزاران زندانی سیاسی در تاریکخانه های حکومت اسلامی را صادر کرد. با صدور این فتوا و مامور کردن افراد یاد شده، قصابان حرفه ای همچون لاجوردی و داوری و دهها جنایتکار دیگر، زندانها را برای رهبر اسلامی به جبهه جنگ یک طرفه و شکست در جبهه را به پیروزی اسلام به دور از انظار مردم در زندانها تبدیل کردند. هزاران چوبه دار برپا شد و زندانیان آرامانخواه با گفتن “نه” به جلادان بر دار اعدام آویزان و ننگ تاریخ را بر پیشانی قاتلان حک کردند. هزاران زندانی مبارز و مقاوم بر چوبه دار بوسه زدند اما در برابر جانیان اسلامی سر تعظیم فرود نیاوردند. خبر این جنایات از رادیو و تلویزیون و مطبوعات پخش نشد. خمینی و شاگردانش تصور کردند که قفل همیشگی استبداد را بر دهان جامعه زده اند. اجساد قربانیان این جنایات را مخفیانه در خاوران تهران، دارالرحمه شیراز، باغ رضوان اصفهان، حیات دادگاه انقلاب سنندج و دهها مکان دیگر دفن کردند. گورستان این عزیزان را لعنت آباد نام نهادند تا به خیال خام خود مردم از آنها دوری جویند. گورستانهایی که بلافاصله به آرامگاه عزیزان فراموش نشدنی تبدیل شدند و به یقین در آینده نه چندان دور به میعادگاه عاشقان راه رهایی بشریت تبدیل خواهند شد. دیری نپائید خبر این جنایت هولناک در ایران و در خارج کشور پخش شد. مردم ایران که کم کم داشتند تن خسته و فرسوده خود را از زیر آوار جنگ ویرانگر ایران و عراق بیرون می کشیدند متوجه شدند که چه فاجعه ای علیه عزیزان شان انجام گرفته است. عده انگشت شماری از همرزمان قربانیان جنایت تابستان ۶٧ که از آن قتل عام دسته جمعی جان سالم به در برده و بویژه به خارج کشور راه یافته بودند در خاطرات خود گوشه هایی از سبعیت سفاکان اسلامی و مظلومیت زندانیان دربند و بیدفاع را برای اذهان عمومی بازگو کرده اند. اما هنوز این کل حقیقت نیست. هنوز بخش بزرگی از واقعیات این جنایت در تاریکخانه کثیف حاکمیت ننگین رژیم اسلامی از اذهان مردم پنهان است.
بسیاری از آمران و عاملان این جنایت، از دادستان سابق کل کشور تا رئیس دادگاهها و دیگر جانیان اسلامی که در فاجعه کشتار زندانیان سیاسی سال ۶٧ جزو بازوان قدرتمند امام و اسلام در نبرد علیه زندانیان بودند، چند سال بعد لباس اصلاح طلبان حکومتی به تن کردند و برای نجات کشتی توفان زده حکومت اسلامی به تکاپو افتادند که این بار کشتى آنان نیز به گل نشست. در سال ٨۴ بسیجی سابق، احمدی نژاد برای نجات حکومتی اسلامی به میدان آمد که ابزار اصلی حفظ حاکمیت او نیز سرکوب بیرحمانه و برپا کردن چوبه های دار در ملاء عام است. بعد از دوره حاکمیت ۴ ساله وی که مملو از جرم و جنایات بود بار دیگر در خردادماه ٨٨ و بنا به نیاز و ضروت ادامه حیات رژیم و به ویژه مطابق پروژه های سپاه پاسدارن و بیت رهبری، برای بار دوم این بسیجی سر از صندوقهای رای در آورد. در برابر اعتراضات گسترده دو سال گذشته، ماشین کشتار و سرکوب اسلامی فعالانه به کار افتاد. زندانها بار دیگر از زندانیان مخالف و حتی از خودی های نظام پر شد. دادگاههای نمایشی برای زندانیان به راه افتاد. شماری نیز اعدام شدند. داستان ٣٢ ساله تجاوز به زندانیان که فتوای مذهبی خمینی و دیگر سران حکومتی را پشت سر داشت به سر تیتر اخبار رسانه های داخلی و خارجی تبدیل شد و رسوایی بزرگ دیگری را برای رژیم اسلامی به همراه داشت. نام کهریزک بعنوان تنها یکی از مکانهای جرم،جنایت و تجاوز به زندانیان زن و مرد در همه جا پخش شد. رابطه سیستم اسلامی حاکم بر ایران و مردم جان به لب رسیده وارد فاز نوینی از تغییر توازن قوا به نفع مردم و به زیان حاکمیت گردید. بى تردید بازگشت جامعه ایران امروز علی رغم تمام کوشش های حاکمیت و جناح نظامی ها به ٣٠ خرداد ۶٠ و کشتار زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور ۶٧ غیر ممکن است، زیرا توازن قوای مبارزه طبقاتی در صحنه جامعه به نفع مبارزه روزانه و جاری توده های به ستوه آمده و به زیان حکومت اسلامی تغییر یافته است. امروز دیگر اعدامهای فردی و جمعی به بهانه های واهی، مردم ایران را نه تنها مرعوب و وحشت زده نمی سازد بلکه خشم و نفرت آنان نسبت به حکومت اسلامی را بیشتر تشدید می کند. اعتراضات روزانه خانواده های جانباختگان و زندانیان سیاسی در مقابل زندانهای رژیم و همچنین اعتصاب پرشکوه و پیروزمند مردم متحد و مبارز کردستان در روز ۲۳ اردیبهشت سال ١٣٨٩ در ابراز خشم و اعتراض نسبت به اعدام ۵ زندانی سیاسی مبارز و در دفاع از آزادی فوری و بدون قید و شرط دیگر زندانیان سیاسی به فراخوان کومه له و حمایت دیگر سازمانها و احزاب سیاسی برپا شد ، نمونه های برجسته مبارزه متحدانه برای آزادی زندانیان و تنها نبودن آنان در شکنجه گاه های اسلامی و حمایت از آنان توسط مردم معترض و مبارز است. سالهاست که دیوار اختناق و استبداد در ایران شکاف برداشته و هر روز این شکاف عمیق تر و عمیق تر می شود.
امروز در شرایطی یاد قربانیان قتل عام سال ۶٧ را گرامی می داریم که بحران حکومت اسلامی چه در عرصه بین المللی و چه در عرصه داخلی به هر لحاظ عمیق تر گردیده است. در عرصه بین اللملی، جمهوری اسلامی از هرزمان بیشتر منزوی و بی اعتبار شده است . معضل هستەای آن کماکان با جامعه جهانی به قوت خود باقی و عملآ به بن بست رسیده است.این معضل،بحران اقتصادی دامنگیر رژیم اسلامی را هر چه بیشتر تشدید و صدور و واردات کالا به حکومت اسلامی  با موانع جدی روبرو کرده و همین امر روزانه بر ورشکستی صنایع و کارخانه های تولیدی تاثیر غیرقابلی جبرانی گذاشته است. متحد دیرپای حکومت اسلامی در منطقه، یعنی رژیم سوریه در برابر خیزش توده ای مردم جان به لب رسیده این کشور،در لبه پرتگاه قرار گرفته و رژیم اسلامی که مرگ حکومت “بشاراسد” را مرگ خود میداند، با کمک ۶ میلیارد دلاری از سفره بی رونق مردم ایران و اعزام واحدهای کارکشته سپاه پاسدارن برای قتل عام توده های به پاخاسته این کشور، عملآ به بخشی از نیروی ضدانقلاب درسرکوب مردم ناراضی سوریه تبدیل شده و خود را به ریسمان فرسوده حکومت “اسد” اویزان کرده است . سقوط دیکتاتور سوریه ، بی شک برفرپاشی رژیم اسلامی حاکم برایران تآثیربلاواسطه خواهد گذاشت. تنگنای دولت سوریه ، بر سیر انزوای “حزب الله” در لبنان و “حماس” در فلسطین و امکان سازش آنها با حاکمان کشورهای متبوع خود درکوتاه مدت تآثیر گذاشته ودر کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی بررویدادهای منطقه وبه تنها ماندن آن بیش از هر زمانی منجر خواهد شد . متهم نمودن ۴تن از اعضای حزب الله لبنان در قتل “رفیق حریری” نخست وزیر سابق لبنان و آموزش نظامی و تروریستی آن چهار تن در پایگاه نظامی ویژه سپاه پاسداران در نزدیکی شهرقم،تروریست بودن رژیم اسلامی در افکار عمومی را باردیگر بیشتر مطرح نموده و بر سیر انزوای بین المللی آن خواهد افزود. یکی ازدلایل تحرکات اخیر ایران در چند هفته گذشته در تداخل آشکارتر در رویدادهای عراق و بویژه  یورش نظامی به مناطق کردستان تحت حاکمیت این کشور، تحکیم جاپای بیشتر در سیر رو به نزولی خود در منطقه میباشد. از سوی دیگر سرنگونی دیگر دیکتاتورهای منطقه درمصر و سودان و محاکمه علنی دیکتاتور سابق مصر(فارغ از اهداف پشت پرده آن) و نگرانی از سرنگونی رژیم “قذافی” در لیبی و “علی عبدالله صالح” در یمن ، خواب خوش را از چشمان خون الود دیکتاتور حاکم برایران (خامنه آی)که ٢۴ سال است با کشتار و جنایات بیشمار بر این کشورسلطنت میکند ودیگر حاکمان مستبد ربوده است. جانیان اسلامی حاکم بر ایران، زمین داغ زیرپای دیکتاتورها در منطقه را بیشتر از هر کسی حس کرده و با چنگ و دندان از تاج و تخت خود دفاع میکنند. اما بی شک توفان به پا خاسته از خشم و نفرت تل انبار شده توده های ناراضی مردم منطقه، مرزهای ایران را نیز پشت سرخواهد گذاشت و بساط حکومت مذهبی را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت . 
در عرصه داخلی ، جنگ جناحهای درون سیستم حاکم از هرزمانی بیشتر تشدید شده و ریزش از بالا در صفوف خودیهای نظام روزانه ادامه دارد. فتواهای خامنه ای و ایجاد نهادهای حل اختلاف ایشان نیز توان کنترل نزاعها را ندارد و مراجع تقلید و سران اصلی حکومتی روزانه همدیگر را متهم و گازمیگیرند. در جبهه ضد حکومت و مردمی،روند اعتراضات کارگری، توده ای، دانشجویی، زنان و جنبش انقلابی کردستان ، به ویژه بعد از پیروزی اعتصاب شکوهمند عمومی ٢٣ اردیبهشت سال ٨٩ در مسیر گسترش و خودسازماندهی و اعتلا گام برداشته است. جریانات بورژوازی در اپوزیسیون از سلطنت طلب و جمهوریخواه تا لیبرال و ملی ـ مذهبی و احزاب ناسیونالیست محلی که امید خود را برای رسیدن به قدرت به ناوهای جنگی و موشک های کروز آمریکا گره زده بودند و خواب و خیال تکرار سناریوی افغانستان و عراق را با همه بلایا و مصیبت های آن برای مردم ایران در سر می پروراندن، بعد از ریاست جمهوری “اوباما” و چراغ سبز نشان دادن به گفت و گو و مذاکره با جمهوری اسلامی از دولت آمریکا مایوس و بار دیگر و بویژه بعد از جنبش اعتراضی دو سال اخیر مردم ایران، قطب نمای سیاسی خود را به سوی اصلاح طلبان حکومتی چرخاندند و شال سبز برگردن و مچ بند سبز بر دست به آستانبوسی اصلاح طلبان رانده شده از حکومت رفتند. اما هدف عمومی و نهایی اصلاح طلبان نه تغییر جمهوری اسلامی بلکه و بنا به گفته میرحسین موسوی “جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر” و “بازگشت به دوران طلایی خمینی” است. بازگشت به خمینی و جمهوری اسلامی اوایل سرکوب قیام ۵٧ ، یعنی آغاز مجدد سرکوب بیرحمانه دانشگاه و مطبوعات، کشتار مردم ترکمن صحرا و خوزستان، قتل عام کارگران بندر انزلی، سرکوب جناتتکارانه زنان و اسید پاشیدن بر سر و صورت آنان، فرمان جهاد خمینی علیه مردم حق طلب کردستان در ٢٨ مرداد ۵٨ ، ادامه جنگ ارتجاعی ایران و عراق و اعزام روزانه هزاران انسان به قتلگاه های جنگ، صدور ضد انقلاب اسلامی به بیرون از مرزهای ایران و ناامن کردن خاورمیانه تا شمال آفریقا، چچن، افغانستان، پاکستان و دیگر کشورهای اسلام زده تا قلب اروپا و آمریکا با حمایت از گروههای تروریست و بنیادگرایی اسلامی، یعنی برپا کردن چوبه های اعدام در داخل و راه اندازی تیم های ترور در خارج کشور علیه مخالفین و فعالین سیاسی بویژه قتل عام بهار ۶٠ و تابستان ۶٧ و دهها نمونه دیگر از این نوع، است. اینها تنها گوشه های از کارنامه خمینی و جمهوری اسلامی در طول ١٠ سال اول حیات مملو از جنایت و سرکوب آن است که اکنون و دوباره موسوی و کروبی وعده بازگشت مجدد به این جهنم اسلامی را به مردم ایران می دهند. اصلاح طلبان حکومتی و پیروانشان در داخل و خارج کشور خواهان تغییر در بالا و خنثی کردن دخالت مردم در تحولات و مسائل سیاسی جامعه از پایین هستند. اما با توجه به فضای سیاسی جامعه ایران در حال حاضر و بویژه سیر کاهنده اثرات سم توهم به اصلاح طلبان حکومتی که در جریان اعتراضات دو سال اخیر عملا به ترمز این جنبش برای سرنگونی حکومت اسلامی تبدیل شدند، اعتماد به نیروی خود برای رهایی در میان مردم افزایش یافته است.
اکنون سرنوشت محتوم انقلاب آتی ایران تکرار رویداد قیام بهمن ۵٧ و معامله از بالا درباره خواست ها و مطالبات مردم و قدرت یابی ضدانقلاب اسلامی در لباس و شکل دیگر نیست. امروز طبقه کارگر و مردم ستمدیده و جریانات چپ و کمونیست در این کشور، همچنانکه یکی از قیام های شکوهمند قرن بیستم را در تاریخ ثبت کردند، بار دیگر نیز می توانند در یازدهمین سال آغازین قرن بیست و یکم بزرگترین افتخار این قرن را که همانا یک انقلاب عظیم توده ای برای به گور سپردن جمهوری اسلامی است، به نام خود به ثبت برسانند و با درس گرفتن از اشتباهات گذشته، راه پیروزی در آینده را همواره سازند. انقلابی که محاکمه و مجازات سران رژیم اسلامی به دلیل جنایت علیه بشریت در داخل و خارج کشور از اقدامات اولیه آن خواهد بود.
تنها در چنین شرایطی است که “لعنت آبادها” به میعادگاه عاشقان راه آزادی و برابری تبدیل خواهند شد و جانباختگان قتل عام سال ۶٧ و دیگر جانباختگان راه رهایی بشریت هرگز فراموش نخواهد شد. بی شک مردم اگاه و مبارز ایران آمران و عاملان بیش از سه دهه کشتار فرزندان خود، از جمله ژینوساید زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧ را ” نه فراموش خواهند کرد و نخواهند بخشید.”
مردادماه ١٣٩٠