طرح یک سوال تاریخی پیرامون انحراف و تغییر مسیر جنبشهای مردمی در ایران

روند نزولی و ضرباهنگ خیزش عمومی مردم پس از انتخابات سال ۸۸  تا به امروز که ۲ سال از عمر این برهه از تاریخ مبارزات مردم را پشت سر گذ اشته ، بار دیگر سوالی را در برابر دیدگان نظاره گر بر تاریخ ایران مطرح می کند “که علل و عوامل تغییر مسیر و انحراف جنبشهای مردمی و یا عدم پایداری در نیل به اهداف و مطالبات آنها چیست ؟ “
البته که قصد نگارنده از طرح این سوال ارائه پاسخ یا ذکر دلایل مربوطه نیست چرا که موضوع مورد بحث علاوه بر اینکه در ظرفیت طرح در این مقال را ندارد خود مایه یک تحلیل دقیق و آکادمیک و مبتنی بر فعالیتی گسترده است که از امکان فردی خارج است .
اما آنچه امروزه طرح این سوال را در اذهان پرسشگر انسان تقویت می کند اخبار و گزارشهایی است که چند صباحی است از گوشه و کنار منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با آن روبرو هستیم ، به عبارتی این علامت سوال و پرسش در نتیجه خیزش مردم در کشورهایی مانند تونس و مصر و پایداری مردم در سوریه ، لیبی و اسراییل برجسته و نمایان تر می شود و شاید اگر بخواهیم شاهد کوچکی بر این امر داشته باشیم ، مقایسه سه شنبه های اعتراض در ایران و جمعه های تجمع در سوریه و میزان پایداری هر یک از آنها بخشی از واقعیات موجود را ملموس تر می کند .
اگر با نگاهی اجمالی به بیداری مردم ایران در صد سال گذشته مقاطع تحول خواهی مردم را در سه برهه انقلاب مشروطه ، انقلاب سال ۵۷ و حوادث پس از ۲۲ خرداد ۸۸ خلاصه کرد ، با وجودیکه این سه مقطع در کیفیت و بزرگی اختلافات عمده ای با هم دارند که هر یک به تنایی قابل بررسی بوده و تاثیرات متفاوتی در نهادینه کردن اساس آزادی و همچنین صعود و نزول کارکرد نهادهای مدنی در کشور را داشته اند ، اما در یک نکته مشابهند و این مشابهت انحراف از اهداف و مسیر هر یک از این خیزشها در مقاطع مربوط به خود هستند.
غلبه مشروعه بر مشروطه ، مصادره یک انقلاب تحول خواه و آزادی محور در سال ۵۷ توسط نیروهای مذهبی و تشکیل جمهوری اسلامی و در نهایت رنگ آمیزی خیزشی تحول طلب با نقشی اطلاح طلبانه و رفرمیستی و ناپایدار نتیجه عواملی است که به عنوان ضرورت آگاهی جامعه امروز ایران بر دلایل انحراف تحولات باید بر آن تاکید و نسبت به شناخت دقیق آن اقدام کرد.
اگر بخواهیم فقط به عناوین برخی از برجسته ترین دلایل این انحراف نگاهی کلی داشته باشیم منافع اقتصادی سودجویان و فرصت طلبان ، عدم آگاهی و تناسب خواسته های مطروحه در تحولات با واقعیتهای فرهنگی و سیاسی موجود در زمان ،خرافه پرستی و مذهب زدگی و به تبع آن عوامفریبی از سوی شارلاتان های سیاسی و در نهایت ضعف در برنامه مدون کشور داری از سوی احزاب و گروههایی که مبارزه برای رهایی را با حماقت سیاسی و توهم اشتباه می گیرند ، مهمترین عناصر این انحراف هستند. به طوری که هم اکنون نیز که جنبش آزادگی خواهی مردم ایران صد سال را پشت سر گذاشته تمام هنر و نقطه مشترک  برخی گروههای و احزاب  تنها در نفى وضع موجود بوده و هست بدون اینکه قادر باشند برنامه ملموس و مدونی را که با واقعیات موجود جامعه منطبق باشد ارائه دهند . این اختلافات وسیع، معمولا ائتلاف و اهداف را در اجرا شکننده و باعث از هم پاشیدن آن گردیده است.
این کاستی ها همواره در تند باد مبارزات مردم ایران همچون مانع بزرگی بوده اند که به آنها تحمیل شده و مسیر حرکت را به نا کجا آباد راهنمایی کرده است .
به طوری که ایران پس از حاکمیت جمهوری اسلامی به مراتب ارتجاعی تر و خرافات زده تر از ایران حتی قبل و بعد از مشروطیت است اما شعارها و آرمانهای رادیکال پس از خرداد ۸۸ را تا حدودی می توان به تحولات زمان مشروطیت نزدیک تر دانست.
سه تحول تاریخی مذکور نشان داد که  نه لوله تفنگ ، نه انقلاب و نه راهپیمایی سکوت و دلخوشی به رفرم هر یک به تنهایی قادر نخواهد بود ساختار تحولات پیشروانه را در کشور نمایندگی و پایدار نماید و هر تحولی که خود را فقط در یک بعد تقویت کرده و یک جانبه رشد کرده باشد در ابعاد دیگر به مراتب آسیب پذیر تر و شکننده تر خواهد بود و این روند قادر است تمام آنچه را که از آن به دستاورد ظاهری و سطحی نام می بریم ، به یک باره از دست داده و در نهایت بازنده میدان باشیم .
نتیجه اینکه میزان رشد و آگاهی و آمادگی جامعه برای حفظ و حراست از مطالبات و خواسته های عمومی و شناخت آفات و عوامل باز دارنده و مجهز شدن به یک برنامه مدون و شیوه معینی از اداره امور کشور، نکته مهم در پروسه ایجاد یک تحول بنیادی است که باید به عنوان یک ضرورت اساسی در هر برنامه ای برای آینده ایران مد نظر قرار گیرد.
Behzad_1349@hotmail.com