فریدون گیلانى
gilani@f-gilnai.com
وحشت سرمایه دارى جهانى و نظریه پردازان جهانى شدن سرمایه از رشد وخیزش عمومى نیروهاى چپ ، و به ویژه تحرک سوسیالیست هاى انقلابى در سطح جوامع تحت سلطه است ، نه ازکشورها و نمایندگان اسلام سیاسى که بنا به اسناد خارج شده از طبقه بندى محرمانه و صدها کتاب و رساله ، هر یک در بزنگاه هاى خاص تاریخى و شرایط مادى حاکم بر جوامع مذهبى ، به ترتیب و در دوران هاى مشخص ؛ به صورت هاى مستقیم ، یا غیر مستقیم ، به وسیله و با حمایت هاى کلى عناصر اجرائى نظریه ى « دهکده جهانى » ایجاد و تقویت شده اند .
بخصوص بنیکسن و شاگردان « پروفسور »ش زبیگنیوبرژینسکى ، هنرى کسینجر، ساموئل هانتینگتون ، برنارد لوئیس ، مایکل لدین و سایر عالمان علم بورژوازى از این دست ، طرح نیم دایره یا « قوس بحران » ، و متعاقبا نیم دایره یا « قوس اسلامى » را پس از جنگ دوم جهانى ، و در جریان طولانى جنگ سرد ، عمدتا به این دلیل به وسیلهى نمایندگان شان در حاکمیت سیاسى پى گرفته اند تا بنا به مدارک و اسناد مورد بحث رابرت دریفوس در کتاب « بازى شیطان » و استیفن کینزر در کتاب «براندازى » و ده ها کتاب و رساله ى مستند که تا کنون در محدوده ى « قدرت غالب » منتشرشده و مورد تاکید نوام چامسکى و محققان نظیر او در سراسر جهان – از آن جمله آروندهاتى روى در هندوستان – نیز قرار گرفته است ، به انهدام نیروهاى طرفدار جدائى دین از دولت ، ملى هاى غیر وابسته و سوسیالیست هاى انقلابى ، و ایجاد اغتشاش در صفوف آنان بپردازند . دشمن فرضى که از میان ارتجاعیون مذهبى مورد بحث این نظریه پردازان علم بورژوازى انتخاب شده و بعد به وسیله ترکیب هاى سیاسى حاکم و ابزارهاى روبه رشد این ترکیب ، شکل مادى به خود گرفته تا به عنوان تهدیدى جدى دست افزار تهاجم سیاسى ، اقتصادى و نظامى قرار گیرد ، ریشه در همین نظریه دارد . فلسفه انتخاب این دشمن فرضى ؛ که بعدها شکل مادى به خود گرفت و سراسر نیمه ى دوم قرن بیستم و سال هاى نخستین قرن بیست و یکم را تبدیل به زلزله اى براى نابودى نیروهاى سکولار و ملى و سوسیالیست و کمونیست کرد ، باید تعادل سیاسى ، اقتصادى و نظامى جهان را به هم مى زد ، پریشانى و نا امنى و فقر و فلاکت را در سراسر جهان تحت ستم قدرت غالب ، به صورتى که امروزه به چشم مى بینیم ، در زرورق ارمغان دموکراسى و اصول استعمار نو و مبانى نظرى امپریالیزم ، به بخش هاى وسیعى از آسیا و آفریقا وآمریکاى مرکزى و لاتین تحمیل مى کرد تا به هدف هایش که زمینه هاى ایجاد امپراتورى جهانى سرمایه به سرکردگى ایالات متحده بود ، مى رسید .
براى نزدیک شدن به این هدف ها و دست یابى به آن ها ، سرمایه دارى جهانى باید از میان روشنفکران و چهره هاى سرشناس سر بازگیرى مى کرد ، روشنفکر و چهره سرشناس مى ساخت و مى پرداخت ، جریان اصلى خبر را در حیطهى تحت حاکمیت مستقیم و غیر مستقیم به انقیاد خود در مى آورد ، اتحاد جماهیر شوروى را از هم مى پاشید ، بر آسیاى مرکزى و خاور میانه مسلط مى شد تا طرح خاورمیانه ى بزرگ را دنبال مى کرد ، دولت هاى مزاحم و جریان هاى مستقل سیاسى را به هم مى ریخت ، دولت هاى ضعیف و حریص را تبدیل به حلقه هائى از زنجیرهى خود مى کرد ، دولت هاى ضعیف و حریص و دیکتاتور و مذهبى را در چهارچوب « قوس بحران » و « قوس اسلام » و زمینه هاى آمادهى جهان مسیحى و یهودى پدید مى آورد ، فرستنده هاى تبلیغى بى شمارى را در سطح جهان سازمان مىداد ، به استخدام مستقیم نویسندگان و روزنامه نگاران و گویندگان و «پرفسور» ها مى پرداخت ، سازمان ملل متحد را زیر سلطه مى گرفت ، و در مجموع بلدوزر را چنان به کار مى انداخت که درخت ها و جنگل هاى مزاحم هموار کردن راه را قطع مى کرد تا اسب خود را بتازاند .
تهاجم وحشیانه به نیروهاى سکولار و سوسیالیست و کمونیست ، در کشورهاى مبدا و کشورهاى دست نشانده و ضعیف و مزدور مقصد ، و اعدام هاى سرسام آور آزادیخواهان سکولار و نیروهاى سوسیالیست انقلابى و کمونیست ها در این حوزهى وسیع جغرافیائى در نیمه دوم قرن بیستم ، و بخصوص پس از دهه ى هفتاد – که هنوز و همچنان ادامه دارد – ، نتیجهى مستقیم این سیاست کاپیتالیستى و امپریالیستى است .
*
پس از اثبات عدم کارآئى و انحراف از اصول کمونیسم اروپائى و درهم کوبیدن جنبش هاى کارگرى و نهال هاى سوسیالیستى و کمونیستى در ایالات متحده – که عموما به نیمه دوم قرن بیستم بر مى گردد – ، هم چون این در پى تهاجم بى رحمانهى پلیس سرمایه به خیزش دانشجوئى در دهه ى هفتاد اروپا و تقویت سیاسى ، اقتصادى و نظامى کشورهاى ضعیف و دست نشانده اى مثل ترکیه و فیلیپین و کلمبیا و سایر نقاط جهان به وسیله ایالات متحده در دههى هشتاد ؛ که ضمنا به شدت کشورهاى هم قارهى خود – آمریکاى مرکزى و آمریکاى لاتین – را زیر فشار ، مداخله هاى مستقیم سیاسى و نظامى قرار داده بود ، احزاب کمونیست ؛ بخصوص در اروپا – مثلا در آلمان – ، یا ممنوع شدند ، یا زیر فشارهاى بى رحمانهى پلیسى و امنیتى و نفوذى ، عملا از کار افتادند و با نام هاى جدید هم کارى ازشان برنمى آمد و زمینه اى براى شان فراهم نبود . در نتیجهى فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى در آغاز دههى نود با توطئه هاى مستقیم ایالات متحده که ریشه در نظریهى قدیمى « قوس بحران » و « قوس اسلام » زبیگینو برژینسکى و هیئت آماده سازى ایجاد محافظه کاران جدید داشت، سال ها جریان هاى چپ ؛ چه در اروپا ، یا در کشورهاى دیگر ، عمدتا به دلیل وابستگى هائى که به شوروى و چین و آلبانى و کوبا داشتند ، دچار حیرت و ضعف تاریخى شدند . و سرمایه دارى جهانى که پس از جنگ جهانى دوم به سرعت تحت تاثیر و نفوذ ایالات متحده قرار مى گرفت ، دم افزا به دایرهى نفوذ و توسعهى خود در جهان افزود . از هم پاشیدن و ضعف سازماندهى و مجموعهى فترتى که در جنبش چپ
و نیروهاى مولد تاثیر منفى گذاشته و باعث ایجاد یاس فلسفى شده بود ، سرعت اردوى سرمایه در دخالت و نفوذ و توسعه طلبى را به چنان آهنگى رساند که فاجعهى افغانستان و عراق و استقرار نیروهاى نظامى ایالات متحده در ۱۲۶ نقطهى جهان و سوداى بالا بردن ساختمان امپراتورى ایالات متحده به مثابه راس هرم امپریالیسم ، از آن ناشى شد .
از اواخر دههى نود قرن بیستم ، و بخصوص آغاز قرن بیست و یکم ، نسل جوان اروپا و سایر نقاط جهان – از جمله خود ایالات متحده – به بازشناسى موقعیت و باز سازى جنبش چپ در گروهاى کوچک؛ اما بسیار فراوان و فراگیر، پرداخت تا زمینه هاى مادى را براى حرکت و سازماندهى واحد حرکت ، فراهم کند . وقایع « جنوا » ى ایتالیا در نشست سران کشورهاى صنعتى ، تقابل هاى جدى در مقابل کنفرانس هاى « داووس » و سلسله عرض اندام هائى که تقریبا از « سیاتل »خود ایالات متحده آغلز شد و آخرینش پیش از شروع و در جریان نشست هشت کشور صنعتى – به اضافه ى هیئت نمایندگى چین و هندوستان و برزیل – در هایلیگن دام و بندر روستوک رخ داد ، چهره ى این تحرک را در میانگین سنى ۲۲ سال ، به همراه نمایندگانى از نسل پیش ، شاخص تر کرد . بخصوص کنگرهى بزرگ نمایندگان آفریقائىى مخالف حضور امپریالیست ها در آفریقا که روز اول ژوئن ۲۰۰۷ در برلین تشکیل شد ، وحشت سرمایه دارى جهانى را بیشتر کرد . در حالى که موضوع اصلى مورد بحث در اجلاس سران هشت کشور صنعتى به اضافه هیئت نمایندگى چین ، تدبیر اندیشى! براى مردم گرسنه آفریقا بود ، نمایندگان اپوزیسیون کشورهاى مختلف آفریقائى در کنفرانس برلین به این نتیجه رسیدند که : مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان ! یعنی که لطف فرموده دست از سر آفریقا بردارید و حکومت ها و دولت هاى دست نشانده براى ما تعیین نفرمائید، ما خودمان با منابع طبیعى و انسانى و متفکران و روشنفکران و عموما تحصیل کرده ها و متخصصانى که داریم ، قادر به ادارهى خود هستیم و نیازى به شما که مى خواهید با کاشتن هر دلار ، میلیون ها دلار درو کنید ، نداریم .
دولت دست راستى آلمان که در واقع مى شود نامش را نژادپرستى و فاشیسم دولتى گذاشت ، قبلا ، و براى دومین بار ، قرارداد اروپائى « شینگن » را لغو کرده بود ، و حتى راه را بر ورود بسیارى از نیروهى چپ سوئد و دانمارک و هلند و بلژیک و فرانسه به آلمان ، بسته بود . تا حدى که ، یک قلم جلو ورود ۸۵۰ نیروى چپ سوئدى به آلمان را گرفته بودند که آنان به دادگاه هاى سوئد شکایت برده اند .
با این حال ، و با وجود حکومت نظامى اعلام نشده در سراسر و بخصوص در شمال آلمان، بیش از دویست هزار نیروى چپ ؛ از گرایش ها وخلق هاى مختلف ، خود را به روستوک رسانده بودند و با مجموعا بیست و یک هزار پلیس و هزاران نیروى امنیتى ، براى ابراز اعتراض خود ، تا آخرین لحظهى اجلاس چنان در گیر شده بودند که پلیس و ارتش و نیروى دریائى و حتى نیروى هوائى آلمان، گیج شده بودند و دیوانه وار به هر سو مى دویدند و جنون آسا مى زدند و مى بردند، اما با شدیدترین برخورد دفاعى رو به رو مى شدند . حتى نیروى هوائى ارتش آلمان براى تظاهر کنندگان دو فروند جنگنده ى «تورنادو» بلند کرد و با رزم ناو رفت روى یکى از قایق هاى « گرین پیس » که از نقطهى ممنوعهى محصور شده با سیم خاردار در دریاى بالتیک ( معروف به دریاى جنوب ) گذشته بود . و مانده بود با بالونى که بچه هاى چپ بلند کرده بودند و درست در نقطهى ممنوعه فرود آمده بودند، چه کند ، و چگونه راه پیش روى نیروهاى چپ از جنگل ها به سمت محل برگذارى اجلاس را ببندد.
سرمایه دارى جهانى مى داند که رشد و تحرک نیروهاى چپ ، حکایت حماس و حزب الله لبنان و مقتدا صدر و حسن نصرالله و خمینى واز این قماش نیست و بر این باور استوار است که با وجود سرمایه دارى ، هیچ صلح و امنیتى در جهان مقدور نیست ، چه رسد به رفاه و دموکراسى و عدالت.
در کشورهاى ضعیف و مزدور و دست نشانده هم ، روند رشد نیروهاى چپ ، همین سرعت را دارد و حتى چنان تحرک برق آسا و موثرى ایجاد کرده که باعث جذب بسیارى از نیروهاى بینابینى به سمت مطالبات خود شده است . به وقایع دانشگاه هاى امیرکبیر و پلى تکنیک و تحرکات کارگران ایران، و به تحرک نیروهاى چپ در کردستان و ترکیه و فیلیپین و کلمبیا و سایر نقاط غیراروپائى و آمریکائى ، بخصوص به وقایع و سرعت عمل نیروهاى چپ آمریکاى مرکزى و لاتین نگاه کنید تا نتیجه بگیرید که مثلا فرستنده اى به نام صداى آمریکا که از سازمان هاى تابع سى آى ا ، یا صداى دولتى بى بى سى و صداى دولتى آلمان ( دویچه وله ) و رادیو دولتى فرانسه و آن همه فرستندهى دولتى دیگر، یا رسانه هاى مواجب بگیر ، چرا به زبان هاى مختلف جهان ، و در مورد ما ایران ، شروع کرده اند به تنظیم و تهیه و پخش برنامه هائى علیه نیروهاى چپ و نعل وارونه زدن در تعریف « کار و کارگر» . مثلا این که به قول دکتر مکرى در اوایل قیام ضد سلطنتى ، خمینى هم کارگر است ، و به قول دکتر بهمن آقائى دیبا مفسر سى آى ا در صداى آمریکا ، پزشکان و خود ایشان هم کارگرند !
درکشورهاى سرمایه دارى ، مثلا همین آلمانى که من مجبورم در آن زندگى کنم ، فشار پلیس و نیروهاى امنیتى از هرجانب و با هرصورتى ، بر نیروهاى چپ افزایش یافته ، اما اکنون ما در دههى اول قرن بیست و یکم و رشد آگاهى زندگى مى کنیم ، نه در دهه هاى ش
صت و هفتاد قرن بیستم . و جنبش جوان چپ ، در نظر و عمل میدانى ، نشان داده است که محال است از میدان به در رود.
نوزدهم ژوئن ۲۰۰۷